فلسفه عمل گرایی و فمینیسم1 (قسمت اول)

۱ min read

گردآوری: جلوه جواهری-21 بهمن 1386

مقدمه

عمل گرایان فمینیست، در پی کشف تاریخ و اندیشه های زنان فیلسوفی هستند که در گسترش و مفصل بندی عمل گرایی کلاسیک آمریکایی نقش داشته اند. این رویکرد، به دنبال کشف زندگی و آراء فلسفی متفکران و فعالانی چون جین آدامز [1] ، جسی تافت [2] ، شارلوت پرکینز گیلمن [3] ، امیلی گرنه بالچ [4] ، لوسی اسپراگو میتچل [5] ، انا جولیا کوپر [6] ، مری ویتون کالکینز [7] ، و الّا فلگ یانگ [8] است. چرا که این زنان ابعاد دیگری را به فلسفه عمل گرایی افزودند و به نسل بعد از خود (فمینیست های معاصر) مسائلی را که فراموش شده بود، یادآور شدند، شبیه فلسفه آمریکایی که با فراموش کردن برخی جزئیات، هر چه بیشتر انحصاری، فنی و آکادمیک می شد.


در سنت عمل گرایی، تاکید ویژه ای بر فهم زمینه فرهنگی و فلسفی نظریه هاست، چون عمل گرایان، نظریه پردازی را به عنوان بخشی از ارتباط و تعامل فرد با محیط می دانند. به همین دلیل کشف صدای زنانی که در گفتمان عمل گرایی آغازین، درگیر شده بودند، برای فهم روند پرجوش و خروش مبارزات فمینیستی ضروری است. در نگاه و قضاوت زنان آن مقطع تاریخی (موسوم به عصر پیشرفت)، عمل گرایی شان در واقع کنشی فلسفی محسوب می شد که برای تطبیق فعالیت دانشگاهی و سیاسی جدیدشان با محیط پیرامون (زندگی روزمره) و به عنوان یک روش اصلاح سیاست و فرهنگ به کار می رفته است. رویکرد عمل گرایی به فلسفه (که نظریه و عمل را با هم در نظر می گیرد)، به این زنان، اعتماد به نفس لازم را می بخشید که سرمشق های فکری شان را در بافت زندگی محک بزنند، از تجربه هایشان بیاموزند و از منظری روشنفکرانه به جنبش اصلاح اجتماعی شان متعهد باشند.

فیلسوفان فمینیست فعلی، همچنین نشان می دهند که همسانی های نظری و روشی بین فمینیسم و عمل گرایی، دیدگاه های فمینیستی را توامان با کردارهای عمل گرایانه در نظر می گیرد. عمل گرایان فمینیست، اندیشه ی عمل گرایی را به عنوان پایه ای برای نظریه فمینیستی به کار می برند، به خصوص در معرفت شناسی، آموزش و پرورش، و در قضاوت نسبت به عدالت و اجتماعات دموکراتیک.


جین آدامز در هال هاوس

کشف زنان متقدم و معاصر در سنت عمل گرایی، که از عمل گرایی در نظریه فمینیستی استفاده می کنند، ارتباطات بین فمینیسم و عمل گرایی را به عنوان «فلسفه های طرفدار عمل جهت دار» که با واقعیت زندگی روزمره در یک ارگانیسم اجتماعی پیوند دارد، آشکار می کند. در این سلسله مطالب که بااستفاده از برگردان چند متن انگلیسی، به نگارش درآمده، سعی خواهد شد ابتدا دیدگاه فلاسفه عمل گرای آمریکا به طور مختصر توضیح داده شود و در بخش های دیگر به تدریج تاثیر زنان موثر بر عصر عمل گرایی کلاسیک مورد بررسی قرار گیرد ، و در ادامه به رابطه میان فلسفه های فمینیسم و عمل گرایی معاصر (یا متاخر) نیز خواهیم پرداخت.

عمل گرایی: نقدی به فلسفه های کلان محور

ایالات متحده آمریکا سرزمین مادری یا همان «خاستگاه» فرا روییدن فلسفه عمل گرایی است که نام «جان دیویی» به عنوان «پدر فلسفه عمل گرایی» را در بایگانی حافظه خود دارد. «پدری» که البته با کمک زنان مبارز و همفکر خود و نیز اعضای خانواده اش (همسرش به عنوان یکی از فمینیست های عمل گرا) به چنین جایگاهی نائل شده است. نتیجه همکاری، همدلی و تعامل دو گروه از متفکران (فمینیست های عمل گرا و فلاسفه پراگماتیست) همچون جین آدامز، جان دیویی، جسی تافت، ویلیام جیمز، لوسی اسپراگو میتچل، و… با گذشت یکصدسال، سرانجام جامعه ای نسبتا باز، متکثر و چند صدایی (تکثرگرایی در مفاهیم و در عمل) را برای نسل امروز سرزمین شان به ارمغان آورده است.


جین آدامز در راهپیمایی طرفداران حق رای زنان

چیزی که اکنون به نام «عمل گرایی کلاسیک آمریکایی» معروف است، متعلق به گروهی از فیلسوفانی است که از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم ظهور یافته بودند. آنها به طور گسترده ای در دوره موسوم به «عصر پیشرفت» (1915-1890) موثر واقع شدند و تا جنگ جهانی دوم در آمریکا همچنان فعال و تاثیرگذار بودند. عمل گرایانی، چون جان دیویی [9] ، ویلیام جیمز [10] ، و جین آدامز که به تعامل نظریه و عمل گرایش داشتند، و اندیشه فلسفی را با محیط اجتماعی و سیاسی پیوند می زدند.

عمل گرایی آمریکایی را می توان بخشی از یک نقد گسترده تر بر «الگوی پذیرفته شده مدرنیته» به شمار آورد و واکنشی به فلسفه های کلان محور که به زندگی روزمره و مشکلات کوچک هیچ توجهی نداشتند. به نظر عملگرایان (پراگماتیست ها)، حقیقت یا واقعیت، «به گونه ای آماده» در جهان واقعی وجود ندارد، بلکه «ضمن عملکرد ما در جهان به گونه ی فعالانه ای ساخته و پرداخته می شود». دوم آنکه، آدمها معرفت و دانش شان درباره جهان را برپایه ای استوار می کنند که سودمندی آن (خیر اجتماعی یا حتا فردی) برایشان ثابت شده باشد و بر همین پایه نیز دانش و اندوخته های فکری و اخلاقی شان را به کار می گیرند. ولی هنگامی که این دانش کارایی اش را در بهبود زندگی از دست بدهد، مستحق بازنگری، اصلاح و تغییر است یعنی دانش، علم، اخلاق، فلسفه و آموزه های دینی و زیبایی شناختی، بنا به موقعیت های تاریخی و نیازهای آدمیان قابل تغییرند. مردم غالبا شناخت خود را از اجتماع و کالبد و واقعیت های زندگی، برحسب فایده ای که برای آنها قایلند، درک و تعریف می کنند. برای مثال اگر خواسته باشیم کنشگران هر عرصه را بشناسیم و تعریف بالنسبه دقیق تری را از آن ها به دست دهیم، باید شناخت مان را بر آنچه که عملا در جهان انجام می دهند استوار سازیم. نظریه هایی که برای جهان یک «روح کلی» قایل اند که در نهایت همه جهان و موجودات به سمت آن حقیقت در حرکت است یعنی موجودات عالم در چند و چون این حرکت بی تاثیرند از نظر فلسفه عمل گرایی ارزش چندانی ندارند زیرا، این نظریه ها با جداسازی عمل و اندیشه ،عملا برای انسان و جهان واقعی زندگی او خواهی نخواهی کارایی شان را از دست می دهند. در واقع از این منظر، نظریه های کلان نگر در تحلیل مسائل و مشکلات بغرنج زندگی روزمره ناتوان می مانند.

عمل گرایی، صرفا یک نظریه شناخت شناسی نیست، بلکه در حقیقت فلسفه ی زندگی است، که بر اساس آن، واقعیت نه یک چیز ثابت و سخت و استوار، بلکه یک جریان پیوسته و در حال تغییر و تحول محسوب می شود. در نزد متفکران عمل گرا، فلسفی کردن، (برخلاف برداشت مرسوم) فرایندی پویا، سیال و چندوجهی است. هم به عنوان راهی برای تغییر واقعیت های اجتماعی و هم برای کاربرد تجربه در بازخوانی و تفسیر فلسفه ها.

فلاسفه عمل گرای اولیه اغلب انسان گرا بودند؛ آنها محیط اجتماعی را انعطاف پذیر و مستعد پیشرفت از طریق «عمل انسان و تفکر فلسفی» می دیدند. به همین دلیل، بسیاری از عمل گرایان کلاسیک، که خود را متعهد به عمل اجتماعی می دیدند، اغلب شان تجربه هایی در زمینه آموزش و پرورش داشته اند و برای «اصلاحات اجتماعی برابری طلبانه » [11] فعالیت می کرده اند. فلاسفه عمل گرای متقدم و نیز معاصر، ایده «کشف حقیقت مطلق» را چه از طریق تحلیل منطقی و چه از طریق کشف و شهود ، را مردود می دانند و در مقابل به دانش به دست آمده از طریق انواع تجربه های زیسته، گرایش نشان می دهند. از این رو آنان بر زمینه اجتماعی موضوعات شناختی تاکید بسیار دارند. به دلیل همین درک و دریافت از دانش و اخلاق و معرفت که بوسیله تجربه های متنوع در زندگی روزمره انسان ها شکل می گیرد، خواهی نخواهی تکثرگرایی در عینیت و ذهنیت، ارزش و منزلت محوری در این فلسفه پیدا می کند.

اندیشه های دیویی، چهره محوری عمل گرایی کلاسیک آمریکا

«جان دیویی» چهره شاخص فلسفه عمل گرایی در جهان، به سال 1859، یعنی در سالی که کتاب منشاء انواع چارلز داروین منتشر شد، در شهر برلینگتون در ایالت ورمونت امریکا دیده به جهان گشود. او در دانشگاه بیش از همه از فلسفه ایده آلیستی هگل تأ ثیر پذیرفت. اما پس از تأ ثیرپذیری از اندیشه های داروین و گرایشهای علمی و تجربی، از ایده آلیسم هگلی و مطلق گرای او به تدریج روی گرداند و به طبیعت گرایی رو کرد. با این همه به مجموعه ای از مولفه های بنیادی اندیشه ی هگلی که تضادی با نظریه داروین نداشت، مانند: تکیه بر شدن و تعامل، تأثیر دوسویه دیالکتیکی، غلبه بر دوگانگی جسم و ذهن وفادار، ماند. در واقع دیویی هر گونه تقابل دوگانه همچون جسم/ذهن، واقعیت/ ارزش، وسیله/ هدف، فکر/عمل، اندام/ محیط، انسان/طبیعت، و فرد/جامعه را رد می کرد. دیویی منتقد جدی تفکیک ذاتی سوژه – ابژه در فلسفه غرب است. و بر این اساس، اندیشه او مفهوم حقیقت به مثابه نوعی «ابژه ی شناخت» تثبیت شده را نمی پذیرد.


جان دیویی

هسته ی مرکزی و مفهوم اساسی فلسفه دیوئی را باید در اصطلاح «تجربه» جستجو کرد. برای دیوئی تجربه دو جنبه دارد: از طرفی شامل آزمودن و از طرف دیگر شامل احساس کردن است. بدون اغراق می توان گفت که دیوئی تجربه را با دید تجربی می نگرد.

به عقیده دیویی، تجربه شامل آزمایش و معرفت است. در نگاه موشکاف او، درستی یا ارزش یک تجربه به رابطه ی موجود بین آنچه مورد آزمایش است و نتیجه ی حاصله بستگی دارد. با این همه اما تجربه با جنبه های دوگانه ی خود هرگز به حقایق و ارزشهای مطلق و قطعی منتهی نمی شود. زیرا «پدیده ها با رابطه ای که در درون تجربه دارند تعریف می شوند، نه با چیزی خارج از تجربه». به نظر دیویی «حقیقت مانند خود شناخت، رابطه ای تجربه شده با اشیاء است و خارج از این رابطه هیچ معنایی ندارد». از دیدگاه او تاریخ معرفت شناسی غرب، نوعی هستی ناب خیالی، کمال یافته و دارای ارزش والا را، با حصاری بلند، از واقعیت های جاری و همواره ناتمام تجربه زیسته ی زندگی روزمره جدا کرده است. حاصل این تفکیک، ترویج نوعی سرمشق نخبه گرا و ضد دموکراتیک و در خود بسته بوده است. از همین رو مفهوم دموکراسی مشارکتی، بخش جدایی ناپذیر از فلسفه درون زاد دیویی به شمار می آید.

از نظر جان دیویی فکر و اندیشۀ آدمی وسیله و ابزاری است در خدمت زندگی. «هیچ پژوهشی نیست که مستلزم نوعی تغییر در شرایط محیطی نباشد و منظور از محیط صرفاً طبیعی نیست بلکه فرهنگی هم هست». در واقع دیویی ذهن را یک ساختار یا چیز در نظر نمی گرفت، بلکه آن را فراگرد فکری پویا ونوشونده می دانست که در نتیجه تعامل کنشگر با محیط شکل می گیرد. این تعریف دیویی از ذهن، و تعاملی که برای کنشگر و محیط قایل بود بیش از همه بر نظریه کنش متقابل نمادین در جامعه شناسی تاثیر داشته است. یعنی همزمان که نیاز به تلفیق نظریه و عمل، (ذهن و تجربه) در حوزه فلسفه احساس می شد، همهنگام در نظریه های جامعه شناسی هم تلفیق خرد و کلان، ذهن و عین، توجه به زندگی روزمره و نقد دوگانه انگاری های تعریف شده صورت می گرفت. همچنین می توان گفت ورود نظریه های انتقادی همچون نظریه های فمینیستی که سراسر به ثنویت هایی چون مرد و زن، جسم و روح، خصوصی و عمومی، ذهن و عین انتقاد داشته اند، (دوگانه انگاری هایی که برای هر یک از دو وجه، پستی و والایی قایل بودند، و بر اساس این ارزش گذاری، تبعیض هایی روا می داشتند)، تاثیر متقابلی در اندیشه های فلسفی عمل گرایی و نیز در نظریه های تلفیقی در جامعه شناسی برجای گذاشته اند.


می توان گفت نظریه هایی که از بطن زندگی واقعی بیرون می آیند، بیش از همه به کارایی نظریه برای جهان واقعی و رفع مسائل اجتماعی موجود اهمیت قایل اند، تا کلی گویی هایی که یکسره انسان را در بند کلان روایت ها و ساختارهای عظیم الجثه ای می بیند که توجه بیش از حد به آنها، می تواند تا زمانی طولانی، انسان را از هرگونه اصلاح و بهبود ناامید کند. نظریه هایی از این دست، انتقاد را سرلوحه ای برای تغییر قرار می دهند زیرا عمدتا از دل فعالیت کنشگرانی بیرون آمده اند که نظریه های شان، بیش از همه از بطن زندگی شان برآمده و در عین حال، معیار سنجش زندگی شان قرار می گیرد. دیویی و دیگر همفکران عمل گرای او بیش از همه خود را متعهد می دیدند تا برای تغییر جهان نه به سمت ویرانی آن بلکه به سوی بهبود و اصلاح آن بکوشند. بنابراین برای دیویی که فیلسوف زندگی روزمره و عمل گرایی محسوب می شود «تغییر» به سمت بهبود، از جایگاه ویژه ای برخوردار است. بر همین اساس، دیویی در وقایع اجتماعی روزگار خود، از اصلاح مدارس امریکا گرفته تا مسایل سیاسی و بین المللی، شرکتی جدی و عملی داشت.

یکی از اصلاحاتی که دیویی برای آن تلاش بسیار کرد، اصلاح نظام آموزشی بود. تاثیر متقابل تجربه های دیویی در آموزش و آزمون مجدد آن، به تدوین فلسفه آموزش و پرورشی دیویی منجر شد. دیوئی در طول خدمت خود در دانشگاه شیکاگو، «مدرسه آزمایشگاه » [12] را با قواعدی تازه و متفاوت برای یادگیری و اکتشاف، در سال 1896، در هاید پارک در همسایگی شیکاگو، تأسیس و تا 1904 این مدرسه را مدیریت کرد. این مدرسه به عنوان یک انستیتوی پیشرفته ای که از مهدکودک تا کلاس دوازدهم را در برداشت، به همت دیویی و یارانش آغاز به کار کرد. در واقع جان دیویی در این مدرسه به همراه همکارانش سعی داشت تا فلسفه آموزش و پرورش مورد نظر خود را به طور عملی امتحان کند و از تجربه های آن برای تدوین فلسفه اش استفاده کند . مدرسه ی آزمایشگاه دیویی، کودکان چهار تا چهارده ساله را می پذیرفت و می کوشید تا با استفاده از روش فعالیت که متضمن: بازی، سازندگی، مطالعه ی طبیعت و ابراز وجود بود، تجاربی را برای زندگی توأم با همکاری و سودمندی متقابل برای کودکان فراهم آورد.

به نظر دیوئی هدف اصلی مدرسه های قدیم، آماده ساختن کودکان برای زندگی دوره ی بلوغ، و دوران بلوغ به نوبه ی خود در حکم تدارکی برای زندگی بعد از مرگ بوده است. کوشش کودک و بعدها بزرگسال در جهت آماده سازی خود برای مرحله ای از حیات (که هنوز نیامده است)، هدایت می شد نه اینکه دم را غنیمت شمرد و از آن، چنانکه شایسته است بهره مند گردد. به بیان روشن تر، تئوری نظام آموزشی و تربیت آن زمان، یعنی تئوری ارسطویی، به دنبال نوعی شکفتگی و از قوه به فعل درآوردن امکانات خفته و نهفته کودک بود. تربیت نوعی رشد افراد «به سوی هدفی غایی» و به جانب حالتی از شکفتگی کامل یا «کمال توانائیهای فرد» بوده است. بر این اساس تصور می رفت که هرچه مواد برنامه درسی دشوارتر باشد قدرت توسعه یافته بیشتر و مهمتر می شود. به همین مناسبت غالبا انتخاب و ترتیب مواد برنامه بیشتر با توجه به ارزش انضباطی آنها صورت می گرفت، تا به دلیل روابط آنها با مقتضیات عملی زندگی. در چنین شرایطی روش تعلیم، خواهی نخواهی جنبه استبدادی به خود می گرفت. شیوه ای که اکنون در مدارس ایران و در کل در نحوه آموزش نخبه گرا و غیر عملی کشورمان بسیار مشهود است. اما تلاشی که جان دیویی و همفکرانش انجام دادند نمونه عملی جایگزینی برای شیوه ناکارآمد آموزش و پرورش آن زمان گردید. بعدها بسیاری از جامعه شناسان در اصلاح نظام آموزشی با استفاده از نظریات عمل گرایانه جان دیویی کوشیدند و تجارب ناب او و همکاران فمینیست اش را غنا بخشیدند.
مدرسه دیوئی به جای آنکه از فعالیتهایی که تصور می شود کودک در دوران بلوغ در آنها شرکت خواهد داشت آغاز کند، از فعالیتهای معمولی که کودک در آنها قرار دارد، شروع کرد. بنابراین هدف تعلیم و تربیت نه آن است که کودک را از حالت طبیعیش جدا کند یا او را طبق نمونه ای به اصطلاح عالی و دست نیافتنی (کامل) پرورش دهد، بلکه آموزش و پرورش می تواند کودک را در حل مشکلات و مسائلی که در جریان زندگی روزمره و در محیط طبیعی و اجتماعی خاص خود با آنها مواجه می شود، توانمند سازد.


در دهه ی آخر قرن نوزدهم، دیوئی مدعی بود که بزرگترین عیب آموزش و پرورش و روشهای معمول آن زمان، «جدایی بین دانش و کاربست آن» است. به نظر او هر تعلیمی که علم و عمل را از یکدیگر جدا کند، نمی تواند موفق باشد. همانطور که خود دیوئی سعی می کرد برای فعالیتهای مدرسه، انگیزه ای همانند فعالیتهای خارج از مدرسه پیداکند به همان طریق احساس می کرد که روح اخلاق مدرسه منوط به شرکت در همان انگیزه های اخلاقی است که در زندگی خارج از مدرسه وجود دارد.

به نظر دیویی مدرسه محیطی تخصصی است که با این هدف تأسیس شده تا نسل جوان را عامدانه به مشارکت فرهنگی وارد کند. او تربیت و نظام آموزشی را به مفهوم «بازسازی دائمی تجربه» می بیند و آن را چنین تعریف می کند: «تربیت عبارت است از بازسازی یا سازمان دادن مجدد تجربه که بر غنا و معنای تجربه می افزاید و توانایی لازم را به منظور هدایت تجربه بعدی، فزونی می بخشد».

در بخش بعدی این نوشتار ضمن آشنایی با زندگی و آراء فیلسوفان زن، و ارتباط متقابل آنان با جان دیویی و فلاسفه پراگماتیست، به تاثیر نیرومند اندیشه فمینیستی بر فلسفه عمل گرایی نیز پرداخته خواهد شد.

منابع:

Whipps, Judy. “Pragmatist Feminism”, Metaphysics Research Lab, CSLI, Stanford University. First published Sun 22 Aug, 2004

میرسپاسی، علی. روشنفکران ایران: روایت های یاس امید، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر توسعه، چاپ سوم، 1386.

نقیب زاده جلالی، میرعبدالحسین. نگاهی به آموزش و پرورش، تهران: طهوری، 1374.

شکیب آذر، الهام؛ پراگماتیسم در اصول فلسفه آموزش و پرورش.

گوتگ، جرالد. مکاتب فلسفی و آراء تربیتی، ترجمه محمد جعفر پاک سرشت، تهران: انتشارات سمت، 1384

شاتو، ژان.مربیان بزرگ، ترجمه غلامحسین شکوهی، تهران: دانشگاه تهران، 1376.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours