کانون زنان ایرانی: پنج شنبه عصر نیز پل های روبروی بازداشتگاه اوین پذیرای خانواده زندانیان حوادث پس از انتخابات بود . خانواده های چشم به راه و نگرانی که این بار نیز دور هم جمع شدند تا به یکدیگر یاد آوری کنند تنها نیستند . آنها این روزها زیاد به اینجا می ایند . اینجا این روزها میعاد گاه دائمی شان شده ،جائی که حضور و صدای عزیزان شان را حتی از دور و پشت دیوارهای بلند می شنوند.
آنها به هر مناسبتی در اینجا گرد هم می آیند.جائی که این روزها به اقامت گاه اجباری عزیزان شان مبدل شده است .
دیروز مقابل زندان اوین هم مراسم افطار برگزار شد و هم جشن تولد و هم دید و بازدید از زندانیانی که به تازگی از بند رسته بودند . کمتر کسی می تواند افطارهای ماه رمضان را در مقابل این بازداشتگاه از یاد ببرد. روز گذشته نیز سفره ای دیگر ازهمین افطاریها بر پا شده بود این بار روزه ای سیاسی به نیت آزادی هر چه سریع تر زندانیان دربند .
از پل مقابل زندان اوین که رد می شوی خیلی زود در سیاهی زیر پل جمع زنان، مردان و کودکانی را می بینی که صمیمانه و با سادگی گرد سفره های شان نشسته اند و با نان و پنیر و آش روزه می گشایند . آنجا زیر انداز هست و کتری وآبجوش و شیر و خرما تا روزه داران روزه های شان را باز کنند و در همان حال نیز با نگاهی به آن دیوارهای بلند ودعا های از ته دل آرزوی آزادی هر چه سریع تر عزیزان شان را کنند .
دور سفره افطار چهره همسران فعالان سیاسی و فرزندان شان را می بینی . فخر السادات محتشمی پور، همسر مصطفی تاج زاده ،همسر علی تاجرنیا ،الهه مجردی همسر محسن میردامادی و دیگر چهره های آشنای این روزها . خیلی ها هم هستند که کسی را در بند ندارند اما اینجا هستند چون فکر می کنند که همسر یا فرزند خودشان دربندند و با این زنان و کودکان احساس همدلی می کنند .
مادر هنگامه شهیدی روزنامه نگاردربند با چادر سیاه اش در آن سوی سفره نشسته و به آرامی افطار می کند .و برای کسانی که از حال هنگامه می پرسند از آخرین ملاقات اش می گوید و اینکه روحیه هنگامه این روزها کمی بهتر است اما به شدت لاغر شده و او مثل هر مادر دیگری نگران حالش است . خواهران هنگامه هم در این مراسم شرکت دارندو با سکوت به دیوارهای بلند چشم دوخته اند . هوا این روزها سردتر هم شده و روزه داران با کمی لرز افطار می کنند و با نگرانی رو به یکدیگر می گویند یعنی آنجا هم همین قدر سرد است آیا به عزیزانمان لباس گرم می دهند؟
همسر فریبا پژوه دیگر روزنامه نگار دربند هم کمی آن سوتر ایستاده است ،چای اش را می نوشد و به دیوارهای بلند زل زده است .
حالا خیلی ها تازه از راه می رسند کسانی که برای شرکت در جشن تولد آمده اند. تولدی که برای شرکت در آن از قبل دعوت شده اند . تولد سعید لیلاز، روزنامه نگار که بیش از صد روز است در یکی از سلول های انفرادی اوین زندانی است . همه توسط سپهر ناز پناهی همسر سعید لیلاز به این جشن دعوت شده اند . همسر سعید لیلاز با دو فرزندش از راه می رسد و البته با پدر پیر سعید لیلاز. مادر سعید اما نیامده چون تاب دوری از پسرش را ندارد و شیون و زاری می کند .و حالا لابد در گوشه ای از خانه اش برای پسرش دعا می خواند و اشک می ریزد کار همیشگی اش در این روزها .
پدر سعید که پیرو لرزان است صندلی اش را در گوشه ای می گذارد . گوشه ای که خیلی زود در کنارش کیک تولد 48 سالگی سعید لیلاز گذاشته می شود با تصویر همیشه خندانش روی کیک و جمله کنارش اش .« سعید لیلاز را آزاد کنید.» خیلی زود همه دور کیک حلقه می زنند و یک صدا می خوانند «:زندانی سیاسی تولدت مبارک ».« تولد تولد تولدت مبارک ».
شمع و فشفشه است که روشن می شود و صدای شهرزاد ، دختر نوجوان سعید لیلاز که از همه می خواهد دست بزنند .اما فقط نگاهی به صورت اشک آلود پدر سعید کافی است تا دلتنگی همه تازه شود و همه به این فکر کنند که اکنون سعید در گوشه سلول تنگ و تاریکش چه می کند ؟ در روز تولدش به چه می اندیشد ؟و آیا می داند که فقط چند سو آن ور تر همه به یادش هستند و حالا کادوهائی را که برایش آو رده اند به همسرش تقدیم می کنند.
در جمع میهمانان کسانی هم هستند که تازه از زندان آزاد شده اند. ژیلا بنی یعقوب روزنامه نگار یکی از آنهاست که با در دست داشتن عکس همسرش حالا به حلقه اطراف کیک پیوسته است . همسر او بهمن احمدی امویی دیگر روزنامه نگار زندانی بیش از صد روز است که در بازداشت به سر می برد بی انکه کوچکترین خبری از آزادی اش به گوش برسد .عکس بهمن را همه می بینند که بر رویش نوشه شده« بهمن احمدی را آزاد کنید »و ژیلا که یک لحظه هم این عکس را از خود دور نمی کند .
شیوا نظر آهاری هم با مادرش آمده است. دختری جوان که به خاطر فعالیتهای حقوق بشری اش صد روز در بند بود و تازه چند روزی است از زندان آمده است خیلی ها دور شیوا را گرفته اند و حالش را می پرسند و او مثل همیشه با روحیه است .مثل همیشه از خانواده ها سراغ زندانی هایی را می گیرد که مدتهاست تماسی با خانواده های خود نداشته اند ،زندانی هایی که گمنام تر مانده اند .شیوا می گوید باید روی این جور زندانی ها بیشتر کار کنیم.شیوا چند روز پس از آزادی همان کاری را می کند که به خاطرش بیش از نود روز در زندان بوده است :دفاع از حقوق زندانی های سیاسی.
در همهمه احوال پرسی ها و تولد مبارک گفتن ها زنی میانسال با شادی تلفنش را پاسخ می دهد . مادر حسین اعزامی از دستگیر شدگان پس از انتخابات است پسرش حالا از پشت دیوارها به او زنگ زده و مادر قربان صدقه اش می رود.
می گوید :« عزیزم پشت سرت را نگاه کنی مادرت را می بینی اینجا تولد است و همه هستند .”مدام قربان صدقه پسر دربندش می رود پسری که حالا در اعتراض های پس از انتخابات بازداشت شده و حالا با گرفتن دو سال حکم زندان در بند عمومی اوین به سر می برد .»تلفن با اشک های مادر و دلتنگی اش به پایان می رسد .
کمی آن سوتر زنی با تمام قوا فریاد می زند.« زندانی سیاسی تولدت مبارک ».می گویند 10 سال پیش پسرش روز 18 تیر دستگیر شده و تاکنون از او خبری نیست اما مادر هنوز نا امید نشده و در همه برنامه ها حضور دارد نه تنها برنامه ها که مقابل اوین ماوا و جایگاهش شده ، هنوز امید وار است که پس از ده سال بی خبری روزی فرزندش از پشت دیوارهای بلند بیرون بیاید .
جمعیت کمی از زیر پل خارج شده و به سمت خیابان آمده تا این بار با فریادهای الله اکبر صدای شان را به گوش عزیزان شان برسانند .
« الله اکبر، الله اکبر » «زندانی سیاسی آزاد باید گردد » ،یاحسین ،میرحسین ” ،یا مهدی ،شیخ مهدی “فریادهائی است که به آسمان می پیچد و از دیوارهای قطور می گذرد تا به زندانی سیاسی بگوید عزیز هستید و ماندگار
+ There are no comments
Add yours