مروری بر حوادث خشونت بار همسر کشی، کودک آزاری، دیگر کشی در یک رسانه

۱ min read

طلعت تقی نیا-29 آذر 1387

مدرسه فمینیستی: رسانه ها همواره پل ارتباطى میان مردم و جامعه هستند.انعکاس صحیح و به موقع اخبار می تواند نقش مؤثر و کلیدى در آگاهی و امنیت جامعه داشته باشد؛ در صورتی که با بهره مندى از نظرات کارشناسان مختلف، بررسى علل و ریشه یابى انواع جرایم، ارائه آموزش هاى لازم و پیشگیرانه به خانواده ها و شهروندان را از وظایف رسانه ای خود بداند.

با نگاهى به صفحه حوادث روزنامه ها و نشریات به روشنى درمى یابیم که افزایش قتل هاى خانوادگى بویژه همسرکشى زنگ خطر هاى جدى را به صدا درآورده و تبدیل به یکی از دغدغه های مهم شهروندان شده است . گرچه این گزارش ها تمامی خشونت هایی که در جامعه اتفاق می افتد را در بر نمی گیرد مثلا از قربانیان “ایدز ” کمتر گزارشی داریم در حالی که قربانیان “ایدز ” زنان به ویژه زنان تن فروش که به این بیماری آلوده میشوند کم نیستند. با انکار و پنهان داشتن این بیماری خشونت بار و خطرناک نمی توان مشکلی را حل کرد. هر روز روز خشونت است و خشونت ناشی از ایدز گربیان گیر زنان و کودکانی است که از مادران و همسران خود به ویروس ایدز آلوده میشوند.
شنیدن این گونه خبرها ضمن اعلام هشدار هاى جدى به مسئولین،نگرانى برخى زوج هاى جوان را نیز به همراه دارد که مبادا روزى به دست همسر خود از پا درآیند! ریشه هاى پدیده خشونت ، ایدز ، اعتیاد را در کجا باید جستجو کرد ؟ ازشایع ترین خشونت ها در حوادث رخ داده ،سوءظن و بدبینى نسبت به همسر است که مى تواند مقدمات آسیب به همسر و یا اعمال حرکات خشونت آمیزی مانند: ضرب و شتم همسر، آسیب هاى شدید، و در نهایت قتل را فراهم آورد. اعتیاد به حدی در کشور گسترده شده که خود مقامات هم آن را به عنوان یکی از واقعیت های زندگی مردم پذیرفته اند.
پدیده همسرکشى در میان افراد مبتلا به «اعتیاد » می تواند ابعاد گسترده ای پیدا کند. فرد معتاد نسبت به همسر خود دچار توهم شده و او را از پا درمی آورد. به حوادث خشونت بار ناشی از سوءظن و اعتیاد نگاهی بیاندازیم!

همسر کشی

2/8/87 – مأموران کلانترى ۱۰۷ فلسطین با جسد زن جوانی که لباس خانه به تن داشت روبه رو شدندکه کبودى و سوختگى با سیگار روى بدنش به چشم مى خورد.در بررسى ها نشان مى داد قتل در محل دیگرى رخ داده و عامل جنایت،جسد را شبانه به کنار خیابان منتقل کرده است. وجود آثار جراحت وکبودى روى بدن مقتول نیز حکایت از آزار و اذیت و شکنجه شدید وى داشت شد. قاتل شوهرمعتاد ، انگیزه قتل توهم به خیانت به علت مصرف شیشه.

6/8/78 – اواخر سال ۸۳ تازه داماد ۳۰ ساله اى به نام «حمیدرضا» به خاطر سوء ظن شدید، همسرش لیلا – 25 ساله – را در باغى واقع در شهریار به قتل رساند. قبل از سوزاندن جسد، صاحب باغ که مردى ۶۵ ساله بود از راه رسید و با مشاهده صحنه جنایت با حمیدرضا درگیر شد، اما مرد جوان با ضربه هاى میله آهنى صاحب باغ را نیز از پا درآورد. او پس از دستگیرى مدعى شد همسرش با مرد رابطه داشته و به همین خاطر هر دو نفر را به قتل رسانده است.

11/8/87 – ـ تازه داماد که از دخالت هاى مادرزنش در زندگى مشترکشان به ستوه آمده بود، از زن جوانش خواست براى آشتى و ملاقات او بیاید ، همسرش به محل ملاقات رسید. مرد خشمگین خودرو را با سرعت زیاد به قصد زیر گرفتن زن جوان به طرف او گرفت که مادر نوعروس به کمک دختر شتافت و وى را از مرگ نجات داد. محمود – 28 ساله – که خود را کارمند یک شرکت خصوصى معرفى مى کرد، در جریان بازجویى ها به قاضى پرونده گفت: «همه ادعاهاى همسرم و مادرش دروغ است. من قصد ربودن یا کشتن او را نداشتم، فقط مى خواستم با این کار از آنها زهر چشم بگیرم تا خانواده اش در زندگى ما دخالت نکنند.»

12/8/87 – فروردین ۸۵ بازپرس ویژه کشیک قتل تهران جسد نوعروس ۳۱ ساله اى به نام «معصومه» در اتاقی که از داخل قفل شده و با کمربند ورزشى خود را حلق آویز کرده بود روبرو شد. داماد 31 ساله که فقط 6 ماه با همسرش زندگی کرده بود دستگیرو پس از سپردن وثیقه بطور موقت آزاد شد. با اعتراض خانواده نوعروس، پرونده به دادگاه جزایى تهران ارجاع شد اما داماد باز هم اتهام قتل عمد را نپذیرفت و زندگى خود و معصومه را عاشقانه توصیف کرد. علت مرگ همسرش را افسردگى شدید او دانست. وکیل اولیاى دم با اشاره به آثار کبودى روى بدن قربانى و وجود خون مردگى در قسمت آهیانه مغز، دلیل مرگ را خودکشى ندانست و خواستار بررسى دقیق تر موضوع شد.

13/8/87 –مردی در جریان اختلاف هاى شدید خانوادگى همسر، خواهر و برادرزاده اش را به قتل رسانده بود، از سوى کارآگاهان پلیس آگاهى کرمانشاه دستگیر شد.
«جهانگیر» پس از قتل همسرش «لیلا»- 27 ساله «فرنگیس» – 25 ساله – و «شهناز» – 45 ساله – که با شلیک گلوله کلاشینکف صورت گرفته از محل جنایت می گریزد. « جهانگیر » پس از دستگیری در بازجویى ها اظهار داشت: به خاطر مسائل ناموسى مرتکب جنایت شده است.

21/8/87 – دادسراى امور جنایى تهران در جریان کشف جسد زن جوانى در بومهن قرار گرفت. مادر مقتول دامادش را عامل قتل دخترش معرفى کرد و گفت : دامادم دخترم را وحشیانه شکنجه مى کرد. روز حادثه دخترم را کتک زد او از خانه فرار کرد و قبل از رسیدن به خانه ام اورا به قتل رساند. بعد هم لباس هایش را درآورده تا بگوید که دو مرد دیگر او را کشته اند و سعى داردموضوع را ناموسى جلوه دهد .
متهم پس از دستگیرى گفت: به خاطر مسائل اخلاقى به همسرم مشکوک بودم، اما چون اعتیاد داشتم، قادر نبودم با او برخورد کنم، تا این که چند ماه قبل تصمیم به ترک اعتیاد گرفتم و روز جنایت فاطمه از خانه خارج شده بود، من هم به تعقیبش پرداختم و دیدم که با دو مرد صحبت می کرد.

26/8/87– امیر 30 ساله زندانی که خود را صاحب اسلحه معرفى مى کرد،به بازپرس گفت:«مى خواستم همسرم را به قتل برسانم که دستگیر شدم.»وى درباره انگیزه خود گفت:سه سال پیش ازدواج کردم،اما پس از مدتى اختلاف هاى من و همسرم شروع شد. به علت ناتوانى در پرداخت مهریه زندانى شدم،وقتى برای مرخصی از زندان آمدم و فهمیدم همسرم خانه اجاره اى را پس داده و اسباب و اثاثیه را فروخته و به خانه پدرش رفته،کینه عجیبى از او به دل گرفتم. پس از خرید اسلحه در پى طراحى نقشه اى براى انتقام از همسرم بودم که از سوى پلیس دستگیر شدم.

تجاوز

2/8/87 -«صادق» -27 ساله- رباینده 30 زن در پوشش مسافربر پس ازدسنگیری گفت: از حدود یک سال قبل با سه خودروى سوارى پژو، پیکان و پرایدم از میدان هاى ونک، شوش ، آزادى، راه آهن و اطراف ورامین زنان و دختران جوان تنها را سوار مى کردم. بین راه به بهانه خرابى ماشین یا ترافیک و شلوغى خیابان ها و مسائل مختلف از مسافرم اجازه مى خواستم تا تغییر مسیر دهم. وقتى به مکان خلوتى مى رسیدم با تهدید چاقو آنها را مورد آزار و اذیت قرار داده و پس از بستن چشم ها و دست و پایشان اموال با ارزش آنها را برمی داشتم و متوارى مى شدم.صادق از اوایل امسال تاکنون ۳۰ زن ودختر جوان را با این شیوه ربوده و مورد آزار و اذیت قرار داده است.

2/8/87 – عامل قتل سریالى 7 زن در ورامین که قرار است بزودى در شعبه ۷۱ دادگاه کیفرى استان تهران محاکمه شود،از جنایت ها و انگیزه خود می گوید: پس از طلاق همسرم و ازدواج با مرد دیگری بشدت کینه به دل گرفتم و به عنوان مسافرکش در خیابان هاى شهر پرسه مى زدم و پس از سوار کردن زنان تنها، با آنها طرح دوستى مى ریختم به بهانه هاى مختلف آنها را به جاده «جلیل آباد» کشانده و در آنجا، آنها را از پشت سر غافلگیر کرده و با روسرى خفه شان مى کردم. پس از هر قتل نه تنها دچار عذاب وجدان نمى شدم، بلکه آتش انتقام و کینه در وجودم فروکش مى کرد. البته پس از قتل نخستین زن چند روزى دچار ناراحتى روحى شدم.

6/8/87 – «فرید بغلانى» – 40 ساله – لب به اعتراف گشود و انگیزه و جزئیات جنجالى ترین پرونده جنایى آبادان را فاش کرد.وى که داراى چهار فرزند است، در بازجویى ها گفت: به خاطر حس تنفرى که از زنان داشتم تصمیم به قتل آنها گرفتم. با کشتن زنان شعله هاى انتقام براى مدتى در وجودم خاموش مى شد. طعمه هایم راروزهای جمعه شناسایی به صورت تصادفى انتخاب کرده و با ضربه دست یا میله آهنى با وارد کردن ضربه اى به جمجمه قربانیان آنها را از پا در مى آوردم.در این رابطه طلاهاى چهار تن از قربانیان را نیز سرقت کرده و به یک طلافروش فروختم. متهم تاکنون به ۱۶ فقره قتل اعتراف کرده که ۱۴ مورد از قتل ها در «بهمنشیر» آبادان و دو فقره دیگر در خرمشهر به وقوع پیوسته است.«فرید بغلانی» تا ۱۲ سالگى باپدر بزرگش زندگى مى کرده است. پدر بزرگ او به دلیل نفرتى که از زن ها داشت با مشاهده آنها، به سویشان حمله ور مى شد.«فرید» در سال ۷۸ به اتهام ضرب و شتم چند زن به ۶۰ ماه زندان محکوم شده بود.
گفتنى است، نیروى انتظامى با گذشت یک ماه از دستگیرى قاتل سریالى با سکوت در این رابطه، از اطلاع رسانى خوددارى مى کند که به همین خاطر شاهد بروز شایعات مختلف در این باره به ویژه در سطح استان هستیم. در سیزدهم آبان ماه یک تیم از بازرسى پلیس آگاهى به استان خوزستان اعزام شده تا علت تأخیر در کشف راز این جنایت ها طى چهار سال گذشته را بررسى کند.

نقش اطلاع رسانی

7/8/78 – قاضى «على دلدارى»، دادیار امور جنایى تهران در این باره مى گوید:« یکى از عوامل کاهش چنین جرایمى اطلاع رسانى بموقع از سوى روزنامه ها است. البته ضرورى است اطلاع رسانى کارشناسى شده باشد تا آثار مخرب و زیانبار در جامعه به دنبال نداشته باشد.به گفته وى، وقوع قتل هاى سریالى در تمام کشورهاى دنیا با آمارهاى متفاوت انکارناپذیر است که کشور ما نیز از این قضیه مستثنى نیست. در قوانین و مقررات، تعریفى از قتل هاى سریالى نشده است، اما از نظر جرم شناسى زمانى که شگرد ارتکاب قتل، نحوه انتخاب طعمه ها و معدوم کردن اجساد در چندین فقره قتل با شیوه مشابه انجام گیرد، باید بدانیم که زنگ وقوع جنایت هاى سیاه سریالى به صدا در آمده است. یعنى پشت پرده جنایت، انسان مخوفى با اندیشه هاى مجرمانه پیش وجدان خود انسان دیگرى را محاکمه و محکوم به مرگ مى کند و خودش نیز مجرى حکم مرگ مى شود.»

مهریه

2/8/87 – وکیل زن میانسالى با مراجعه به شعبه ۲۶۱ دادگاه خانواده تهران به قاضى گفت: موکلم ۲۳ سال قبل به خاطر اختلاف هاى شدید جداشد اما هنگام جدایى هیچ صحبتى درباره حق و حقوقش نشد، با توجه به شاخص هاى تورم تقاضا دارم مهریه ۲۰۰ هزار تومانى او به نرخ روز محاسبه (۵۴ میلیون تومان ) با ارائه مدارک لازم، پرداخت شود . شوهر60 ساله با اعتراض شدید به طرح دادخواست گفت: 23 سال قبل همسرم طلاق گرفت با هم توافق کردیم مهریه اش را ببخشد چون سواد حقوقى نداشتم بذل مهریه را در طلاقنامه قید نکردم او پس از جدایى، به آمریکا رفت و ازدواج کرد. پرداخت این مبلغ درحد توانم نیست چون من خیاطى دارم که درآمد چندانى ندارد. وى نتوانست دلیل و مدرکى در مورد بخشش مهریه همسر سابقش و یا پرداخت آن به دادگاه ارائه دهد و درحالی که ارزش خودرو و خانه مسکونى وى بیش از ۵۰۰ میلیون تومان است قاضی شوهر را محکوم به پرداخت مهریه کرد.

18/8/87-پزشک میانسالى با مراجعه به دادگاه خانواده ضمن تسلیم شکایتى، پس از 30 سال زندگی مشرک، مهریه ۱۰۰ هزار سکه طلاى خود را به اجرا گذاشت و خواستار جدایى از همسرش شد. من و شوهرم دانشجوی پزشکی بودیم به هم علاقه مند شدیم با وجود نارضایتی پدرم باهم ازدواج کردیم. چندى قبل همسرم مبتلا به بیمارى صعب العلاجى شد و خانه نشین شد من هم براى مراقبت از او یک پرستار و خدمتکار زن استخدام کردم. با تغییر رفتار شوهرم متوجه شدم او خدمتکار جوان خانه را به عقد موقت درآورده است. شوهر به قاضی گفت: پس از چند سال زندگى مشترک با بهناز وقتى متوجه شد صاحب بچه نمى شوم رفتارهایش به کلى تغییر کرد و دریافتم او به من ترحم مى کند براى رهایى از مشکلات روحى، روانى با خدمتکار خانه ازدواج موقت کردم. اکنون هم با وجود این که به همسرم علاقه مند هستم حاضرم همه حق و حقوق قانونى و بخشى ازمهریه سنگین اش را بپردازم تا جدا شویم.

23/8/87– مهرناز 24 ساله به شعبه (۲۶۴) دادگاه خانواده مراجعه وبه قاضی گفت: پدرم از تجار سرشناس و معروف است. به خاطر ثروت پدرم خواستگاران زیادى داشتم پس از ورود به دانشگاه باپسری از لحاظ فرهنگى و خانوادگى باما تفاوت هاى زیادى داشت ازدواج کردم. پدرم براى اینکه فرشاد را از ازدواج با من منصرف کند مهریه چهار هزار سکه طلا واجاره آپارتمانى در شمال شهر مراسم عروسى باشکوه را جزو شرایط قرار داد. فرشاد با قرض و قوله و هزار سختى و مشقت شرایط را یرگزارکرد ماه عسل هم به مالزى رفتیم. پدرم از همان اوایل زندگى مشترک با دخالت هاى بى جایش زندگى را به کام من و همسرم تلخ کرد. او هر بار که به خانه ما مى آمد با نیش و کنایه هایش همسرم و خانواده اش را در حضور من تحقیر مى کرد.فرشاد با حقوق اندک از عهده پرداخت چک هاى چند میلیونى برنمى آید. من مقداری پول برای طلبکاران به فرشاد دادم پدرم از این موضوع باخبر شد همسرم را بشدت تحقیرکرد. همسرم که از تحقیر ها و نیش کنایه ها خسته شده بودبه طرز مشکوکى ناپدید شد.اکنون مهریه ام را به اجرا گذاشتم تا شاید او به دادگاه بیاید و بتوانم متقاعدش کنم.

سرقت در پوشش خواستگار

5/8/87 – «نیلوفر» 15 ساله جزئیات سرقت از خانه پدرخوانده اش را فاش کرد.او در جریان بازجویى ها گفت: سه ماه قبل با پسر جوانى به نام «نیما» آشنا شدم. او پس از مدتى با چرب زبانى به بهانه ازدواج فریبم داد. نیما وقتى دریافت پدرخوانده ام مقدار قابل توجهى پول در خانه دارد، از من خواست پول ها را برایش ببرم تا او بتواند ماشینى بخرد. قرار بود پس از خرید خودرو او به خواستگارى ام بیاید و خیلى زود هم پول را برگرداند.من که فریب حرف هایش را خورده بودم، در چند مرحله پول ها را سرقت کردم و به او دادم، اما اوپس ازگرفتن پول،ناگهان ناپدید شد.

