مدیریت: منِ ما شده

۱ min read

گفتگوی سارا صدیق با نوش آفرین انصاری-28 دی 1387

مدرسه فمینیستی – بحث مدیریت مشارکتی ، فرهنگی و اجتماعی در نهادها و انجمن های مردمی ، چگونگی حضور نیروهای داوطلب و نیروهای موظف ، سازماندهی این نیروها،ساختار نهادهای مردمی و تفاوت آن با ساختارهای بوروکراتیک و رسمی؛ از جمله مباحثی است که این روزها در میان نیروهای داوطلب و فعالان اجتماعی و فرهنگی مطرح است . نوش آفرین انصاری را میتوان به عنوان یکی از زنان موفق در امر مدیریت مشارکتی در فعالیت های فرهنگی و اجتماعی دانست.
نوش آفرین انصاری، چهره برجسته کتابداری اجتماعی ایران، محقق و استاد دانشگاه و دبیر شورای کتاب کودک طی سالها کار و تلاش عاشقانه در جامعه، دارای تجربه هایی عمیق در جریان مدیریتی است.
مطلب زیر از مصاحبه ایشان در ویژه نامه مدیریت و کودک▪ انتخاب و تنظیم شده است.

• چگونه به مدیریت روی آوردید؟

در خانواده با مدیریت آشنا شدم. آنجا بود که آموختم. مادر و پدرم مدیران بسیار خوبی بودند، اما مادرم بیشترین تاثیر را بر من گذاشت.

از آنجایی که پدرم بیشتر وقتها در بیرون از خانه به کار و فعالیت مشغول بود، زندگی ام در دوران کودکی، نوجوانی و حتی جوانی با مادر پیوند نزدیکتری داشت.

• لطفاً ما را با مادرتان آشنا کنید.

مادرم فاطمه مسعود انصاری از اولین زنان ایرانی بود که برای تحصیل از کشور خارج شد و در سالهای 16-1314 در آلمان در رشته آموزش و پرورش پیش از دبستان تحصیل کرد. یادگیریهای مادر از رشته تعلیم و تربیت بر روش تربیتی کودکانش بسیار موثر بود و بی تردید در شکل گیری نگاه من به موضوع تربیت نقش اساسی داشت. مادر مدیر بسیار توانایی در زمینه های گوناگون بود، در خانه، در کنار پدرم و در مسایل اجتماعی. هر چند هرگز در خارج از خانه شغلی اختیار نکرد، اما در خانه و همراه خانواده مدیریت را به گونه ای ویژه اجرا می کرد. یادم می آید همیشه و در همه حال برنامه ها و کارهای خانه را از ریز و درشت یادداشت می کرد. همه اتفاقها از قبل برنامه ریزی شده و مراحل کار برای او قابل تصور بود.

برای مثال در یک روزِ مهمانی مادر می دانست تا پایان مهمانی چه خبر است، چه در طول آن پیش می آید و چگونه تمام می شود، و یا یک سفر با تدابیر وی بسیار خوب طراحی و برنامه ریزی می شد. بدین ترتیب اولین بستر آشنایی من با مدیریت ،خانواده ام بود. در این بستر مفاهیم دیگری نیز مطرح می شد. مفاهیمی مانند دوستی و دوستدار انسانها بودن. امروز فکر می کنم یکی از مهمترین جنبه های مدیریت ،دوستی و ارتباط انسانی با سایرین است. در این باره همیشه اشعاری در خانواده من مورد توجه بود، از قبیل :

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش زیک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

و یا اشعار دیگری که مصداق آن در زندگی روزمره جریان دارد. یادم می آید در کودکی تصویری در اتاقم داشتم با نمادهای هنری به معنای پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک. دیدن روزانه این اثر بر من بسیار تأثیر گذاشت.

• اولین تجربه رسمی مدیریت تان چه بود؟

اولین باری که در صحنه اجتماعی به مدیریت نزدیک شدم در آغاز دوره کارآموزی در یک کتابخانه عمومی در سوئیس بود. در آنجا لازم بود از آنچه انجام می دادم به دقت گزارش بنویسم و دستاورد هر ماه را با ماه قبل مقایسه کنم و خودم ارزیاب کار خودم باشم. پس از یک سال کار در آن کتابخانه به هندوستان رفتم و در یک کتابخانه عمومی داوطلبانه کار کردم و متوجه شدم که کار داوطلب در عین حال که آمیزه ای از علاقه، آزادی عمل و کار است تا چه حد جدی و نیازمند به مدیریت است. رشته تحصیلی ام، یعنی کتابداری و اطلاع رسانی مرا به سمت نظم و قانونمندی رهنمون می شد. در فضاهای متفاوت کاری ام غالب اوقات به وسیله مدیریت یاد می گرفتم و تجربه می کردم و در حقیقت با مدیریت زمان، بهره برداری بهتر از امکاناتی که برایم فراهم شده بود، تایید می شد. یکی از جاذبه های لذت بخش مدیریت این است که انسان بتواند تصمیم بگیرد و آگاه باشد تصمیمِ گرفته شده تا چه اندازه به سود خود او و تا چه اندازه به سود دیگران بوده است.

در سال 1342 اولین تجربه تدریسم بنا به دعوت شورای کتاب کودک آغاز شد. یک سال از تأسیس شورا گذشته بود و همان سال نیز من عضو شورا شده بودم. مدیریت آموزشی را برای اولین بار آنجا تجربه کردم. با وجود این که از محیطهای آموزشی گذشته بسیار آموخته بودم، اما تدریس برایم تجربه ای تازه بود، این که چگونه بتوانم فضای کلاس را به فضایی جذاب تبدیل کنم، چگونه با مخاطب ارتباط برقرار کنم، چه چیزها را بگویم، چه مطالبی را نگویم و مسایلی دیگر.

در مدیریت تدریس ایجاد جریان ارتباط خلاق و حذف اطلاعات زاید مسأله ای جدی است و در عین حال تأکید بر آنچه باید گفته شود نیز بسیار مهم است. هر برنامه آموزشی باید به خوبی طراحی شود. هرگز نمی شود حتی دوبار یک برنامه شبیه به هم را اجرا کرد. انسان مدام در حال تغییر است و محیط او نیز در حال دگرگونی است. به نظرم می آید اولین تجربه ام در شورا سبب شد تصمیم بگیرم چگونه معلمی باشم.

در آن برنامه قرار بود که درباره کتابداری در مدرسه سخن بگویم. با خود گفتم باید بدانم برای چه کسانی و چه چیزی را می خواهم تدریس کنم، چه پیامهایی دارم و آنها را چگونه باید انتخاب کنم. در همه دوران سی سال تدریس در دانشگاه و همه لحظه هایی که به کلاس درس رفته و
می روم مسأله مدیریت بر اطلاعاتی که برای رسیدن به هدفی مشخص ارایه می کردم مد نظرم بود. این نگرش طی سالهای 1347 تا 1379 یعنی از آغاز تا پایان حضورم در گروه کتابداری و
اطلاع رسانی در دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران با من ماند و رشد کرد.

اکنون خوشحالم که بازنشسته شده ام، زیرا بیشتر می توانم در محیط شورا و با همکاران شیفته کار داوطلب باشم، مسیر فعالیتهای خلاق را تجربه کنم. فکر می کنم تجربه های مشترک مدیریت بر زمان، منابع و افراد پیرامون بسیار سازنده است.

فعالیت دیگری که بر روش مدیریت من تأثیر گذاشت، سابقه کارم در کتابخانه بود. وقتی در سال 1347 رئیس کتابخانه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران شدم، آن کتابخانه بزرگترین کتابخانه ایران بود و من اولین زنی بودم که به سمت ریاست کتابخانه در ایران منصوب شدم. مسئولیت سنگینی بود و در همان زمان تصمیم گرفتم در نحوه پوششم، آرایشم، ارتباطم، رفتارم و خلاصه بر همه چیز مدیریت کنم. زیرا مایل بودم به عنوان یک شخصیت حرفه ای در آن نظام وارد شوم. در آن زمان تصمیمهای دیگری هم گرفتم یکی اینکه دفتر کارم را به عنوان رئیس کتابخانه از سایر همکارانم جدا نکنم تا بتوانم در یک فضای کاری با آنها باشم، بر کارشان نظارت کنم و بین ما ارتباطی دوستانه ایجاد شود. اینجا بود که به تعریف تازه ای از همکار رسیدم، از نظر من هر کسی که در کتابخانه کار می کرد مهم و عضو این خانواده بود، به همین دلیل پیشنهاد کردم که مستخدمین کتابخانه نیز باید مانند سایر همکاران در شورای کتابخانه حضور داشته باشند. نظر کاربران به ویژه دانشجویان نیز برایم بسیار مهم بود، زیرا بر این باور بودم که مجموعه کتابخانه و همه زحمات در این نهاد برای این است که بتواند خدماتی در خور استفاده ارایه دهد و این خدمات به وسیله همه افرادی که در مجموعه هستند انجام می شود. باور پوشیدن یک لباس فرم و یا یک روپوش را در آنجا به دست آوردم. همیشه هنگام کار در کتابخانه روپوشی سفید به تن می کردم، زیرا با آن پوشش احساس راحتی بیشتری می کردم. اما هرگز این پوشش را به دیگران تحمیل نکردم. آنچه اهمیت داشت این بود که رفتار صمیمانه و سادگی در پوشش را تشویق کنم.

• در روش مدیریتی تان تا چه اندازه به موضوع مشارکت و مشورت بها می دهید؟

سه سالی که در دانشکده ادبیات مسئول کتابخانه بودم به دیدگاه مدیریت مشارکتی رسیدم. یعنی در باب همه مسایل با دوستان مشورت می کردم و بر این باور بودم که می باید دستاوردهای مثبت خانه را به محل کار برد و برعکس. بنابراین به دنبال نوعی صمیمیت خانوادگی در فضای کار بیرون از خانه بودم.

این بدان معنی نیست که هرگز تصمیم فردی نگرفته ام و یا نمی گیرم اما آنقدر تصمیم خود را به میان جمع می برم تا در نهایت به یک تصمیم جمعی تبدیل شود و اگر باز هم جمع آن را نپذیرفت و قانع نشد، فکر می کنم شاید تصمیم من درست نباشد. همیشه برای شنیدن و پذیرفتن دیدگاههای دیگران، ایده ها و اندیشه های دیگر آماده هستم تا اندازه ای که برخی از دوستان شورا به انتقاد می گویند هر پیشنهادی را به من می دهند می پذیرم و می گویم کار را آغاز کنید! من در مورد این نظر فکر کرده ام و به این باور رسیده ام که طرح بزرگ و دراز مدت کلی در ذهنم وجود دارد و به محض دریافت یک پیشنهاد نو و مناسب احساس می کنم که از مدتها پیش در انتظار آن بوده ام.

بسیار علاقه مندم هر فکر و اندیشه ای امکان عملی شدن و تجربه شدن را داشته باشد و بدین ترتیب بود که در سه سال کارم در دانشکده ادبیات از مشورت و مشارکت برای رسیدن به تصمیم های کوچک و بزرگ بسیار لذت بردم. حضور لذت در مدیریت بسیار مهم است. من همواره از کاری که تا امروز انجام داده ام بسیار لذت برده ام و بی شک این شادمانی در چهره ام، رفتارم و ارتباطم نیز مؤثر و پیداست.

سه سال مدیریت کتابخانه دانشکده ادبیات پایه مدیریت رسمی من شد. پس از آن سالها مدیر گروه کتابداری و اطلاع رسانی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران بودم. به نظر من در گروههای آموزشی هرگز فرد مدیرت نمی کند، بلکه یک اندیشه مشترک حاکم است. در آن دوران همکاران بسیار شایسته و توانایی چون خانم ثریا قزل ایاغ و آقایان دکتر عباس حری، و محمود حقیقی داشتم و از شیوه مدیریت دکتر علی محمد کاردان بسیار آموختم.

ما چهار نفر در کنار هم، طی سالها تجربه های فراوانی به دست آوردیم. همکاران دیگری هم بودند اما نزدیکی افکار ما، تجمیع اندیشه مشترک را برای کتابداری ایران به ارمغان آورد. بسیاری از
برنامه های کتابداری در آنجا و در آن زمان شکل گرفت و توانست بر روی نظام آموزشی دوره کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا تأثیر بگذارد. در حقیقت در دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی نیز مدیریت مشارکتی را به نوعی دیگر اعمال می کردم و آن شیوه مدیریت را بسیار دوست داشتم.

گاهی از خود می پرسم آیا این ضعف من است که همیشه و در هر کاری از افرادِ مجموعه نظر
می خواهم و یا نقطه قدرتم؟ و پس از کمی فکر کردن به این نتیجه می رسم که هرگز با این کار ضعیف نمی شوم، بلکه قوی و قویتر می شوم. همیشه تمثیلی درباره گوته فیلسوف و شاعر آلمانی به خاطرم می آید که می گوید او مانند توده برفی که از سینه کوه می غلتد، می چرخد و بزرگ و بزرگتر می شود، به نظر من مشارکت این ویژگی را دارد. هیچگاه در جریان مشارکت هیچکس تنها معلم و یا هیچکس تنها دانشجو نیست. بلکه همیشه، همه در آن واحد معلم و دانشجو هستند و این نظام دایم در چرخش است.

• تجربه های مدیریت در شورا چگونه است؟

پاسخ به این پرسش دشوار است و مهم. در سال 1357 مسئولیت دبیری شورای کتاب کودک را پذیرفتم. اما این که وقتی وارد این نظام شدم در آن تغییر ایجاد کردم یا نه، باید بگویم خیر. چون بنیانگذاران اصلی شورا از جمله خانمها توران میرهادی، لیلی آهی، معصومه سهراب، آقای یحیی مافی و دیگران مانند من فکر می کردند، پس من در تداوم یک اندیشه قرار گرفتم و تلاش کردم آن اندیشه را پیش ببرم. بی تردید بسیاری از کارهای ما در شورا از قبل پایه ریزی شده بود و بعدها ابعاد گسترده تری پیدا کرد. من یک عضو قدیمی شورا بودم. شاید مدیران شورا فکر می کردند قابلیتهایی در من وجود دارد که می تواند به دوام فعالیتهای شورا کمک کند. وقتی در سال 57 به عضویت هیات مدیره انتخاب شدم و پیشنهاد مسئولیت دبیری شورا را پذیرفتم، هیچ برنامه ریزی برای این مسئولیت سنگین نکرده بودم و تنها به این فکر می کردم مهم است که این سمت را بپذیرم. به ویژه با احترامی که برای خانم توران میرهادی و اهداف شورا قایل بودم، تصمیم ام جدی تر شد. کار شورا به حوزه کاری من یعنی کتابداری بسیار نزدیک بود و من فعالیت تازه ای را در مسیر کتابداری برای کودک و نوجوان آغاز کردم.
همانگونه که گفتم دعوت به هیات مدیره شورا و دبیری آن برایم یک اتفاق خوب و مهم بود، ولی تا مدتها بعد نمی دانستم چه مسئولیت سنگینی را بر عهده دارم! البته در شورا روند مدیریتی همسو با اندیشه های من جریان داشت. برخی از اعضای هیات مدیره مانند زنده یادآن معصومه سهراب (مافی) و منصوره راعی معتقد بودند که انتخاب من به دبیری شورا یک تصمیم مهم و هوشمندانه بوده است. نمی دانم این نظر تا چه اندازه درست است، این را باید در آینده با بررسی و مطالعه این دوره سی ساله ارزیابی کرد.

در حقیقت من وارث یک سنت شدم، حضور بنیانگذاران در کنارم بسیار مهم و مؤثر بود و این که با نحوه مدیریت خانم میرهادی در فرهنگنامه کودکان و نوجوانان همسو بوده و هستم. اندیشه حاکم بر هیات مدیره شورا باورِ توانمندی همه است، چون همه ما در یک نظام داوطلب کار
می کنیم. اختیار داشتن، دوست داشتن و آرمان گرایی از نکات مهم کار در شورا است. همه کارها در جهت یک آرمان انجام می شود و آن آرمان همیشه چراغ هدایت ماست. آرمانی که ما را هدایت می کند، از من به ما تبدیل شده است. این موضوعی بسیار مهم است و من تلاش می کنم این ویژگی را داشته باشم. تبدیل من به ما را در وجود عزیز خانم توران میرهادی بارها تجربه کرده ام، ایشان هرگز جمله “من این کار را کردم” را به کار نمی برند. بنابراین من هم تمایل دارم همکارانم احساس کنند آزادند، مسئول اند و در عین حال جوابگو به انسانیت، به وجدان، به وظیفه و به اخلاق.

