مدرسه فمینیستی: هاله سحابی، یکی از اعضای مادران صلح بود و مرگ دلخراش این مادر صلح، همه اعضای این تشکل زنانه را در اندوه فرو برده است. زهره تنکابنی، یکی از اعضای مادران صلح نیز دست به قلم برده و با دل نوشته ای یاد و خاطره هاله سحابی را پاس داشته است. متن کامل مقاله زهره تنکابنی را که خواننده را با شجاعت و مقاومت هاله در کنش های اجتماعی اش آشنا می سازد، در زیر می خوانید:
به یاد یار
سخت بود برای مرگ عزیزی چون هاله سحابی قلم بر کاغذ نهم. صدها خاطره از او داشتم. فقط سه سال و نیم بود که می شناختم اش ولی هر چه بیشتر او را شناختم بیشتر فریفته خوی انسانی و راستی و درستی اش شدم و از طریق او به خانواده اش، به پدرش، و مادر عزیزش زری خانم احساس احترامی عمیق کردم که چنین دسته گلی پرورش داده اند.
اولین بار بعد از اعلام موضع مادران صلح در سال 1386، به خانه خانم مرتاضی رفته بودم که او را دیدم و دیدار خصوصی بود و در همان دیدار طی ساعتی بحث و گفتگو به دلم نشست و از وی دعوت کردم به مادران صلح بپیوندد کمی مردد بود. به مینو گفتم راضی اش کن بیاید چون در همان برخورد اول، پختگی اش، صداقت اش و مدارای بی مانندش جذبم کرده بود.
در جلسه بعد مادران صلح شرکت کرد و پای ثابت آن شد. به تدریج او را بیشتر و بیشتر شناختم. تواضع و صداقت در رفتار با دوستان و صلابت در مقابله با زورگویی، فریفته ام کرده بود. او اصلا با دوستان رابطه خودی و غیرخودی نداشت. یادم می آید که در اولین تجمع ما برای ارائه نامه ای به دبیر کل سازمان ملل قرار شد هاله پلاکاردها را تهیه کند و قطعنامه را بخواند. ما 13 نفر بودیم ولی به محض رسیدن به مقابل درب نمایندگی سازمان ملل شاید سه برابر تعداد ما، مامورین و لباس شخصی ها آمده بودند و اجازه نمی دادند شعاری داده شود، آن هم به نفع فلسطینی های غزه، و نمی گذاشتند قطعنامه را بخوانیم . هاله با سماجتی بی نظیر به خواندن قطعنامه با صدای بلند پرداخت و درحالی که ماموران به دنبالش بودند حاضر نبود دست بردارد. از او خواهش کردیم از ادامه خودداری کند اما او به هیچ کس گوش نمی داد، و بالاخره نامه را به اتمام رساند.
دومین تجمع در مقابل سفارت فلسطین باز هم به عنوان همبستگی با مردم غزه در مقابل مامورین که اصرار داشتند پراکنده شویم جلوی مسجدی در میدان فلسطین ایستاد و حاضر نشد به همراه ما بیاید. وقتی ما اصرار کردیم که بیاید گفت: «عروس خانواده مان حامله است و برای همین او را به داخل مسجد فرستاده ام و تا به سلامت ردش نکنم از این جا تکان نمی خورم» و با ایستادگی خود به مقصود رسید.
دستگیری در میدان بهارستان را نیز باید به حساب مقاومت و ایستادگی اش در برابر زورگویی و خشونتی که در مقابل مردم به کار می رفت، دید. وقتی از زندان موقتا آزاد شد گفت سخت ترین بخش بازجویی وقتی بود که در مورد مادران صلح می پرسیدند و پنج روز از دو هفته زندان را من به کلنجار با بازجو در این رابطه گذراندم. او در همه زمینه ها تک بود. زن سیاسی پخته ای که فکر می کرد می تواند جانشین مطمئنی برای زنده یاد پدرش باشد. درک بالای سیاسی و مشی پرهیز از خشونت او فراتر از همه ما بود. فکر می کنم اگر فرشتگانی در جهان وجود داشته باشد او یکی از آنها بود. روزی که برای عیادت از پدرش به مرخصی آمد، جلسه مادران صلح بود. همه با اشتیاق پیشنهاد کردند برویم به بیمارستان و او را ببینیم، زیرا همه او را که سمبل آزادگی و صداقت و مدارا و ایمان بود؛ به راستی دوست می داشتند.
هفته بعد به جلسه مادران صلح آمد، صحبتی داشت راجع به بند زنان و آنچنان نرم و راحت راجع به ترکیب بند و سایر موارد صحبت کرد که برای همه ما رفتن به زندان به امری ساده جلوه گر شد. شنیده بودم که او با حضور خود و تشکیل کلاس های متعدد زبان فرانسه و تاریخ و نیز به واسطه اخلاق زیبایش به رشد همبستگی و آرام نگه داشتن بند زنان زندان اوین کمک شایانی کرده است. پس برخاستم و در آغوشش فشردم و به خاطر بردن ارزش های زیادی به میان زنان زندانی و آسان ساختن تحمل زندان از وی تشکر کردم درحالی که او طی سخنانش اصلا به عملکرد خود نپرداخته بود. وقتی شب عید به منظور دیدار از خانواده اش به لواسان رفتیم، دیدن مادر بزرگوارش زری خانم و نیز سابقه آشنایی با عمه عزیزش زهره خانم مرا به این نتیجه رساند که از آن خانواده، و از دامان پدری چون زنده یاد مهندس سحابی و مادری اصیل و باوقار چون زری خانم فرزندی غیر از هاله نمی توانست پرورش یابد، با همه نیکی هایش که یک از چند گفته ام.
امیدوارم که خانواده خوبش و مادران صلح، این فاجعه دردناک را بتوانند به خوبی تحمل کنند.
+ There are no comments
Add yours