مدرسه فمنیستی: نسرین ستوده، وکیل و فعال جنبش زنان، نامی آشنا برای تمام فعالان زن به هنگام گرفتاری در زندان است. او در سال 1342 در تهران متولد شد، بعد از اخذ مدرک کارشناسی حقوق بین الملل از دانشگاه شهید بهشتی، در سال 1370 فعالیت مطبوعاتی خود را با نشریه “دریچه گفتگو” آغاز می کند و هم چنین مقالاتی را در روزنامه های جامعه، توس، صبح امروز و مجله آبان منتشر می کند. در سال 1373 ازدواج می کند و هم اکنون دارای دو فرزند است ، سال 1374 موفق به قبولی در آزمون وکالت شد اما نزدیک به 8 سال طول کشید تا توانست پروانه وکالتش را دریافت کند. او که هم اکنون وکالت پرونده های بسیاری از فعالان مدنی و جنبش زنان را به عهده دارد برنده جایزه حقوق بشر «سازمان حقوق بشر بینالملل» شده است. به همین مناسبت با استناد به مصاحبه ای [1]که با ایشان انجام دادیم سعی داریم گوشه هایی از زندگی این زن مبارز را به تصویر بکشیم.
او در یک خانواده متوسط که دارای چهار فرزند (دو دختر و دو پسر) بود در سال 1343 در تهران به دنیا می آید :
« از ابتدا مذهب آزادی در خانواده ما در جریان بود. به ویژه مادرم خیلی پایبند به اعتقادات مذهبی بود اما همیشه ما را آزاد می گذاشت. جوانی را مادر من که مقارن با کودکی من بود با روشنفکری و یک دید کاملا باز نسبت به مذهب ما را بزرگ کرد. اما فکر می کنم به هر حال نحوه تربیتم و تاثیری که از مادرم داشتم در گرایشات مذهبی ام موثر بوده. من هنوز هم خودم را آدم مذهبی می بینم و همواره از اعتقادات مذهبی متاثر بودم.
پدر و مادر من هر دو تصدیق 6 داشتند یعنی 6 کلاس درس خوانده بودند. مادرم خانه دار بود پدرم فروشگاه داشت یعنی کاسب بود. درآمد متوسطی داشت.
در خانواده از ابتدا پدرم خیلی تمایلات مردسالارانه داشت. از جوانی اش دوست داشته که بچه پسر داشته باشد. اتفاقا اولین بچه اش هم پسر می شود. دومین بچه اش دختر می شود که خواهر من بود. مادر من تعریف می کند که وقتی خواهرم به دنیا آمده پدرم خیلی ناراحت شده به مادرم با ناراحتی گفته که دختر زاییدی؟ بعد که بزرگ شدیم، ما دخترها خیلی پیشرفت داشتیم در زندگی شخصی و پسرا نداشتند. از این بابت پدرم همیشه می گفت که خدا من را تنبیه کرد که پسر دوست نداشته باشم. وقتی ما بزرگ شدیم کمی طرز فکر پدرم تغییر کرده بود. ولی همیشه جنبه های مردسالانه را داشت.»
در جوانی به کار سیاسی و همکاری با گروه های سیاسی با گرایش اسلامی راغب می شود و با یکی از گروه های اوپوزیسیون، موسوم به ملی- مذهبی ها، همکاری از نزدیک داشته و از سال ۱۳۷۰ مدتی نیز به فعالیت مطبوعاتی در نشریه «دریچه گفتگو» پرداختهاست. او خود در خصوص چگونگی کار در دریچه گفتگو می گوید:
«از سال 70 من به همراه تعدادی از هم فکرانم، نشریه دریچه گفتگو را شروع کردیم. اما همه کسانی که در دریچه گفتگو کار می کردند ملی مذهبی نبودند. از جریانات چپ هم در آن حضور داشتند اما نقطه مشترک کار ما این بود که همه از اپوزوسیون بودند. من عضو هیات تحریریه بودم که در واقع بالاترین رکن آن نشریه بود.. هفت یا هشت نفر عضو هیات تحریریه بودیم که من تنها عضو زن در آن بودم و مسئولیت سرویس اجتماعی را بر عهده داشتم.
در آن نشریه سعی ما براین بود که راه گفتگو را باز کنیم. برای همین با همه ی طرز فکرها وقت می گرفتیم و صحبت می کردیم. گاهی یک موضوع را انتخاب می کردیم مثلا یادم است بحث هویت ملی آن موقع بالا گرفته بود. تا سال هفتاد گفتمان مسلط برای هویت افراد، هویت اسلامی-مذهبی بود و حالا از سال 70 به بعد کم کم می خواست فضا باز بشود برای اینکه ما درباره هویت ملی مان حرف بزنیم. من یادم است راجع به هویت ملی با چند نفر از جمله دکتر پیمان، دکتر بشیریه و … گفتگو کردیم. یا در سالگرد طالقانی با مهندس بازرگان خود من مصاحبه کردم. اولین مصاحبه سیاسی بود که بعد از سال های سخت دهه 60 با مهندس بازرگان صورت گرفت. حتا من یادم است که به افراد دولتی هم مراجعه می کردم. ولی افراد دولتی تا خط مشی مجله را می دیدند به ما وقت مصاحبه نمی دادند»
اما مردانه بودن دنیای سیاست چیزی نبود که او بتواند در برابرش سکوت کند و یا بی تفاوت باشد:
« در هر جمعی که شرکت می کردم، متوجه می شدم که مراجع تصمیم گیرنده آقایان هستند. در دریچه گفتگو مرجع تصمیم گیری آقایان بودند، در گروه های سیاسی که با آنها همکاری داشتم مرجع تصمیم گیری آقایان بودند، یادم می آید که در دریچه گفتگو مجموعه مقالات و مصاحبه ها که در زمان خودش مجموعه خوبی محسوب می شد، به مناسبت روز جهانی زن تهیه کرده بودم، سال 70 را می گویم که هنوز این روز شناخته نشده بود. مقاله ای از شیرین عبادی، مهرنگیز کار، مصاحبه با پروانه اسکندری (فروهر)، مصاحبه با نوش آفرین انصاری و … در این مجموعه بود. به مناسبت روز جهانی زن اسفند ماه می خواستم که شماره دریچه گفتگو اختصاص داده شود به موضوع زن. اما مرجع تصمیم گیری در دریچه گفتگو این را اصلا نپسندید و آن شماره سرنوشت دیگری پیدا کرد که منجر به تعطیلی نشریه شد.
کم کم من گرایش پیدا کردم به اینکه باید راجع به حقوق خودم صحبت بکنم. بنابرای وقتی شروع کردم به موضوع زنان، اول همه همکاران مرد من با تعجب من را نگاه می کردند. برای اینکه همه از من یک تصور چریکی و سیاسی داشتند. گاهی حتا مسخره می کردند. یعنی دوستان درجه یک هرگز برخورد تمسخر آمیز نداشتند. چون ما شناخت داشتیم از هم بنابراین سعی می کردند گوش دهند. ولی من می دیدم که تمام سیاسی ها ادبی ها و و فعالینی که یک درجه از من دورتر بودند به خودشان جرات می دادند که این حرف ها را مسخره بکنند. حتا بسیاری از زنان به من می گفتند که بی خود دنبال این حرفها رفتی، اگر دموکراسی تحقق پیدا بکند، حقوق زنان متحقق خواهد شد. من به آنها جوابم این بود که اگر حقوق زنان تحقق پیدا بکند حتما دموکراسی به جامعه می آید.»
ستوده در سال 73 ازدواج می کند و هم اکنون دارای دو فرزند (یک دختر و یک پسر) است اما همچنان به فعالیت هایش ادامه می دهد، بارها در هنگام بارداری او را در مقابل دادگاه دیده ایم و حتی شیرخوارگی فرزندش بهانه ای نشد برای آنکه از موکلان خود لحظه ای غافل بماند :
« من در سال 73 ازدواج کردم ازدواج من در فعالیت هایم تاثیر نگذاشت شاید دلیل اش این بود که همسرم با من همکاری داشت. من و همسرم در مجله دریچه گفتگو با هم آشنا شدیم آن موقعی که به من پیشنهاد ازدواج داد وارد جنبش زنان شده بودم و بنابراین به رویکرد من آشنا بود. همیشه همراهم بوده. نگاهش به فعالیت هایم محترمانه بوده و کمک و همدلی داشته.
طی سال های اخیر، همراهی مردها با زنانشان و احترام برای فعالیت های آنها و همچنین حقوق مختص به زنان خیلی افزایش پیدا کرده در قشر روشنفکر. این مختص من نیست و خیلی ها را می بینم که از این بابت همراهی با زنان شان دارند.
اما اول یک تاثیر عینی دارد. زمانی که من می خواهم بروم بیرون احتیاج دارم کسی مسئولیت بچه را قبول کند. که در این مورد مشکلی نیست و همسرم مسئولیت بچه را بر عهده می گیرد و من دنبال کارم می روم. دوم یک تاثیر روانی دارد برای آدم. مثلا زمانی که قرار بود احضاریه برای من در هفته گذشته بیاید وقتی به من گفتند ماموران ما پشت در شما ایستادند من گفتم که من در را باز نمی کنم شما حق نداشتید به من زنگ بزنید مامورها اگر آمدند احضاریه را بندازند و بروند. بعد احضاریه شان جنبه رسمی تری پیدا کرد و به دفتر آوردند و تحویل دادند. همسر من بیش از من مقاومت نسبت به کار آنها نشان داد مثلا به او گفتند که در اینجا بنویسید که 8.5 صبح خانمم میاد گفت من نمی توانم روزی ده تا از این احضاریه ها میاد من که نمی توانم برای همه آنها انشاء بنویسم. دوست دارید بدهید من امضاء کنم دوست ندارید من انشاء نمی توانم بنویسم. خوب این برای من یک جور حمایت روانی بود. خیالم راحت است که اگر مساله ای پیش بیاید کسی هست که به درستی مسئول بچه ها باشد و من نگران نباشم. ناامنی روانی از طرف بچه هایی است که عقل شان می رسد. از نظر نیما (9 ماهه) نگران نیستم اما دخترم کمی از این بحث ها می ترسد و طبیعی است وقتی بحث بازداشت و این مسائل پیش میاید احساس ناامنی می کند واین خطر را حس می کند.»
کارشناسی ارشد حقوق بینالملل خود را از دانشگاه شهید بهشتی گرفت و در سال 74 موفق به قبولی در آزمون وکالت شد و بعد از عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر، وکالت پروندههای بسیاری از فعالان حقوق بشر، فعالان حقوق زنان، کودکان قربانی ِ کودک آزاری و کودکان در معرض اعدام را برعهده داشتهاست. او در باره سختی راهی که موفق به اخذ پروانه وکالتش شد می گوید:
« سال 74 در آزمون وکالت شرکت کردم قبول هم شدم قبل از آن امتحانی نبود و کانون وکلا از بعد از انقلاب تا آن زمان حالت تعطیلی پیدا کرده بود. کانون وکلا یک سازمان مستقل است که هیات مدیره آن را وکلا اداره می کنند زیرا هزینه آن به عهده وکلا است. از دولت ریالی پول نمی گیرد. بعد از انقلاب اساسا آن هیات مدیره را تعطیل کردند کانون وکلا دست قوه قضائیه بود. و رئیس کانون را رئیس قوه قضائیه تعیین میکرد تا تقریبا سال های 72 و 73 یعنی حدود 15 سال و تنها یک رئیس داشت نه هیات مدیره. انتخابات از سال 72 و یا 73 بود که برگزار شد من سال 74 امتحان دادم در امتحان علمی قبول شدم ولی اطلاعات هربار نامه می نوشت که ایشان به دلیل ارتباطات سیاسی اش رد است. از سال 74 یک چیزی حدود 8 سال طول کشید تا توانستم پروانه وکالتم را بگیرم. کسی هم که باعث شد تا من پروانه ام را بگیرم خانم فریده غیرت بود.»
ستوده از همان ابتدا در حوزه حقوق سیاسی به فعالیت پرداخت و در باب جرم سیاسی روشنگریهای بسیاری داشته است، به خصوص در زمان قتل های زنجیره ای به فکر تهیه جزوه ای افتاد که در آن جرم سیاسی را تعریف کرده و افراد را از حقوق شهروندی و سیاسیشان آگاه کند:
« در همان سال ها بود که احضار همکارانم در دریچه گفتگو اتفاق افتاد. آنها تحت بازجویی های طولانی همراه با رعب و وحشت و تهدید قرار گرفتند، یادتان باشد سال هایی بود که بعدها ما فهمیدیم در آن سال ها قتل های زنجیره ای سعید امامی صورت گرفته.
هم دوستانم در دریچه گفتگو و هم دوستان ملی-مذهبی که در ارتباط با آنها قرار داشتم، خیلی در آن سال ها احضار می شدند و ذهن من مشغول شد به اینکه من به عنوان یک فرد حقوقی می توانم درباره جرم سیاسی صحبت بکنم. بنابراین جلسات متعددی را با دوستان گذاشتم و حتا جزوه ای با عنوان جرم سیاسی تهیه کردم و در اختیار دوستان قرار دادم که اگر شما را بخواهند احضار کنند باید این تشریفات رعایت شود، باید برگه احضاریه بیاید، باید بازجویی توسط مقام قضایی صورت بگیرد و حتا اینکه حقوق شما بعد از دستگیری به عنوان متهم در دوران گذراندن زندان چیست و آن اصل 168 که به جرایم سیاسی باید با حضور هیات منصفه رسیدگی بشود همه اینها در آن جزوه مطرح شده بود. اینها باعث شد که کم کم ذهن من مشغول به این شود که حقوق مجرمان سیاسی چیست؟
شاید اولین کسی بودم که گفتم کسانی که مرتکب قتل های زنجیره ای شدند خودشان از مصادیق محاربه هستند. و گفتم آنهایی که قانون محاربه را علی رغم همه مخالفت ها تصویب کردند، حالا خودشان در کوزه افتادند. چون اینها برای ایجاد رعب و وحشت نسبت به دولت خاتمی این کار را کرده بودند.
زمانی که من پروانه ام را گرفتم بسیاری از کارهای رایگان خودم را در زمینه حقوق بشر حقوق کودکان و حقوق متهمان سیاسی شروع کردم. یک سال از پروانه من گذشته بود که اولین موکلی که در زمینه زنان داشتم خانم رویا طلوعی بود که هنوز اتهامش به طور جدی مطرح نشده بود. دفاع از او را در دادگاه سنندج به عهده گرفتم که خیلی کار سختی بود. خانم طلوعی سردبیر نشریه راسان بودند و می گفت برای تهیه خبر به تجمعی که در سنندج بوده رفته است.
بعد از آن با بالاگرفتن فعالیت های جنبش زنان در ایران و کمپین یک میلیون امضاء که ما اصلا فکر نمی کردیم به همچین قائله حقوقی گسترش پیدا کند، خوب طبیعی است من با فعالان این جنبش سال ها آشنا بودم، و در دفاع از آنان وارد این قضیه شدم. پروانه وکالتم را که گرفته بودم و به عنوان وکیل وارد دفاع شدم که تا به امروز هم با کمپین در حال همکاری هستم.»
او از شیرین عبادی به عنوان اولین کسی که درباره حقوق زنان به او کمک کرد یاد می کند:
اولین کسی که سراغش رفتم، خانم عبادی بود. خوب انصافا خیلی در زمینه زنان کار کرده بود. و یادم است آن روزها هر کتاب فروشی می رفتم می گفتم به من یک کتاب درباره موضوع زنان بدهید می گفتند اول موضوع مردان را حل کنید بعد به زنان هم می رسیم. به خانم عبادی این موضوع را گفتم و ایشان یکسری کتاب به من امانت داد از کتاب های خیلی قدیم تا جدیدی که از ایشان می گرفتم همه را با ولع می خواندم.
بنابراین ورود من به مساله زنان با مقاومت هایی همراه بود اما خیلی زودتر از تصور من این مقاومت ها شکسته شد از طرف کسانی که سابقه صداقت و کار سیاسی را در آنها می دیدم. این مقاومت ها کم و بیش شکسته شد در مقابل صحبت. البته یک دوره ای را از سر گذراندیم که حرفهای مربوط به زنان در جمع را یکی به خودش جرات می داد تا به مسخره بگیرد. ولی کم کم این مسخره کردن ها هم قطع شد. یک بار در جلسه ای از ملی مذهبی ها من وقت گرفتم که صحبت کنم راجع به حقوق زنان تذکری دادم آقایی که تریبون دستش بود و سخنران آن جلسه بود، گفت گاهی خانم من هم چنین سرکشی هایی می کند، مثل یک اسب سرکش.
به سرعت موضوع زنان به یک موضوع فعال در حوزه ادبی، سیاسی، اجتماعی، تاریخی و … شد، تا سالهای 72- 73 که توجهات به روز جهانی زنان باب شد. در همان سال ها بود که من با نوشین احمدی از طریق مجله دریچه گفتگو آشنا شدم. زمانی که ما به هم رسیدیم شاید در یک نقطه مشترک بودیم. در فعالیت های سیاسی و فکری، نوشین درگیر فعالیت های فکری، کتاب و مقاله و … بود من بیشتر تجربه کار سیاسی داشتم و داشتیم با هم تبادل می کردیم که چطور می توانیم در مورد موضوع زنان به صورت مشترک کار کنیم. این به هم پیوستن ها به ما کمک کرد تا جنبش را پیش ببریم.
نقش عبادی را در گسترش بحث حقوق زنان بسیار چشمگیر می داند و معتقد است کار مهمی که در آن سالها عبادی و بعدها مهرانگیز کار انجام دادند ساده و فهم پذیر کردن مواد قانونی بود:
« انصافا باید بگویم بحث حقوق زنان را به طور عینی، شفاف، عبادی به صحنه مطبوعات کشاند. مقالاتی که ایشان آن موقع از قانون می نوشت، خیلی خیلی موثر بود درباره اینکه مثلا قانون ما می گوید پدر میتواند کودک خودش را بکشد. یادم می آید سال 74- 75 بود، عبادی یک مقاله ای را در ایران فردا نوشت. در آن مقاله او خیلی خوب استدلال کرد، گفت دیه کامل یک مرد، انقدر است و دیه زن نصف آن است، می دانید که هر کدام از اعضای بدن یک مقدار دیه دارد مثلا اگر دوچشم یک آدم ا زکاسه دربیاید دیه کامل به آن تعلق می گیرد، اگر کسی رو به نوعی آزار دهند که دیگر موهایش درنیاید دیه کامل به آن تعلق می گیرد. بسیاری از اعضای بدن حالتی هستند که دیه کامل دارند من جمله آلت تناسلی. استدلال عبادی این بود که اگر مردی آلت تناسلی اش را از دست دهد دیه کامل به اندازه یک مرد مسلمان می گیرد و اگر زنی کل حیاتش را از دست دهد نصف آن مرد می گیرد. این یک تشبیهی بود که بر فرض ارزش زن را نصف آلت تناسلی مرد می دید.
من دوران تحصیل ام را بین سال های 63 تا 68 گذراندم. وقتی ما در دانشگاه قانون جزا را می خواندیم، همه مان آتش می گرفتیم، دیه زن نصف مرد است، قصاص اش این طوری است، و … یک دوستی داشتم که به من می گفت تو بیا همین قانون ها را همین طوری فقط بنویس. هیچ کاری هم نکن تحلیلم نکن. به نظر من این کار بیهوده بود. چون زمانی که ما حقوق می خوانیم انقدر بحث های پیچیده می کنیم تو این بحث های پیچیده گیر می افتیم. و این کاری بود که عبادی طی سی سال گذشته در ایران کرد. خیلی به زبان ساده و همه فهم آمد همان قوانین را گفت. یک چیزی را در صحبت های اش همیشه می گوید که به نظر من هم درست است، عبادی می گوید قانون ما به قدری بد است که کافی است عینا آن را تکرار بکنیم. خیلی ایده خوبی است یعنی عبادی توانست این ایده را که ما قانون را به همه بفهمانیم به صحنه اجتماعی بیاورد و به مردم بگوید این قانون در رابطه با زنان چه می گوید. مهرانگیز کار هم در مجله زنان خیلی نقش موثری داشت در اینکه نشان دهد قانون چقدر نسبت به زنان تبعیض آمیز است.»
همچنین مقالاتی در روزنامههای جامعه، توس، صبح امروز و مجله آبان منتشر کردهاست و معتقد است که فضای باز دوران اصلاحات و آزادی نسبی مطبوعات به جنبش زنان کمک بسیاری کرد:
دولت اصلاحات یک ویژگی داشت که آن ویژگی به جنبش زنان کمک کرد. به هر حال ما نمی توانیم این را انکار کنیم که فضا باز شد و مطبوعات بسیاری به عرصه اجتماعی آمدند. در این مطبوعات ابتدا از زنان در بدنه استفاده می شد اما بعد از چند سال دیدیم که زنان به شورای تحریریه ها هم راه یافتند. سردبیر نشدند ولی وارد شورای سردبیری هم شدند. زنان متعددی می نوشتند. جنبش های مختلفی شکل گرفته بود. ولی به جرات میتوانم بگویم که جنبش زنان در بین همه نوشته ها، خیلی شاخص خودش را نشان می داد. یعنی حتا جنبش دانشجویی به اندازه جنبش زنان از تحلیل های فکری برخوردار نبود. جنبش دانشجویی درگیر کار اجرایی شده بود. بسیار درگیر عمل با دولت شده بود که منجر به قضیه 18 تیر و .. شد. که همین جریان نا گزیر این جنبش را به سوی عمل بیشتر واداشت. دسته دسته آنها را می گرفتند، احضاریه می آمد و درگیر شده بودند. توجه داشته باشید، جنبش زنان هنوز داشت چارچوب های فکری خودش را شکل می داد.
من آن موقع هم کار ژورنالیستی می کردم. اولین روزنامه ای که در آن کار کردم جامعه بود که اولین مقاله ای که به آن دادم پیرامون مجرمین سیاسی بود. تمام مقاله های من حقوقی بود.
و حدود دو سال عضو هیئت مدیریه انجمن بوده است. و اکنون یکی از حقوقدانان کمپین یک میلیون امضا میباشد.
ستوده وکالت اکثر پروندههای فعالان کمپین یک میلیون امضا بر عهده داشته است درجواب این سوال که چه شد که تمایل به فعالیت در کمپین پیدا کرد می گوید:
«من از قبل با بسیاری از اعضای کمپین ارتباط طولانی مدت داشتم. همینطور وقتی جریان حقوقی شدن و دفاع حقوقی از اعضای کمپین مطرح شد، اولین مورد آن اعلام شکایت در ضد و خورد پلیس در 8 مارس پارک دانشجو بود، این جزء افتخارات کمپین است که اولین شکایت را کمپین از ماموران نیروهای نظامی به دلیل برخورد غیر قانونی شان مطرح کرد. در آن ماجرا خانم عبادی به من پیشنهاد دادند که با هم وکالت شاکیان را بر عهده بگیریم. و من اعلام آمادگی کردم و کار را شروع کردیم. تصور من این بود که یک پرونده علیه نیروهای انتظامی است.
بعد از آن تجمع 22 خرداد سال بعد بود. در آن تجمع تعداد بسیاری از اعضای کمپین دستگیر شدند. حجم زیادی از اتهامات علیه این فعالان زنان مطرح شد که ما نمی توانستیم بی تفاوت از کنار آن رد بشویم. بلافاصله دفاع از آنها را من، لیلا علی کریمی و خانم عبادی بر عهده گرفتیم. این نشان می داد جنبش زنده است. برای اینکه پشت سر هم علیه شان پرونده تشکیل می شد. هم ما علیه نیروی نظامی و هم آنها علیه فعالان زن. در همان 22 خرداد هم زمان که برای خیلی از کسانی که در تجمع حضور داشتند پرونده تشکیل شد ما هم علیه نیروی انتظامی شکایت کردیم به دلیل برخوردهای غیر قانونی. هر چند ما می دانستیم رسیدگی نمی شود و این را همه فعالان کمپین به یاد دارند اما مهم این بود که از حقوق مدنی خودمان استفاده کنیم علیه نیروی انتظامی شکایت کنیم.»
در سال ۲۰۰۸ کمیته بینالمللی حقوق بشر ایتالیا که سازمانی غیر دولتی در زمینه حقوق بشر است، نخستین جایزه خود را به نسریتن ستوده اهدا کرد. مراسم اهدای این جایزه ۱۰ دسامبر (۲۰ آذر)، روز تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر و روز جهانی حقوق بشر در شهر میرانو در ایتالیا برگزار شد.
+ There are no comments
Add yours