• مشکلات را در شیوه مدیریتی تان چگونه حل می کنید؟

در شورا و در هیات مدیره آن، در فرهنگنامه و اخیراً در خانه کتابدار کودک و نوجوان یکی از جذابترین باورها این است که کار بر زمین نماند. بدان معنی که هیچکس در انجام کارها درمانده نشود. بنابراین هرگاه مشکلی پیش می آید و یا کمبودی، همیشه همه اعضا یاری می رسانند. معتقدم وقتی افراد در نظامی کار کرده باشند که توانایی شان دیده شود و توانا شوند، کاستی
نمی تواند مشکل زا باشد. برای مثال یادم می آید یک بار زنده یاد منصوره راعی در مکانی عمومی و خارج از شورا برنامه سخنرانی داشتند، دو ساعت قبل از زمان سخنرانی خبردار شدیم که
نمی توانند در برنامه حاضر باشند. لحظه های تفکر و تصمیم. ما توانستیم تنها با سه ارتباط تلفنی سه سخنران را برای برنامه آماده کنیم! این عمل تنها به خاطر تدابیر خاص شورا درباره توانمند ساختن همه همکاران، آمادگی همه آنها و در نهایت اعتقاد به این که کار نباید زمین بماند به دست آمد.

در حال حاضر پس از سی سال مدیریت در شورا احساس آرامش عجیبی دارم، زیرا بر این باورم که همه افراد در شورا توانمند هستند، هر روز پیشنهاد همکاری از سوی جریانهای دیگری را داریم و همیشه آماده کار و تجربه هستیم. تمرین و تکرار طی سالهای متمادی کار ما را به این توانایی و آمادگی رسانده است. برای مثال اعضای گروههای بررسی شورا از سال 1342 تا امروز با فعالیت مداوم به بررسهای بسیار توانایی تبدیل شده اند. بنابراین اگر مجموعه های فرهنگی خارج از حوزه شورا بخواهد درباره هر موضوعی فعالیت و یا تحقیقی بکنند، بی تردید گروههای شورایی مربوط
می توانند به آنها کمک مؤثری برسانند. این افراد غیر از موضوع تخصص، شورایی هم می اندیشند و مایل اند برای یک آرمان مشترک داوطلبانه کوشش کنند. بسیاری از گروههای شورا، در طول زمان به این صورت صیقل خورده اند. باید توجه داشت که در این جریان علاقه، پشتکار و جدیت فردی و جمعی بیش از 500 کارشناس در اختیار جامعه بزرگتر قرار دارد.

گاهی برخی از دوستان می گویند که فردی از اعضا دوست دارد تنهایی کار کند، این پیامی است برای سایر همکاران تا این گرایش را به تعلق نسبت به جمع تبدیل کنند. مسئولین شورا همگی یک نگاه عاطفی به حضور جمعی و به شورا دارند، بنابراین این نگرش در میان اعضا و سایر افرادِ همراه نیز رشد می کند و آنقدر همه از نظر عاطفی به یکدیگر و به شورا نزدیک اند که به سختی
می توانند به “من” تبدیل شوند. بنابراین در یک مدیریت مشارکتی، موضوع وظیفه شناسی و این که کارهای تعیین شده باید انجام شود و به ثمر برسد مطرح است، تمام نیروها باید برای به ثمر رسیدن کار همراه شوند، آنچه را که انجام می شود به مجموعه خبر دهند و باور داشته باشند که جریان اطلاعات قلب تپنده نهادی مانند شورا است.

• نگاه تان به شیوه مدیریتی باز چیست؟

به آن اعتقاد و باور دارم، به این معنی که هر کس باید بتواند بپرسد و جواب بگیرد. فکر می کنم سلامت یک مجموعه و اداره یک نهاد غیر دولتی باید مبتنی بر روش مدیریت باز باشد. در این حالت مدیریت هرمی نیست، بلکه دایره مانند است. از مصداقهای بارز این روش امکان حضور اعضا در کلیه جلسات است، برای مثال همه دوستان شورایی می دانند که می توانند در جلسه های هیات مدیره شرکت کنند.

احترام به نقش فرد بر حرکت جمعی و نقش جمع بر حرکت فردی، استقبال از بازآموزی،
تجربه های نو و تحول، تطبیق با شرایط و نیازهای خاص، مشاهده مداوم حرکتها و عمل کردها در توفیق روش مدیریت باز مؤثر است.

خود من به عنوان یکی از مدیران شورا بسیار کار می کنم و از همکارانم نیز انتظار دارم که کوشا باشند و نیروبخش. در صورتی که همکارانم به مسئولیتهای خود توجه نکنند و تعهدات خود را فراموش کنند سخت می رنجم، ولی سیمایم این رنجش را نشان نمی دهد، و من منتظر می مانم تا دلایل آن همکار یا همکاران را بشنوم و از مشکلاتی که سبب انجام نشدن تعهداتشان شده است آگاه شوم. این شیوه شکیبایی را بارها در کنار خانم میرهادی تجربه کرده ام، و سعی دارم آن را بکار ببندم.

برخی از دوستان به این روش باز و آزاد من خرده می گیرند، از نظر آنها من مدیر خوبی نیستم. آنان می گویند بهتر است بیشتر هدایت بکنم و این که رفتار من با دیگران سبب می شود کارها به سمت و سوی مطلوبی که باید پیش برود، نرود. من نظرات آنان را گوش می کنم، اما در اعماق وجودم بر این باور نیستم که آزادی عمل و دوستی در محیط کار سبب توقف در اجرای وظایف می شود. من این فضای دوستانه را دوست دارم و حتی در ارتباط کلامی ام با افراد آنها را با
واژه های بسیار صمیمی خطاب می کنم. ناگفته نماند که برخی نیز مرا تشویق می کنند و هوادار همین شیوه هستند.
قبل از این به نظام دایره ای اشاره کردم، در عین حال شکل مثلثی را در میان آن دایره می پسندم که یک ضلع آن هدف است، ضلع دیگر عوامل اجرایی و ضلع سوم عوامل هماهنگ کننده. این سه ضلع بر یکدیگر تأثیر می گذارند و مدیریت در بر قرار کردن ارتباط میان این سه ضلع از راه برنامه ریزی معنا دارد.

• جایگاه وعملکردِ نیروهای داوطلب و موظف را درمدیریت یک نهاد غیردولتی را چگونه می بینید؟

در شورا به عنوان یک نهاد غیردولتی مدیریت دوگانه ای وجود ندارد. موضوع عمل کرد نیروهای داوطلب و نیروهای موظف همواره به یک شکل مطرح است. گمان می کنم شرایط مطلوب زمانی به دست خواهد آمد که نیروی داوطلب خودش را موظف بداند و نیروی موظف خود را داوطلب تلقی کند. اگر بتوانیم این ترکیب را به وجود بیاوریم و آن را در وجود همکاران نهادینه کنیم،
بی تردید از بسیاری مشکلات موجود در این زمینه کاسته می شود.

آنچه مسلم است این که در اداره یک نهاد غیردولتی دشواریهای خاصی وجود دارد. انسانهایی با فرهنگها، تربیتها و اندیشه های متفاوت وارد مجموعه می شوند و برای هماهنگی هر یک از آنها با نظام موجود باید برنامه ریزی کرد تا راه حرکت به طرف آرمان مشترک هموار گردد. در جریان این همسویی همه کار می کنند و تبدیل شدن کار به لذت و شادمانی از دستاوردهای بزرگ شخصی این تجربه است.

• این روزها چگونگی احساس مسئولیت و وظیفه در کار داوطلبانه و نیروهای داوطلب موضوعی بحث برانگیز است. در گذشته آرمان گرایی در میان انسانها حضور پر رنگی داشت و در اندیشه بزرگانی چون شما و کسانی که این گونه کار کرده اند پدیده هایی چون عشق و تلاش عاشقانه برای سرزمینشان، کودکانشان و … مطرح بود، اما امروز، شاید این پدیده چندان حضوری ندارد و به نظر من این خود عامل فاصله گرفتن نیروی داوطلب از “موظف” بودن است. شما چه فکر می کنید؟

باید توجه داشت که تا مرحله ای می شود با عشق پیش رفت و از دیگران الهام گرفت، زیرا این هم حد و حدودی دارد و این واقعیت در همه نهادهای غیردولتی از جمله شورا وجود دارد. کسی که کار داوطلبانه می کند بخشی از جامعه است، صاحب خانواده است، احتمالاً شغلی دارد و یا دهها مسئولیت دیگر که در جامعه سنتی ما مطرح و پسندیده است. لذا ممکن است وقتی در یک محیط داوطلبانه کار می کند نتواند با کسی یا گروهی به طور دلخواه کار کند و با آنها مشکلاتی هم داشته باشد. آنچه مهم است ایجاد فضای آموزش و یادگیری برای داوطلبان است تا بتوانند با وجود مسئولیتها و مشکلات از نیروی خود به خوبی استفاده کنند و اعتماد به نفس حضور در اجتماع را به دست بیاورند.

به نظر من در میان نسل امروز نیز آرمان گرایی وجود دارد و تعداد افراد داوطلب نیز روز به روز افزایش می یابد، اما چون افراد قدیمی تر و پیش کسوتان بسیار سایه گسترند، در نتیجه این نسل مانند آنها دیده و مطرح نمی شوند، ولی باور کنید که آنها حضور دارند و من آنها را می بینم و احساسشان می کنم، هم در شورا، هم در فرهنگنامه، هم در خانه کتابدار و هم در سایر نهادهای نزدیک به شورا، ولی آنچه مهم است حفظ آنها و هدایت در جهت ساخته شدنشان است. در اینجاست که آموزش به کار می آید. کارگاههایی که در شورا تشکیل می شود گاه به مثابه مدرسه و دانشگاه هستند، افرادی که ثبت نام می کنند همه، نوعی آموزش رسمی را از سر گذرانده اند به شورا می آیند تا به گونه نزدیکتر برای کودکان و نوجوانان کار کنند، اینها خواسته و ناخواسته وارد کار داوطلب می شوند، درست است که در زمینه های علمی کسب اطلاع می کنند، ولی مهمتر از آن این که این دوره ها افزون بر آموزش و یادگیری مباحث علمی افراد را برای یک هدف مشترک تربیت کرده و جهان بینی و نگرش شورا را در میان آنها ترویج می کند و این چنین نیروهایی وابسته شورا می شوند و شورا با حضور آنها قدرتمند می شود.

تنها با عشق نمی توان کار کرد و به جایی رسید باید به مبانی دانش و موضوع ترویج علم نیز توجه داشت، کارگاههای یک روزه هم کافی نیست. این گونه برنامه ها باید طولانی و مداوم باشد تا افراد با رفتارها و اندیشه های نو خو بگیرند و از استادان برجسته بیاموزند و تأثیر بپذیرند.

پس از دوره آموزش، افراد داوطلب باید در فعالیتهای متناسب با توانمندیهایشان قرار گیرند. انسانها با هم متفاوت اند، هر چند که برنامه آموزش اوّلیه، یعنی کارگاه آشنایی با ادبیات کودکان و نوجوانان برای همه یکسان است، اما علایق افراد فرق می کند. برای مثال فردی بسیار علاقه مند است در بیمارستان برای کودکان کتاب بخواند و به سایر فعالیتهای فرهنگی بپردازد، در این مرحله با راهنمایی گروه مربوط در شورا متوجه می شود که تنها عشق به این کار کافی نیست و لازم است کودک، ادبیات کودک، ادبیات کودک برای کودک بیمار و نیز ویژگیهای کودک بستری و خانواده او را بشناسد. فرد داوطلب پس از طی کارگاهها و آموزشهای لازم جزء مجموعه می شود و آمادگی حضور در بیمارستان را به دست می آورد. در این صورت است که او از انجام کارش که با توانایی و آگاهی علمی و عشق همراه است لذت خواهد برد، قبلاً نیز به این که عشق خمیر مایه کار داوطلب است اشاره کرده ام.

در این مرحله است که فرد داوطلب جای خودش را روی کره خاکی می شناسد و می آموزد که در کشورهای دیگر دنیا نیز صدها نفر همین کارها را می کنند. اگر به سایتها مراجعه کند، انسانهای دیگری را که مانند خود او هستند می یابد که آنها نیز از تجربه هایشان می گویند و به عنوان نمونه زمانی که این منِ ما شده در کنار کودکی در بیمارستان می نشیند و سر کودک را نوازش می کند، دیگر احساس نمی کند که تنها به یک کودک بیمار محبت می ورزد، بلکه این احساس را دارد که در آنجا و در آن لحظه جریان تعامل میان او، کودک و جهان وجود دارد، او می آموزد و می آموزاند و از همین نقطه است که بستر اندیشه او شکل می گیرد و اگر بتواند این واقعه را با ذوق و شوق درونی همراه کند به یک داوطلب موظف تبدیل می شود.

