ژیلا بنی یعقوب، شیوا نظرآهاری، مریم بنی عامری، محمد مصطفایی، عبدالفتاح سلطانی، عبدالله مومنی و… همچنان در بازداشت به سر می برند

7 تیر 1388

بنا به گزارش های رسیده، محمد مصطفایی، وکیل دادگستری و از مدافعان حقوق زنان و حقوق بشر نیز طی چند روز گذشته بازداشت شده است.

پیش از آن نیز ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار و از فعالان جنبش زنان و همسرش بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار، مریم بنی عامری یکی از فعالان جنبش زنان و از فعالان ستاد مهدی کروبی، عبدالفتاح سلطانی، وکیل دادگستری و از فعالان کانون مدافعان حقوق بشر، شیوا نظرآهاری، فعال حقوق بشر و حقوق زنان و عبدالله مومنی از فعالان جنبش دانشجویی بازداشت شده بودند.

در هفته های اخیر بنابه گزارش ها حدود 1100 تن از افراد فعال در حوزه های مختلف جامعه مدنی و نیز مردم در کوچه و خیابان بازداشت شده اند.

ژیلا بنی یعقوب توانسته یک بار با خانواده خود تماس بگیرد

بنابه گزارش های رسیده، ژیلا بنی یعقوب طی یک تماس تلفنی از زندان، گفته است که در زندان اوین به سر می برد. اما بهمن احمدی امویی همسر وی هنوز تماسی با خانواده خود نداشته است.

محمد مصطفایی نیز با خانواده خود تماس گرفته است

بنابه گزارش هایی محمد مصطفایی که طی چند روز اخیر بازداشت شده است توانسته با خانواده خود تماس بگیرد.

مادر شیوا نظرآهاری همچنان از بی خبری از دخترش نگران است

رادیو فردا: بازداشت گسترده روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی منتقد دولت محمود احمدی‌نژاد و فعالان جامعه مدنی در ایران همچنان ادامه دارد. در کنار این دستگیری‌ها شمار گسترده‌ای از شهروندان ایرانی نیز در روزهای گذشته به دلیل شرکت در گردهمایی‌های مسالمت‌آمیز اعتراضی بازداشت شده‌اند.

شیوا نظرآهاری از اعضای کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر از جمله کسانی است که در روزهای اخیر بازداشت شده است.

او که در اولین روزهای اعلام نتایج انتخاباتی و پیروزی محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری کنونی ایران بازداشت شده و آن طور که شهرزاد کریمان، مادرش، به رادیو فردا گفته است، در مکانی نامعلوم به سر می‌برد.

رادیو فردا: خانم کریمان، آخرین اطلاعی که ار وضعیت دختر خود شیوا نظرآهاری دارید چیست؟

شهرزاد کریمان: من ۱۰ روز است که از دخترم هیچ خبری ندارم، نه می‌دانم کجاست و نه می‌دانم چه کسانی او را برده‌اند، حتی می‌گویند او اصلاً پرونده‌ای ندارد. وقتی وکیل هم مراجعه کرده به او گفته‌اند چون هنوز اینها زیر بازجویی هستند، ممکن است سه یا چهار هفته دیگر طول بکشد و تا پرونده به دادگاه نیاید به شما هیچ خبری نمی‌دهند. در ضمن وقتی به واحد پیگیری مراجعه کردیم از دیدار با ما امتناع کردند.

آیا شما به وزارت اطلاعات هم مراجعه کرده‌اید؟

بله، همین واحد پیگیری که اشاره کردم متعلق به وزارت اطلاعات است. یکی دو بار دیگر که دخترم به طور موقت بازداشت شده بود و یک بار هم که خودم و دخترم با هم بازداشت شده بودیم ما را به آنجا بردند و من آنجا را می‌شناختم.

وقتی به واحد پیگیری مراجعه کردیم، کسی با ما روبه‌رو نشد که بخواهیم سؤالی از او بپرسیم، در حالی که خودشان گفته بودند اگر می‌خواهید از دخترتان خبری بگیرید به واحد پیگیری مراجعه کنید و یا وسایلی مانند کامپیوتر که از خانه برده‌اند را می‌توانید آنجا تحویل بگیرید.

هنگامی که شما به مراجع قانونی مراجعه کردید، برخورد این افراد با شما چگونه بود؟

اصلاً هیچ کدام با ما روبه‌رو نشدند. یک سرباز وظیفه جلوی در است که اسم افراد را می‌پرسد و پیام‌ها را داخل می‌برد. اگر مایل باشند شما را ببینند اجازه می‌دهند داخل بروید، ولی اگر مایل نباشند می‌گویند اصلاً از چنین شخصی خبر نداریم.

دادگاه انقلاب هم همین طور، اول این که تا ظهر باید آنجا بنشینیم و بعد در یک صف طویل حرکت کنیم و شناسنامه فرد را تحویل دهیم. آنها اسم را در کامپیوتر وارد می‌کنند و سپس با یک لحن ناپسند می‌گویند می‌خواستید اجازه ندهید اینها بروند و آخر هم کاملاً منکر قضیه می‌شوند.

من به آنها گفتم که بچه مرا در خانه بازداشت کرده‌اند، آنها گفتند پس اصلاً به ما مربوط نیست. در نهایت هم با هر جا تماس می‌گیریم می‌گویند چنین کسی نداریم و اصلاً اینجا نیست.

بالاخره باید نام این افراد جایی ثبت شده باشد. اینکه در کدام بازداشتگاه یا زندان جمهوری اسلامی هستند؟

زندان اوین هم جوابگو نیست و مأمور دم در می‌گوید بی‌خود اینجا آمده‌اید و ما وظیفه نداریم به شما جواب بدهیم، اگر بخواهند خودشان با شما تماس می‌گیرند.

۱۰ روز تمام است که از بچه‌ام هیچ خبری ندارم. مادران دیگر هم وضعیت مرا دارند، چون وقتی به دادستانی انقلاب می‌روم آنها را می‌بینم. آنها حتی نمی‌دانند چه گروهی بچه‌هایشان را بازداشت کرده‌اند، اما من چون بازجوی دخترم را می‌شناسم مطمئن هستم وزارت اطلاعات او را بازداشت کرده است.

انشاء‌الله کسی در داخل ایران گرفتار نشود، چون اگر خدای نکرده پایتان به دادگاه انقلاب بکشد افراد آنجا نه تنها پاسخگو نیستند، بلکه برخوردشان هم بسیار بد است. شیوا به من گفته بود به دادگاه انقلاب نرو چون آنجا جوابی نمی‌دهند، ولی من نمی‌توانستم ۱۰ روز صبر کنم تا کسی به من خبر دهد.

اکنون هم دو برابر آدم‌هایی که می‌روند داخل تا مشکل خود را پیگیری کنند، نیروی امنیتی ایستاده است.

در دادگاه انقلاب آنقدر با کسانی که مراجعه کرده بودند، بد برخورد می‌کردند که اصلاً کسی نمی‌توانست حرف بزند. اگر کسی می‌خواست حرف بزند، می‌گفتند می‌گوییم شما را از اینجا بیرون بیندازند.

اینها جوانان ۱۸-۱۹ ساله‌ای هستند که گیر افتاده‌اند. مادر یکی از این بچه‌ها می‌گفت دوستان بچه‌ام گفته‌اند اینها را با کانتینر گوشت برده‌اند و در آن را بسته‌اند که کسی نبیند. فقط امیدورام همه آنها سالم باشند و سالم به دست پدر و مادرشان برسند.

مصاحبه با همسر عبدالفتاح سلطانی

خرداد شروع یک حادثه برای ایرانیان بود. حادثه‌ای که بنا بود ایرانیان دهمین رییس جمهور خود را انتخاب کنند. اما ظاهرا این بار قرار نبود همه چیز به آسانی تمام شود. از روزهای اول دستگیری‌ها آغاز شد. به بهانه‌های مختلف فعالان سیاسی و مدنی و حتا فعالان اجتماعی، و حتا کسانی که ممکن بود در شرایط معمول کسی نتواند برای آنها جرمی را متصور شود. این بجز گروههایی بود که در خیابان توسط عوامل مختلف دستگیر می‌شدند. در برنامهٔ امروز من به سراغ همسر عبدالفتاح سلطانی (وکیل و فعال حقوق مدنی ایران) رفتم و از او خواستم برای ما در مورد دستگیری عبدالفتاح سلطانی بگوید. سلطانی کسی‌ست که اساسا در هیچ کدام از این جریانها طرفداری از گروه خاصی نکرد. اما چند روز بعد از انتخابات دستگیر شد. همسر او می‌گوید جرم او اقدام علیه امنیت عمومی و ملی کشور متصور شده‌است. معصومه دهقان از وضعیت عبدالفتاح سلطانی چنین می‌گوید:

آقای سلطانی سه شنبه بیست و ششم، ساعت ۴ بعدازظهر، از دفتر کارشان توسط چهار نفر از مامورانی که اظهار داشتند از طرف دادگاه انقلاب آمده‌اند، بازداشت می‌شوند. بعد از این که ایشان را بازداشت کردند، تا سه روز هیچکس به ما جوابی نداد. بعد از سه روز من پیش دادستان تهران آقای مرتضوی رفتم. گفت که من اطلاعی ندارم، دادگاه انقلاب دستگیر کرده. دادگاه انقلاب گفته بود، ما دستگیر نکردیم. خبر نداریم. بروید پیش آقای مرتضوی. همچنان این دو اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند، تا این که وکلای اینها روز چهارم رفته بودند دادگاه انقلاب و دیده‌ بودند آقای حیدری‌فر دادیار شعبهٔ یک دادگاه انقلاب گفتند که بله، دادگاه انقلاب دستگیر کرده و ایشان در بند عمومی ۲۰۹ بازداشت هستند و اتهامشان هم اقدام علیه امنیت ملی است. بقیه را دیگر جواب نداده بودند. از آن به بعد هرچه وکلا رفتند، گفته بودند سرمان شلوغ است حالا نمی‌توانیم جواب بدهیم. امروز یازده روز است آقای سلطانی بازداشت شده‌اند. اصلا نه اجازه داده‌اند تلفنی به خانه بکند، نه ملاقاتی، نه وکیلی را پذیرفته‌اند، نه جواب ما را داده‌اند. ما همچنان نگران وضعیت حال ایشان هستیم. نمی‌دانیم سالم هستند، نمی‌دانیم در کجا قرار گرفتند. هیچکس به ما پاسخی نداده‌است. آقای سلطانی اصلا فعالیت انتخاباتی، له یا علیه، هیچ یک از چهار کاندیدا نداشتند. چون ایشان معتقد بودند که من مثل پزشکی هستم که نمی‌پرسم شما طرفدار کی هستید یا چه عقیده‌ای دارید. من هر کسی را که ببینم به من مراجعه کرده، قانون را بهش یاد می‌دهم و می‌گویم شما با توجه به این حقوقی که دارید می‌توانید اقدام بکنید. کاری به این که (کی هست و چه هست) ندارم. من فقط فعال حقوق بشر هستم. من از نظر حقوقی شما را راهنمایی می‌کنم. تنها کاری که ایشان می‌کردند، در هر جامعه‌ای که بودند، چه کارگر باشد، چه معلم باشد، چه انسانهای عادی باشند، فقط حقوق‌شان را به آنها یادآوری می‌کرد. این که هرکسی در جامعهٔ خودش حقوقی دارد. شهروندان حقوقی دارند. فعالان حقوقی دارند. فقط حقوق‌تان را بخواهید که صاحب امنیت هم خواهید شد…

نظر خودم این است که مردم مدتها بود که تحت فشار قرار گرفته بودند. آنها دنبال کسی می‌گشتند که مطالبات‌شان را پاسخ بدهد. با توجه به نظراتی که نسبت به این چهار کاندیدا داشتم، که برخی‌شان امتحان خودشان را پس داده بودند، این را در آقای میرحسین موسوی دیدم. بعد دیدم آنچه مردم می‌خواهند به منصهٔ ظهور برسد، حاکمیت یا عده‌ای نمی‌خواهند. در این صورت بود که مردم به خاطر توهین به شعورشان اعتراض کردند. آنان با اشتیاق رفته بودند پای صندوقهای رای، چون باور کرده بودند که حاکمیت به آنها احترام خواهد گذاشت و وقتی رای زیاد باشد، حتما نتیجه را درست اعلام خواهد کرد. بعد که دیدند به ارزشهای آنها به صراحت توهین شده، بناچار ازاین وضعیت عصبانی شدند. الان واقعا جا دارد که همه بنشینند و فکر بکنند که چه دلیلی داشته‌است که مردم این چنین بیرون بریزند؟ چرا باید مردم را این چنین عصبانی کرد؟ چرا باید اینقدر به عقاید مردم توهین کرد؟ اینها، این ۸۵درصدی که به گفتهٔ خودشان پای صندوقهای رای آمدند، گناهی نکرده بودند (جز آن که) این چنین عزت و احترام برای کشور می‌خواستند. به گفتهٔ خودشان ۴۲میلیون نفر را پای صندوقهای رای آورده بودند! خب آیا نباید به این جمعیت جوابی داده بشود؟ به قول آقای قالیباف، به قول آقای رضایی به فرض همان چیزی که خودشان گفته‌اند ۱۴ میلیون از مخالفین احمدی‌نژاد رای داده‌اند. ۱۴ میلیون بیش از نیمی از (کل) رای آقای احمدی‌نژاد است. کم نیستند. بالاخره باید به اینها توجه بشود.

اما در بین مردم عادی هم به نظر می‌رسد مسئلهٔ دستگیری‌ها رنگ دیگری به خود گرفته‌است. در گذشته اگر کسی به هر علتی فرزندش دستگیر می‌شد، ترجیح می‌داد کسی مطلع نگردد و یا راجع آن صحبت نشود. اما انگار به نظر می‌رسد این روزها خیلی‌ هم پدر و مادرها نگران این دستگیری‌ها نمی‌شوند و یا برای آن ارزش دیگری قائل هستند. یک روزنامه‌نگار در تهران صحبت می‌کند:

یکی‌شان از همکلاسی‌های من هست که در دانشگاه آزاد درس می‌خواند و کار رسانه‌ای هم می‌کرد. در یک درگیری روز… سه روز قبل در میدان هفت تیر دستگیر شد. خیلی‌ها فکر می‌کردند که از شنیدن این خبر خانواده‌اش مضطرب شود. اما این طور نبود. خیلی منطقی با این ماجرا روبه‌رو شدند و قرار وثیقهٔ مورد درخواست دولت را سریع آماده کردند که او از زندان بیاید بیرون. و یکی دیگر از دوستانم خانم بنی یعقوب است که چند روز پیش دستگیر شد و من با خانواده‌اش در ارتباطم. آنها هم خیلی منطقی این ماجرا را پیگیری می‌کنند. خب بهرحال ترس و واهمه از اتفاقی که دارد برای این افراد آنجا می‌افتد و این بی‌خبری که همه را در حالت تعلیق نگهداشته و هیچکس خبری نداره از این که چه اتفاقی دارد می‌افتد و چه به سر بالاخره یکی از اعضای خانواده دارد می‌آید، این مسایل آدمها را خیلی ناراحت و نگران می‌کند. اما برخورد مردم بهرحال زمانی که در معرض خطر قرار می‌گیرند خیلی منطقی‌ است.

خانواده‌های اینها چه احساسی دارند؟ آیا آنها را مقصر می‌دانند؟

نه، نه! اصلا چنین چیزی وجود ندارد. در واقع افتخار (می‌کنند) به عضوی از خانواده‌شان که شجاعت‌اش مورد محک قرار گرفته‌است. این که عضوی از خانواده هست که شهامت (دارد)، فعالیت‌هایش شجاعانه‌ است. و این که این خانواده یا عضوی از این خانواده چه قدر شجاع است. این برای من خیلی جالب است. مثلا یکی از دوستانم که خواهرش را دستگیر کرده بودند، برای من جالب بود، مادر این خانواده و خواهرش او را تشویق می‌کردند که تو باید همچنان حضور داشته باشی و ما نباید صحنه را ترک کنیم. اینها به ادامهٔ حضور موثرشان در خیابانها تاکید داشتند.

خب طبیعی‌ست. بهرحال هر روز که می‌گذرد ما تعداد حاضران در خیابانها را کمتر می‌بینیم. یعنی تعداد دارد مدام کاهش پیدا می‌کند. اما نظر شخصی خود من بعنوان کسی که حدود هفت هشت سال است دارد به صورت جدی در این حوزه کار می‌کند و با اقشار مختلف مردم در ارتباط است، این که فکر می‌کنم آن ترسی که در جامعه وجود داشت نسبت به حکومت، از دستگیری و از روبه‌روشدن با گارد ویژه و نیروهای بسیجی و از زد و خورد خیابانی، این ترس ریخته و مردم نوع مقابله‌ی‌شان با این ماجرا خیلی عجیب و تازه‌است. اصلا من فکر می‌کنم که در تاریخ ایران این نوع برخورد مردم با خطر تازه‌است. برخورد مردم با خطر در این دو هفتهٔ اخیر یک مدل تازه‌ای‌ست. روزی که ما در میدان آزادی بودیم و آن تک‌تیرانداز هفت نفر را مورد اصابت گلوله قرار داد، خیلی برای من جالب بود که مردم از تیررس گلولهٔ او فرار نمی‌کردند. مدام او را به همدیگر نشان می‌دادند و می‌گفتند اون بالاست و ما باید بگیریمش. مردم فرار نمی‌کردند در برابر این ماجرا. ترسی که همیشه در جامعه وجود داشت، آن ترس ریخته‌است. و من فکر می‌کنم این برای ادامهٔ ماجرا خیلی موثر است و با ریخته‌شدن این ترس و نوع برخورد مردم با خطر، مردم می‌توانند این ماجرا را طی ماههای آینده خیلی خوب پیش ببرند که زودتر به نتیجه برسند.

درخواست خانواده بازداشت‌شدگان از مراجع تقلید، مجلس و قوه قضائیه، اعتماد ملی

اعتماد ملی: ارسال نامه‌های سرگشاده خطاب به مراجع تقلید، روسای قوای مقننه و قضاییه آخرین اقدام خانواده‌های فعالان سیاسی دربند بود.آنها در این نامه‌ها خواستار رایزنی آنها برای آزادی این چهره‌ها شدند.

خواسته خانواده‌زندانیان سیاسی از علمای اعلام و مراجع عظام قم اینگونه نگاشته شده است: انتظار ما از علمای بیداردل و آگاه و مستقل این است که نسبت به این حوادث که بر کشورمان می‌رود، واکنش نشان دهند و بیش از این اجازه ندهند خدای ناکرده باور فرزندان مسلمان ما دستخوش لرزش و سستی قرار گیرد که در این صورت همه فرصت‌ها برای پیوند عمیق نسل جوان با معنویت و دینداری و اخلاق مداری از بین خواهد رفت.

همچنین در نامه خانواده زندانیان سیاسی خطاب به‌هاشمی‌شاهرودی رئیس قوه قضائیه با تاکید بر لزوم آزادی هر چه زودتر این زندانیان آمده است: جرم این عزیزان ایجاد شور و نشاط انتخاباتی از طریق فعالیت در ستادهای انتخاباتی کاندیدای تایید شده توسط شورای نگهبان است.

نقش اثرگذار تک تک آنان در به صحنه کشاندن آحاد مردم، برای تعیین سرنوشت سیاسی کشورشان، ایجاد مشارکت حداکثری برای نظام جمهوری اسلامی‌است. خانواده زندانیان سیاسی همچنین نامه‌ای به علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی ‌نوشتند و در آن آوردند که ما جمعی از خانواده‌های زندانیان سیاسی(که تعدادی از آنان سابقه نمایندگی مردم ایران را در مجلس شورای اسلامی‌ دارند) از وضعیت عزیزانمان در بی خبری محض به سر می‌بریم، ضمن ابراز نگرانی شدید از صحت و سلامت آنان و رعایت حقوق قانونی‌شان از آن مقام مسوول به عنوان رئیس قوه مقننه تقاضای رسیدگی عاجل به وضعیت مبهم همسران و فرزندان خود را داریم.

بدیهی است پیش‌بینی استقلال قوا در قانون اساسی، امید ما برای رسیدگی هرچه سریع‌تر و آزادی فوری عزیزانمان را فزونی می‌بخشد.

این نامه‌ها به امضای خانواده‌های محمدعلی ابطحی‌، جواد امام، محسن امین‌زاده، علی تاجرنیا، سید مصطفی تاج‌زاده، سعید‌حجاریان، جهانبخش خانجانی‌، علی‌اصغر خدایاری، عبدالله رمضانزاده، سعید شیرکوند، محسن صفایی فراهانی، سیدشهاب‌الدین طباطبایی، غلامرضا ظریفیان، محسن میردامادی، بهزاد نبوی، صادق نوروزی، مجید نیری و … رسیده است.

کتر وجیهه مرسوسی در گفت و گوی اختصاصی با روز: سعید حجاریان در شرایط بسیار نگران کننده ایست

سایت روز: به دنبال پخش شایعه درگذشت سعید حجاریان در زندان با همسر وی تماس گرفتیم. وی ضمن رد این شایعه از ملاقات با حجاریان خبر داد،هر چند تاکید کرد که او در شرایط بسیار نگران کننده ای قرار دارد.

خانم حجاریان که در صدایش اندوه سنگینی موج می زد،از ملاقات با همسرش در زندان اوین خبر داد و گفت:من امروز ایشان را دیدم

کجا بودند؟

بازداشتگاه اوین

چی شد که ملاقات دادند؟

نمی دانم چرا ملاقات دادند و علت موافقت شان با ملاقات چه بود؛ولی هر چه بود وضعیتشان اصلا خوب نبود.به هر حال می دانید که ایشان از ترور ده سال پیش به شدت آسیب دیدند.در واقع زنده ماندن ایشان یک معجزه بود ولی بعد از آن بسیار ناتوانند و در واقع به لحاظ فیزیکی مثل یک کودک شیرخوار هستند.اصلا بازداشت و نگهداری ایشان، فشار زیادی بر وی وارد می آورد.فشار خون او همیشه پایین بود ولی امروزکه فشارش را گرفتم بسیار بالا بود. برای همین به شدت نگران سلامتی او هستم.الان فشار سنگینی روی اوست. او الان فقط نگران خودش نیست، نگران وضعیت جامعه و انقلاب هم هست. در واقع آقای حجاریان زندگیش را در این راه گذاشته است.

توانستید صبحتی هم بکنید؟

نه؛ صحبت ها در حد سلام و احوالپرسی بود ولی صورتش مرتب از اشگ خیس می شد.یعنی قیافه نشان می داد که به شدت از وضعیت پیش آمده متاثر و نگران است که خدای ناکرده اتفاقی برای ایران بیفتد.

ملاقات پشت شیشه بود؟

نه؛حضوری بود.

تنها بودید؟

نه با برادرشان و پسرم رفته بودیم.

مامورین هم بودند؟

بله؛بودند و دوربین گذاشته بودند. البته به نظر نمی رسید ضرب و جرحی شده باشند، ولی وضعیت شان اصلا خوب نبود. من نگران هستم که سکته بکنند. یعنی اگر خدای ناکرده مشکلی برایشان پیش بیاید اینها می خواهند چطور جوابگو باشند.

ایشان وقتی بیرون بودند خودشان می توانستند به تنهایی از عهده کارهای روزمره شان بربیایند؟

او با واکر راه می رود و با کوچکترین حرکتی زمین می خورد. این اتفاق بارها در خانه افتاده بود ولی حالا اگر این اتفاق در آنجا بیفتد بسیار سنگین تمام خواهد شد؛فرض کنید سرش به جایی بخورد؛آقایان چطور می خواهند جوابگو باشند. یا به هر حال با توجه به اینکه فشارش بالا رفته وغذای زندان هم غذای مناسبی نیست، اگر چربی خونش بالا برود بسیار خطرناک است.برایش آسپیرین گذاشته اند ولی آسپیرین می تواند باعث خونریزی معده شود،و اگر این اتفاق بیفتد معلوم نیست چه عواقبی به دنبال داشته باشد.حالا اگر بیرون باشند این چیزها قابل کنترل است ولی در آنجا نمی دانم چه خواهد شد.

داروی مخصوصی می خورند؟

بله، او داروهای زیادی می خورد از جمله داروی آرامبخش.روزانه ده تا قرص می خورند که حرکت های اضافه را کنترل کند. هر کدام از این قرص ها می تواند مصرف کننده را تا دو روز بخواباند.

الان این داروها را دارند؟

بله برایشان بردیم.

از کسانی که آنجا بودند نپرسیدید بردن کسی مثل ایشان برای چیست؟

آنها کاره ای نبودند؛مامورانی بودند که فقط آنجا بودند؛ بنده خداها آن هم مثل بقیه مردم.

با مسئولین تماسی گرفته اید؟مثلا با آقای مرتضوی که ظاهرا اداره این امور به ایشان محول شده؟

بله ؛آقای مرتضوی می گوید ایشان در حزب فعال بوده.خب این حزب که غیرقانونی نبوده.قانونی فعالیت می کرده.همه چیز شفاف بوده.ایشان هم در سال دو سه تا مقاله بیشتر نمی نوشتند که این مقاله هم در روزنامه هایی چاپ می شده که مجاز بوده.کار خاصی انجام نداده.

الان مهم ترین نگرانی شما در مورد آقای حجاریان چیست؟

من بیشتر نگران سلامتی ایشان هستم.یعنی از یک طرف مظلومیت ایشان خیلی من را متاثر می کند.یعنی اینکه چنین موجودی را ببرند باز جویی کنند و تحت فشار قرار دهند برای من خیلی خیلی رقت آوراست. نمی توانم تحمل کنم.من دلم نمی خواهد چهره کشورم را چیزی شبیه اسراییل ببینم که یکی از رهبران فلسطین را با وضعیت جسمی مشابه در زندان نگاه داشتند و وقتی هم بیرون آمد دوباره ترورش کردند.کشور من از این نظر کشور خوشنامی بود؛ من دلم نمی خواهد این چیزها را ببینم.یعنی اصلا این چیزها برای من باورکردنی نیست؛ برای این انقلاب همه ما زحمت کشیدیم؛ همه مردم زحمت کشیدند؛خود من یکی از این مردم. زندان رفتم. شکنجه شدم و زجر کشیدیم تا این سیستم آمد. سال های سال احساس خوشبختی می کردم.دلم نمی خواهد این چهره برای من مغشوش بشود.

آقای حجاریان می دانستند بیرون چه خبر است؟از درگیری ها و کشتارها خبر داشتند؟

صدای الله اکبرها را می شنوند؛ ولی در جریان چیزهای دیگر فکر نمی کنم باشند. گفتند یک قران و یک مفاتیح دارند؛فکر نمی کنم در جریان چیز دیگری باشند. فقط از ما خواستند برایشان حافظ ببریم.

با شناختی که از آقای حجاریان دارید فکر می کنید اگر می فهمیدند که بچه های مردم اینطور در خیابان ها کشته می شوند چه حالی می شدند؟

من البته چیزی نگفتم تا حالش بدتر نشود ولی فکر می کنم گریه هایی که می کرد به خاطر همین چیزها بود. ایشان متاثرند نظامی که در ایجاد، تقویت و بقایش نقش داشتند،و می خواستند زوایایی را که در آن دچار مشکل بود اصلاح کنند،حالا دچار این وضع شده. این برایش خیلی دردناک است.

آقای حجاریان پیش از این ماجراها،به این انتخابات چه امیدی داشتند؟

ببینید این اتفاقات خیلی غیرمنتظره بود.او بیشتر منزل بود. دوستانش که سرگرم انتخابات بودند و او هم که نمی توانست این طرف و آن طرف برود.وقتی من از سرکاربه خانه بر می گشتم می گفت چه خبر؛می گفتم من که خبر خاصی ندارم ؛روزنامه ها را بخوان.می گفتم: چه می شود؟جواب می دادند:نگران نباش.درست می شود.حالا اینطور شد.من الان تنم از هر طرف زخم خورده. یکی وضعیت شوهرم؛یکی وضعیت جامعه. یکی وضعیت جوان ها را می بینم. واقعا دلم می خواهدببینم که این نظام به صراط مستقیم برگردد.

چطوری ممکن است؟

اگر عقل ها جمع بشود،عملی است. بارها از این اتفاقات افتاده ولی با تدبیر جمعی حل شده.

ولی الان خون بچه ها این وسط است

آن بچه ها همگی آرزی اصلاح امور را داشتند واگر این اصلاح اتفاق بیفتد خون آنها پایمال نخواهد شد

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours