بی خبر از دوستی که همه وقت از همگان خبر داشت (برای هاله سحابی)

۱ min read

فیروزه صابر-25 مرداد 1388

مدرسه فمینیستی: روز سوگند در خانه ملت، سوگند به پرهیز از خودکامگی و حمایت از آزادی و حرمت اشخاص و رعایت قانون، هاله سحابی عزیز نیز به جمع بازداشت­شدگان پیوست. بازداشتی که هنوز کسی نمی­داند کجاست. او که همه وقت و در همه حال از همگان خبر داشت، اینک همه در بی خبری محض از اویند.

اما خبر، سرگرمی­اش نبود که با چهره همیشه آرام و معصوم خویش هرجا مشکلی بود، هاله نیز حاضر بود. پیشتاز در دلجوئی­ها، پیشگام در هم دردی ها و همراه با غم و شادی ها. او تعهد خود را نسبت به جامعه بس سنگین می داند، گوئی آفریده شده که مسئول همگان باشد.

در خاطره های ایام دستگیری های سال 80، آنگاه که خانواده ها در جوار مراجع قانونی با عکس های عزیزان دربند خود به اعتراض می نشستند، تنها هاله بود که عکس دانشجویان گمنام را با خود همراه داشت و به بلندای قامت خود حمل می کرد. آن هنگام که به او گفته می شد چرا عکس پدرت را به دست نمی گیری، می گفت: پدرم را همه می شناسند، اما این دانشجویان کسی را ندارند و صدایشان به جائی نمی رسد. پس ما در برابر آنان مسئولیم.

سنگینی حس مسئولیت، او را به اعماق آیات قرآن نیز برد. قلب پر مهر و حس صلح جویانه او، گردش در آیات را به سمت و سوئی برد تا زیبائی توحید و آزادمنشی پیامبر را در تحقیقات[1] خود ترسیم کند. نشانی از دوستی، نشانی از صلح و نشانی از وحدت.

اما هاله نشان دیگری هم دارد، صدق و پاکی نگاهش، صمیمیت و صفایش، بی آلایشی و تواضعش. هرگاه در جستجوی تصویری از صداقت و پاکی هستیم، ناخودآگاه سیمای پرمهر و معصوم هاله در ذهن خانه می کند. با دیده مهربان خود ، همه را خوب می بیند و گوئی هیچکس رنگی از بدی ندارد.

هاله عزیز، به راستی چشمه پرجوش مهربانی هایت چقدر می تواند نگاه خشن و قلب کینه توزانه آنان را که تو را به بند کشیده اند، تکان دهد. اما نیک می دانم در تنهائی مطلق، خداوند به گرمی در آغوشت خواهد کشید و سرمست او خواهی شد. همان که خود نیز در جمله آخر کتابت «دستیابی به رضوان خدا» خواندی.

پانوشت:

[1] اشاره به کتاب احد قله بحران، قله مدیریت

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours