جنبش زنان، جبهه سبز، و میدان «مین»

۱ min read

بخش دوم و پایانی میزگرد فعالان جنبش زنان (نسرین ستوده، نرگس محمدی، نوشین احمدی خراسانی و منصوره شجاعی)-31 تیر 1388

مدرسه فمینیستی: بخش نخست این میزگرد با عنوان «تظاهرات میلیونی و جنبش زنان » پیشتر در سایت مدرسه فمینیستی منتشر شده است. بخش پایانی آن نیز هم اکنون منتشر می گردد. انگیزه اصلی تشکیل این میزگرد در حقیقت، کندوکاو و پرسش از موقعیت جنبش زنان در فضای متفاوت پس از انتخابات است. اگر در بخش نخست به تلاش برای تبیین رابطه جنبش زنان با موج اعتراضات اخیر، اختصاص داشت در بخش پایانی سعی شرکت کنندگان در میزگرد عمدتاَ طرح پرسش و ایجاد دغدغه فزونتر نسبت به نقش جنبش زنان در حوزه ها و معادلات سیاسی امروز (به ویژه ایده تشکیل جبهه سبز) است.

لازم به ذکر است که 10 روز پیش که این میزگرد انجام گرفت ما فقط با پیش نهاده ی آقای میرحسین موسوی (تشکیل جبهه سبز سیاسی)، مواجه بودیم ولی در چند روز اخیر و پس از خاتمه میزگرد، با طرح تشکیل یک جبهه مشترک از فعالان جنبش های اجتماعی از سوی برخی از نهادهای جنبش دانشجویی (دفتر تحکیم وحدت) رو به رو شده ایم. پیش نهاده هایی از این دست خواهی نخواهی اکثر فعالان مدنی و سیاسی را به تعمق وا می دارد. به خصوص در شرایط کنونی که «میدان پیشین فعالیت های جنبش زنان» با تنگنای بیشتر، و در هاله ای از بیم و امید قرار گرفته است. باری، کندوکاو در این موضوع، می تواند غبار و ابهام احتمالی را از افق های آینده مبارزات جنبش زنان بزداید.

بخش دوم این میزگرد را که با حضور نسرین ستوده، نرگس محمدی، منصوره شجاعی و نوشین احمدی خراسانی برگزار شده است در زیر می خوانید:


نوشین احمدی خراسانی: در این جا اجازه می خواهم از روزنه دیگری که شاید در روزها و ماههای آینده بتواند به ما کمک کند و تا حدودی جنبه کاربردی هم داشته باشد به حوادث پس از انتخابات نگاه کنیم. نخست اینکه بر این نکته تاکید کنیم که جنبش های اجتماعی جدید، فقط در «تظاهرات» و سیاست های خیابانی خلاصه نمی شوند. یک جنبش اجتماعی از ابزارهای مختلف برای رسیدن به خواسته هایش استفاده می کند. بنابراین جنبش «رای من کجاست؟» هم صرفا در تظاهرات و مبارزات خیابانی نمی تواند محصور و محدود بماند. خوشبختانه بخش های مختلف این جنبش در حال تدوین و برنامه ریزی های متنوع است برای پیشبرد خواسته هایش. همانطور که ما در جنبش زنان بخشی از نمود بیرونی مان تجمعات مسالمت آمیزی بود که برگزار می کردیم، اما این تجمعات تمام جنبش زنان نبوده و نیست. در نتیجه اگر تصور کنیم که مثلا چهارتا پلاکارد که روی آنها خواسته های زنان را نوشته ایم ببریم در تظاهرات خیابانی و روی دست بگیریم (کاری که فعالان همگرایی جنبش زنان قبل از انتخابات انجام دادند) و بعد فکر کنیم «فقط» این کار باعث زنانه شدن حرکت می شود به نظرم ناکافی و شاید یکجانبه گرایی است. چراکه یک جنبش ابعاد گوناگون دارد، عقبه ای دارد، تاریخی دارد و خواسته هایش ـ و حتا روش هایش ـ در طول یک پروسه شکل می گیرد، در نتیجه، بخش های مختلف این جنبش از راه های مختلف همچون گفتمان سازی، مذاکره و لابی، برگزاری کنفرانس های مطبوعاتی، ساختن نمادها، یا در قالب تلاش های بسیار متنوع و بدیع برای آزادی زندانیان سیاسی و نظایر اینها قوام و دوام می گیرد. حالا در این جنبش سراسری می بینیم که «سمبل هایی» برایش در حال ساخته شدن است و یا شاهد تلاش های متنوعی هستیم که در شکل گفتمان سازی برای این جنبش، در جریان است. اخیرا هم ما با ایده ایجاد «جبهه سبز» از سوی آقای موسوی روبرو شده ایم. به نظر می رسد جنبش زنان اگر بخواهد بر حوزه عمومی کشور تاثیرگذار باشد ناگزیر است که نسبت اش را با همه این سطوح مختلف پیشروی جنبش عمومی، تبیین و تعریف کند و بتواند در همه این سطوح نقش آفرینی کند.

تبیین کردن و برقراری ارتباط با لایه ها و سطوح مختلف این جنبش سراسری (سطوح: معنوی، اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی اش) صرفا در حرف و شعار دادن برای مطالبات زنان خلاصه نمی شود و یا به این معنا نیست که خواسته اصلی یک جنبشی که زمین بازی مشترکی ایجاد کرده را تکه پاره کنیم بلکه احتمالاَ به این معنا نیز هست که بتوانیم همان خواسته را با گفتمان جنسیتی که حول آن می سازیم عملا به نفع زنان سوق دهیم. همچنین به این معناست که ما در جنبش زنان تا چه حد توانایی «افزودن» و یاری رساندن به ارتقای محتوای این جنبش سراسری را داریم تا این جنبش هرچه متکثرتر و به نفع همه گروه های تشکیل دهنده آن، باقی بماند. تکثر بیشتر به معنای دموکراتیزه شدن هرچه بیشتر این جنبش است و هر جنبشی هرچقدر دموکراتیزه شود می تواند خواسته های گروه های بیشتری را در دل خود جای دهد. هرچقدر که ما بتوانیم آگاهانه و بدون کلیشه های از پیش اندیشیده به این بخش ها و سطوح مختلف نگاه کنیم و با دید مستقل، باز، و سیال تر وارد همکاری و همگامی با آن بشویم قطعا بهتر می توانیم به عنوان جنبش زنان در آن تاثیرگذار باشیم، و از این زاویه سهم مطالبات زنان را جدی تر در این جنبش پیش ببریم.

به نظر می رسد اگر جنبش های اجتماعی جدید کشور، از جمله ما فعالان جنبش زنان بخواهیم در «جهت گیری» آینده این جنبش عمومی نقش و تاثیر داشته باشیم و ضامن تحقق حداقلی از مطالبات مان باشیم، می توانیم در مورد نحوه رابطه مان با این «جبهه سبز» هم تعمق و گفتگو کنیم. البته مانند همه سالهای گذشته، این «جبهه سبز» هم انگار درحال تبدیل شدن به یک جبهه کاملا سیاسی است که نگاه به «بالا» دارد اما یک احتمال هم وجود دارد که اگر جنبش های اجتماعی مختلف با داشتن برنامه و هدفمند به این جبهه وارد شوند، مسلما از همین الان رویکرد آن را با توجه به نیازهای جنبش های مطالبه محور، می توانند تغییر دهند و آن را از رویکرد صرفا سیاسی به جبهه ای گشوده تر یعنی جبهه ای سیاسی ـ اجتماعی و مدنی (مطالبه محور) ارتقاء دهند. به هرحال اگر ما زنان بخواهیم که نه فقط در بدنه این جنبش سراسری فعال بمانیم بلکه در جهت گیری ها و تصمیم سازی های آینده این جنبش عمومی نیز تاثیر داشته باشیم باید بتوانیم با سازماندهی مناسب، جایگاه روشن و تعریف شده ای در این جبهه و جبهه های مشابه آن، برای خود به وجود بیاوریم.

البته به نظر من حتما در این جبهه سبز، زنانی حضور خواهند داشت. اما می دانیم که صرف مشارکت و حضور فیزیکی زنان در این جبهه، حقیقتاَ کافی نیست، چون بارها دیده ایم که زنانی در مراکز تصمیم گیری و یا در احزاب سیاسی حضور داشته اند اما چون آن زنان فاقد برنامه جنسیتی و یا فاقد پشتوانه یک جنبش بوده اند در نهایت نتوانسته اند حضوری تاثیرگذار به نفع خواسته های جنبش زنان داشته باشند. حال بگذریم از این که گاه برخی از این زنان خودشان به این خواسته ها اساسا اعتقادی نداشته اند.

اما فارغ از اعتقاد داشتن یا نداشتن، پرسش اینجا است که اگر زنان به صورت سازماندهی شده و با پشتیبانی و حمایت یک جنبش، در ائتلاف ها، جبهه های سیاسی یا احزابی که مردان معمولا قدرت و نفوذ بیشتری دارند حاضر شوند، در این صورت آیا می توانند خواسته های مستقل زنان را پیش ببرند؟ بنابراین به نظر می رسد که پیش از هر اقدامی، ما موظفیم در جنبش زنان باب این گفتگو را باز کنیم که آیا حضور نمایندگانی از جنبش زنان در ائتلافی که به هرحال به نوعی سیاسی است (مانند جبهه سبزی که از سوی آقای موسوی مطرح شده)، لازم است یا خیر؟ در ثانی آیا جنبش زنان به مرحله ای از قدرت و بلوغ و توانایی و استقلال رسیده که اگر وارد چنین ائتلاف هایی شود، استحاله پیدا نکند؟ متاسفانه تجربه نشان داده که در جاهایی که «مردان سیاست» در آن حضور دارند و مطمئنا تاثیرگذاری و توان و تجربه بیشتری هم در حوزه سیاسی نسبت به زنان دارند معمولا زنان به جای این که تاثیرگذار شوند، تاثیرپذیر و چه بسا دنباله رو می شوند. بنابراین باید محاسبه کرد که آیا فعالان و مدافعان حقوق برابر، به این حد از توان و ظرفیت در جنبش زنان رسیده اند که بتوانند نقشی برابر با مردان ایفا کنند یا هنوز این کار زود است و ممکن است به ضرر جنبش زنان تمام شود؟

با همه این بحث ها اما یک مسئله کاملا روشن است که اگر ما جنبش زنانی ها بخواهیم در آینده ی این جنبش سراسری و در تقویت رویکرد جنسیتی این جنبش تاثیرگذار باشیم باید در مراکز تصمیم سازی و هدایت کننده اش حضور موثرتری داشته باشیم هرچند می دانیم که زمین بازی سیاست در کشور ما، میدان بسیار پیچیده ای است که اگر بیش از ظرفیت مان حرکت بکنیم ممکن است آسیب های بسیار جدی وارد شود و حتا باعث تضعیف جنبش زنان هم بشود. بنابراین به نظرم باید با دقت و وسواس به این میدان «مین» نگاه کرد و در مورد آن به گفتگو نشست و آگاهانه و با توجه به هزینه / فایده هایش، در جنبش زنان به اجماع و توافق رسید. کسب این توافق گسترده در جنبش زنان نه فقط ضرورتی اخلاقی بلکه همچنین باعث می شود که افراد زیادی از فعالان جنبش، در این تصمیم سازی درگیر شوند. چون حضور انفرادی زنان حتا فعالان جنبش زنان نیز به نظر من اساسا راهگشا نیست و باید این کار توسط «سیستم نمایندگی» و تحت یک توافق گسترده در جنبش زنان صورت گیرد، که البته باز هم مشکل داریم چون که طی دو سال گذشته با توجه به بحث های فرسایشی که در جنبش زنان در مورد پذیرش یا عدم پذیرش سیستم نمایندگی داشته ایم ـ و متاسفانه هنوز به نتیجه نرسیده ایم ـ این مسئله همچنان در پرده ای از ابهام و تاریکی قرار دارد و بدون وجود این سیستم نمایندگی هیچ معلوم هم نیست که اساسا این کار امکان پذیر باشد.

نسرین ستوده: به نظر من دو سه تا مطلب را باید از هم جدا کرد. نقش های مختلف جنبش زنان را در مبارزه اجتماعی سیاسی باید از هم تفکیک کرد. یکی از این نقش ها، نقشی است که زنان در هزینه کردن برای مطالبات جنبش پرداخت می کنند، که هیچ وقت هیچ کسی مانع و رادعی برای چنین نقش آفرینی برای زنان قائل نمی شود و همیشه زنان در مشارکت در این نقش مورد استقبال هم قرار می گیرند مثل انقلاب 57 یا در کارهای دیگر. اما کسانی که در تظاهرات ها شرکت می کنند کسانی نیستند که قدرت تصمیم گیری دارند چون آنجا محل تصمیم گیری نیست که آنها در تصمیم گیری مشارکت کنند، اما وقتی یک جبهه ای همچون جبهه سبز تشکیل می شود آنجا زنان می توانند نقش تصمیم گیری هم داشته باشند و این مهم است که زنان در آن حضور داشته باشند. بنابراین چون آنجا تصمیم گیری اتفاق می افتد بنابراین حضور زنان در چنین مراکزی می تواند تاثیرگذار باشد بر روند و رویکرد حرکت های آینده. بنابراین به نظر من در چنین جبهه ای که ایجاد می شود برای تصمیم گیری در مورد روند حرکت در جنبش عمومی، زنان باید حتما مشارکت کنند چون مبنای تصمیم گیری های اجتماعی است چون به هرحال آنجا مطالباتی که در آینده این جنبش خواهد داشت قطعا از طریق این جبهه بیان می شود. البته منظور من از حضور زنان در این جبهه سبز، هم نمایندگانی از جنبش زنان و هم زنان سیاسی است که در احزاب سیاسی حضور دارند و این، نقطه بسیار مثبتی است که احزاب سیاسی نیز زنان عضوشان را به نمایندگی در این جبهه بفرستند. بنابراین همه این ها شکل های مختلف حضور زنان است.

نرگس محمدی: به نظرم ما در جنبش زنان باید کمی حوصله به خرج دهیم و صبر کنیم تا ببینیم این جبهه سبز که الان بحث اش هست و هنوز تشکیل نشده قرار است چه ترکیبی از خودش ارائه بدهد. یعنی باید ببینیم رویکرد آقای موسوی و اطرافیان اش برای تشکیل این جبهه سیاسی چه رویکردی است، آیا با رویکرد تامین حقوق اساسی مردم هست یا صرفا یک کشمکش سیاسی هست یا با یک رویکرد مبارزات انتخاباتی هست، برای همین به نظر من باید جنبش زنان منتظر بماند تا ببیند این ها با چه رویکردی می خواهند این جبهه را تشکیل بدهند چون اگر رویکردشان صرفا در غالب کشمکش های سیاسی و جناحی است بنابراین شاید حضور جنبش زنان در این جبهه کارکردی نداشته باشد و بلاموضوع باشد. برای همین شاید الان این بحث زود باشد. اما اگر این جبهه با رویکرد پیگیری مطالبات دموکراتیک مردم باشد به تبع زنان نیز باید تلاش کنند مطالبات خود را از طریق این جبهه نیز مطرح کنند در چنین حالتی من هم موافقم که نمایندگانی از جنبش زنان باید در آن حضور داشته باشند تا بتوانند مطالبات زنان را پیگیری کند. در واقع زنان باید در همه عرصه ها حضوری فعال و شاداب داشته باشند. هر جا که ما زنان حضور نداشته ایم به ضررمان تمام شده است.

با خانم احمدی هم موافقم که حضور «منفرد» زنان در چنین عرصه هایی لزوما تاثیرگذار نخواهد بود. به خصوص در عرصه های سیاسی. چرا که زنان می توانند در احزاب سیاسی یا مجلس یا مراکز دیگر تصمیم گیری وارد بشوند و این کار هم بد نیست و کار خوبی است ولی برای پیگیری مطالبات زنان باید نمایندگانی از جنبش زنان در چنین مراکز حضور داشته باشند تا بتوانند مطالبات خاص و جنسیتی زنان را پیگیری کنند و برای این کار نهادهای خاص جنبش زنان هم باید قوی باشند و تقویت بشوند تا بتوانند در چنین جبهه های سیاسی تاثیرگذار باشند. مقاله ای می خواندم از «ژولیا کریستوا» که به درستی اشاره کرده بود که وقتی زنان قدرتمند نیستند وقتی وارد ساختارهای سیاسی هم می شوند در آن ساختارها استحاله می شوند. بنابراین اگر جنبش زنان نخواهد استحاله بشود باید به صورت سازمان یافته و قدرتمند و از طریق سیستم نمایندگی وارد چنین ساختارهای سیاسی بشود چون ما که نمی خواهیم زنان فقط به شکل نمادین (به عنوان ویترین) در چنین جاهایی حاضر شوند بلکه می خواهیم از مرحله تاثیرگذاری به تعیین کنندگی برسیم.

ما قبل از انتخابات توانستیم با تشکیل ائتلاف «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات»، در فضای انتخاباتی واقعا تاثیرگذار باشیم به طوری که حتا برخی از اصول گرایان محافظه کار هم ناگزیر شدند که نیم نگاهی به حقوق زنان داشته باشند. بنابراین زنان الان در مرحله تاثیرگذاری هستند ولی جنبش زنان باید بتواند فراتر از تاثیرگذاری حرکت کند و به تعیین کنندگی هم برسد. ورود زنان به جبهه سبز سیاسی خیلی خوب است ولی مهم تر از آن، تعیین کنندگی هست، یعنی زنان باید با توان و قدرتمندی بالایی وارد چنین جبهه ها و ائتلاف های سیاسی بشوند وگرنه همان می شود که زنان می گویند چه بلاهایی سر زنان در انقلاب 57 آمد و یا در دوران اصلاحات نتوانستیم خواسته هایمان را برآورد کنیم و از این جور مسائل و گلایه ها.

منصوره شجاعی : بیشترین تاکید برخی از فعالان جنبش زنان در مورد حفظ استقلال جنبش و بازی در زمین خود و البته توجه و حمایت از دیگرجنبش ها همین بوده یعنی همین نکته ای که الان به آن اشاره موکد شد یعنی ابتدا تقویت کردن و هویت مند شدن جنبشی نوپا و بعد پا گذاشتن به جریانات عمومی تر و پیوندهای میان جنبشی که مثلا الان در این مقطع بسترش ایجاد شده اما این تقویت و انسجام، خودش ابزاری لازم دارد که برای مثال ائتلاف های موقت میان طیف های مختلف جنبش و یا بحث های مکرر و ادامه دار ساختاری و درونی میان جریان های مختلف و همین شکل از میزگردها ، مقاله ها وبحث ها و نقدها قاعدتا باید بتواند و تاحدودی هم توانسته جنبش زنان را برای ورود به مراکز تصمیم گیری و حوزه های سیاسی فارغ و خارج از بحث قدرت و حاکمیت و صرفا برای تاثیر گذاری و منعکس کردن آرای توده های زنان و لایه های مختلف جامعه آماده کند. و این جریان دوسویه تغییر در جنبش های اجتماعی جدید یعنی فشاراز پایین و چانه زنی از بالا را تقویت کند.


نوشین احمدی خراسانی: بسیار خوب، حالا با توجه به این مجموعه بحث ها آیا فکر می کنید که با توجه به شرایط سیاسی و اوضاع درونی جنبش زنان (به خصوص با توجه به فشارهای سنگین امنیتی و قضایی که در این سه سال اخیر وارد شده و باعث ریزش بخشی از نیروهای مان بوده)، آیا این جنبش به مرحله ای از بلوغ و توانایی و سعه صدر رسیده که وارد چنین جبهه های سیاسی بشود؟ البته منظورم ورود به «احزاب» سیاسی نیست بلکه ورود به جبهه های باز و دموکراتیک سیاسی است که چنانچه این جبهه از نمایندگان مختلف جنبش های اجتماعی لبریز شود کل ساختار و اهداف آن را دستخوش تغییر کند و لابد جنبش زنان هم این حق را دارد که در باره ورود به آن لااقل فکر کند. البته همانطور که خانم محمدی هم تاکید کرد معلوم نیست که آقای موسوی و دیگران منظور شان از تشکیل این جبهه سبزی که می گویند چگونه جبهه ای است و تا چه حد دموکراتیک و متکثر است ولی اگر فرض کنیم این جبهه شامل نمایندگانی از جنبش های مختلف اجتماعی و نیز احزاب سیاسی باشد بحث آن است که ورود نمایندگانی از جنبش زنان با این وضعیت و توانی که امروز دارد چه آسیب ها و یا چه فرصت هایی را می تواند پیش روی جنبش زنان بگذارد. در واقع دغدغه همه ما این است که بتوانیم آگاهانه در مسیر پیش رو حرکت کنیم تا مبادا چنین حرکت هایی به استحاله جنبش زنان نیانجامد و به جای این که به نفع جنبش زنان تمام شود به ضرر آن خاتمه یابد.

نسرین ستوده: مسلما بحث در این مورد بسیار مشکل است چون موضوع حساسی است و این حرکتی است که ممکن است به جنبش زنان ضربه وارد کند اما از طرف دیگر جنبش زنان در ایران یک سابقه ای را با خودش دارد که شاید بتواند این سابقه به کمک اش بیاید. این سابقه هم این است که در جنبش زنان کنونی، بسیاری از فمینیست های امروز کسانی هستند که طی دو دهه هویت اجتماعی خودشان را از حرکت سیاسی و از احزاب سیاسی گرفته اند. یعنی به جرات می توان گفت که بسیاری از زنان برابرخواه امروز ما فاقد تجربیات سیاسی نیستند و درصد بالایی از آن ها این سابقه سیاسی و تشکیلاتی را دارند. در واقع این بخش از جنبش زنان این تجربیات سیاسی را دارند و همین ها از احزاب سیاسی خودشان آسیب دیده اند و همین ضربات و مشکلات در جنبش های سیاسی شان باعث شده که به سمت جنبش زنان بیایند و هویت مستقل خودشان را به عنوان زن حفظ کنند. بنابراین این پتانسیل را جنبش زنان امروز دارد و این بخش از زنان قبلا سیاسی، این تجربه را دارند ولی این بار قرار است آنها با هویتی جدید به احزاب یا جبهه های سیاسی وارد شوند و چون حالا دیگر با هویت جنبش زنانی وارد آن می شوند از این جنبش قدرت می گیرند و بنابراین موقعیت شان با مثلا 20- 30 سال پیش فرق می کند. یعنی این فعالان جنبش زنان با این تجربه و قدرتی که از جنبش زنان به دست آورده اند حالا می توانند به جبهه های سیاسی جدید بپیوندند. به نظرم چنین حرکت و رویکردی در جنبش زنان برای ورود در جبهه های سیاسی، در عین این که این می تواند از نقاطی باشد که جنبش زنان را دچار آسیب پذیری بکند اما در عین حال گریزی نیست، حتا اگر جنبش زنان ناگزیر به این آزمون و خطا بشود به نظرم باید وارد این چالش بشود. بنابراین به نظرم جنبش زنان برای آن که بتواند خواسته و مطالبات زنان را به طور گسترده تر مطرح بکند در این مرحله شاید ناچار است وارد این چالش بشود. چون اگر جنبش زنان همچنان مثل سابق بخواهد تمام حرکت هایش را برکنار از جنبش سیاسی موجود سازمان بدهد، از آن طرف دیگر هم دچار چالش های دیگری خواهد شد. یعنی دو چالش پیش روی دارد، یا باید به این جنبش سیاسی دموکراسی خواهی بپیوندد که در این صورت چالش اش این خواهد بود که در این جنبش ممکن است استحاله پیدا کند یا باید جنبش زنان خودش را از این جنبش کنار بکشد و به آن به قول معروف نپیوندد و بیاید حرکت مستقل خودش را دنبال کند و مطالبات خودش را مانند سابق دنبال کند، به نظرم گزینش این راه دوم غیرعقلانی است چون اساسا کدام جنبش حق طلب یا کدام فعال برابری خواه و مسئول می تواند نسبت به این جنبش «رای من کجاست؟» بی تفاوت باشد.

منصوره شجاعی: من می توانم بگویم که اساسا حضور زنان در ایران امروز خیلی متفاوت از حضور زنان مثلا در سال 57 یا حتا حضور زنان در دوران روی کار آمدن آقای خاتمی است. حضور امروز زنان خیلی آگاهانه است و بر بستر یک فعالیت اجتماعی طول و دراز بالیده و به این جا رسیده، بنابراین به نظرم این چالش دومی که شما از آن یاد می کنید یعنی خطر استحاله در این جنبش عمومی و یا در آ ن جبهه ائتلافی مفروض که همگی امیدواریم که متکثر باشد و نمایندگانی از جنبش های گوناگون اجتماعی داشته باشد و چنین باشد و چنان .. پایه عینی و قطعی ندارد. چون اگر سابقه جنبش زنان را نگاه کنیم می بینیم که در طول این سال ها اتفاقاتی که افتاده مثل هم اندیشی زنان، کمپین یک میلیون امضا ، ائتلاف لایحه، همگرایی جنبش زنان، و… نشان می دهد که جای ترس از استحاله جنبش زنان در میدان های چانه زنی و جبهه های ائتلاف حتی سیاسی دیگر خیلی وجود ندارد. اما شاید همه ما از یک چیز می ترسیم و آن نبودن سیستم نمایندگی است که همه ما جنبش زنانی ها از آن صدمه دیده ایم. یعنی اگر آن جبهه سبز مفروض تشکیل بشود و از زنان نیز برای حضور در آن دعوت کنند وما به این نتیجه برسیم که این حضور ضروری است دوباره بحث هایی از جمله بحث نمایندگی (که متاسفانه ما این بحث مهم و حیاتی را نیمه کاره، رها کرده ایم)، دوباره مطرح می شود. چون ما حتا در درون جنبش زنان این بحث مهم نمایندگی را نتوانستیم حل کنیم و در جنبش زنان بحث فرد بودن و نه نماینده بودن فعالان، کاملا تبدیل به گفتمان مسلط شده و حتی برای امضای بیانیه هایی که توافق هم برسر آن بوده تا همین اواخر هم افراد نمی توانستند به نام نهاد ویا تشکلی که در آن فعال هستند حضور داشته باشند انگار که ما همیشه با یک سری اشباح خیالی تحت عنوان نهاد ها و تشکل ها و ائتلاف ها و ….روبرو بودیم و از طرف دیگر با یک سری اجسام و افراد واقعی آماده هر حرکت و امضا و جان فشانی ….. هرچند که ظاهرا این روش باعث کاهش برخی هزینه ها شده ـ اما متاسفانه ارزش های گرانقدر «کار جمعی» ” حضور جمعی ” ” برنامه ریزی و مدیریت مشارکتی ” و ازهمه مهم تر «نهادگرایی» و ” نهاد سازی ” را کمی از میان برداشته است و به تبع آن، بحث نمایندگی را دچار مشکلات جدی کرده است. و اتفاقا اینجاست که باید از تهدید تبدیل یک حرکت هویت مند به یک حرکت پوپولیستی ترسید و هراس داشت.

مطمئناَ همین مسئله دوباره برای ورود به این جبهه سبز سیاسی، عملا روبرو ما قرار خواهد گرفت. در مجموع به نظر من مسئله استحاله در جبهه و ائتلافی متشکل از نمایندگان جنبش ها و احزاب، چنانجه با قدرت و سازماندهی باشد پایه عینی ندارد اما این مسئله عینی است که ما در جنبش زنان متاسفانه بحث نمایندگی را حل نکرده ایم و به همین دلیل احتمالا حضور زنان نیز در چنین جبهه هایی با انسجام و قدرت همراه نخواهد بود چون اگر به صورت فردی این اتفاق بیافتد خب تجریه نشان داده که افراد نمی توانند منافع جنبش زنان را با قدرت کافی پیش ببرند و مشکل پیش خواهد آمد و اگر بخواهند نمایندگانی از ائتلافی از جنبش زنان این کار را بکند ما دوباره دچار همان بحث های «فرد / گروه» و جسم/ شبح و امکان عدم نمایندگی و از این دست معضلات مواجه شویم و اگر جمعیت متشکل جنبش زنان از آن فرد یا افرادی که قرار است در آن جبهه بروند پشتیبانی نکند مسلما آن فرد در چنین جبهه ای مستحیل خواهد شد حتا اگر دو آتشه ترین فمینیست ایران باشد. پس اگر شبکه ای نیرومند از جنبش زنان به عنوان نیروی پشتیبان آن فرد وجود نداشته باشد (که این پشتیبانی از طریق سیستم نمایندگی ممکن است) اصلا نمی توان امیدوار بود که چنین افرادی با همه نیت های خوب شان بتوانند منافع جنبش زنان را حفظ و نمایندگی کنند.

نرگس محمدی: به نظر من این طور نیست که ما باید لزوما فقط به یکی از دو راه ممکن، گردن بگذاریم و بگوییم که یا جنبش زنان مانند سابق به طور مستقل و بی ارتباط با جنبش عمومی حرکت کند و یا این که کاملا به آن بپیوندد. به نظرم ما می توانیم به هر دو راه یعنی به تلفیقی از این دو فکر کنیم. این که باید این جنبش عمومی توسط جنبش زنان تقویت بشود و جنبش زنان توسط این جنبش عمومی تقویت بشود به نظرم گریزناپذیر است و خیلی طبیعی است و مطمئناَ این اتفاق، بدون فرمان و دستور ما رخ خواهد داد. یعنی هیچ کس در درون جنبش زنان نمی تواند جلوی این ارتباط دو طرفه بین جنبش زنان و جنبش عمومی را بگیرد. واقعا حیات سیاسی اجتماعی و فرهنگی یک جامعه یک الزاماتی را برای تک تک افراد گریزناپذیر می کند. یعنی در این مرحله ما چاره ای جز این نداریم. من سعی می کنم مصداقی حرف بزنم. برای نمونه هر کسی از جمله خود من به عنوان نرگس محمدی، شما منصوره شجاعی و بقیه، وقتی در مواجهه با مادری که فرزندش را از دست داده است قرار می گیریم نمی توانیم آرام بنشینیم. یعنی حتا اگر بخواهیم هم نمی توانیم در برخورد به چنین واقعه ای آرام بمانیم و مثلا بگوییم من جنبش مستقل زنان هستم و به این فاجعه انسانی کاری ندارم. همانطور که در بخش اول میزگرد هم گفتم این که بسیاری از زنان پس از انتخابات مورد هجوم تمام عیار قرار گرفتند برای این که زن بودن و مادر بودن ما را حکومت فراموش کرد و فقط به قدرت نگاه کرد ولی به آن سو نگاه نکرد که حتا اگر کسی اغتشاش می کند پشت آن یک مردم هستند و پشت آن یک مادر هست و در خانه آن جوان چندتا خواهر و برادر وجود دارد. من عمیقاَ باور دارم که زنان ایران واقعا عزادار هستند. بگذارید این تب انتخابات بگذرد بعد خواهید دید که حتا زنان اصول گرای مذهبی و سنتی هم از مرگ این جوان ها اشک خواهند ریخت. من واقعا معتقدم که اصلا بحث هم از این گذشته که ما در این جنبش برویم یا نرویم، اصلا ما زنان و مادران، بچه هایمان در این جنبش هستند در این جنبش هستیم چه بخواهیم و نخواهیم. ما با اشک چشمان مان و با تپش قلب هایمان و با همه احساس مادری مان در این جنبش هستیم. این جنبش مگر چیست؟ یک عده مردم رفته اند توی خیابان و گفته اند که ما به این انتخابات اعتراض داریم. من بحث سیاست را می گذارم کنار، من به عنوان یک زن دارم حرف می زنم و با صراحت می گویم که این کشتار مردم واقعا اشتباه بود چون با این کار، رو در روی زنان و مادران قرار گرفتند. بنابراین به نظرم این بحث اصلا مطرح نیست که زنان به این جنبش بروند یا نروند بلکه زنان در این جنبش هستند و زنان دامن شان در این جنبش باز شده. حالا اگر این بحث را بخواهیم جور دیگر مطرح کنیم می توانم به طور خلاصه بگویم که نه کنار کشیدن از این جنبش عمومی امکان پذیر است و نه استحاله شدن کامل در آن و هیچ کدام از این دو گزینه با توجه به زمینه هایی که برشمردم امکان پذیر نیست بنابراین خیلی لازم نیست اراده گرایانه بخواهیم عمل کنیم چون عملا این اتفاق افتاده و زنان عملاَ حضور دارند. اما یک نکته مهم هم این است که فرد به طور فردی در هر جنبش اجتماعی استحاله می شود. مثلا در دوران اصلاحات 8 سال مجلس، دولت و… در دست اصلاح طلبان بود اما زنان مثلا در مجلس ششم چون با جنبش زنان پیوند نداشتند آنطور که شایسته بود نتوانستند خیلی از خواسته های زنان را پیش ببرند و به کرسی بنشانند. این زنان جزو حزب مشارکت هم بودند و سعی هم کردند که برای زنان کار کنند ولی خیلی موفق نبودند چون آنها با جنبش زنان پیوند وسیعی نداشتند که با این پشتوانه و مثلا با هماهنگی با جنبش زنان و با ایجاد یک اعتراض گسترده در سطح کشور از سوی زنان هنگامی که با مانع روبرو می شدند بتوانند خواسته های زنان را (از جمله تصویب کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان) را پیش ببرند. این به معنای آن نیست که این زنان نماینده مجلس ششم یا در دولت آقای خاتمی حرفی نزده اند و از حقوق زنان دفاع نکرده اند، اتفاقا این کار را به صورت فردی خیلی هم خوب انجام داده اند اما استحاله در قدرت سیاسی شکل های بسیار پیچیده دارد یعنی این زنان اصلاح طلب لایحه بردند، حرف زدند و جانانه دفاع هم کردند ولی در نهایت در قدرت سیاسی استحاله شدند چون پشتوانه جنبش زنان را همراه خود نکردند. بنابراین ما همه این ها را هم تجربه کرده ایم که زنان بدون پشتوانه جنبش زنان هرچقدر هم به حقوق زنان اعتقاد داشته باشند در چنین مراکزی، تضعیف و در نهایت استحاله می شوند. اگر هم مستحیل نشوند معمولا به بیرون پرتاب شان می کنند.

منصوره شجاعی: با توجه به بحث های مفصلی که در طول دو بخش این میزگرد انجام شد می توانم چند نتیجه گیری کلی را به طور خلاصه و تیتروار ارائه کنم: یکی این بحث که اگر آن جبهه سبز متکثر با رویکرد دموکراسی خواهی و دیگر پذیری و فلان و فلان … تشکیل بشود هرچند که ماهیت این جبهه کاملا سیاسی است وجریان آن به سوی اتخاذ جایگاه و حضور در حاکمیت و طلب موقعیت خاص حکومتی است و با ماهیت جنبش های نوین اجتماعی متفاوت است که هدف آنان مشخصا تغییر به نفع اهداف جنبش است ، اما برای حفظ استقلال زنان و بیان مطالبات جنبشی و مستحیل نشدن در یک جنبش عمومی و یک جریان دموکراسی خواهی حضور نمایندگانی از جنبش زنان در این جبهه به عنوان محل و مرکز تصمیم گیری کاملا ضروری است و زنان با مطالبات وشعارهای مشخص خودشان بقاعدتا می توانند در آن نماینده داشته باشند اما این نمایندگان باید با تمامی طیف های مختلف جنبش زنان پیوند ارگانیک داشته باشند یعنی از سوی جنبش زنان نمایندگی داشته باشند و حمایت بشوند تا بتوانند تاثیرگذاری لازم را داشته باشند. برای این منظور، قبل از این که فعالان حقوق زن وارد بحث چگونگی این جبهه و حضور در آن بشوند لازم است که در بین گروه ها و فعالان جنبش زنان یکسری توافقات صورت بگیرد و برای انجام این مباحث و روشن شدن ابهامات در این عمل حساس می توان با برگزاری میزگردها، مصاحبه ها، مقالات و گفتگوهای چهره به چهره، به نتیجه ای مورد قبول برسیم و البته ممکن است به نتیجه هم نرسیم این هم امکانش هست . دومین مسئله این که در بحث مطالبات زنان و رابطه آن با خواسته ها و حقوق شهروندی و دموکراسی خواهی بود که به نظر می آید که این میزگرد به این نتیجه رسیده که خواسته های زنان از خواسته های حقوق شهروندی جدا نیست لااقل در این مقطع. موضوع سوم، بحث کمک به ایجاد و گسترش حرکت های نوین زنانه بود (همچون حرکت مادران عزادار و یا کمیته مادران پی گیر زندانیان و مفقودین) یعنی این که ما چگونه بتوانیم با تکیه به تجربه های مدنی و اجتماعی که طی این سالها در کنار هم یاد گرفتیم با حرکت های تکمیلی و متنوع حضور زنانه و هویت مند خویش را در جریان دموکراسی خواهی تداوم ببخشیم که همه دوستان بر این امر، توافق داشتند. و بالاخره موضوع چهارم هم بحث جایگزین کردن سمبل های زنانه به جای سمبل های رسمی و حکومتی است . در واقع می توان گفت که زنان چنانچه هم در سازماندهی و هم در نحوه بیان مطالبات خویش با خلاقیت و تنوع در استفاده از روش های عمومی پا به پای جریان عمومی دموکراسی خواهی گام بردارند امید آن است که این جنبش سراسری تازه متولد شده در آینده به پوپولیسم و حذف و یا ناپدید شدن جنبش ها و هویت هایی که هم اکنون در بطن آن فعال هستند منجر نشود .

– با تشکر از دوستانی که در این میزگرد شرکت کردند. امیدواریم که این بحث به همت دیگر اعضای جنبش زنان، ادامه و گسترش یابد.


دیگر مقالات و مصاحبه هایی که در همین زمینه در سایت مدرسه فمینیستی منتشر شده است را می توانید در لینک های زیر دنبال کنید:

تظاهرات میلیونی مردم، و نقش جنبش زنان / بخش اول میزگرد

10 روزی که ایران را لرزاند، و چالش های تازه جنبش زنان / نوشین احمدی خراسانی

جنبش زنان پس از انتخابات: نبردی برای هستی مان / گفتگو با فرزانه طاهری

در شرایط کنونی، وظیفه زنان، تبلیغ «روش های بی خشونت» است / گفتگو با شهلا لاهیجی

صف بندی نیروهای اجتماعی در انتخابات ریاست جهموری / فرهاد شرفی

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours