زمین خوردن و امید داشتن

۱ min read

نوشابه امیری-13 اسفند 1387

مدرسه فمینیستی- باز متنی پیش رویم است با این آغاز: «در آستانه 8 مارس، روز جهانی زن قرار داریم…»، باز سخن از آرزوست و تحقق آرزو. و من می اندیشم: ما را به این سخت جانی امید نبود.
اما درازای امید را که می بینم از قابلیت انسانی مان شگفت زده می شوم. این همه دویدن، زمین خوردن و باز برخاستن؟ باز امید داشتن؟

پاسخ اما از واقعیت زندگی می آید و اینکه در برابر سد، به کارگیری ماده انفجاری، سیلاب در پیش دارد. آب پسسد می تواند هم قاتل مزرعه باشد هم گوارای جان گندم. زندگی اما می گوید ما راهی جز اندیشیدن به جان گندم نداریم؛ بس است به جان مزرعه ها افتادن و از بن کندن ها.

پس به واقعیت برسیم و اینکه «آرزوی قابل تحقق» مان چیست برای زنان میهن مان که به یاری گندمزار زندگی برخاسته اند؟ یکی و آن اینکه هیچ یک در بند نمانند که زندان، روح را می پوساند و بر آدمی جامه ای می پوشاند که کمتر کسی را دیده ام که بر وی برازنده باشد. از چه گواراها سخن نمی گویم؛ از مردمانی ساده چون خود می گویم که نه برای تغییر جهان، که برای «اندکی بهتر کردن زندگی» پای به میدان می گذارند. و از همین اندک هاست که بر دل سخت سنتی به قدمت تاریخ می توان راه یافت. پس آرزو می کنم در 8 مارس آینده هیچ فعال زنی در زندان نباشد. این از آرزویی که «آرزو» می کنم تحقق یافتنی باشد …
***
اما دورتر. دورتر را که می بینم همه لحظه هایم در این آرزو می گذرد که هیچکس از کسی نپرسد چه می اندیشی؟ چگونه می اندیشی؟ چرا می اندیشی؟ و چرا نه آنگونه که من می اندیشم و من می خواهم …..

چه آرزوی سهل و ممتنعی.

بسیار از خود پرسیده ام در این جهان فراخ، که هم مورچه را جاست و هم کرگدن، ما آدمیان از چه رو، راحتی خویش در نبود راحت دگری و دیگران می یابیم؟ چرا آنچه «حق» است، نه برای همه که برای برخی ست؟ «حق» من چرا باید ناقض«حق» دیگری باشد؟ اینکه می گویند آدمیان، اشرف مخلوقاتند مگر نه اینکه در یافتن راه حل هاییست که «همزیستی مسالمت آمیز» را ممکن کند؟ این همه اندیشه ورز، این همه راه، این همه «قانون» به چه کار می آیند وقتی همواره کسانی هستند که زندگی بر اساس قدرت بیشتر را بر زندگی عادلانه، ارجح می دارند؟ از ذات آدمی می آید این «حیوانیت»ها؟
پاسخی برای این سئوال ها ندارم؛ اما آرزو چرا.

پس آرزو می کنم در آغاز نو شدن سال زنان، جهانی انسانی تر در انتظارمان باشد و روزگارانی بهتر. جهانی که در آن نه به اسم کسی نگاه کنند نه به جنس و نه به رنگ. نه به دین و نه به اندیشه. جهانی که در آن از همگان بپرسند: توانت چیست و نیازت چه.

ممکن است این جهان؛ اگر بخواهیم.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours