مدرسه فمینیستی: این نوشته رابه مناسبت هشتم مارس، روزجهانی زن تقدیم به زنان آزاده یی می کنم که پیش از تولد من به تلاش برخاسته بودند و من در دوران کودکی ناظر کوشایی آنان بوده ام:
مستوره افشار، هایده افشار، ملوک اسکندری، فخرعظمی ارغون، نورالهدی منگنه، فخرآفاق پارسا و…. درتهران، و صدیقه دولت آبادی در اصفهان و سپس دو مقام ریاست کانون بانوان در تهران و دیگر سربازان گمنامی که در این تلاش، آغازگر بودند و نامشان را نمی دانم. پیروز باد نهضت امروزین زنان ایران!
زنان ایران ازچه هنگام به آزادی اندیشیده اند ؟ ازچه هنگام آرزوکرده اند که نقاب از روی چهره و ریگ از زیر زبان بردارند و جهان را بی پرده ببینند و زبان را بی زحمت بگشایند. ادبیات ما در قیاس با ادبیات دیگر کشورهای همزمان درخشان و قابل تحسین است. اما درمیان این همه آثار ادبی خود نام زنان را کمتر می بینیم. آموزش ادبی و علمی برای زنان ممنوع بوده است . خواندن را تا حد قرائت قرآنی مجاز دانسته اند اما نوشتن را گناه.
زنی که نتواند بنویسد کجا می تواند نامی از خود به یادگار بگذارد. در امور اجتماعی نیز زنان را سهمی نبخشیده اند.
درادبیات مردانه ی ما از زنان اگر به عنوان معشوق یادی رفته است، دلیل بر مستوربودن و برکناری آنان از اجتماع است. تعبیراتی از قبیل “قمرخانگی”، ” آهوی حصاری”، “پردگی”، “خیمگی”، “رخ پوشیده”،… و ده ها لفظ از این دست به جای واژه ی زن درشعر و نثر ما موجود است. مایه ی تاسف است که بگویم در بیشتر موارد “معشوق” در شعر شاعران مرد ما مرداست یا نشانی های مردانه دارد. مثلا “کمان گیر”، “تیرافکن”،”جنگاور”، و در وصف زیبایی آن نیز تشبیهات مردانه به کار می روزد: “تیرمژگان”، ” کمان ابرو”، زنجیرزلف”، “کمندگیسو”….
بیتی به یادم آمد که نمی دانم ازکیست، اما به پورنوگرافی خودآزارانه یی می ماند. مردی چنین می گوید:
خوش آن زمان کزدست او من نالم او خنجرزند/ من ناله ی دیگرکنم او خنجر دیگر زند.
چنین معشوقی قطعا می تواند برای خواننده مایه ی تفریح خاطر هم باشد. هنوزبه درستی نمی توانیم بگوییم زنان ما ازچه زمانی توانسته اند آرزوی آزادی و برابری با مردان رابه صراحت بیان کنند. همین قدر می دانم که نخستین زنی که این جرات را در خودر بازیافت و در برابر جمع چهره نمود و زبان گشود، درحال سرانداخت و هستی باخت و خون خود را به پای جهالت ریخت.
آنچه مسلم است زنان غرب زودتر اززنان شرق برای گرفتن حقوق برابر بامردان، قیام کرده اند. نخستین بارصدای حق طلبی ی زنان را کمی پس از انقلاب فرانسه می شنویم. خانم ” المپ دوگوژ” اعلامیه ی حقوق زن و شهروند زن را در سال 1791 منتشرکرد.
جان استوارت میل در همان اوان کتاب ” خواری های زنان” رانوشت و روشنفکران فرانسه از نهضت زنان پشتیبانی کردند. تا آن روزگار کارزنان درفرانسه مزد نداشت. با پدیده ماشینیسم و نیاز زنان به شرکت در اموراجتماعی، لازم بود که به احوال آنان توجه شود. با این همه تاسال 1903 پیشرفت کافی در جهت احقاق حقوق زنان احساس نشد.
خانم “یان کرست” درسال 1903 برای گرفتن حق رای زنان فراخوانی داد و جمعیتی از زنان را به شورش خشونت باری واداشت و زنان حق رای به دست آوردند.
درایران مقارن با ظهور اندیشه های آزادی خواهانه ، زنان نیز ، ضمن کمک به پیشروی این اندیشه ، برای به دست آوردن برابری با مردان فعالیت هایی داشتند. در آذربایجان زنان به پشتیبانی از آزادی خواهان اجماعاتی تشکیل دادند و فریاد مشروطه خواهی برآوردند. سه بیت ازشعری که به بانویی آذری نسبت داده می شود در خاطرم هست که نقل می کنم:
◀️ برگذشته دسترس نبود مخورافسوس آن/ فکر اصلاحات آینده کنون باید نمود
تاثیرانقلاب مشروطیت درشعر این هر دو بانو آشکار است. گرچه انقلاب مشروطیت آن قدرها خونین نبود ولی به آن اندازه تاثیرداشت که دو بانوی خون ندیده را لااقل درشعر متوجه خون کند.
البته باید بگویم که هنر و خصوصا شعر، دوزبان دارد که اولی در نوشتن به چشم می خورد ودومی در ذهن تحلیل می شود والبته که در این هردوشعرخون معنای خود را از دست می دهد و به تلاشی تاسرحد جان باختن تبدیل می شود. وگرنه دل نازک این دو بانو کجا و ریختن و تماشای خون ؟!!
غرض این بود که زنان ایرانی ، با همه ی گرفتاری هایی که در قرون گذشته داشته اند، از همراهی بانهضت های آزادی طلبانه ی زنان چندان عقب نمانده اند. فشارهایی که در طول دوران برزنان وارد شده است آنان را از ایستادن دربرابر مشکلات و پیشرفت همراه حرکت زمان، بازنداشته است .
زمان جاری ست و زنان با زمان جاری هستند و توفیق در انتظار. همین.!
7 اسفند 87
+ There are no comments
Add yours