مدرسه فمینستی – نقد آثار ادبی و هنری با رویکردی زنانه گوشه ای از فعالیت های کافه مونث است که پس از برگزاری هشت جلسه کارگاه نقد فمینیستی در بهار سال 1387 بیش از پیش منعکس کننده نقدها و نظرات منتقدان بوده است .این بار صبا واصفی به زنان فیلم “پسچی سه بار در نمی زند ” پرداخته است . نویسنده فیلمنامه و کارگردان حسن فتحی است و بازیگرلنی چون رویا تیموریان ، پانته آ بهرام ،باران کوثری ، علی نصیریان ، محدرضا فروتن و…. در آن نقش آفرینی کرده اند.
مرد جوان با گروگان گرفتن دختر در خانه ای قدیمی، قصد تسویه حساب با مردی دارد که خانواده و معشوق اش را از او گرفته است.طبقات خانه ی متروکه با پله های زیادی به یکدیگر وصل میشود و این گونه سه مقطع تاریخ به هم پیوند می خورد.
در طبقه یسوم توطئه ی قتل شازده ی خیانتکار قجر،شازده صولت، به دست همسرش،انیس خاتون، ناکام می ماند و منجر به قتل کنیزک، خاتون و سرانجام شازده میشود. در طبقه ی دوم، قتل زنی به نام مهوش به دست یکی از نوچه های سابق شعبان بی مخ که متواری است و به خانه ی متروکه پناه آورده، صورت می گیرد. در طبقه ی اول نیز سیر حوادث دو جوان را به خارج از ویلا و تداخل با زمانها وآدم های دیگر می کشاند و سرانجام این دو جوان با سیر در تاریخی که بر آنان گذشته به بالندگی می رسند و زندگی خود و انسانهای طبقات دیگر را تغییر می دهند.
حکایت پست چی سه بار درنمیزند؛ درامی تاریخی و آمیزهای از قصه گویی شرقی وتعلیق است. در هر طبقه با زنانی از دورههای مهم تاریخ روبه رو میشویم:
طبقه ی اول، روایت رابطه ی عاشقانه ای است که از دل عداوتی کهنه برمیآید.
طبقه ی دوم حکایت زنی است که صیغهی ابرام غیرت می شود. مرد لمپنی از قماش اراذل واوباشی که خود را محق عالم قلمداد می کنند.مه وش قصد دارد تا با پولی که از ابرام می گیرد، معشوقه اش ،حبیب، را از زندان آزاد کند.
طبقه ی سوم، داستان زنی است که با شازده صولت هوسباز زندگی میکند.شازده مترصد فرصتی است تا از کانون اغتشاشات کشور دور شود وبه فرنگ کوچ کند،اما زن، عاشق معلماش ،میرزا حبیب، بوده که حکم قتلاش را صادر کردند و می کوشد از فرصتهای باقی مانده استفاده کند تا انتقام قتل معشوقه اش را بگیرد.
زنان این داستان علیرغم این که شادمانه وارد صحنه می شوند، ازپس رفتار آنها، پلشتی واقعیت زندگی شان عریان میشود. در بزم شازده، انیس خاتون با لبخندی حاکی از مسرت، مهوشی دایره به دست و رقصان و دختر جوان در حالی که فریاد پسر را به سخره گرفته، وارد صحنه میشوند، اما درون تمام این زنان زخمهای ناسوری است که زندگی را برایشان به کابوسی مخوف بدل کرده است.تلاش برای رهایی و رسیدن به زندگی به دور از کابوسهای برآمده از بی عدالتی، دغدغهای است که زنان را به هم پیوند می دهد؛پیوندی که مرزهای زمان وتاریخ را درمی نوردد. بازنمایی استبداد تاریخی با حضور زنانی پویا حال وهوای متفاوتی به فیلم بخشیده است.
زنان در دوره های مختلف، گرفتار خشونتهای آشکاری همچون؛ تهدید وضرب وشتم اند. آنچه درهر دوره تغییر مییابد، ابزارهای تولید خشونت است. در طبقهی سوم شازده، انیس خاتون را با شمشیر، در طبقه دوم ابرام غیرت، مهوشی را با چاقو و در طبقه ی اول پسر جوان، دختر را با اسلحه تهدید به مرگ می کند. زنان تهدید به مرگ و تشویق به سکوت تحمیلی می شوند واین تهدید، مجازات فرار وطغیان از “نظم نمادین” است.
“مری دیلی” معتقد است مفهوم خود، دو معنی متفاوت دارد:خود حقیقی زن وخود کاذب او. زنان، تحت سلطهی مردسالاری یک خود کاذب دارند، چون با تجربهی اصیل بیگانه شده اند، وقتی خود کاذب از بین رفت، خود حقیقی در یک تولد مجدد معنوی آشکار می شود.*
در این فیلم عشق، پل رابطی است میان هویت گمگشته ی زنان وخود واقعی شان؛ در واقع آن چه به هستیشان معنی میبخشد “عشق” است. مفهومی که پیوسته برای زنان ممنوع و در صورت ابراز آن عقوبت سختی در انتظارشان است.عشق در دنیای دیکتاتوری واستبداد مفهوم مبارزه می یابد.مبارزه برای دست یافتن به هر آن چه بودنش محال تلقی می شود.
“اگر با استفاده از اصطلاحات روانکاوی،ایدئولوژی را بعد خودآگاه یک جامعه در نظر بگیریم، در آن صورت ناخودآگهی خواهیم داشت که چیزهای سرکوب شده توسط ایدئولوژی- نابرابری اجتماعی، نابرابری فرصتها، فقدان آزادی فردی- در آن جای دارد ومنتظر فرصتی هستند تا خوشان را به سطح برسانند.”**
انباشت احساسات پس رانده شده، زنان را جسورانه به سوی وارد شدن به مرزهای ممنوع ترغیب می کند.انیس خاتون ،مهوشی و دختر جوان به مرتبه ای از آگاهی میرسند که آرمان پیدا می کنند و آرمان خواهیشان در عشق به معشوق و جان بازی در این راه نمود می یابد. قربانی به قهرمان تبدیل میشود. انیس خاتون در واپسین لحظه های زندگی در حالی که در مقابل دیدگان غضب آلود شازده، جان میکند از آخرین توانش بهره می جوید وبا کشتن شازده، شخصیت مسخ شدهاش را احیا میکند. مهوش در برابر نقشهای تحمیلی آگاه و عصیانگر ایستادگی میکند و برای حذف زندانبان خود از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند. قهرمان زن برای آزاد کردن احساساتی که طی قرنها بلوکه شده، برای رهایی از رنج تجربه های مخوف که کابوسهای هولناک را برایش به ارمغان آورده و برای بی اعتبار کردن مشروعیت مراجع اقتدار، بی آن که راه مصلحت جویی وتقیه را پیش گیرد، بی پرده، حسی که بر وجودش مستولی است را بیان می کند.
هر چه داستان به بحران نزدیکتر می شود، راوی بیشتر به گذشته بازمی گردد تا ریشه ی تلواسه های قهرمانانش را ملموس تر نشان دهد. راوی دانای کل با اقتدار روایی به باز نمایی رسم دیرینه ی عاشق کشی و اضطراب زن رها شده دراین مسیرمی پردازد و به واگویه هایش پروبال می دهد .آنیمای راوی، عوالم زنانه را به خوبی درک کرده است. به طوری که گاهی زاویه ی دید دوربین بر صورت زنان به گونه ای است که سکوت شان گویای تمام حقایق است.
لحن زنان در این فیلم از دیگر مسائلی است که به فعال، غالب وپویا بودنشان کمک می کند. زن با زبان خودش، هستی خود را بیان می کند. انیس خاتون پس از شکست در نقشه ی قتل همسرش به گونه ای قصد ترک شازده را دارد که در کلامش در برابر چشم های از حدقه در آمده ی شازده وفریادهایش کم ترین تزلزلی دیده نمی شود. حتی مهوشی در جایگاه زنی دور از فرهنگ وآگاهی ترسی از رها کردن ابرام غیرت ندارد.لحن دختر جوان با پسر نیز جسورانه است به طوری که اصلا پسر را جدی نمی گیرد. زنان دربرابرمتلک پرانی مردان، کم نمی آورند. گرچه لازم بود لحن زنان بر اساس دانش و نحوه ی متفاوت جامعه پذیر شدنشان تغییر کند و این اتفاق صورت نگرفته بود و تفاوت محسوسی در دایره ی لغات وضرب المثلهایی که در هر دوره به کار بردند، وجود نداشت، اما به هر روی عبارات وآهنگ کلمات زنان در خدمت نمایش قدرت آن هاست.
هر چند در این میان کلیشه های سنتی زنانه مثل؛ رقابت، حسادت و غبطه خوردن به اندام رغیب در رفتار انیس خاتون نسبت به کنیزک جواناش یا زنان پررنگ ولعاب فرنگ دیده می شود و یا تن فروشی مهوشی به لمپنی چون ابرام غیرت، اما راهی که برای گریز انتخاب می کنند و نقبی که می کوشند به جهان روشن تری بزنند، آنها را از جایگاه حاشیه ای دور می دارد.
به قول “رابین مورگان” بدن زنان زمین استعمارگران مذکر است.***انتظار می رود زن علاوه بر تن، جاناش را نیز در طبق اخلاص پیشکش روان نژدی مرد کند، ولی زنان برای محقق شدن این انتظار کم ترین کوششی نمی کنند.
شازده و ابرام غیرت اقرار به عشق وتعلق خاطر نسبت به زنانشان میکنند، اما زن ها لمس کردن رهایی،تجربه ی مهربان بودن با “من” درون شان را ترجیح می دهند به این که موضوع عشق ورزی برای مردان باشند.
روایت دهلیز به دهلیز می رود تا به نسل امروز می رسد.نسلی که به دنبال منشأ رنج انسان است. کنکاش او در تاریخ، مکاشفه ای است که به طور نمادین از طبقهی نخست آغاز می شود و در طبقه ی آخر به اوج خود می رسد.نسلی که پس از کسب تجربه از رویدادهای مختلف تاریخ به خود شناسی و راهکاری برای رهایی دست می یابد.
شخصیت کودک ریشه ی کابوس های انسان هایی است که سرنوشتشان در خانه ای متروکه به هم پیوند خورده است. کودکی که در مقاطع مختلف در هیئتی متفاوت -ابرام غیرت و ناپدری- قدرت نمایی می کند.آسیب می زند وآدم ها را برای حفظ قدرتش حذف می کند .
نسل ها از پی هم آمده اند انسان کشی، تعدی به حقوق و حریم انسانها هماره با آدمی همراه بوده است،اما راوی به نسل معاصر امید دارد. دیدار زنانی که خون آلود تصویر معشوقه شان را به دست دارند در زندگی دختر جوان بزنگاهی است که او را از فرو غلتیدن در تکرارگذشته بازمی دارد. دختری که در ابتدای فیلم، سرگشته و بی هویت است واین سرگشتگی حتی از نوع لباسش که تلفیقی از شلیته ولباس انسان معاصر است، دیده می شود، رشد و از درون آشفته ی زنان تاریخ رمزگشایی می کند و راوی نیزکه امید به نجات دارد او را یاری می کند.
نسل جوان برای نظام سنتی و قدرت قدرتمندانی که در خدمت ارتجاع اند،برای مناسبات متکی بر جبر با راه کارهای محدود کننده اش اعتباری قائل نیستند.
در قسمت پایانی فیلم که به طبقه اول دوباره بازمی گردد، نگاه راوی بیش تر انسانی وبه دور از تفکیکهای دورهای وجنسیتی است. انسان جوان را نمایش می دهد که زیستی در حد زنده بودن برایش کافی نیست،فرد محوری،قدرت محوری را پذیرا نیست، با هرچه حیات فردی واجتماعی اش را به مخاطره بیندازد، مقابله و در جستجوی سر نخ رهایی از کابوس هایش دلاوری می کند و اتفاقا موفق هم می شود.
پانوشت ها:
*کشاورز، ناهید،نگاه زن ایرانی به خود در گذار از سنتی به مدرن، فصل زنان، ش4، تابستان83،ص92
**برتنس،هانس، مبانی نظریه ی ادبی،ترجمه ی محمدرضا ابوالقاسمی، تهران،ماهی ،1384، ص88
***هام،مگی، فرهنگ نظریه های فمینیستی، ترجمه ی نوشین احمدی و دیگران، تهران، توسعه، 1382،ص 87
+ There are no comments
Add yours