مدرسه فمینیستی: امروز نقش و جایگاه رسانه ها در حدی است که نمی توان زندگی را بی حضور آنها قابل تصور دانست. رسانه ها بویژه تلویزیون فقط وسیله ی سرگرمی نیستند؛ بلکه در بسیاری از جنبه های فعالیت اجتماعی و فردی ـ حتی در واکنش های عاطفی مان ـ دخالت و تاثیر دارند. ما از رسانه ها نقش های اجتماعی و جامعه پذیری را می آموزیم. رسانه ها و در راس آنها تلویزیون، در کنار نهادهای دیگری که افکار عمومی جامعه را می سازند و به آن جهت می دهند، نقش عمده ای ایفا می کنند. بررسیهای روانشناسی اجتماعی در زمینه نقش و قدرت رسانه ها نشان می دهد که رسانه های گروهی دارای چنان قدرتی هستند که می توانند نسلی تازه در تاریخ انسان پدید آورند؛ نسلی که با نسلهای پیشین از جهت فرهنگ، ارزشها، هنجارها و آرمانها، بسیار متفاوت است.
رسانه ها و به خصوص رسانه های تصویری، از طریق سریال ها و گزارش های مصور و جذاب، هنجارهای خاص اجتماعی و مورد علاقه شان را به افراد تلقین می کنند. این رفتارهای ارائه شده نیز معمولا رفتار «مناسب اجتماعی» قلمداد می شود. به این ترتیب، رسانه ها، با ارائه ی الگوها و هنجارهای خاص (که در جهت اهداف مدیران رسانه هاست)، باعث ایجاد همنوایی در افراد می گردند.
کسب آگاهی در مورد خویشتن، تقویت ارزشهای شخصی، یافتن الگوهای رفتاری، همانند سازی با ارزشهای مورد اعتنای دیگر، و در یک کلام «هویت یابی» یکی از علل روی آوری افراد به رسانه ها و بویژه تلویزیون است. بنابراین عنایت به محتوی رسانه ها با توجه به کارکردهایی که در زمینه الگوهای رفتاری دارند مهم و در خور توجه است. اگر رسانه ها تصویری درست از زنان ارائه دهند به هویت یابی آنها در جامعه و نزد افکار عمومی کمک می کنند. امروز زن ایرانی بیش از هرچیز نیازمند تصویری واقع گرایانه از خود است.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی که آیینه تمام نمای اندیشه حاکمان این مرز و بوم درباره هرموضوعی از جمله مسائل زنان است نیز با پخش سریالها،فیلم ها و تبلیغات مصور از شبکه های مختلف قصد دارد برای زنان هویتی بسازد که هم خود زنان آن را بپذیرند و هم مردان. اگرچه برخی زنان در برابر کسب این هویت رسانه ای و فراواقعی، مقاومت می کنند، اما آیا همه زنان و مردان در برابر این هویتی که با واقعیت زندگی روزمره و مشکلات شان فاصله دارد و اغلب ساخته ذهن ایدئولوگ های نظام است می توانند مقاومت کنند یا این هویت کاذب را ناخودآگاه در اذهان خویش بازتولید می کنند به خصوص که فرهنگ جامعه ما نیز که فرهنگی مرد محور و پدرسالار است با بخشی از محتوی این سریالها همپوشانی دارد .
در تمام این 30سال تصویری کلیشه ای و مخدوش از زن در تلویزیون دولتی ایران به تصویر کشیده شده است. زنی منفعل که تنها نقش اش پرکردن صحنه است، زنی مکار و اغواگر و یا زنان فرشته صفتی که مدام درحال ارسال پیام های اخلاقی هستند. سریال هایی هم هست که تصویر زن قدرتمندی در کنار این زنان می درخشد البته زنی چادری ، نمازخوان و سخت پایبند مذهب که بسیار عقلانی و سنجیده عمل می کند. اما بیشمار زنانی که نه منفعل اند، نه اغواگر، نه مذهبی، متاسفانه نادیده گرفته می شوند. آیا این حذف سیستماتیک، نوعی اعمال خشونت و سرکوب علیه زنان و نادیده گرفتن هویت آنها نیست؟
در سالهای ریاست آقای علی لاریجانی بر صدا و سیما کمتر خشونت فیزیکی علیه زنان در سریالها یا فیلم ها دیده می شد اما درسال های اخیر و به خصوص سال 88 در سریالهای گوناگون (از جمله سریال پربیننده «دلنوازان» یا سریال «کلانتر»، «به کجا چنین شتابان»، و…) خشونت های فیزیکی علاوه بر خشونت کلامی شامل تحقیر،دشنام و استهزا زنان، پررنگ بود. بدون تردید می توان ادعا کرد پرونده صدا و سیما با روی کار آمدن آقای ضرغامی از لحاظ خشونت علیه زنان تندتر و غلیظ تر شده است. همچنین ترویج چند همسری، ترویج عقیده حیله گری زنان و همدستی آنان با مردان شیاد، حمله به زنان فمینیست و دگراندیش در برنامه های مختلف از جمله برنامه «خبر 20:30»، القای نقش مادری و همسری به عنوان تنها نقش طبیعی زن در برنامه های مختلف مثل «برنامه خانواده» در «شبکه یک» سیما و جز آن، نمونه های بارز اثبات این ادعاست . در این فرصت به بررسی اجمالی دو داستان از سریال «کلانتر» که شنبه شب از شبکه اول سیما پخش می شود و اشاره کوتاهی به سریال «به کجا چنین شتابان» می پردازم.
جالب است نیروی انتظامی از یک طرف ماهنامه علمی ترویجی پلیس زن منتشر می کند، از طرف دیگر اجازه می دهد پلیس زن مورد بی احترامی در سریال کلانتر قرار گیرد. در دیالوگ های بین پلیس های مرد این سریال ، زنان پلیس مورد تمسخر قرار می گیرند که چرا رعایت سلسله مراتب رابه جا نمی آورند و به خود اجازه می دهند از مافوقشان سوال کنند! پلیس زن در یکی از قسمت های این سریال ـ داستان مرگ مشترک ـ وقتی سرگرد مسئول از او خواست آلبوم های خانوادگی مقتول را ببیند، پرسید چرا؟ سرگرد با تحکم گفت: فراموش نکنید شما برای این استخدام شده اید که در حوزه هایی که ما نمی توانیم وارد شویم جستجو کنید! یعنی در نیروی پلیس هم زنان جنس دیگرند و البته در این سریال به خوبی این فرودستی به نمایش گذاشته می شود. حال آنکه در سریال های خارجی نظیر «کمیسر لسکو» که سریالی فرانسوی است، لسکو زنی شجاع و ماهر در حرفه ی خود به تصویر کشیده می شود . او علاوه بر پلیسی زبردست بودن گویا روان شناسی است که بر همه اتفاقات پیرامونش به خوبی واقف است. نکات تربیتی/ رفتاری او در ارتباط با فرزندان، همسر، و همکاران و حتی مجرمان، این سریال را برای مخاطب، جذاب تر می کند.
نکته مهم دیگر در این سریال و سایر سریالهای پلیسی مانند دایره جنایی یا ماموران آبی پوش به جز لیاقت و شایستگی زنان پلیس احترام آنها و رفتار بدور از خشونت آنها با متهمان و مجرمان است. در این سریالها اگر پلیس های مرد فراتر از قانون عمل کنند این زنان شایسته و متعهد پلیس هستند که مانع آنها می شوند. در حالی که در داستان مرگ مشترک از سریال کلانتر ما شاهد استفاده ابزاری از پلیس زن و غیرقانونی عمل کردن هستیم. آنها ابتدا با دوز و کلک وارد خانه مادر همسر مقتول شدند بعد از این که اطمینان حاصل کردند همسر مقتول در خانه است از منزل خارج و نظاره گر ورود قانونی پلیس مرد همراه با حکم شدند.
در قسمت دیگر این داستان رفتار پرخاشگرانه پلیس های زن بازداشتگاه با زنان متهم به چشم می خورد. متاسفانه درداستان مرگ مشترک مانند سریال «دلنوازان» انگشت اتهام به طرف زنی که قربانی مرد داستان بود اشاره رفت. زنی که شوهرش سبب ابتلای او به ایدز شد سپس او را ترک کرد. این زن با مردی که همسرداشت ازدواج کرد بدون آنکه از بیماری خود خبرداشته باشد. زن هنگامی که از بیماری خود مطلع شد به شوهرش نگفت تا خوشیختی کوچکش را از دست ندهد اما همسر اول مرد و جنین او ایدز گرفتند. اگرچه پنهان کردن این بیماری درست نبود ،اما ترک زن توسط همسر اولش بدون گفتن دلیل هم درست نبود. این ترک بزدلانه بود که مرگ مشترکی را برای چندنفر رقم زد.
در داستان دیگری از این سریال زن جوانی توسط همسر مسن اش به دلیل سوظن به قتل رسید اما چنان ظریفانه سریال این نکته را به تصویر کشید گویا حق مرد بوده به همسرش شک کند . اصلا رفتار زن شک برانگیز نشان داده شد چرا که مثلا موبایلش را جلوی همسرش پاسخ نمی داد، یا بدون او به مهمانی می رفت! درحالیکه در این سریال مرد به خانه همسر سابقش رفت و آمد داشت البته برای خرید و دیدن دخترش که اختلاف سنی زیادی هم با مقتول نداشت! در این داستان مرد ابتدا مانع شد همسر جوانش که توسط همسر قبلی مرد تهدید شده بود، خانه راترک کند، آن هم نه با خواهش یا حتی با رفتاری محترمانه بلکه با رفتاری به غایت زشت و بعد هم در اثر ضرب و شتم او همسرش جان باخت. البته به طور تلویحی سریال قتل را ناشی از وجود حسادت میان زنان این مرد و به نوعی شاید حتی قربانی شدن مرد توسط این دو زن، نشان داد.
در سریال به کجا چنین شتابان زنان مختلفی ایفای نقش می کنند در قالب همان نقش های سنتی اما کتایون زن اغواگر سریال به علت اعتیادش به کوکاکین توسط همسرش که خود نیز معتاد به کوکائین است کتک می خورد!- اگر اعتیاد بد است دیگر مرد و زن نمی شناسد- کسی که با کتایون به علت ثروتش ازدواج کرده نه به خاطر عشق و علاقه آیا این رفتار ابژه انگاری زنان و نوعی از انواع خشونت علیه زنان نیست؟ کتایون به علت باردارشدن در حال ترک کردن است و شوهرشکه تازه متوجه اعتیاد او شده با بذل دشنام های گوناگون به او قول می دهد کمک اش کند تا ترک کند آن هم فقط به خاطر بچه که با تاکید تکرار می کند . آیا زن تنها وسیله جوجه کشی است و پلی برای ترقی؟
در مجموع می توان گفت هویتی که اغلب سریالهای صدا و سیما به زنان می دهد هویتی غیرواقعی، گزینش شده، و عقب افتاده است . و با ارائه الگوهای مخدوش و غیرواقعی و با نادیده گرفتن واقعیات زندگی زنان نه تنها خشونت علیه آنها را نهادینه می کند بلکه هویت انسانی آنها را نیزمنکوب می کند. در حالی که صدا و سیما با ارائه الگوهای واقعی می تواند به مردان و زنان در بازیابی هویت انسانی زنان کمک کند.
این سریال ها تنها نمونه ای از سریالهای مختلفی هستند که صداوسیما در سال 88 پخش کرد و پیام های خشونت گستری را علیه زنان به تصویر کشید. به تغییر رویه صداوسیما که امیدی نیست اما امیدواریم درسال89 حداقل تلویزیون های ماهواره ای خارج از کشور سریالهایی این چنینی را پخش نکنند. اگرچه هم اکنون سریال دلنوازان که سریالی لبریز از خشونت علیه زنان است و از «شبکه 3» سیما پخش می شد در یکی از شبکه های ماهواره ای در حال پخش مجدد است .
+ There are no comments
Add yours