تقدیم به منصوره شجاعی، خادم کتاب در ایران

۱ min read

عبدالرضا محتشم-5 بهمن 1388

مدرسه فمینیستی: در اوقات فراغت و در معیّت دوستان و بعضی از همشهریان فرهنگ دوست برای تجهیز کتابخانه های عمومی در مناطق محروم کشور، چندین سال است که به جمع آوری کتاب مشغول هستیم. رجوع ما اغلب به ناشران خیرخواه و کتابداران و اهل فرهنگ است. ناشران فرهنگی که در مقایسه با ناشران کتابهای درسی و پُرفروش، طبعا وضع مالی خوبی هم ندارند به این امر خداپسندانه خیلی بیشتر کمک کرده اند. در طول دوازده سال که به این کار معنوی و لذت بخش سرگرم هستیم بارها شده که ناشران فرهنگی خودشان در این امر خیر، پیش قدم بوده و آستین بالا زده اند و همکاران خود را نیز به اهداء کتاب ترغیب و موظف نموده اند.

چندسال پیش در جستجوی اهداء کنندگان کتاب، به راهنمایی یکی از بانوان کتابدار که از دوستان قدیمی زنم بود و با خانم دکتر صنعتی هم آشنایی داشت سعی نمودم با موسسین کتابخانه زنان، به نام کتابخانه صدیقه دولت آبادی، تماس حاصل نمایم . ایشان دو نفر از موسسین این کتابخانه را به زنم فاطمه، معرفی کرده بود. به کمک فاطمه سعی نمودیم با آن ها تماس بگیریم اما فقط یک نفر را پیدا کردیم که با روی باز پاسخگویمان بود و آن فرد کسی نبود به جز خانم منصوره شجاعی. با او در خصوص کتابهای اهدایی به کتابخانه های مناطق محروم با ایشان صحبت کردیم و خدمت شان عرض کردم که اکثر کتابخانه های مناطق محروم احتیاج به اهداء کتابهای مربوط به مسائل زنان دارند.

خانم منصوره شجاعی با روی باز و حمایتگر از کار ما قدردانی نمودند و قول دادند که سعی شان را خواهند کرد و هر طور شده برای تهیه و اهداء کتابهای مربوط به ادبیات زنان ، کمک خواهند نمود. که بعد از یکماه به بنده تلفن زدند و مژده آماده بودن تعداد فراوانی کتاب را اعلام فرمودند.

برای گرفتن کتابها به همراه زنم باید به کتابخانه صدیقه دولت آبادی می رفتیم. فرداروزی که قرار بود به آدرس مورد نظر مراجعه نماییم فاطمه نتوانست بیاید و من به تنهایی به کتابخانه صدیقه دولت آبادی مراجعه کردم ولی تا خواستم که وارد محوطه کتابخانه بشوم خانم شجاعی خیلی محترمانه و با شرم و رودرواسی از ورود بنده به کتابخانه ممانعت به عمل آوردند و با معذرت خواهی گفتند که ورود آقایان به کتابخانه زنانه، قدغن است. من که انتظار تابلو ورود ممنوع را نداشتم از ایشان پرسیدم که سرکار خانم شجاعی اگر کتابخانه شما عمومی است بنابراین چه مشکلی هست اینجانب که به سن و سال پدر شما هستم نمی توانم وارد شوم و احیانا کتاب مورد علاقه ام را عاریت بگیرم؟

ایشان فرمودند که طبق آیین نامه مصوب هیئت امنای کتابخانه صدیقه دولت آبادی، مجوز ورود به کتابخانه و استفاده از فضای محدود آن، مخصوص خانم ها است. به ایشان عرض کردم: دخترم حالا اگر بنده کتابی را از کتابخانه شما احتیاج داشته باشم تکلیف چیست؟ که گفتند لیست بدهید برایتان تهیه و تقدیم خواهیم کرد. و در همان حال که توضیح می دادند با شیرینی و یک فنجان چای از بنده پذیرایی کردند، و چون درب کتابخانه باز بود توانستم فضای بسیار وزین و آبرومند آن را که با سلیقه آراسته شده بود ببینم. علی ایحال کتابهای اهدایی را که بالغ بر بیست و پنج عنوان بود و اکثرا زمینه ادبیات داشت برای ارسال به کتابخانه ها، تحویل گرفتم و رهین منت ایشان شدم.

این قضیه مربوط به سالها پیش است و بنده دیگر تماسی با خانم منصوره شجاعی و کتابخانه صدیقه دولت آبادی نداشتم به جز یک بار که بعد از دریافت کتب اهدایی، زنم با ایشان تماس گرفته بود و از همت عالی ایشان و کتابهای ارزشمندی که هدیه کرده بودند تشکر نموده بود و خانم شجاعی با فاطمه در خصوص جشن بزرگ کتاب تحت عنوان مراسم اهداء تندیس صدیقه دولت آبادی به کتاب منتخب هیئت داوران کتابخانه، مفصلا صحبت کرده بودند و فاطمه را به شرکت در آن مراسم فرهنگی که خانم شجاعی گفته بودند هر سال هم مرتبا برگزار می شود دعوت بعمل آورده بودند . در خلال آن گفتگو بود که فاطمه متوجه سابقه فعالیت طولانی خانم شجاعی در امر کتابداری و اشتغال ایشان در کتابخانه ملی شده بود.


فاطمه چندباری در مراسم جشن کتاب و اهداء تندیس صدیقه دولت آبادی که به همت و مدیریت بانوان کتابدار تشکیل می گردد شرکت نمود ولی در سال گذشته توفیق شرکت در آن مراسم را پیدا نکرد تا این که یکماه پیش، هنگام غروب که به منزل آمدم زنم با غم و اندوه گفت که خانم شجاعی بازداشت شده اند و ایشان را به زندان اوین برده اند.


من از این خبر غیرمترقبه که خیلی ناگهانی برایم بود متعجب و تلخ شدم و تا دیروقت شب خواب به چشمانم نیامد. هزار فکر و خیال به سرم آمد منجمله نادر بودن بانوانی که به کتاب و کتابخوانی در این مملکت خدمت می کنند و فعالیت بی مزد آنان که چقدر باارزش است و مشخص نیست چرا دولت وقت، دائره بازداشت ها را به خادمان کتاب و عناصر فرهنگی مملکت کشانده است. تمام این روزها از فکر این رویکرد دولت خارج نشده ام و همین جا لازم می بینم به مسئولین عرض کنم که رفتارشان با ایرانیان فرهنگ دوست و اهل کتاب و ناشران، کاملا غلط است و راه و رسم مملکت داری، چنین نیست.

مثل بسیاری از مردم آرزو دارم و از خدا می خواهم زندانیان سیاسی هر چه زودتر آزاد شوند، و این وجیزه را چون برگ سبز ناقابلی به خانم منصوره شجاعی (خادم بی مزد و منت کتاب و کتابداری در ایران) تقدیم می نمایم.


مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours