مدرسه فمینیستی: کتاب «جنسیت و سلامت» یکی از کتاب های تالیفی دکتر عباس محمدی اصل به عنوان صاحبنظر فعال و پرکار حال حاضر جامعه شناسی جنسیت در ایران است که بعد از کتاب های «جنسیت و خشونت» و «جنسیت و زبان شناسی اجتماعی» توسط انتشارات گل آذین در 164 صفحه، با شمارگان هزار نسخه و در سال 91 منتشر شده است.
کتاب پس از قسمت هایی چون سخنی با خواننده و مقدمه، در بخش های:
◀️ روند مرگ و میر جنسیتی
خلاصه می شود.
هرچند مطالعات جامعه شناسانه در زمینه نابرابری های جنسیتی در حوزه بهداشت و سلامت در سراسر جهان، عمری بیش از 40 سال ندارد و «کتاب شروع چنین تاملی را به اوایل دهه 1970 برمی گرداند»، اما در همین مدت زمان کوتاه نیز، نقد روش های اختصاص بهداشت و سلامت با توجهات جنسیتی، به چالش های قابل توجه در عرصه مطالعات زنان تبدیل شده است.
کتاب، تعریف سازمان بهداشت جهانی از سلامت و بهداشت را مبنای کار خود قرار داده و بهداشت و سلامت را در معنای گسترده آن، دربردارنده رضایت کامل جسمانی و روانی – اجتماعی و نه صرفا فقدان بیماری و ناخوشی دانسته و عواملی چون جنسیت، کیفیت خدمات بهداشتی و تناسب امکانات و گرایش اجتماعی به استفاده از این تسهیلات را به عنوان عوامل موثر بر سلامت و بهداشت لحاظ کرده است. در این تعریف حفظ و ارتقاء سلامت و بهداشت به مجموعه عواملی چون ورزش، خواب کافی، تناسب وزن و اندام و عدم مصرف الکل و دخانیات نیز بستگی دارد. طبق این تعریف، نظام مراقبت های بهداشتی برای ارائه خدمات به همه مردم طراحی شده اما واقعیت های اجتماعی خبر از ارائه این خدمات متاثر از سوگیری های جنسیتی ناشی از روابط قدرت اجتماعی دارد. به زبانی ساده؛ سلامت زنان از تاثیرات نظام مردسالاری حاکم در امان نمانده و در موقعیت تجربه نابرابری در مقایسه با مردان قرار گرفته که چنین چالشی، تبدیل به محرک مطالعاتی برای پژوهش در زمینه نابرابری های جنسیتی در حوزه بهداشت و سلامت شده است.
هرچند به مدد عواملی چون افزایش آموزش و تاثیر مثبت و مستقیم آن بر اشتغال درآمدزای زنان و همچنین تغییرات الگوی خانواده که منجر به ارتقاء سطح سلامت زنان شده اما پیچیدگی های تاثیرات جنسیت و سلامت، با نارسایی های بهداشتی روزافزون زنان کم سوادتر و عمدتا ساکن مناطق دورافتاده و روستائی، همچنان پابرجاست. در این معنا وضعیت سلامت و بهداشت زنان شاغل در مقایسه با زنان خانه دار حتی به رغم فشار مضاعف کار خانه، از شرایط نسبتا بهتری برخوردار است اما نباید از سختی های زنان شاغل در فرزندداری و فشارهای روانی ناشی از رویاروئی آنان با موانع اجتماعی پیشرفت در عرصه شغلی غافل ماند.
کتاب در بخش واقعیت مناسبات جنسیت و سلامت به بررسی برآیند نظریه و عمل فمینیستی در مواجهه با بهداشت و سلامت می پردازد و با تاکید بر مثال های فراوان از تاثیرات حوزه پزشکی در جامعه مدرن، مشخص کرده که دانش پزشکی علیرغم بی طرفی ظاهری در برخورد با زنان و مردان، تعداد بیشتری از زنان را وارد شبکه کنترل اجتماعی می کند. برحسب چنین نگاهی تجربه جنسیتی بهداشت و سلامت با ورود متغیرهایی چون طبقه و پایگاه اجتماعی، رنگ پوست، معلولیت و هم جنس گرائی نه تنها میان مردان و زنان بلکه میان خود زنان نیز منجر به تفاوت می شود که تامل اینچنیی در بهداشت و سلامت جنسیتی با توجه به تاثیرات نابرابری های نژادی و درآمدی و سایر متغیرهای اجتماعی می تواند به نگاه جامع تری در این حوزه بیانجامد.
به این ترتیب درحالی که تعمیم نتایج مطالعات و تحقیقات بهداشتی راجع به مردان به کل آدمیان، امری عادی تلقی می گردد، مسائل بهداشتی زنان خاص خودشان است و مثلا افسردگی بر مبنای تفکرات قالبی اجتماعی، عمدتا مسئله ای زنانه تلقی می گردد یا اینکه سرطان زنان را عمدتا در دو طبقه سرطان پستان و رحم دسته بندی می کنند و این درحالیست که مرگ و میر زنان از سایر سرطان ها و یا ناراحتی های قلبی چیزی کمتر از مردان ندارد.(ص77)
در پژوهش های مربوط به بهداشت و سلامت جنسیتی باید متوجه این واقعیت نیز بود که تفاوت وضع سلامت زنان و مردان قبل از آنکه توسط آمارها و واقعیت ها تائید شود، برساخته ای فرهنگی و اجتماعی است. به عبارت دیگر مرد بودن یک نفر کافی است تا وی از امکانات بهداشتی مشخصی برخوردار گردد درحالی که فرض زنانگی معمولا با تداعی حضور زنان در نقش بیمار همراه می شود. در چنین شرایطی هرچند این مردان هستند که در دنیای واقع، بیشتر علائم بیماری را ارائه می کنند و از ناخوشی ناله دارند اما «زنان همیشه مریض اند»، تفکر قالبی موجودی می شود که با ناخوش احوال پنداری دائمی زنان، می تواند گزارشگر شرایط نابرابر اجتماعی و سیاسی برای زنان باشد.
در واقع روابط اجتماعی قادرند آثار منفی عدیده ای بر بهداشت و سلامت جنسیتی باقی بگذارند. هرچند به مدد تحقیقات و گزارش های علمی بسیاری، زنان در انطباق با شرایط زندگی مدرن، بسی تواناتر از مردان در عرصه ظاهر شده اند اما تحت تاثیر مقتضیات طبقاتی زندگی، مجبور به تن دادن به الگوهای متمایزی چون تحمل فشار مضاعف کار درون و بیرون از خانه، سوء تغذیه ناشی از رژیم های لاغری و فشارهای روانی شغلی شده اند.(ص83)
باور عامیانه بر مبنای دو اصل «طولانی تر پنداشتن عمر زنان در مقایسه با مردان» و «بیمار بودن همیشگی زنان» در بخش روایت مناسبات جنسیت و سلامت کتاب، توسط مولف، به چالش کشیده می شود. نویسنده با برجسته کردن تناقض بین این دو اصل، «بی توجهی جامعه به گروه بندی های سنی و علل متفاوت مرگ و میر» را مورد نقد قرار می دهد و معتقد است پژوهش های جدید عرصه جنسیت و سلامت با ثبت نزدیکی میزان امید به زندگی در زنان و مردان و در معرض بیماری بودن هر دو گروه، تفکر قالبی «مرگ مردان و مریضی زنان» را فروریخته و با استفاده از نظریه نقش اجتماعی نشان داده اند که «زنان به لحاظ مقبولیت فرهنگی مریض بودن، بیش از مردان ابراز ناراحتی می کنند و ایفای نقش بیماری توسط زنان مکمل سایر مسئولیت های آنان است و همین تنش زایی نقش های تعیین شده برای ایشان است که باعث فزونی ابراز بیماری زنان نسبت به مردان شده است.» از سویی دیگر ساخت مردسالار جامعه توقع مراقبت آحاد جامعه توسط زنان را دارد که این توقع وقتی با احساس برابری و استقلال فردی، فرهنگی و اجتماعی در آنان همراه نمی شود به ارمغان آورنده بیماری هایی چون افسردگی و اضطراب برای زنان در تداوم سلطه و سرکوب جنسیتی جامعه مردسالار می شود.
روند مرگ و میر جنسیتی به عنوان بخش آخر کتاب دربردارنده این واقعیت است که رنج زنان به واسطه نابرابری دسترسی به ثروت، قدرت، اطلاعات و منزلت اجتماعی؛ سبب ساز رنج گسترده تری از نابرابری بهداشتی خواهد شد. این درحالیست که زنانه شدن فقر نیز عواقب مخاطره آمیزی را برای سلامت زنان به دنبال خواهد داشت.
دریافت این نکته توسط زنان شاغل که پس از دوندگی های بسیار در اشتغال، تازه در می یابند در مقایسه با مردان همکار خود فقیرترند؛ موجبات آشفتگی روحی آنان را فراهم آورده و تاثیرات سوئی بر سلامت جسم و روان آنان می گذارد. کم درآمدی و کم تحرکی شغلی زنان متخصص و حرفه ای در مقایسه با مردان همکارشان نیز مخاطرات زیادی را متوجه سلامت آنان از نابرابری روابط قدرت و ثروت حرفه ای و اجتماعی می کند. همانگونه که به موازات مشارکت برابر زنان در عرصه های عمومی از میزان خودکشی آنان به مانند مردان کاسته می شود؛ نابهنجاری فضای اجتماعی در توزیع ثروت و قدرت، احتمال مرگ و میر زنان را افزایش می دهد.
بخش پایانی کتاب با تاکید بر عوامل متعدد نابرابری های اجتماعی و نقش برجسته آن در سلامت و بهداشت زنان به این نتیجه می رسد که آرامش برآمده از بهداشت و سلامت انسانی – اجتماعی برای زنان در پس واگذاری حق بدن به آنان، بهبود بهداشت و سلامت زنان و مردان در کنار یکدیگر و افزایش امید به زندگی جامعه را به دنبال خواهد داشت.
همانگونه که در ابتدای متن اشاره شد؛ کتاب علیرغم حجم بسیار کم آن، دربردارنده نکات علمی و برجسته بسیاری است که به مدد بهره مندی از منابع لاتین و به روز این عرصه، گردآوری و تجزیه تحلیل شده و می تواند عرصه های جدید پژوهش برای علاقمندان مسائل زنان را تنوع عملیاتی بیشتری ببخشد. با این حال اما جای یک نگاه بومی به جنسیت و سلامت حتی در حد یک مقاله مبسوط که به سرفصل های این عرصه بپردازد، در چنین کتاب ارزشمندی خالی است. پدیده جنسیت و رابطه آن با سلامت از جمله حوزه هائی است که در کشورمان تاکنون مورد توجه جدی جامعه شناسانه ای قرار نگرفته در حالیکه در ایران به سبب ویژگی های خاص فرهنگی حاکم، سلامت زنان هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ اجتماعی می تواند تعیین کننده میزان سلامت کلی جامعه باشد.
چندهمسری، الگوی حجاب، ازدواج مجدد همسران به سبب ناباروری زنان، عدم تحرک فیزیکی کافی به دلیل فشارهای فرهنگی و اجتماعی، عدم اقبال اجتماعی به ورزش بانوان، تمایلات روزافزون دختران و زنان ایرانی به انواع جراحی های زیبایی، فشارهای زندگی مجردی برای زنان، آمار بالای استفاده عمومی از لوازم آرایشی، سیاست های تنظیم خانواده و باروری در اشکال کنترل و ازدیاد جمعیت، تابو بودن طرح و پیگیری آزارها و تجاوزات جنسی، عدم بهره مندی از نور آفتاب به سبب پوشیده بودن تمام بدن، روی آوری به کم خوری و رژیم های سخت لاغری به جای ورزش منظم، انواع و اقسام تلاش های هزینه بر برای حفظ تناسب اندام، تعریف امنیت اجتماعی با ابزاری چون گشت ارشاد و … همه و همه از عوامل فرهنگی و اجتماعی خاصی هستند که علاوه بر نابرابری های جنسیتی موجود، لطمات بزرگی را به چگونگی و میزان سلامت دختران و زنان ایرانی وارد کرده و این زمینه را به عرصه ای قابل توجه برای انجام مطالعات جامعه شناسانه با اولویت نگاه بومی تبدیل می کند.
+ There are no comments
Add yours