نکته دیگری که اشاره به آن مفید است، اهمیت انتقال تجربه های نسل اوّل به همکاران جدید به شکل سازمان یافته است، زیرا شناخت درست تاریخی از عوامل مهم پایبندی است. بی گمان تدوین نمودار سازمانی برای ترسیم فعالیتها در سه بخش اصلی ادبیات کودک و نوجوان، فرهنگنامه کودکان و نوجوانان و خانه کتابدار و ترویج خواندن (که هم اکنون در مرحله اجرای آزمایشی است)، تشکیل شوراهای برنامه ریزی و اجرایی و تحکیم برنامه های بیش از 60 گروه و کمیته مسیر انتقال تجربه های گوناگون پیشین و ارتباط میان گروهی و میان بخشی را سهل تر خواهد کرد.

بنابراین ما در شورا و در سایر نهادهای غیردولتی نسبت به توانمندسازی گروههای داوطلب احساس مسئولیت می کنیم. ممکن است همیشه موفق نباشیم، و حتی تعدادی از آموزش دیدگان را هم از دست بدهیم و یا آنچنان که انتظار داریم کارآمد نشوند، اما این روندی است که باید ادامه یابد زیرا به این نیرو نیاز داریم و آن نیرو نیازمند این تجربه است. امروز در جهان کار داوطلبانه و استفاده از نیروی داوطلب به جریانی بزرگ تبدیل شده است و هزارها نفر به این ترتیب برای جوامع خود و سایر جوامع کارهای ارزشمند و مفید انجام می دهند.

همچنین باید توجه داشت که نیروی داوطلب جوان قادر است در مجموعه های موجود تغییر ایجاد کند و کارهای نو انجام دهد. پس لازم است برای این نیرو چنین فضاهایی را به وجود آوریم تا به ماندگاری آن در نهادها کمک کنیم، از جمله این که باید از افرادی که کار داوطلب می کنند بپرسیم چه چیزی آنها را شادمان تر می کند؟ با چه شرایط کاری راضی ترند؟ چه پیشنهادهایی دارند؟

از سوی دیگر متاسفانه زنان جامعه با دشواری به این نوع کارها می پیوندند، زیرا در بسیاری از موارد همسران، فرزندان و خانواده گسترده به منزله سدهایی در برابر آنها هستند و حق اختصاص دادن بخشی از وقت شخصی به کارهای داوطلب را به رسمیت نمی شناسند. حرکتهای سنجیده ترویجی برای معرفی نهادهای غیردولتی و بیان این اندیشه که حضور فرد در نهادها و سازمانهای غیردولتی و کار داوطلبانه برای خود او، خانواده او و جامعه ای که در آن زندگی می کند اهمیت دارد، بسیار مفید است. ترکیب “کارِ داوطلب”، یعنی کار بدون دریافت حق الزحمه مالی، هنوز در جامعه ما شناخته نشده است، و آشنایی و حمایت خانواده ها از این حرکت بسیار مهم است. این تجربه ها بر کیفیت زندگی تاثیر می گذارد، پس باید در خانواده از آن حمایت شود زیرا خانواده خود از آن سود می برد.

من خود بسیار سعادتمندم زیرا در خانواده ما احترامی نزدیک به تقدس برای کار در شورا وجود دارد و از دعاهایم این است که استحقاق این خدمتگزاری را داشته باشم.

پانویس

• سازمانی غیردولتی که در سال 1341 در تهران با هدف کمک به ارتقای ادبیات و فرهنگ کودکان و نوجوانان تأسیس شد. و دارای سه بخش ادبیات کودکان و نوجوانان، فرهنگنامه کودکان و نوجوانان و خانه کتابدار کودک و ترویج خواندن است و نهادهای دیگری از جمله انجمن آموزشهای پویا، موسسه پژوهشی کودکان دنیا، موسسه مادران امروز، موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و کانون توسعه فرهنگی کودکان، انجمن دوستداران ادبیات کودک و نوجوان (اصفهان) ازسوی بنیانگذاران و یا فرزندان معنوی شورا تاسیس شدند.آدرس سایت شورای کتاب کودک : www.cbc.ir

• متن کامل این مصاحبه در نشریه داخلی موسسه کودکان دنیا ویژه نامه مدیریت و کودکان، شماره 49 درج شده است.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours