مدرسه فمینیستی: با خواندن اولین جملهی پیشگفتار کتاب «نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان»(1) از شینودا بولن با ترجمهی آذر یوسفی: «هر زنی، قهرمان اصلی زندگی خویش است.»، خودم را با زره طلایی درخشان بر تن، آماده میکنم تا پس از رسیدن به صفحهی 333 قهرمان اصلی زندگیم بشوم.
«در وجود هر زن، قهرمانی نهفته است. این قهرمان همان رهبر درونی است که در طول سفر زندگی، به عبارتی از بدو تولد تا پایان عمر او را همراهی میکند. هر زنی در مسیر زندگی خاص خود بیشک مصیبتها میکشد، از درد تنهایی، ضعف و تردید رنج میبرد و به محدودیتهای خود آگاه میشود. اما شاید در این مسیر به معنای زندگی نیز پی برد، شخصیتش شکل گیرد، عشق و شکوه را تجربه کند و به معرفت و دانایی دست یابد. در طول مسیر عواملی چون نحوه انتخاب، توانایی درک ایمان و عشق، آموختن از تجارب زندگی و نیز قبول تعهدات به شخصیت او شکل میبخشد. اگر در برابر دشواریها با ارزیابی انتخابهای ممکن تصمیم بگیرد و هماهنگ با ارزشها و احساساتش عمل کند، آنگاه همان قهرمان و بازیگر اصلی اسطوره زندگی خویش است.»(ص 311).
در مسیر پر پیچ و خم کتاب به خدابانوان متفاوتی برمیخورم که هر کدامشان به قسمتی از وجودم تلنگر میزنند و به یادم میآورند، حسهای فراموش شدهام را؛ چرا که «خدابانوی کبیر تبدیل به همسر مطیع خدای مهاجمان شد و ویژگیها و تواناییهایش که در آغاز منحصر به مادینه مقدس بود، اکنون از او ربوده شده، به خدایی مذکر اعطا گردید. برای نخستین بار در اسطورهها مفهوم تجاوز پدیدار گشت و اسطورههایی سربرآوردند که قهرمانان مرد آنها، مارها، به عبارتی نماد خدابانوی کبیر را تکه پاره میکردند. … خدابانوی کبیر به هیئت خدابانوان کوچک درآمد و هر یک از این خدابانوان بخشی از خصوصیات خدابانوی کبیر را از آن خود ساختند. هرا «تشریفات زناشویی مقدس» او را گرفت، دیمیتر «اسرار»، آتنا «مارها»، آفرودیت «کبوترها» و آرتمیس «کارایی» او را در مقام «بانوی طبیعت وحشی.» (ص 33). نمیدانم کدام یک را به خود راه دهم؟ کدام را نادیده بگیرم؟ «سیب طلایی از آن کدام خدابانوست؟» و «داور کیست؟»
خدابانوان باکره میشوم. با آرتمیس شکار میکنم و بینایی مهتابگونه مییابم. با آتنا تدبیرها میریزم و مهارتها میآموزم. با هستیا در آتشکدهها و معابد مینشینم. عاقل میشوم و از هر گونه بازی قدرتطلبانه پرهیز میکنم. در حضور این خدابانوان احساس استقلال و خودبسندگی میکنم. فعال و هدفگرا میشوم و از رابطهها گریزان. قربانی نمیشوم و زجر نمیکشم.
«جنبه باکره این خدابانوان اشاره به بخشی از روان زن دارد که تحت سلطه و تملک مردان در نمیآید، از مردان و تأییدشان بینیاز است و موجودیتی به کمال، جدا از مرد و از آنِ خود دارد. زندگی در لوای کهننمونههای باکره به مفهوم آن است که بخش قابل ملاحظهای از روان زن، باکره و دست نخورده باقی میماند، نه آنکه او از لحاظ جسمی و به معنای واقعی کلمه باکره باشد.» (ص 51-52).
خدابانوان آسیبپذیر میشوم و رابطهگرا: با هرا خدابانوی زناشویی، همسر میشوم. با دیمیتر خدابانوی غلات، مادر میشوم و با پرسفون دوشیزه، دختر و ملکهی جهان زیرین. به جهان تاریک خودم راه پیدا میکنم، از هزارتویش میگذرم و به نور میرسم.
«این سه خدابانو در اسطورههایشان مورد تجاوز جنسی، اهانت و نفوذ خدایان مذکر قرار گرفته و نیز ربوده شدهاند. هر یک به خاطر قطع پیوند و یا بیحرمتی زجر بسیار متحمل شد. هر یک ناتوانی و درماندگی را تجربه کرده و در برابر آن واکنش خاص خود را نشان داده است؛ هرا از راه خشم و حسادت و دیمیتر و پرسفون با افسردگی. در هر یک علائمی از روانپریشی دیده میشود. …» (ص 175).
و بالاخره با آفرودیت، خدابانوی کیمیاگری و زیبایی، عشق و شور و خلاقیت میشوم.
«بسیاری از خدایان مجذوب زیبایی او بودند و برای ازدواج با وی با هم رقابت میکردند. بر خلاف دیگر خدابانوها که همسر یا عاشقان خود را انتخاب نکرده بودند … افرودیت آزاد به انتخاب بود. …»(2)
جلسهی مشاورهای با تمام خدابانوان ترتیب میدهم و «خود»(3) را در رأس مجلس مینشانم. میگذارم «خود» همواره مدیریت کند. دیگر نمیخواهم خدابانویی تمامی اموراتم را در دست بگیرد. میخواهم همهشان را با هم داشته باشم تا خدابانوی کبیر بشوم. میخواهم جایگاهم را پس بگیرم.
شینودا بولن! همراهی تو در سفرهای دشوار، راه را برایم هموار کرد. از این پس دیگر میتوانم به سفرم در تنهایی ادامه بدهم. آری همچنانکه خودت هم میدانی، همدم و همراه خوبی برایم بودی و آموختههایت به یاریم آمد. «… تا ما زنان آینههایی برای یکدیگر شویم، خود را بازتاب تجربیات زنان دیگر تلقی کنیم، و به مسائل مشترک خود آگاهی یابیم.» (ص 11).
میآموزم که: «… زن قهرمان عشق میورزد و میآموزد چگونه دوست بدارد. با دیگری و یا دیگران سفر میکند و در سیر و سلوک خود جویای پیوند است.» (ص 314).
پانوشت ها:
(1) نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان (۱۹۸۴)، با ترجمهی آذر یوسفی، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۸۴
(2) از ترجمهی آزاده کامیار
(3) «Ego»
+ There are no comments
Add yours