کلاهبرداری در پوشش ازدواج

8/8/87 – مرد میانسال از دختر جوانى به اتهام کلاهبردارى شکایت کرد. او گفت: چند ماه قبل از طریق اینترنت با دختر ۲۷ساله اى آشنا شدم که خودش را دانشجوى پزشکى یکى از دانشگاه هاى معروف ترکیه معرفى مى کرد.بعدازمدتی آشنایی قرارازدواج داشتیم . چند روزى از او خبر نداشتم تا این که در ارتباط بعدى گفت براى بازگشت به ایران باید از تحصیل در دانشگاه انصراف دهد و از آن جا که بورسیه است باید ضرر و زیان انصراف را بپردازد ونیاز شدیدى به چهار میلیون تومان پول دارد. پول را به شماره حسابى که مرد دلال اعلام کرده بود واریز کردم. دو هفته از زمانى که «سارا» براى بازگشت به ایران تعیین کرده بود گذشت و از او و فرد دلال هیچ خبرى نشد. دستور دستگیرى دختر جوان و همدستش رامین در دستور کار پلیس قرار گرفت.

کلاهبرداری در پوشش فال گیری

29/8/87– مرد شیاد که به بهانه فالگیرى و شکستن طلسم مشکلات مردم از دختران و زنان کلاهبردارى مى کرد، از سوى پلیس آگاهى استان تهران دستگیر شد. مأموران اسلام آباد پس از دستگیرى متهم، در بازرسى خانه اش لوازم و تجهیزات رمالى و جادوگرى کشف کردند.وى دربازجویى ها گفت: چندین سال است مشغول رمالى و فالگیرى هستم. روزانه ۱۵ الى ۲۰ زن و دختر جوان براى رسیدن به آرزوهاى محال شان به خانه ام مى آیند و از هر کدام نیز بین پنج تا ۱۵ هزار تومان مى گرفتم.وى ادامه داد:با پرسه زدن مقابل دادگاه هاى خانواده و کلانترى ها، افرادى که مشکلات خانوادگى،اقتصادى و معیشتى داشتند را شناسایى کرده و از بین آنها افراد ساده لوح را انتخاب و با وعده هاى واهى فریب شان مى دادم.

شوهر کشی

5/8/87 – « سودابه» ـ نوعروس ۲۱ ساله ـ 25 روز پس از ازدواج درباره چگونگى قتل شوهرش گفت: با «مسعود» در دانشگاه آشنا شدم به هم علاقه مند شدیم. او بارها خواسته بود از نامزدم جدا شوم و با او ازدواج کنم. اما به خاطر نسبت فامیلى نزدیک با شوهرم این کار غیرممکن بود. تا این که برخلاف خواسته ام مراسم ازدواج من و «امیر» برگزار شد و به خانه بخت رفتم اما یک لحظه هم یاد «مسعود» از قلبم دور نمى ماند.سرانجام باهم نقشه قتل شوهرم را طراحى کردیم. «مسعود» با کارد او را کشت. من هم با صحنه سازى در مقابل مامورین پلیس قم طورى وانمود کردم که انگار دزدى به خانه دستبرد زده و شوهرم را کشته است.

16/8/87 – زنى به نام «بیتا» درسال 82 با مراجعه به شعبه اول اداره آگاهى اصفهان از ناپدید شدن مرموز همسر ۲۷ ساله اش خبر داد. مأموران که به اظهارات ضد و نقیض «بیتا » مشکوک و اورابه اداره آگاهى احضار شدو در بازجویی گفت: چندى قبل با پسرى به نام کوروش آشنا شده و رابطه پنهانى ما آغاز شد. به خاطر علاقه شدید قصد داشتیم با هم ازدواج کنیم اما همسرم سد راه بود نقشه قتل او را طراحى کردیم. چند ضربه به بدن همسرم در خواب زدم.همان موقع چوب را به کوروش داده و او هم دو ضربه به سر شوهرم زد و با سیم برق خفه اش کرد.با مردى به نام مراد که از دوستانم بود تماس گرفتم و با کمک او جسد را به جاده شاهین شهر منتقل کرده و در چاهى انداختیم.

6 1/8/87 – پلیس آبان ۸۶ در جاده امامزاده هاشم پیکر بى جان مرد جوانى را یافتند که با ضربه هاى کارد به قتل رسیده بود.پس از شناسایى هویت جهانبخش – 35 ساله – خانواده او نیز شناسایى شدند. کارآگاهان با بررسى مکالمات تلفن هاى شخصى همسر مقتول از ارتباط پنهانى او با مردى باخبر شدند . وى گفت: چند سال قبل با مرد جوانى آشنا شدم. مى خواستم از همسرم طلاق بگیرم تا با «حمید» ازدواج کنم، اما شوهرم حاضر به طلاقم نبود. چند هفته بعد شوهرم تصمیم به سفر گرفت. من نیز حمید را به خانه دعوت کردم تا با هم راه چاره اى پیدا کنیم، که شوهرم به خانه برگشت و بین او و حمید درگیرى شدیدى رخ داد. حمید هم با ضربه هاى کارد شوهرم را از پا درآورد و جسد شوهرم را نیز با خودرو به جاده شمال برده و همانجا رهایش کرد.

20/8/87 – ـ سال ۸۵ زن جوانى با مراجعه به پلیس از ناپدید شدن ناگهانى شوهر ۳۷ ساله اش خبر داد. اما بهد ازچندی به همراه برادر شوهرش نزد پلیس رفت وخبر دادکه شوهرم زندگی پنهانی با زن جوانى دارد و آنان در شمال کشور زندگى مى کنند. هفت ماه بعد«مینا» هفت ساله نزد عمویش راز جنایت مادر را که با همدستى یک مرد ناشناس، پدرش را به قتل رسانده بود فاش کرد. مینا گفت از خواب بیدار شدم از لاى در اتاق مرد جوانى که امیر نام داشت را دیدم. او هر موقع که پدر نبود به خانه ما مى آمد. مادرم کاردى را به امیر داد و او به پدرم حمله کرد. آنها پدرم را داخل روفرشى پیچیدند، دیگر پدرم را ندیدم.« زهره» در بازجویى گفت: من وامیر رابطه دوستى داشتیم من از دست شوهرم ناراحت بودم، نقشه قتل او را کشیدم.

ازدواج اجبارى

25/8/87 – اکرم متهم به قتل شوهربه پلیس آگاهى نجف آباد اصفهان گفت: «چند سال قبل با پسر جوانى به نام مسعود نامزد شدیم. من و مسعود خیلى به هم علاقه داشتیم. او مرد رؤیاهایم بود. اما چند هفته پس از مراسم نامزدى، به خاطر اختلاف هاى پیش آمده میان خانواده هایمان مجبور به جدایى شدیم. چندی بعد با اجبار ازدواج کردم اما هیچ علاقه اى به همسرم نداشتم به همین خاطر به رابطه پنهانى خود با مسعود ادامه دادم. در این مدت چند بار از على خواستم طلاقم بدهد اما او قبول نکرد. «همسرم سد راه رسیدن من و مسعود به یکدیگر بود به همین خاطر تصمیم گرفتیم او را از سر راه برداریم. بنابراین نقشه قتل على را طراحى کردیم. مسعود و یکى از دوستانش به خانه ما آمدند و طبق نقشه همسرم را با ضربه هاى کارد کشتند ».

کودک آزاری

6/8/87 – زن جوان دزد موتورسوار را که به فرزندش حمله کرده بود به دام انداخت.«مینا» – 33 ساله – همراه دختر چهارساله اش در حاشیه میدان آزادى، منتظر تاکسى که مورد هجوم یک موتورسوار قرار گرفت.دزد گردنبند دختر کوچولو را قاپید اما نتوانست فرار کند. مینابه طرف او حمله کرد و پسر ۲۰ ساله با کمک مردم و مأموران گشت کلانترى ۱۳۵ آزادى دستگیر شد.

8/8/87 – زنی دختر 17 ماهه و دختر ۱۰ ساله اش را همراه خود به پشت بام کشانید سعى کرد دخترش را به پائین بیندازد. پس از فراردخترک در اقدامی جنون خود و دختر ۱۷ ماهه اش را از طبقه پنجم خانه شان پائین انداخت . زن جوان از از سوى متخصصان پزشکى قانونى مجنون و بیمار روانى شناخته واز اتهام قتل تبرئه و با صدور قرار منع تعقیب قانونى اش، براى مداوا به مرکز درمانى معرفى شد.

9/8/87 –مأموران کلانترى ۱۴۱ شهرک راه آهن تهران- از مرگ مشکوک پسر دو ساله اى در یکى از درمانگاه هاى غرب تهران با خبرشدند.
کودک۳ ساله این خانواده با زبان کودکانه اش به بازپرس گفت: آن روز دایى ام در خانه ما بود. او برادرم فرهاد را بغل کرده بود و گلویش را فشار مى داد بعد هم او را در سطل آب انداخت و رفت. بازجویى از پدر و مادر قربانى آغاز شد. پدر فرهاد در حالى که علت پنهان کاری را اصرارهاى همسرش عنوان مى کرد گفت: از چند ماه قبل با برادرزنم اختلاف داشتم. من او را براى کار به یک خانه برده بودم اما او را به خاطر کارهاى خلافش اخراج کردند. به همین خاطر به او گفتم دیگر حاضر نیستم برایش کارى انجام دهم و سر همین موضوع با او اختلاف داشتم. او بارها تهدید کرده بود بچه هایم را مى کشد. روز حادثه نیز وقتى بچه ام مرد همسرم التماس کرد قضیه را پیگیرى نکنم من هم به خاطر او شکایتى نکردم.

18/8/87 – مأموران کلانترى ۱۷ قم درجریان مرگ پسر بچه اى که براثر اصابت چاقو زخمى در بیمارستان قرار گرفتند.زهرا -31 ساله- گفت: چند ساعت قبل در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بودم که ناگهان متوجه جروبحث دو پسرم محمد-۱۲ساله- و عرفان -4 ساله- شدم. چندبار از آنها خواستم آرام باشند اما فایده اى نداشت. براى آرام کردن بچه ها خواستم قاشق خوراک پزى را به طرف آنها پرتاب کنم. اما و به دلیل حواس پرتى، چاقو از دستم رها شد و به سر عرفان خورد.«زهرا» که بشدت دچار افسردگى و ناراحتى هاى روحى روانى شده، با قرار وثیقه آزاد شد. اما زن جوان که طاقت مصیبت مرگ فرزند خردسالش را نداشت، چندبار تصمیم به خودکشى گرفت. به همین خاطر هم اکنون نیز به دلیل وضعیت حاد روحى، روانى در بیمارستان بسترى است شوهر این زن زندانى است.

16/8/87 – ایرج -34 ساله – که طى سال ها از بیمارى روحى، روانى رنج مى برد در مدت ۸ سال زندگى مشترک با همسر ۲۸ ساله اش مریم او را همواره تحت شکنجه و آزار قرار مى داد. «نرگس» – دختر ۷ ساله شان – را نیز بارها مورد ضرب و شتم قرار داده و چند بار هم موهاى دخترکوچولو را از ته تراشیده بود.
مریم و دختر7 ساله اش پس از تحمل ۸ سال رنج و پشت سرگذاشتن زندگى عذاب آور وقتى شوهرش، برخلاف روزهاى قبل پس از خروج در را قفل نکرد همراه دخترش از خانه فرار کرد و خود را به کلانترى ۱۲۱ سلیمانیه رساند. مریم جاى زخم ها و سوختگى هاى بدن نرگس را به افسر نگهبان کلانترى نشان داد، گفت: چهار شب قبل دخترم ناگهان از خواب پرید و به گریه افتاد. شوهرم که بدخواب شده بود او را به شدت کتک زد. تصمیم داشت دخترم را خفه کند که مانعش شدم.
خشونت های روحى و جسمى مرد خشن، آنچنان در شخصیت فرزندش تأثیر منفى گذاشت که در مدرسه نام بابا را آموخت وحشت زده فریاد زد، «بابا سوزاند، بابا کتک زد و.‎/.»، دختر کوچولو چندین ماه در یک بیمارستان روانى بسترى و تحت نظر تیم روانپزشکى قرار دار.د. مرد بیمار در یک بیمارستان روانپزشکى بسترى شد و بعد از دو ماه در حالى که بهبود نیافته بود از بیمارستان مرخص شد.

18 / 8 / 87 – هفته گذشته مأموران پلیس آگاهى شیراز از مرگ مشکوک دختر ۱۳ ساله اى در خانه شان باخبر شدند. مادر «مرجان» گفت: «دخترم از دیشب دچار حالت تهوع و دل درد شده بود. صبح که براى خرید از خانه خارج مى شدم خواب بود اما وقتى بازگشتم متوجه شدم او دیگر نفس نمى کشد.» پزشکان علت مرگ را خفگى به دلیل فشار بر گلو و انسداد مجارى تنفسى اعلام کردند.
پدر مرجان در بازجویى هاى جزئیات قتل دخترش را فاش کرد. وى به کارآگاهان گفت: «همیشه به دخترم سوء ظن داشتم و تصور مى کردم او با مردان غریبه ارتباط پنهانى دارد. رفتارهاى او خیلى آزارم مى داد. شب احتمال دادم او باردار است به فکر چاره اى بودم تا از آبروریزى خود و خانواده ام جلوگیرى کنم. زمانى که همسرم براى خرید از خانه خارج شد به طرف دخترم حمله ور شده و خفه اش کردم. حالا هم از قتل دخترم پشیمان نیستم چرا که فکر مى کنم با این کار آبروى خود و خانواده ام را حفظ کردم.
پزشکان پس از بررسى هاى لازم موضوع باردارى و مشکلات اخلاقى مرجان را ردکردند.

22/8/87 – مرد معتاد که چند سال قبل از همسرش جدا شده بود، در اقدامى جنون آمیز دختر ۱۱ ساله اش را در خانه به آتش کشید. رضا – پدر دختر بچه که خود را کارمند معرفى مى کرد با اعتراف به قتل دخترش، گفت: چهار سال قبل از همسرم جدا شدم سارا – دختر ۱۱ ساله ام – را مدتى به مادرش سپردم. من همیشه درباره رفتار او با همسر سابقم درگیرى داشتم. تا این که متوجه شدم وى آنطور که من مى خواستم تربیت نشده است. بنابراین تصمیم به قتلش گرفتم، تا دخترم در آینده مرتکب خطا نشود.روز حادثه بچه را از خواهر زنم گرفتم و به خانه بردم. یک ظرف نفت برداشتم و در راه پله ها و اتاق ها شروع به ریختن نفت کردم بعدروى لباس های سارا نفت ریختم و با به آتش کشیدن دخترم، از اتاق خارج شدم. سارا دختر درسخوان و باهوشى بود. هنوز تقدیرنامه هایى که از سوى مدرسه گرفته بود روى دیوار اتاقش است.

30/8/87– على ۸ ساله، اوایل امسال، پس از آن که از سوى معلمش در یکى از مدارس شهرستان «لالى» خوزستان تنبیه شد،به علت فلج حرکتى،پس از انتقال به تهران ، مدت ها تحت نظر تیم تخصصى مغز و اعصاب بود. سرانجام پس از تأیید تغییرات و آسیب هاى نخاعى ناشى از آسیب دیدگى و ضربه هاى بدنى، از بیمارستان مرخص و به خانه منتقل شد.على براى دومین بار براى معاینه از شهرستان «لالى» به تهران انتقال یافت. پزشکان نیز اعلام کردند او همچنان بهبود نیافته است. این در حالى است که کارشناسان تخصصى اداره بهزیستى اهواز نیز ۹۰ درصد معلولیت وى را تأیید کرده اند. پزشکى قانونى ۵ ماه دیگر براى «على» طول درمان تعیین کرده، با وجود تلاش شبانه روزى تیم پزشکى و پرستاران، هم اینک دست راست «على کوچولو» حرکت نمى کند. او حتى تحمل ایستادن روى پاهایش را نیز ندارد.
وقتى از او درباره بهترین آرزوهایش سؤال مى شود، مى گوید:«دوست دارم یک بار دیگر پشت نیمکت کلاس درس بنشینم و زنگ تفریح با دوستانم در حیاط مدرسه بازى کنم. فقط همین!»

30/8/87– زنى با مراجعه به اداره آگاهى شهرستان داراب از ناپدید شدن مرموز همسر و دخترش خبر داد. وى در شکایتش گفت: همسرم «مجید» دیروز دختر سه ساله مان «زهرا» را براى گردش به بیرون از خانه برد اما تاکنون بازنگشته اند از آنجا که همسرم بیمار روانى است بشدت نگرانم. ۴۸ ساعت بعد، مأموران در جریان کشف جسد دختر بچه اى در چاهى حوالى «داراب» قرار گرفتند. آنها پس از حضور در محل، با جسد «زهرا» کوچولو روبه رو شدند. مجید پس از انتقال به اداره آگاهى گفت: «از چند روز قبل تصمیم گرفته بودم زهرا را بکشم تا در آن دنیا زندگى بهترى داشته باشد.»

30/8/87– مأموران کلانترى (۱۴۰)باغ فیض هنگام گشت در خیابان هاى غرب تهران به پسر نوجوانى که سوار بر موتوسیکلت با سرعت زیاد در حرکت بود مشکوک شده و دستور ایست دادند. مأموران در جریان عملیات تعقیب و گریز موفق به دستگیرى متهم شدند مأموران قصد بازرسى بدنى او را داشتندکه معلوم شددختر است که با پوشیدن لباس پسرانه کیف زنان و دختران را سرقت مى کند. «ساناز» – 16 ساله در بازجویی گفت: دو سال قبل مادرم به دلیل اعتیاد شدید پدرم، خانه را ترک کرد و رفت. من و خواهرم نیز ناچار نزد پدرمان ماندیم. او هم بى توجه به ما، هر روز دوستان معتادش را به خانه مى آورد و با هم مواد مصرف مى کردند. پدرم مى خواست مرا به پسر دوست معتادش شوهردهد مرا چندین بار به شدت کتک زد تا راضى به ازدواج شوم. چاره اى جز فرار از خانه ندیدم. در مدتى که از خانه فرارى بودم شبها را در بوستانها و یا در خانه دوستان ناباب خود مى گذراندم.

گروگان گیری

27/8/87– زن و مردى با مراجعه به کلانترى( 23 )فردیس، از ربوده شدن پسر هشت ساله شان به دست یک مرد ناشناس خبر دادند.مرد جوان در شکایتش گفت: امروز صبح مرد ناشناسى پسرم – رضا – را در مسیر مدرسه اش در مارلیک ربوده و براى آزادى اش خواسته اى شیطانى دارد. ، مرد رباینده پس از دستگیرِی ضمن اعتراف به کودک ربایى گفت: چند روز قبل زن جوان را در خیابان دیده و به او علاقه مند شدم. چند بار به او پیشنهاد دوستى دادم، اما بشدت مخالفت کرد.به همین خاطر پس از تعقیب و شناسایى محل زندگى اش،با طرح نقشه اى پسر هشت ساله اش را ربودم.

ضرورت اصلاح و بازنگری قوانین

29/8/87 – علیرضا جمشیدى، سخنگوى قوه قضائیه در مورد اصلاح ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی گفت:« در رابطه با بحث قتل فرزند توسط پدر با خانواده، دو اقدام جدى در دستور کار قرار دارد در بحث حمایت از کودکان لایحه اى را در دستور داریم و در مورد کودکانى که مورد آزار و اذیت، ضرب و شتم و بویژه رفتار سوء قرار مى گیرند تمهیدات جدى در حال پیش بینى است هم در قانون حمایت از کودکان و هم در قوانین مجازات اسلامى، مجازات هاى شدیدى در نظر گرفته شده که امیدواریم مکمل بحث هاى پیشگیرانه باشد. به هر حال قوانین در این راستا در حال اصلاح است.»

رقابت عشقی حادثه آفرید

11/8/87 – دو پسر جوان که دردرگیری باهم با ضربه هاى کارد مجروح شده بودند حامد 31 ساله به علت شدت جراحات و خونریزى جان باخت. مجید – مجروح در بازجویی به مأموران کلانترى 132گفت: از مدت ها قبل میان برادرم و پسرعمویم حامد به خاطر ازدواج آنها با یک دختر اختلاف و درگیرى شدیدى وجود داشت. ناصر پس از دستگیری گفت: اختلاف من و حامد از موقعى شروع شد که متوجه شدم او هم به دختر مورد علاقه ام دل بسته است. از آنجا که من قصد ازدواج با دختر مورد نظر را داشتم، چند بار از پسرعمویم خواستم فکر ازدواج با این دختر را از سرش بیرون کند، اما او توجهى نکرد. سرانجام هم کار ما به درگیرى انجامید که این حادثه تلخ رخ داد.

دیگر کشی

15/8/87 – زن جوانى با مراجعه به مأموران پلیس، از ناپدید شدن مرموز شوهرش «حسن» خبر داد.جسد سوخته حسن که با شلیک چند گلوله به قتل رسیده بود، در جاده جعفریه – حوالى شهر قم- کشف شد. وى در آخرین تماس تلفنى اش در شب قبل از جنایت، با «على» برادر همسرش به مدت طولانى گفت وگوى تلفنى داشته است آنها با هم شریک بوده اند.اما پیشرفت مالى «حسن» به شدت با حسادت متهم رو به رو بوده است.علی26 ساله پس از دستگیری می گوید:آتش حسادت در دلم شعله ور بود او از موقعیت مالى خوبى برخوردار شده بود و با آن که با هم همکار بودیم، نمى توانستم به همان اندازه درآمد داشته باشم. به همین خاطر او را به رگبار بستم.سپس با پاشیدن بنزین جسد و خودرو، را به آتش کشیدم.

زن کشی

16/8/87 – آبان ۸۶ پیکر بى جان زن ناشناس مقابل ورزشگاهى در خیابان خانى آباد تهران پیدا شد. هویت زن جوان پس از انگشت نگارى جسد مشخص شد سمیرا – 35 ساله – فرزند سیف الله بوده که در خمینى شهر اصفهان متولد شده است. با گذشت ماه ها از این ماجرا تمام تلاش هاى پلیس براى یافتن خانواده وى بى نتیجه مانده است. بازپرس پرونده از مردم خواست در صورت شناسایى این زن و خانواده اش، اطلاعات خود را به مأموران اداره آگاهى تهران اطلاع دهند.

خودکشی

19/8/87 -اهالى منطقه شهرک آناهیتا واقع در جاده کرمانشاه به سنندج در تماسى با پلیس اعلام کردند از خانه یکى از همسایگان بوى تعفن به مشام مى رسد.مأموران پس از ورود به خانه با اجساد قربانیان عزیز رستمى ۳۷ ساله ـ پدر خانواده ـ نشمینه مرادى ـ۳۳ ساله ـ مادر خانواده، میثم رستمى ـ ۱۲ ساله ـ و مهسا رستمى ـ ۶ ساله ـ روبه رو شدند. در محل جنایت وصیتنامه اى یافتند که در آن پدر خانواده با شرح ماجراى قتل همسر و دو فرزند خردسالش نوشته بود: «به دلیل مشکلات شدید خانوادگى همه را به قتل رساندم و از آنجا که دیگر نمى توانستم به این زندگى تلخ ادامه دهم، به زندگى خودم نیز پایان دادم.» پدر خانواده راننده مسافربر است با کلاشینکف همسر و فرزندانش را از پا درآورده است .

مادر کشی

23/8/87 – ماجراى جنایت خانوادگى زمانى فاش شد که دختر جوان خانواده با مراجعه به خانه مادرش متوجه غیبت ناگهانى او و وجود آثار خون روى دیوار و فرش هاى اتاق شد. مأموران کلانتری( 116 ) همسر و دو پسرش به نام هاى حسین ۲۸ و حسن ۱۸ ساله تحت بازجویى قرار گرفت. حسین در تشریح ماجرا گفت: از سال ها قبل با مادرم اختلاف داشتم. چرا که او همیشه مرا تحقیر مى کرد و مى خواست وادارم کند خانه اى را که با دسترنج خودم خریده بودم بفروشم و پولش را به او بدهم. بالاخره هم تصمیم به قتلش گرفتم و با نقشه اى از قبل طراحى شده او را در خانه به قتل رساندم ‎و در شب حادثه سمیرا ـ ۲۵ ساله ـ که منشى یک مطب پزشکى است در صحنه قتل حضور داشته و به من در قتل کمک کرده است.

27/8/87 – “حسین” پسرى که در جنایتى هولناک مادرش را به قتل رسانده بود، براى انتقامجویى، دختر مورد علاقه اش را به عنوان همدست خود معرفى کرد.دختر جوان هیچ گونه ارتباط دوستى با متهم نداشته است بلکه متهم به واسطه علاقه شدید به منشى مطب، چند بار به او پیشنهاد ازدواج داده و یک بار نیز همراه مادرش به مطب مراجعه کرده بود. اما همواره با پاسخ هاى منفى دختر روبه رو شد. نشان مى دهد حسین براى انتقامجویى از دختر جوان پاى او را به این ماجرا کشیده است.

پدرکشی

28/8/87 – «هیچ وقت او را دوست نداشتم. در کودکى همیشه کتکم مى زد و مى گفت تو فرزند من نیستى. در تمام این سال ها حتى یک روز خوش هم از دستش نداشتم. او همیشه مرا اذیت مى کرد، ناسزا مى گفت و بهانه جویى مى کرد.با تمام این حرف ها نمى خواستم او را بکشم. هنوز هم نمى دانم چرا این اتفاق افتاد.»
اینها بخشى از گفته هاى زن میانسالى است که در جریان درگیرى خانوادگى پدر ۷۵ ساله اش را به قتل رسانده است. کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهى با پیکر خونین «جواد» روبه رو شدند که با اصابت ضربه هاى متعدد به سرش کشته شده است. این زن 54 ساله به پلیس گفت: « امروز هم پس از جر و بحث و مشاجره، براى لحظه اى کنترلم را از دست داده و با گلدان ضربه اى به سر پدرم کوبیدم.»

انتقام از نا پدری

19/8/87 – مرد ۲۱ ساله اى با مراجعه به دادسراى جرایم اطفال از دختر خوانده ۱۷ ساله اش شکایت کرد.وى به قاضى بازپرس شعبه سوم دادیارى گفت: راننده مسافربر شخصى هستم سال گذشته با زن میانسالى که همسرش در یک سانحه رانندگى فوت کرده و با دخترش در یک خانه اجاره اى در غرب تهران زندگی می کرد ازدواج کردم از همان اوایل ازدواج، دخترش با من لجبازى مى کرد و دائم برایم دردسر ایجادمى کرد.
مهسا -17 ساله- در بازجویى ها گفت: «با ازدواج دوباره مادرم نزد همه اقوام و دوستان سرافکنده و خجالت زده شده بودم. چند بار از ناپدرى خواستم از مادرم جدا شود اما او نپذیرفت، تا این که از خانه فرار کردم. باز هم بى فایده بود، آنها راضى به جدایى از هم نبودند. من هم به تلافى این موضوع چند قطعه از عکس هاى خانوادگى ناپدرى را تکثیر کرده و به در و دیوار شهر چسباندم.

ازدواج مجدد

22/8/87 – زن ۳۰ ساله اى با مراجعه به دادگاه خانواده تهران خواستار محکومیت همسرش به پرداخت نفقه شد. گفت: 6 سال قبل، پس از پایان دوران تحصیل در دانشگاه به عقد یکى از خواستگارانم درآمدم. همسرم فرزند یک مرد ثروتمند و مردى فعال و پرتحرک بود. و درآمد بسیار خوبى هم داشت. پدر شوهر ثروتمندم در یک سانحه رانندگى جان سپرد و ارثیه هنگفتى به همسرم رسید. شوهر جوانم که وارث چند میلیارد تومان دارایى پدرش شده بود، بشدت رفتارش تغییر کردو از انتخاب من به عنوان همسر و شریک زندگى دایمى ناراضى به نظر مى رسید. تا به راز ازدواجش با زن دیگرى پى بردم. وقتى از خیانت شوهرم باخبر شدم، انتظار داشتم از خطایش شرم زده شود. اما شوهرم با جسارت خاصى در برابرم ایستاد و من و پسر چهارساله ام را بلاتکلیف رها کرد و رفت.

23/8/87 – پرونده جنجالى قتل لاله سحرخیزان- همسر ناصر محمدخانى- با گذشت ۷۲ ماه از زمان قتل، بار دیگر پشت درهاى بسته تحت رسیدگى قرار مى گیرد. محاکمه خدیجه جاهد معروف به شهلا قرار است بدون حضور خبرنگاران و به صورت غیرعلنى برگزار شود. شهلا از ۱۳ سالگى به ناصر علاقه مند بوده و پس از گذشت سال ها در ۲۸ سالگى،با آگاهى از این که ناصر همسر و دو پسر خردسال دارد، با ابراز علاقه به وى، زندگى پنهانى با او را آغاز کرد.شهلا به خبرنگاران گفت: خیلى خوشحال هستم که با گذشت ۶ سال از بلاتکلیفى در زندان، فرصتی پیش آمده تا با ارائه دلایل و مستندات بیگناهى ام را ثابت کنم. وى درباره اعتراف هاى قبلى اش گفت: آن اعتراف ها به هیچ عنوان قابل قبول نیست، چرا که تمام حرف ها را در اداره آگاهى و تحت فشار روحى، روانى به زبان آورده ام. من در جلسه دادگاه نیز به قاضى گفتم کسى را نکشتم امیدوارم براى تنویر افکار عمومى دادگاه به صورت علنى برگزار شود.

خرید فروش مواد مخدر

2/8/87 – مرد جوانى از پنجره طبقه سوم خانه اش سقوط کرد. پس از انتقال مرد مجروح به بیمارستان به مأموران گفت: راننده آژانس هستم. امروز صبح زن جوانى همراه دو مرد به سراغم آمده و به بهانه این که کیف پولشان داخل ماشینم جا مانده، به شکنجه ام پرداختند. آنقدر کتکم زدند تا این که براى نجات جانم به دروغ گفتم کیف را در خانه ام پنهان کرده ام. در این میان تنها راه فرار پنجره اتاقم بود. بنابراین به داخل کوچه پریدم.کیف از سوى «حمیرا» با خودروى آژانس حمل مى شد. دختر جوان دیگری هم به نام «میترا» با سر کرده باند ارتباط دارد کار اصلى شان خرید و فروش مواد مخدر است .

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours