برشی کوتاه از ورود سیاست به زندگی روزمره در تهران
البرز: سیاستورزی در خیابان به زندگی روزمرهی تهران و سایر شهرهای کشوراضافه شده است. به تصویر نوازنده و آوازهخوان دورهگردی بنگرید که درگوشهای از پیادهروخیابان ولیعصر نشسته و ترانهی یار دبستانی را میخواند، برخی عابران هیجانزده پولی میگذارند و میروند، عدهای میایستند، لبهای آوازهخوان میخواند اما چشمانش اطراف را میپاید. دختر خردسالش هدایای عابران را جمع میکند. سایتهای اینترنتی و ایمیلهای گروهی پرشده از آموزش نماز جمعه به جوانانی که برای اولین بار قصد شرکت در نماز جمعهی تهران را دارند. هنوز یک ماه از یورش به کوی دانشگاه تهران نگذشته که «نماز اولیها» قدم برزمین چمن دانشگاه و میعادگاه مراسم عبادی – سیاسی جمعه میگذارند تا آنرا به تمام معنا سیاسی کنند وغنیمتی از حریف گرفته باشند. بهرغم این پیشروی، خشونت در گوشههای خلوت شهربیداد میکند. درساعات پس ازدرگیریها، پارکها و میادین شهر پرمیشود از گروههای مختلف مردم و افراد نیروی انتظامی که بیاعتنا به زدوخوردهای پیشین، روی چمن خستگی درمیکنند. شاید حالا دیگرهمه فهمیدهاند که اعتراض احتمالاً روزها و چه بسا ماهها در خیابانهای شهرادامه مییابد. اجتماع شبانهی پشت بام با طنین شعارالله اکبرو بساط چای وگپ همسایهها هراز گاهی برپا میشود. خبررسانی های بی سابقه اینترنتی، جلسات فوق محرمانهی دولت و نیروهای امنیتی را درمینوردد. اخبارپشت پرده و فنون ضد شورش به گوش همه میرسد. روزها همه به کار و زندگی خود مشغولند، کسی به اعتصاب فکر نمیکند، اما شرکت دراعتراضهای خیابانی مثل رفتن به خرید و دکتر و آزمایشگاه به برنامهی هفتگی و ماهانه اضافه شده است. 18 تیر یکی از آن روزهایی است که در تقویم خانواده ها علامت خورده و عده ای فکر میکنند بهرغم همهی خط ونشان ها باید به خیابان بیایند تا دولت فکرنکند آنها جا خالی کردهاند. با چرخش اوضاع، محلات جنوبی شهرو بسیاری از مساجد آن را که در روزهای انتخابات به رنگ سبز و عکس نخست وزیر پیشین آراسته بود، سکوت فرا میگیرد. پرداخت هزینهی سیاست در این محلات سنگین است، پس مردم انتظارمیکشند. امید بهسختی به دل مردان و زنانی راه می یابد که ماههای پیش خواستههای صنفی شان درکارخانههای ورشکستهی دولتی وخصوصی یا در جاده های منتهی به کلانشهرها درانزوا وخاموشی سرکوب شده است. پدرها نگران همسایهی خبرچیناند که همین پارسال درطرح جمعآوری موادفروشان و سرکوب اراذل واوباش، کارشان به لودادن بچههای همسایه کشیده بود و درب خانهی عده ای را نشان ماموران داده بودند. مادرها فکر میکنند شرکت در نماز جمعه که گناه نیست، آنهم بعد یک عمرکه بچه ای محلشان موذیانه به مسجدی و غیر مسجدی تقسیم شده بودند.
جوانها بهخصوص «نمازاولیها»، مسجد قبا و دعای کمیل را با همان شوق مراسم عاشورا، مثل پیشروی در سرزمین حریف تصاحب کردهاند. رنگ سبز و الله اکبر هم آرامش میدهد هم مصونیت. تلویزیون بهاصرار آهنگ «ایران، ای سرای امید» را پخش میکند تا خوانندهی معترض را بیشتر عصبانی کند. نشانههای اعتراض تا سیاست خیابانی جای خود را درسامان سیاسی جامعه بازنکند، به هیچ گرفته میشود. حس امید و قدرت با آگاهی تجربی مردم به آنچه درصحنهی سیاست کشوردرحال وقوع است میآمیزد و با پیکرهایی که بر زمین میافتند، رنگ نمیبازد. بازیگران معروف فیلمها و سریالها در صفوف مردم حاضرند. سینماگری دورازصحنهی سیاست دربیانیهای مینویسد «ضیافت سکوتی که ما به آن دعوت شدهایم، حاصلی جز خناق نخواهد داشت»[1] دبیر هیات اسلامی هنرمندان از ناسپاسی سینماگران نسبت به دولت برمی آشوبد![2] مهرورزیهای ریالی دولت در هفتههای قبل از انتخابات، که در این روزگارمبادا میتوانست با یک حمایت واقعی خیال دولت را از پشت جبهه راحت کند، ثمری نمیدهد واز زحمت جمعآوری مردم ازنقاط دورافتاده و محتاج، و گسیل آنها برای تبلیغات حمایتی در پایتخت نمیکاهد.
در روزمرهگی پرالتهاب کشور، جمع وسیعی درزندانند و گروهی ازمقامات دولت پیشین برای اعتراف تحت فشارقراردارند. ضرب حملات ازمعترضان خیابانی به فعالان اجتماعی معطوف شده تا معلوم شود بالاخره حساب و کتابی هم در کار است. عدهای آنهایی راکه خوابهای خونالود برای همهی ملت دیدهاند، درکار بگیروببند صالح نمیدانند و در تکاپوی ختم غائله از طریق مهار گروههای نخبه اند. محتشمی پور،همسر مصطفی تاجزاده، معاون سابق وزیر کشوردر مصاحبهای از تجربهی تازهاش به عنوان خانوادهی زندانی سیاسی حرف میزند. عده ای هم دنبال فرزندان ناپدید شدهی خود میگردند. شهرک اپادانای تهران شبهای بسیار به نور شمعهایی روشن میشود که درسوگ سهراب اعرابی جوانی که در تظاهرات صلح آمیزروز 25 خرداد تیرخورده افروخته شده است.
دستاوردها
جنبش سبز تا اینجا سهمی مهم در گذار از آمریت در ایران ایفا کرده است. در فضای قطبیشدهی ناشی ازحمایت رهبری از دولت که بیم تسلیم و انفعال پابهپای امید به استقامت، زندگی روزمره را میبلعید، پایداری برابطال انتخابات افق تازهای درعرصهی سیاست ایران گشوده است. این پافشاری بر حق رای، به سیاستورزی مستقل و مغایر با نظر ولیفقیه در صحنهی سیاست رسمی ایران، بدون خروج از چارچوب نظام مشروعیت، داده است. دغدغههای پیشین در مورد اجتناب از رودررویی با نهادهای مرجع چنان با شتاب ازمیان برمیخیزد که امروز همهی آن دغدغهها خود یک معما به نظر میآید.
حضور چند صد هزار نفر معترض در تظاهرت شنبه 23 خرداد، تا حدی ناشی ازباور به امکان ابطال انتخابات به دلیل موقعیت و ترکیب کاندیداهای معترض بود، اما تظاهرات شنبه 30 خرداد بر مبنای دیگری شکل گرفت. طی یک هفته باوربه امکانپذیر بودن مقاومت، به امیدهای دیگری که مردم را به میدان کشانده بود اضافه شد و شهامت ماندن درخیابان را ایجاد کرد. جمعیت ابتدا با شعار «رای من کو» بااعتراضات خیابانی همراه شد، اما بهتدریج عصیان علیه دغلکاری اوج گرفت، روحیهی تهاجمی ومنفعل نشدن کاندیداها، قدرت رسانهای دوربینهای موبایل و جذبهی رنگهای هویتبخش وسیلهی پایداری اعتراضات شد. فضای اثرگذاری مردم برصحنهی سیاست ازصندوقهای رای به خیابان کشیده شده است.
سوژهی سیاست اخلاقگرا درانتخابات دهم به طرزی بیسابقه دوباره احیا شد. با شفافیت گفتارها در مناظرههای انتخاباتی، مردم دوباره محرم اسرارسیاست شده و گفتارسیاسی بار دیگر به قلمرو عمومی آورده شده است. این امر رقابتهای انتخاباتی را ازشیوههای عوام فریبانه رهانید. توجه غیرمنتظرهی کاندیدای اصلاح طلب به اخلاقی بودن سیاست، نه تنها منش سرهم بندی شده «پهلوان، لوطی و راهزن» [3] نزد حریف را در نظرعامهی مردم ازسکه انداخته واقبال توده های ناراضی به آنرا (اگر اقبالی هم در میان بود) به سرآورده است بلکه فرهنگ سیاسی زبدهتری را زنده کرد که ذائقهی بخشی از مدافعان اصولگرایی را هم تغییر داده است. سوژهی اخلاقی درعین حال، خشم مردم از زوال اخلاق در حاکمیت دینی را نشانه رفته، حاکمیتی که سی سال پیش بر مبنای اعتماد همین مردم به اخلاقی بودن راهبران دین مستقر شده است. سوژهی اخلاقی در انتخابات اخیردر جهتی معکوس عمل کرد و به وجه ممیزهی جنبش مبدل شد. جنبش خود را، چه درشعارها وخواستهها (برگزاری انتخاباتی سالم و بهدور از تقلب وتطمیع)، چه درروشهای مبارزاتی (تکیه بر روشهای مسالمت آمیزبا نظمی هوشمندانه و سختگیرانه) به سیاست اخلاقی متعهد کرده است.
با آنکه تعلقات عاطفی و پیوندهای فکری بین فعالان سیاسی وگروه های مختلف اجتماعی رشد کرده و سرمایهی تازهای را برای آیندهی سیاست درایران اندوخته است، انبوهی ازدغدغههای تازه هم با خود به همراه آورده و دلنگرانی های قدیم را زنده کرده است: خطرسرکوب، ترس از عقبنشینی و وانهادن خواستههای مردم ونگرانی ازنادیده ماندن هویت گروههای متنوع شرکتکننده در جنبش ازجملهی این دغدغههاست.[4] ترس ازدنبالهروی، بهرغم همهی نوآوریهای نسل جوان و به ویژه زنان در بروز نشانههایی از آنچه هستند و میخواهند باشند، خاطرهی یکدست شدنها و همشکلیهای اجباری انقلاب را دچار غلیان تکرار کرده است. شاید جنبش در تداوم خود راهی برای رفع این دغدغهها بیابد. پل ریکور درتحلیل خود ازجایگاه و کارکرد خاطرهای که میخواهد از تکرار بدی پیشگیری کند مینویسد: غلیانهای تکراربدی توسط خاطره، مهمترین دامی است که فعالیت خاطره باید خود را از آن در امان نگهدارد. «این گریز جز به مدد فرزانگی ممکن نیست. فرزانگیای که بتواند تعادلی میان ازدیاد خاطره و کمبود خاطره برقرار سازد.»[5]
انتخابات آزاد به منزلهی یک برنامهی سیاسی
امروزنشانههای تداوم و تثبیت جنبش حق رای به مثابه یک جنبش سیاسی در جامعه آشکارو فهمیده شده است، جنبشی که حامیان میلیونی آن در بدنهی جامعه، میان نخبگان فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و حتی در جمع مقامات درنهادها و ساختارهای سیاسی نظام حضوردارند. اگرچه خودجوشی جنبش وعدم رهبری و سازماندهی آن به مفهوم کلاسیک ازجمله مزیتهای مهم آن بوده و به فرایند خلق دوسویه استراتژی حرکت توسط تودهی مردم و کاندیداها کمک کرده است، اما این خصلت در عین حال برآمده از وضعیت ضعیف احزاب ونهادهای سیاسی در کشور است که در کوتاهمدت هم تغییرعمدهای در آن متصور نیست. نقطهی قدرت جنبش، یعنی تکیه آن بر تکنولوژی جدید ارتباطی، نقطهی ضعف آن را هم نشان می دهد که کمبود نهادها و ساختارهای چهره به چهره است. فقدان مطبوعات آزاد وعدم دسترسی به رسانههای سراسری، نوعی انزوای جغرافیایی رادر داخل به جنبش تحمیل میکند، آن هم در شرایطی که میلیونها ایرانی درسراسر جهان به حمایت از آن برخاستهاند. گسترش بسترهای قانونی حرکت جنبش، عبور از شرایط پرفشار کنونی و تامین حداقلی از آزادی های سیاسی ومدنی در اینده ناممکن نیست، اما همانطور که تجربهی یک ماه گذشته نشان میدهد تغییر شرایط تا حد زیادی وابسته به ابتکار نیروهای اجتماعی در گسترش فعالیتهای مدنی فردی و گروهی در پهنهی سرزمین است. متاسفانه ائتلافها ی انتخاباتی در ابران برقآسا پدید می آیند و خصوصیات کمپینهای بلندمدت را ندارد. در همین دوره، اختلاف در میان افراد شاخص در درون یک حزب در انتخاب کاندیدا یا انحلال ائتلافی چون همگرایی زنان درست در لحظهی پایان مهلت تبلیغات انتخاباتی، نشانههایی از فقدان سازوکارهای پایدار همکاری و همفکری در میان فعالان سیاسی و اجتماعی است.
با عبور از انتخابات و درفرایند مقاومت اجتماعی و حوادث پس از آن، تغییری مهم در خواستهی محوری مردم پدید آمده که آنرا از اقدامی برای اصلاح نظام از طریق در اختیار گرفتن قوه مجریه و دیوانسالاری دولتی، به جنبشی برای اصلاح ساختاری نظام مبدل کرد. به عبارت دیگر انتخابات دهم معضلی را که در برابر اصلاحطلبان در سالهای گذشته قرار داشت هم آشکار کرد هم زمینهی حل آنرا فراهم ساخت. این معضل ناشی از قدرت گیری نیروهای ضد «انتخاب» ” در دوره ای است که درنتیجهی رشد جامعهی مدنی، اتفاقاً انتخابات میتواند نقشی دراصلاحات ساختاری ایفا کند. . این نیروکه صندوق رای را محل حل و فصل رقابت ها نمی داند، میخواهد آن را دربست به یک مناسک سیاسی تبدیل کند.[6] جنبش حق رای را از آنرو میتوان «جنبش انتخابات آزاد» دانست که در نتیجهی آن، برای اولین بارمناسک گرائی درانتخابات با مقاومت مردمی پاسخ داده شد. این مقاومت تصورپایداری نظام بدون انتخابات آزاد تقریبا ناممکن کرده است.
نیروهای اجتماعی متفاوتی که در این مبارزه شرکت میکنند خواستههای متنوع و گستردهای در زمینهی عدالت، حقوق شهروندی، آزادی وبرابری دارند. آنچه آنها را دراین جنبش متحد کرده است مطالبهی انتخابات آزاد وبرخورداری از حق تشکیل دولتی است که برای برآوردن خواستههای خود آنرا اصلح میدانند. بدیهی است که مطالبات خاص گروههای اجتماعی که در دورهی رقابتها مورد توجه بود، امروزممکن است در کانون تمرکز قرار نداشته باشد. از سویی گره زدن ماهیت این جنبش به تمایلات اقشار خاص، ترفندی است که از آن برای انزوای جنبش استفاده میشود. گرایش کاندیداها برای مقابله با این ترفند از طریق تبدیل جنبش به کلیتی یکپارچه و فاقد تمایزنیز گرچه در کوتاهمدت ممکن است حملات حریف را دفع وهمبستگیها را افزایش دهد، در بلندمدت آنرا تضعیف میکند وتنوع، سرزندگی و نیرو و جاذبهی آنرا کاهش میدهد. حمایت ازشکلگیری و فعالیت مستقل احزاب و نیروهای سیاسی، نهادهای مدنی، فعالان و شخصیتهای فرهنگی، هنری و ورزشی با گرایشها و تفکرات متفاوت در چارچوب عمومی جنبش تنها راه بهرهگیری از این انرژی عظیم بدون اتلاف آن در مسیر مرزبندیهای درونی است. رویدادهای انتخابات دهم سیاست اصلاحطلبانه را در روندی قرار داده که میتواند نطفهی تحول ساختاری مورد نیاز جامعه را از پیش و در درون خود بپروراند. اگر جنبش سبزبه تحقق آزادی و برابری و ایرانی برای همهی ایرانیان میاندیشد، امروزدرمنش و روش پیشبرد این جنبش، نمیتواند این اصول را فرو گذارد.
حمایت نیروهای اجتماعی و خواستههای آنان
درجنبش کنونی ایران سه نیروی عمدهی اجتماعی فعال شده است: تودهی ناراضی طبقهی متوسط شهری و نیروهای فراطبقاتی همدل با آن، نیروی سیاسی فعال هوادار اصلاحات و نیروی مدنی متشکل درجنبش های اجتماعی منتقد. همبستگی فزاینده بین نیروهای فرا طبقاتی چون جوانان و زنان و طبقهی متوسط، هم محصول یک موقعیت عینی مشترک است که ازدرحاشیه قرارگرفتن و طرد و سرکوب سبک زندگی و آمال و خواستههای اقتصادی- اجتماعی آنها ناشی میشود، هم برآمده ازهمدلی است که اشتراک گروههای مرجع این نیروها در روندهای اخیرسیاسی در ایران پدید آورده است. هنرمندان، دانشگاهیان، فعالان سیاسی واجتماعی، و احزاب و رهبران اصلاحطلب، طیفی از نهادهای مرجع را در جامعهی امروز ایران تشکیل میدهند که وفاقشان در انتخابات دهم و حمایت آنها ازجنبش حق رای وانتخابات آزاد، اقتدار بیسابقهای را برای جنبش و گسترش دامنهی نفوذ آن در میان همهی گروههای اجتماعی فراهم کرده است.
امروز مباحثات گذشته دربارهی ترکیب نیروهای اجتماعی اصلاحات که دغدغهی آن درک مکانیزم تحرک طبقات پایین و رابطهی فقر و پوپولیسم بود در بحث های تازه ای پیرامون ترکیب اجتماعی جنبش سبزاز نو در گرفته است. برخی منتقدان چپ اتکای جنبش را به طبقهی متوسط، اسباب ضعف وناتوانی ان شمرده اند.[7] این نقد صرفنظر ازآنکه تحلیل مشخصی ازروند بسیج و جذب طبقات اجتماعی درجنبشهای دموکراتیک ارائه نمیدهد و صرفاً ما را به همان ارجاعات همیشگی دربارهی رسالت تاریخی نیروهای اجتماعی حواله میدهد، پیشداوری معینی هم دربارهی ترکیب و خواستههای طبقهی متوسط در ایران دارد که با کمبود استدلال و تبیین تجربی همراه است. یکی از وجوه این کمبود تحلیل ترکیب طبقهی متوسط است. در روایتی که از ترکیب طبقهی متوسط در این تحلیلها ارائه شده بین انفعال و ناپیگیری دموکراتیک این طبقه در روایتهای سنتی چپ و شمار اندک آن در ساختار طبقاتی جامعه پیوندی مهم برقرار میشود تا حکم نخستین بهسادگی تایید شود. این دیدگاه در کوچکشماری طبقهی متوسط ونفوذ آن در بدنهی اجتماعی تشابهی با دیدگاه نظریه پردازی صدوردموکراسی درغرب دارد که طبقهی متوسط را نیروی کوچکی ازنخبگان اداری و دولتی در جوامع در حال گذار تصویر میکند. از آنجا که تنها خواستهی دموکراتیک گروه کوچک نخبگان محدود است به رقابت برای قدرت از طریق انتخابات آزاد، قرار گرفتن آن در راس جنبشهای اجتماعی از منظر چپ مخاطره شکست جنبش را دارد و از منظر نظریهی صدور دموکراسی، توجیه شکست گذار درکشورهایی است که نخبگان رهبریکننده در معرض فشاربیش از حد بقیهی نیروها برای پاسخگویی به خواستهای دمکراتیک وسیع ترقرار گرفتند.
به رغم پیشروی این دیدگاهها در استنتاجهای سیاسی خود، به نظر میرسد هنوزپرسشهای مقدماتی دربارهی ترکیب طبقهی متوسط، جایگاه آن درساختاراجتماعی جامعه ایران و خواستههای آن به قوت خود باقی است و فرضیات مبتنی بر کوچک شماری این طبقه در تحلیل جنبش حاضر بهویژه در روند گسترش و پایداری آن دچار تناقض شده است. بر اساس تعریف طبقهی متوسط بر پایهی کارغیر یدی، این طبقه حدود نیمی از جمعیت شهری ایران را دربرمیگیرد واز لایه ها و اقشارمختلفی تشکیل شده است که سه ویژگی تقابل با بنیادگرایی اسلامی در حوزهی فرهنگ، خواست مشارکت و آزادیهای سیاسی و اصلاحطلبی در منش به ساختیابی آن به مثابه یک طبقه بهویژه در شهرهای بزرگ کمک کرده است. بر مبنای شواهدی که جنبشهای اجتماعی کشور در دو دههی گذشته به دست میدهد، مثل جنبش صنفی معلمان و پرستاران، و جنبش های وسیع تری چون همین جنبش حق رای، این طبقه خواستههای متنوعی درعرصهی عدالت، امنیت و رفاه، آزادیهای اجتماعی وحقوق فرهنگی دارد. قشربالای این طبقه شامل متخصصان و نخبگانی کمشمار است (قریب به 5 درصد جمعیت) که نفوذ و قدرت اجتماعی بالایی دارند. خواستههای این قشر که هدایت دیوانسالاری را هم برعهده دارد در حوزهی دموکراسی محدود به رقابت سیاسی آزاد است. اما بدنهی اصلی طبقهی متوسط متشکل از لایهی میانی یا کارمندان دولت، فرهنگیان، تکنسینها و ردههای پایین نظامی است. این اقشار خواستههای دمکراتیک گستردهای دارند. آنها 15 تا 20 درصد خانوارهای شهری را در برمیگیرند و به دلیل تحصیلات و تعاملات اجتماعی و شغلی گسترده بهسرعت بیشتری با یک جنبش دموکراتیک همدلی مییابند. اما همراهی عملی آنها جز در مورد معلمان و پرستاران که سابقهی فعالیت صنفی در گذشته داشتند، و گروه معدودی که به عضویت احزاب درآمدند، در بقیهی اقشار نه در محیطهای کار که در شبکههای فامیلی و همسایگی،… شکل میگیرد. کسبه و تولیدکنندگان کوچک (با 15 درصد جمعیت شهری) تفاوتهای مهمی با مزد و حقوقبگیران دولت دارند، اتکای آنها به بخش خصوصی، مصونیت بیشتری را در هویتیابی منفک از ایدئولوژی دولتی و پراتیک سیاسی ممکن میکند اما کوچکی واحدها و محدودیت تعاملات اجتماعی آنها را هم به شبکههای فامیلی و همسایگی در تحرک سیاسی و اجتماعی مربوط میکند. شعار هر شهروند یک ستاد، برآمده از ساختار موجود حرکت سیاسی این اقشار است. سرانجام قشر پایین طبقهی متوسط شامل کارکنان دفتری و فروشندگان و رانندگان و جز آن است (با حدود 10 درصد جمعیت) که به دلیل شباهت شرایط مادیشان به طبقهی پایین کاملاً در خواستههای اقتصادی و اجتماعی آنها شریکند و لایهی اتصالدهندهی این دو بدنهی اصلی در ساختار طبقاتی جامعهاند.
بدیهی است که ساختار طبقاتی تنها یکی از ساختارهای موثر درحوزهی سیاست است که در جریان اثرگذاری متقابل ساختارهای فرهنگی،جنسی، نسلی، قومی و جغرافیایی، به عاملیت افراد و گروه ها شکل میدهد. امروز چه بسا ساختارهای فرهنگی و جغرافیایی نقش مهمتری در تبیین نقاط قدرت و ضعف این جنبش ایفا میکنند. اگر به نقش عوامل مختلف بر شیوهی تحول دموکراتیک جامعه در طول دههی گذشته دقت کنیم، بهویژه نقش ساختارهای فرهنگی و تاثیر تحولات آن برتغیرات حوزهی سیاست در ایران معلوم است. در واقع آنچه به عنوان اثرگذاری طبقهی متوسط از آن یاد میشود، تبدیل خواستههای فرهنگی و اجتماعی این طبقه (مقابله با بنیادگرایی ، خواست مشارکت و آزادیهای سیاسی و اصلاحطلبی در روش) به خواستهی بخشهای وسیعتری از جامعه است.
فراگیرشدن این خواستهها بهویژه در روند تغیر ساخت جمعیتی و تقابل فرهنگی نسل جوان با سلطهی فرهنگی دولت روی داده و اصلاح طلبی به عنوان اولین تجربهی سیاسی نسل جوان به زبانی برای بیان خواستههای آن تبدیل شده است. زنان هم به عنوان بخشی از نیروهای فراطبقاتی حاضر در این جنبش، درشرایط کنونی بر مبنای ضدیت با ساختارهای فرهنگی مسلط که پدرسالاری عنصر قوامبخش آنهاست بسیج شده و وارد حوزهی سیاسی شدهاند.
جمعیت جوان که امروز 25 درصد جمعیت شهری کشور را دربردارد، عموماً درسخوانده است و بیش از 40 درصد آن در سالهای بعد از دبیرستان به دانشگاه میرود. دو عامل مهم در پراتیک سیاسی این نسل و پیوند آن درماورای مرزهای طبقاتی موجود موثر است: زندگی در تعارض مداوم فرهنگی و کمبود خاطرهی شکست. این نسل درطول سالهای رشد و بلوغ خود در جمهوری اسلامی به طور مداوم برای همنوا شدن با گرایشهای آمرانه و تنگنظرانهی فرهنگی تحت فشاربوده است، درمدرسه و دانشگاه و زمان استخدام طعم تبعیض و گزینش و تکفیر را چشیده و در محلات پایینشهر به بچهمسجدی و غیرمسجدی تقسیم شده است. این تجربه باعث میشود پدیدهی طرد اجتماعی بر اساس معیارهای ایدئولوژیک و عقیدتی برای جوانان و زنان همطراز با بیعدالتی اقتصادی و ستم طبقاتی قرار گیرد. در واقع پروژهی کنترل و سرکوب فرهنگی برای اسلامیکردن جامعه به ابزار سلطهی سیاسی بر جوانان و زنان و مجموعهی طبقه متوسط تبدیل شده است. حضوردختران و زنان این نسل در خط مقدم تظاهرات صرفاً از تجربهی تلخ آنها از اشکال مختلف تحقیر و توهین وتبعیضهای جنسیتی در جمهوری اسلامی ناشی میشود.
جوانان همیشه از نظرحمل خاطرهی شکست سیاسی سبکبارند و این در جامعهای که تجربهی انقلاب و روندهای مداوم حذف و طرد را تجربه کرده است به عاملی اثرگذاردر تعریف جایگاه نسلها در خیزش مجدد سیاسی تبدیل میشود. ایجاد امید به تغییر در جامعهی ایران و تداوم آن در این سالها مدیون جمعیت جوانی است که کوچکترین روزنهها را از دست نداده و با حضور خود بدنهی نحیف سیاست را در کشور جان داده است. آنها در روزهای انتخابات، پیشاپیش دیگران تصمیم خود را برای آزمون دوبارهی اصلاحطلبی گرفتند و حالا تجربهی خود را ازمقاومتهای فردی به صحنهی اعنراض جمعی آوردهاند. فعالان این نسل نیروی اصلی جنبشهای مدنی ایران بهویژه جنبش دانشجویی و زناناند. حضور و فعالیت آنها، کنشهای جمعی فعالان اجتماعی در این دو عرصه را دگرگون کرده و غلبه بر موانعی را که در نهادهای مدنی سالخوردهتر مانع حرکت و همگرایی است امکانپذیر ساخته است.
همانطور که اشاره شد جنبش مدنی ایران بخشی از نیروی توانبخش به جنبش دموکراتیک امروز است. این جنبش در سالهای اخیر با تکیه بر مفاهیم حقوق بشر و طرح مطالبات برابریخواهانهی زنان، قومیتها و حقوق تشکلهای صنفی و اجتماعی، بر موضوع پاسخگوکردن دولت در ایران متمرکز بوده است. در این سالها حکومت با پرمخاطرهکردن فعالیت سیاسی و تبدیل آن به جرمی امنیتی در پی غیرسیاسی کردن جنبشهای اجتماعی و کاهش جسارت مدنی در میان فعالان این بخش بوده است. تحمیل این نگاه موجب شده بود بسیاری از فعالان مدنی به امتناع از سیاست و غیرسیاسی نمودن خواستههای مدنی خود گرایش یابند. این درحالی است که تغییر وضعیت سیاسی در چهار سال گذشته و بدترشدن شرایط کار نهادهای مدنی بهوضوح نشان داد که سیاست وقتی از آن غفلت کنیم چگونه خود را به ما تحمیل میکند. رویکرد دوبارهی فعالان اجتماعی ازجنبش زنان تا حقوق بشر و فعالان صنفی ومدنی و اقلیتهای قومی و مذهبی به امر انتخابات برای اصلاح ساختار سیاسی و پیشبرد خواستههای خود، حاصل درک پیامدهای این غفلت و امکان اثرگذاری بر این ساختار در نتیجهی تعمیق بحرانهای آن بوده است.
عکسالعمل افراد پرآوازه و گروههای شناختهشدهتر مدنی مثل هنرمندان سینما به سرکوب مردم، جسارت مدنی را در مجموعهی شبکهها، نهادها و فعالان اجتماعی افزایش داده و رابطهی منطقیتری بین امر سیاسی و امر مدنی برقرار کرده است. امروز در کنار تظاهرات خیابانی، مجموعهای از نهادهای اجتماعی و شبکههای جمعی در شهرهای کوچک و بزرگ کشور قرار دارند که هم انگیزه و تجربهی فعالیت جمعی دارند هم درالتهاب کنونی، روحیهی اعتراض موثرتر در آنها رشد کرده است. این نیروهای اجتماعی تا حدی مستقل از هم و تحت مکانیزمهای متفاوتی در اعتراضات مشارکت میکنند و بخشی از آنها اصولاً از وجود دیگران و خواستههایشان با خبر نیستند. این خشونتورزان هستند که زمینهی اشتراک وهمبستگیهای تازه را در بین این نیروها میپرورند.
دولت و شرایط تازه
دولت نهم به سهم خود در صحنهی سیاسی کشور غافلگیر شده است. تا یکماه قبل ازانتخابات رییس دولت احتمالاً مشارکت گستردهی مردم یا سرسختی بعدی رقبای خود را پیشبینی نمیکرد. تندادن به رقابتهای انتخاباتی و حتی طرح صریح و بیسابقهی اختلافات در منظر افکار عمومی (مناظرههای تلویزیونی) از اطمینان بیش از اندازه به پیروزی ناشی میشد. در روزهای بعد از انتخابات هم میل به مقابله، هم غفلت از تغییرترکیب نیروهای معترض با فرو رفتن در جذبهی سکرآور تبلیغاتی عوامانه (که امکان عقلانیت معمول را هم از دولتیان سلب میکرد) توام شد. احتمالاً در این مرحله تصور میشد همان مکانیزم طرد و حذف های درونی دردهه اول انقلاب امکان تکراردارند، مکانیزم تکیه برکاریزمای رهبری ورویه عتاب آلود آن با خودی های ناراضی وقاطعیت با غیر خودی ها. خاطره توفیق خشونت ها علیه اعتراضات دانشجوئی دروقایعی چون18 تیر 1378 نیز راهنمای عمل دولتیان بوده است . اما تناقضات سیاست پوپولیستی هنوزبه نقطه پایان خود نرسیده است. به هر حال تبلیغ محبوبیت مردمی، با 24 میلیون آرای حاصله از صندوق رای و تکیهزدن بر مشروعیت دینی، چندان با سرکوب قهرآمیز مردم معترض همخوان و سازگار نیست. به این جهت با گذشت سه هفته از حوادث خونین دولت ادعا کرد که اصولاً گلولهای شلیک نشده است. دولت به امید انزوای معترضان، به سیاست مهار و فرسایش روی آورده است، درحالی که با گذشت زمان و انعکاس خشونتورزی دولت در برابر مسالمتجویی مخالفان، منتقدان خودیتر هم به سخن درآمدهاند. آنها که در بهت تظاهرات بیسابقهی مردم درروزهای اول، دچار دغدغهی فروپاشی یکبارهی نظام شده بودند، با پذیرش شکاف موجود اینک درجستجوی راهی برای حل تعارض برآمدهاند، راهحلهایی که در حداقلیترین اشکال هم، حاوی نقد دولت و رفتارش نسبت به مخالفان بوده است و بوده و به سرعت با سانسوردولتی مواجه شده است. توقیف مسئول سایت آینده، نمونهای ازعکسالعمل دولت به جناحی از اصولگرایان است که به دنبال راهی برای خروج از بحران بودهاند. اما برای بخشی ازجریان اصولگرا که شکاف برآمده در ساختار نظام و کاهش اعتبار رهبری را دستپخت دولت نهم میدانند این تازه آغاز ماجراست. آنها برای ایجاد فاصله بین این دو و پر کردن شکافی عمیقتر در نظام، یا حتی برای حفظ نظام فراتر از دولت و رهبری ناگزیر از تلاشهای گستردهتر در آینده هستند. آنها با رجوع به روحانیت برای خروج از این بنبست عملاً خلاف میل رهبری، خواهان مداخلهی دیگر مراجع شده اند.[8] رهنمود به مدارا توسط علمایی که هزینهی خشونتورزی دولتی و بیتناسبی آنرا با حرکت صلحآمیز مردم برای کلیت نظام پرمخاطره میدانند، کار مشتاقان خشونت را دشوار میکند. گفتهی یکی از آیات عظام که «آدمها میآیند و میروند، این نظام است که باید بماند» هشداری است نسبت به حمایتهای انجام شده ازدولت پس از انتخابات. این اختلافات بهتدریج حتی دامن نهادها و احزاب کاملاً محافظهکار مثل موتلفه را هم گرفته است.[9] این روزها تلاش برای یافتن راهحل در این جناح، جای تهدید کاندیداهای اصلاح طلب را به «باطل شدن» توسط نظام گرفته است،[10] خبر ناگهانی یک نشست مطبوعاتی برای آشتی ملی با مشارکت روزنامهی رسالت که منبع حملات شدید رسانهای به معترضان بود، نشانهی دیگری از به خود آمدن رقبای اصولگرای دولت است. اینکه کاهش تمرکز قدرت در نظام تا چه حد امکان تغیرات ساختاری موردنظر مردم را فراهم میکند ناروشن است. به رغم تحرک شخصیتهای میانهرو برای ارائهی راهحل و خروج از بحران، چشماندازی از تعدیل گفتارها در نهادهای مخاطب در دست نیست و روند قطبیتر شدن باز هم بیشتر نیروها ادامه یافته است. اینکه تعادل موجود چهگونه راه خود را به سمت خروج از بحران و تثبیت دستاوردهای موجود باز میکند پرسشی است که پاسخ آن نزد مردم است. مردمی که این بارموجودیت خود را به عنوان ملت در ماورای مرزهای ایدئولوژیک وعقیدتی بازیافتهاند.
این جنبش باهمدلیهایی که در جهان برانگیخت، تجربهی تازهای از جهانیشدن را به جامعهی ایران که سالها از ارتباط با جهان منع شده بود، هدیه کرد. امروز بهسختی میتوان جهان دشمنخویی را که پروژهی اتمی به قصد مقابله با آن ضرورت یافته است در تصویر کنونی از ایرانیان در جهان جای داد.
http://news.gooya.com/politics/arch… نامه بهمن فرمان آرا منتشر شده به تاریخ 6 تیر در [1]
[2] نگاه کنید به گزارش پادگان سینما به جای خانه سینما نوشته پرویز جاهد در http://news.gooya.com/politics/arch…
[3] ترکیب پهلوان ، لوطی و راهزن را از محمد قائد وام گرفتهام . او در کتابی که دربارهی روزنامهی آیندگان مینویسد، در فصلی تحت عنوان «گاو در چینی فروشی» که به ماجراهای صادق قطبزاده با آیندگان اختصاص داده است، این ترکیب را برای توصیف ملغمهی ویژگیهای یک تیپ سیاسی با منش و شخصیت قطبزاده به کار میبرد. توصیف او از دورهی انقلاب و ماجراهای قطب زاده خواندنی است.
http://www.zanschool.net/spip.php?a… در برای نمونهای از این دغدغهها نگاه کنید به گفتگوی جنبش زنان و تظاهرات میلیونی [4]
به خاطره و بخشش ، مصاحبه ای با پل یکور نگاه کنید، مجله گفتگو شماره 22 زمستان 1377[5]
برای بحث روشنگری در باره پایان سیاست انتخاباتی در ایران رجوع کنید به مقالهی «دولت در سایه و سایه دولت» به قلم مراد ثقفی در مجله گفتگو شماره 45 سال 1384[6]
http://www.roozonline.com/ برای نمونه نگاه کنید به مقالات نیکفر تحت عنوان «در تهران چه میگذرد» در سایت زیر [7]
[8] سایت آینده از جمله سایت های اصول گرایان در مطلبی تحت عنوان اقدام شجاعانه روحانیت در سخت ترین روزها به اقدام آیت الله جوادی از مراجع تقلید و شماری از بزرگان حوزه مانند آیات امینی و مسعودی خمینی، استادی، میرمحمدی، راستی کاشانی، طاهری خرم آبادی، محفوظی، سید جعفر کریمی و دیگران اشاره کرده و می نویسد آنها در سخت ترین شرایط به میدان آمده و روی عمل خلاف شرع انجام شده توسط رییس جمهور انگشت نهادند سخت ترین شرایط به میدان آمده و روی عمل خلاف شرع انجام شده توسط رییس جمهور انگشت نهادند. حضرت آیت الله العظمی مکارم نیز با تأکید روی این مسأله نشان داد که گرچه مرجعیت در امر انتخابات ریاست جمهوری از کاندیدای خاصی حمایت نمی کند اما به هیچ روی رضایت به انجام چنین خلاف شرع هایی نمی دهد. مقاله رادر لینک زیر ببینید:
http://ayandenews.com/fa/pages/?cid=9098
به اختلاف موضع گیری عسگراولادی و نبی حبیبی از رهبران موتلفه در رویدادهای اخیر میتوان اشاره کرد[9]
جواد لاریجانی در سخنانی طی روزهای اول اعتراضات و در مقابل خواست ابطال انتخابات، گفت کاندیداهای اصلاح طلب باید مراقب باطل نشدن خود در نظام باشند.[10]
+ There are no comments
Add yours