مدرسه فمینیستی: یک ماه پیش برای کاری به بانک مسکن مراجعه کردم. برای افتتاح حساب فرمی را باید پُر می کردم. در قسمت مشاغل، همه ی شغل ها وجود داشت از بازاریاب تا پزشک و از دهقان و کشاورز گرفته تا مهندس و بازرگان، اما شغلی به نام خانه دار جایش خالی بود. بغضی گلویم را فشرد و خشم ِ وصف ناپذیری که در درونم می جوشید نگاهم را پرتاب کرد به یازده سالی که بیرون خانه کار کرده بودم، با سختی و مشقت، از 6 صبح تا 6 عصر. وقتی پسرکم از این خانه به آن خانه می شد، وقتی از این مهدکودک به مهدکودک دیگری، خواب و بیدار، گرسنه و سیر، سالم و بیمار، پوشک خیس و خشک؛ به دندان می گرفتمش و جا به جایش می کردم. 11 سال را کار کرده بودم و در بزنگاه مدرسه رفتن اش، خانه نشین شدم. از روی تنها فرزندم شرمنده بودم، غرق احساس گناه و اینکه حداقل وقتی از مدرسه به خانه می آید مادرش را در خانه ببیند. غذای گرم بخورد. آرامش داشته باشد.
آن روز به آن سالهایی خیره بودم که رفته بود و من دیگر استقلال مالی نداشتم و حتی خانه دار بودن ام، مادر بودن ام هیچ نقشی در تولید اقتصادی نداشت، با خشم و بغض به آن فرم مسخره ساعت ها خیره بودم. من به عنوان یک زن خانه دار درآمد زایی نداشتم، پس نمی توانستم در آن مشاغل قرار بگیرم. ولی چه کسی می بیند اگر مادری، زنی به هر دلیلی، در خانه ای نباشد برای جایگزین کردن او، به چند مهد کودک باید ماهیانه پولی پرداخت شود؟ به چند نفر اعم از پرستار بچه، معلم سرخانه، نظافتچی باید پول کلانی پرداخت شود؟ آیا برای داشتن چنین فرد مطمئنی که فرزند یگانه ات را به او بسپاری، مهر دهد، جای خالی مادر را پر کند، غذایش را گرم کند، نظافتش را انجام دهد، به درس و تکالیفش رسیدگی کند، آیا کسی با چنین شرایطی یافت می شود و تازه اگر یافت شود به چه مبلغی راضی می شود؟ دست کم ماهی یک میلیون و نیم تومان. اما این پول را چه کسی پرداخت می کند؟ چه کسی خودش را ملزم به پرداخت آن می کند؟ جز اینکه وظیفه است و باید انجامش دهی. جز اینکه دلت برای فرزندت می طپد، چه دلت بخواهد، چه نخواهد. چه مریض باشی و ناخوش و چه خوشحال و سرخوش. چرا که هیچ مادر و زنی هم چنین پولی را نخواسته و نمی خواهد، چون نمی تواند بخواهد، چون مادر است و همسر و هزاران چون و زیرای دیگر.
اما پرسش من این است: آیا او واقعن سهمی در تولید اقتصادی ِ خانواده ندارد که اگر نباشد باید چند نفر را جایگزین او کرد و یا خودمان را به آن راه زده ایم؟ آن حداقل را در نظر می گیرم، همان ماهی یک میلیون و نیم تومان که باید پرداخته شود، آیا این پول، سهمی در تولید اقتصادی ِ خانواده ندارد یا نمی تواند داشته باشد یا اصلن نباید به زبان آورده شود چنین خواسته ای؟ مگر می شود برای وظیفه دیرینه ات که از هزاران سال قبل به تو ارث رسیده پولی بخواهی؟ ولی مگر آن کارمند برای انجام دادن وظیفه اش پول دریافت نمی کند؟ آیا می شود گفت که زن ِ خانه دار در چرخه ی اقتصادی خانواده هیچ نقشی را ایفا نمی کند؟ پس چرا نبودن اش متحمل چنین هزینه های سنگینی می شود؟
اینجا هیچ وقت نمی دانی که خانه داری شغل توست یا شغل نیست، در یک سری از ارگانهای دولتی و غیر دولتی شغلی به نام خانه دار وجود دارد، وقتی کسی از تو می پرسد که چه کاری انجام می دهی، می گویی خانه دارم. ولی اینجا کجاست که هم خانه داری به عنوان شغل برایت تعریف می شود هم بی مزد و مواجب است وهیچ پولی برایش پرداخت نمی شود.
آری اینجا بهشت زیر پای مادران است، اینجا زن خانه دار نه بیمه عمر دارد، نه بازنشستگی، نه حقوق ماهیانه، نه حتی در رده ی مشاغل قرار می گیرد، اینجا برای گرفتن کف ِ حق ِ انسان بودن ات باید تا بی نهایت بجنگی، بغض کنی، تحقیر شوی، بترسی، فرو نریزی، تمام ِ هوش و حواس ات را به کار گیری، بمیری،… تا زنده بمانی.
+ There are no comments
Add yours