رادیو فردا (نازی عظیما): ۱۰ تن از دانشجویان امیرکبیر در پایان بهمن ماه سال ۱۳۸۷ بازداشت شدند. بازداشت این گروه از دانشجویان در پی تجمعاتی صورت گرفت که که هدف از آنها اعتراض به آنچه سوءاستفاده سیاسی و تبلیغاتی از دفن شهیدان جنگ و تبدیل آن به بهانهای برای سرکوب حرکتهای اعتراضی دانشجویان توصیف شده، بود.
به گزارش خبرنامه امیرکبیر و آن گونه که برخی از دانشجویان زندانی درتماس تلفنی به خانوادههای خود گفتهاند، بازجویی از آنان به رغم تعطیلات نوروز ادامه داشته است.
خانوادههای این دانشجویان همچنین از وجود فشار بر فرزندان زندانی خود خبر می دهند. به گفته نزدیکان سه تن از دانشجویانی که با خانوادهشان تماس گرفتهاند، آنان به دشواری حرف میزدند و از وجود فشار و آزار و اذیت ابراز ناراحتی میکردند.
برخی از ۹ دانشجوی دانشگاه امیر کبیر / پلیتکنیک تهران در تماس تلفنی گفتهاند که همه آنان در انفرادی به سر میبرند.
از دانشجویان امیرکبیر تنها احمد قصابان، مجید توکلی و نریمان مصطفوی با خانوادههای خود تماس گرفتهاند.
مهدی مشایخی تنها یک ماه پیش، در آغاز بازداشتش، اجازه تماس یافت و از آن پس خانواده او در بیخبری به سر میبرند. از سرنوشت یاسر ترکمن، که روز ۱۹ اسفند دربرابر دانشگاه بازداشت شد، خبری در دست نیست، و عباس حکیمزاده، آن گونه که مادرش در گفتوگو با رادیو فردا میگوید، از زمان دستگیری تاکنون هیچ تماسی با خانواده خود نداشته است.
مادر عباس حکیمزاده: الان یک ماه است که پسرم را گرفتهاند و هیچ تماسی با هم نداشتهایم. او مریض است و ما به شدت نگران این مسئله هستیم. آخر یک مادر حق ندارد در طول یک ماه با فرزند خود تماس کوچکی داشته باشد؟
ما از هشت صبح تا هشت شب، ۱۲ ساعت دم در زندان و داخل زندان ایستادیم که الان ملاقات می دهند یا یک ساعت دیگر ملاقات میدهند.
قاضی پرونده گفت من الان دارم نامه را فاکس میکنم و فردا اجازه ملاقات دارید. دخترم به قاضی گفته بود، فردا و پس فردا تعطیل است و اگر نگذاشتند ملاقات داشته باشیم، به چه کسی بگوییم؟ قاضی جواب داده، خانم نامه الان جلوی من است. یکی از پدر و مادرها هم که رفته بودند بالا، جلوی آنها نامه را فاکس کرده بودند.
ولی مسئولان زندان اجازه ملاقات ندادند و گفتند معاون امنیت اجازه ملاقات نمیدهد. حتی میگفتند با آقای مرتضوی که مکه است تماس گرفته اند و از دفتر آقای کروبی هم تماس گرفتند، ولی هیچ فایدهای نداشت. خدا شاهد است تا هشت شب بیشتر پدر مادرها مریض شدند، چون هوا سرد بود.
رادیو فردا: یعنی مسئولان زندان به دستور قوه قضاییه توجه نکردند و خودشان تصمیم گرفتند که اجازه ملاقات ندهند؟
بله همین طور است. ما شنیدیم که قاضی پرونده تماس گرفته و گفته وقتی من حکم ملاقات دادهام، چه کسی روی حکم من حکم دیگری گذاشته است؟ این مسئله قبل از سال تحویل بود.
برای سال تحویل رفتیم برای بچهها سفره هفت سین بیندازیم، خیلیها را بازداشت کردند. مادر و شوهر خاله نریمان مصطفوی را گرفتند و ۲۴ ساعت نگه داشتند.
میگویند شکنجه هم شدهاند و دستهای آنها را به درخت بسته بودند، البته من خودم آنها را ندیدهام.
گفتید که آقای حکیمزاده بیمار است؟
بله ستون فقراتش عمل شده و پلاتین در آن گذاشتهاند و همیشه تحت نظر است. او لکنت زبان هم دارد و اگر با او کمی شدید برخورد شود، دیگر قدرت تکلم ندارد.
وکیل آقای حکیمزاده در باره وضعیت او چه میگوید؟
او میگفت من هم که مراجعه میکنم، به من هم جواب نمیدهند و میگویند چرا به اینجا میآیی.
فکر میکنید چه اقدامی میتوان برای آقای حکیمزاده انجام داد؟
خانم دیگر باید چه کار کنیم؟ هشت روز تهران بودم و هر روز به دادگاه رفتم. گفتند بازداشت موقت است و هنوز بازجویی او کامل نشده و آزاد هم نمیشود. بروید هر موقع بازجویی تکمیل شد، خودمان خبر میدهیم.
چون پدرش هم عمل قلب باز انجام داده و در خانه است، من مجبور شدم دوباره به مشهد بازگردم.
این مسئله به دانشگاه ربطی ندارد، چون پسرم مدتها پیش فارغالتحصیل شده است و مدرکش را نمیدهند.
هنگام دفن شهدا و شلوغی دانشگاه، اصلاً این بچه حضور نداشت. او در یک شرکت کار میکند و یک هفته نمیتوانسته به خانه برود. آن شب بعد از یک هفته به خانه رفته است و آنها صبح رفتهاند و او را بازداشت کردهاند.
قبلاً حکم احضار برای او فرستاده بودند یا سرزده آمدهاند؟
هیچ حکم احضاری نبوده و او به دوستانش گفته است که اگر بیایند من فرار نمیکنم و آمادهام. در آن ساختمان پنج واحد آپارتمان وجود دارد که آنها زنگ همه آپارتمانها را زدهاند ولی چون ناشناس بودند، هیچ کس در را باز نکرده است و آنها هم از دیوار بالا رفتهاند.
مدیر ساختمان پرسیده شما چه کسی هستید که از دیوار بالا آمدهاید؟ آنها حکم ورود به منزل را نشان دادهاند و در هر راه پله یک مأمور گذاشتهاند که هیچ کس از خانه بیرون نیاید، سپس قفل را شکسته و وارد خانه شدهاند.
این بچه خواب بوده و این که چگونه بیدارش کردهاند و چگونه او را بردهاند، هیچ کس نمیداند. خانه را هم به شدت به هم ریختهاند.
او مریض است و ما باید حداقل بدانیم زنده است، نکند فردا یک آدم فلج به ما تحویل بدهند.
آن چند نفر دیگر هم که بازداشت شدهاند، مانند آقای حکیمزاده تماس نگرفتهاند؟
چرا، آنها همان زمانی که ما هنوز تا هشت شب توی خیابان ایستاده بودیم، با خانوادههایشان تماس گرفته بودند. برادر آقای توکلی آنجا بود و از شیراز زنگ زدند و به او گفتند که برادرت تماس گرفته است. آقای قصابان هم زنگ زده بود. مصطفوی و احمد قصابان چند بار دیگر هم زنگ زدهاند، ولی نمیدانم چرا بچه من زنگ نمیزند.
همه آنهایی که با خانوادههایشان تماس گرفتهاند، به شدت ناراحت بودند. خانم مصطفوی میگفت من حرف زدن بچهام را میشناسم، مثل این که آنجا کسی بالای سرش ایستاده بود و چیزی را به او دیکته میکرد.
+ There are no comments
Add yours