مدرسه فمینیستی: همزمان با برآمدن نواهای خوش تغییر از سوی دولت جدید، دوباره مسئله حجاب زنان داغ شده است. درست همزمان و اندکی پیش از آن از سوی یک رسانه بزرگ معتبر فارسی زبان اعلام شده بود که این مسئله اولویت جنبش زنان نیست هر چند از بحث های اینجا و آنجا می شد حدس زد که اگر نظرسنجی هم بوده فعالان عادی با اشک و آه و افسوس این نظر را داده اند. درست مثل رأی به حسن روحانی در همین چند ماه پیش و اکثر انتخابات دیگر جمهوری اسلامی که انتخاب بین گزینه ها می بایست قانون را بسازد. آن هم انتخاب میان گزینه های بد و بدتر! وقتی قوانین به طور کلی مبنای حقوق بشری ندارد به ناچار تصمیمات مبنای طبقه ای می یابند. در ساحت زندگی ایرانی- اسلامی و بحث های پیچیدۀ نظری و تجربه های دشوار در عرصه های ملی و بین المللی همه این ها قابل درک شده است. در مورد انتخاب جنبش زنان درد این تصمیم بیشتر می شود چون برای زنان حتی تنها انتخاب میان نفرات دیگر نیست، مثلا بین این رئیس جمهور و آن رئیس جمهور. انتخاب میان خواسته ها و بنابراین علیه خویشتن است! این نیاز و آن نیاز! دو راهی ای که مردان به عنوان جنس برتر با نیازهای مشروع هرگز در مقابل آن قرار نمی گیرند. آیا دولت جدید قادر به فهم حسن نیتی که به این ترتیب از سوی جنبش زنان ابراز شد، بود؟ فداکاری بی بدیل دیرینه زن ایرانی؟!
در سال های اخیر حجاب زنان به نشانه بروز تغییر تبدیل شده، که خود ستمی بر جسم و جان زنان بوده است. از همین روست که حجاب مرضیه افخم خیلی روشن تر و آشکارتر از رفتارهای فیس بوکی آقایان می تواند رویکردهای دولت جدید را در مورد تغییر بیان بکند. روحیه به شدت دوقطبی ایرانی انعکاس احساسات خود را در لباس زنان جستجو می کند و متأسفانه بیشتر اوقات آن را می یابد. متأسفانه در سال های اخیر با عقب نشینی دولتمردان از رویکردهای تسلیحاتی، پوشش زنان نیز عرصه جنگ نرمی در نوع خود بوده و زنان به اجبار و به دلیل محروم بودن از استانداردهای جهانی پوشش به دام آن افتاده اند. همان گونه که زنان خارجی در عرصه روابط بین الملل هم در رویارویی با مسئولین جمهوری اسلامی درگیر بازی های آقایان با استانداردها شده و لباس شان نقل محافل گشته است. برخی از مردان حکومتی با درز گرفتن اسلام، بی شرمانه لباس زنان را با چشم سانت می زنند و بیان آن را هم نهی از منکر می نامند! از سوی دیگر برخی از مردان اپوزیسیون، قطب مخالف رویکردهای نظامی خود را متوجه لباس زنان ساخته و هیجانات عصبی خود را در دریدن پوشش از زنان می جویند. به احتمال، این رویکردها دلیل اصلی خارج شدن مسئله حجاب از اولویت های جنبش خشونت پرهیز زنان بوده باشد! از سوی دیگر، سیاسی شدن هر چه بیشتر پوشش زنان به تنش های شدید در میان خود زنان نیز منجر می شود. با تبدیل شدن لباس و پوشش زنان به نماد و نشانه تغییر، زنان چادری هر چه بیشتر به نماد محافظه کاری تبدیل می شوند. انسداد سیاسی که نشانه خود را در لباس این زنان می جوید آنان را ناخواسته مورد نفرت هموطنانی قرار می دهد که خواستار باز شدن فضای سیاسی هستند. بسیاری از این زنان خودشان هم بخواهند ( که در اکثر موارد این طور است) نمی توانند پوشش خود را به راحتی تغییر بدهند. آنها یا در خانواده تحت سلطه مردانی قرار دارند که از این انسداد سود می برند؛ یا اگر هم در عرصه سیاسی متمایل به تغییر باشند در خانواده آن را سرکوب می کنند و در بسیاری موارد نیز نشانه های تغییر را متأسفانه در زنان دیگر خارج از خانواده می جویند و در خانواده یک جور می شوند و در اجتماع به گونه ای دیگر!
از نگاه زنان اما اگر به این ماجرا نگاه کنیم، درست در همین وسط، مسئله حجاب اولویت گروهی از زنان به طرزی واقعی می تواند باشد. زنانی که بر خلاف زنان جنبش زنانی از بد حادثه به این گود افتاده اند. گودی که، خوشبختانه، به احتمال، جنبش زنانی ها به خاطر مشروعیتی که هنوز در قشر فرهیخته و روشنفکر دارند آن را تجربه نکرده اند. برخی از مردان به ظاهر مسلمان امروز به ویژه در سال های اخیر، بیهودگی و پوچی و از آن بیشتر، تباهی خود را با وجود انواع اقسام اشکال حجاب، به زنان عادی، نشان داده و ثابت کرده اند. آنها ثابت کرده اند که تخیل هیز و فاسدشان قادر است از پوشیده ترین حجاب زنان هم بگذرد و بدن لخت را برای بهره جویی جنسی نشانه برود. تخیل عجیب و غریب برخی مردان مذهبی دوران ما در مواجهه با زنان عادی بدین گونه بوده است! زنان نیز فهمیده اند که حجاب دیگر کارکرد دفاعی خودش را از دست داده است. دیگر کمتر زنی است که واقعاَ و عملا فکر کند با حجاب می تواند نگاه های هیز را از خویش دور سازد و به پیشرفت های اجتماعی نائل شود. این اگر در آغاز انقلاب ممکن بود حالا دیگر ممکن نیست. اگر حجاب تا همین چند سال پیش می توانست تنها لچکی باشد که زنان بر سر بگذارند اما در عوض بتوانند در عرصه اجتماع خوش بدرخشند با اتفاقاتی که افتاده و تجربیاتی که کرده اند دیگر ممکن نیست. کوتاه سخن آن که، برای زنانی که نگاه جنسی مردان تا اعماق وجودشان نفوذ کرده برخوردار بودن از حجاب به اختیار خودشان و لباسی همچون سایر مردم جهان اولویت اساسی است، چه فعالان جنبش زنان رأی بدهند چه ندهند!
همان طور که حجاب، حافظ ناموس گروهی از مردان، و حربه ای برای پیش بردن مقاصد سیاسی ایشان است، برای گروهی از زنان نیز اختیار در مورد حجاب به منزله حفاظت از ناموس بشری زنان توسط خودشان است. ناموس یعنی شرافت و شرافت زن و مرد امروزی خواه ناخواه به دست خود اوست. این تغییری است که عقل امروز برای ما به ارمغان آورده و چون از اختیار نیروهای گوناگون به لحاظ فرهنگی خارج است از جهات عملی نیز می تواند خارج باشد. با پیشرفت هایی که زنان به مدد همین جنبش زنان و همچنین در طی زمان و تاریخ خودشان به دست آورده اند عملا از کنترل و اختیار تام مردان خارج شده اند و خواه ناخواه دیگر ناموس آنان شمرده نمی شوند.
+ There are no comments
Add yours