مریم شولر اوچک دختر ی از یک خانواده مهاجر ترکیه ، رئیس بخش روانی بیمارستان شاریته در برلین پایتخت آلمان است. بیمارستان شاریته که با دانشگاه برلین ارتباط تنگاتنگ دارد یکی از بیمارستان های بزرگ و مشهور آلمان و بخاطر فعٌالیت های علمیش در زمینه بهبودی بیماران بسیار مشهور و خوش نام است. مریم شولر اوچک دکترمتخصص اعصاب ، روانشناسی و روانکاوی است. در عین حال او مسئول اتحادیٌه و انجمنی بر علیه افسردگی در برلین و گروه کاری در رابطه با مهاجران بیمار در بیمارستان شاریته است. مریم در سال 1962 در ترکیه بدنیا و در سنین کودکی به آلمان آمده است بر خلاف میل خانواده به درس خواندن ادامه داد، دیپلم دبیرستان گرفت به دانشگاه رفت و دکتری خود را گرفت.
سئوال: شما مسئولیت گروه مبارزه با افسردگی ساکنان برلین را بر عهده دارید. با این نام به نظرمی رسد که شما خیال مبارزه بر علیه دشمن خطرناکی را دارید.
مریم : بله ما واقعآ چنین خیالی داریم.
سئوال: تا بحال اگر کسی دچار بیماری افسردگی می شد، تلقی اش این بود او مبارزه را باخته است و امید پیروزی نیست ، فقط باید یاد بگیرد که با این بیماری کنار آید و آن را تحمٌل کند.
مریم : من مسئله را به این شکل نمی بینم. افسردگی یک بیماری است. در حال حاضر چهار میلیون انسان در آلمان با این بیماری دست و پنجه نرم می کنند. از هر چهار زن یکی و از هر هشت مرد یکی در زندگی خود یکبار دچار این بیماری شده است. شما و من هم از این بیماری در امان نیستیم. بنابراین باید به دنبال راه های معالجه آن گشت.
سئوال : چرا زنان دوبرابر مردان به این بیماری مبتلا می شوند؟
مریم : بعضی ها مسئله هورمون را یکی از دلائل اصلی افسردگی می دانند. بعد از وضع حمل در بعضی از خانم ها افسردگی شروع می شود.خانم ها مشاهده می کنند که باید در خانه بمانند زیرا باید از کودکانشان مواضبت کنند ، نمی توانند شاغل باشند و یا کار شغلیشان را آن گونه که تصور می کرده اند به پیش ببرند. تمام این مشکلات باعث افسردگی در خانم ها می شود. در حقیقت زنان بیشتر از مردان در معرض ابتلاً به این بیماری هستند.
سئوال : مرکز توجه انجمن مبارزه با افسردگی بیشتر انسان هائی است که خارجی هستند و از کشورهای دیگر به آلمان مهاجرت کرده اند. چرا این نوع انسان ها مورد توجه قرار گرفته اند؟
مریم: از تجربهً مستقیم خودم و کار با بیمارانم در مطب میدانم که مهاجران بیشتردچار این بیماری می گردند. بنابراین باید یک رابطهً مستقیم بین این بیماری و مراحل مختلف مهاجرت که آن ها پشت سر گذاشته اند وجود داشته باشد. در هر کدام از این مراحل عامل فشار روانی نقش بزرگی را بازی می کند و فشار روانی ( استرس) بدن را آماده پذیرفتن افسردگی می کند.
سئوال : منظور شما از مراحل مختلف مهاجرت چیست؟
مریم : مرحله اوٌل آمادگی برای مهاجرت. این مرحله می تواند بسیار مختلف باشد. وقتی یک آلمانی قصد مهاجرت به کانادا را دارد او می تواند خود را برای این مهاجرت از قبل آماده کند مثلآ زبان می آموزد، برنامه ریزی می کند ، با خانواده و دوستان خداحافظی می کند. ولی وقنی که یک انسان به خاطر جنگ ، گرسنگی یا تعقیب به هر دلیل اجبارآ باید از کشور خود خارج شود و به هر کجا که پیدا کند برود در حالی که نمیداند که چه حوادثی در انتظار او است.
سئوال : این ندانستن ها باعث فرسایش اعصاب و اضطراب است؟
مریم : صد در صد. من بخوبی خاطرات مهاجرت خودم را بیاد می آورم . من از یک خانواده ترک ترکیه هستم. وقتی که کودک بودم باید به آلمان می آمدم. من تمام مدت گریه می کردم و میگفتم دلم نمی خواهد به آلمان بیایم با وجودی که خانوادهً من مدت ها بود که در آلمان زندگی می کردند. من را علی الرغم میل خودم بغل زدند و همراه خود آوردند. مهاجرت خود خواسته و برنامه ریزی شده خیلی کمتر باعث اضطراب است.
سئوال : مهاجرت چه عوامل فشاری با خود دارد؟
مریم : در مرحلهً اوٌل می تواند فقط چند ساعت باشد، زمانی که پرواز مستقیم و مثلآ با هواپیما باشد و مسئلهً غیر عادی در میان نباشد. ولی می تواند هفته ها و یا ماه ها طول بکشد در مواقعی که مسئله فرار در میان است و انسان نمیداند که سرانجام از کجا سر در می آورد. من بیمارانی داشتم و یا دارم که مدت ها در یک گوشهً تاریک و تنگ در یک کامیون نشسته بوده اند و پیوسته در حال حرکت و نمی دانستند که بالاخره کی به مقصد نا معلوم می رسند. این تجربه تلخ بیماری تراما را با خودحمل می کند.
سئوال: مرحلهً بعدی چیست؟
مریم : مرحلهً توازن و هماهنگی بیش از حٌد، کشف طلا ، ماه عسل. در این مرحله مهاجران فکر می کنند که به هدف رسیده اند، به ساحل امن وامان، به سرزمین موعود. بعد از این همه بدبختی بالاخره به راحتی رسیده اند، می توانند به آرزوهای خود دسترسی پیدا کنند ، وضعیت خود، خانواده و بخصوص فرزندانشان بهتر خواهد شد.
سئوال : چه اتفاقی می افتد وقتی که این احساس امنیٌت از بین برود؟
مریم : در این موقع مرحلهً عدم توازن و نا هماهنگی است. تازه انسان زمین سخت را زیر پای خود حس می کند به قول معروف با سر بزمین می خورد. مسائل را با نگاهی دیگر می بیند. انسان متٌوجه واقعیت ها می شود: من زبان این کشور را نمی شناسم و نمی توانم با آنها رابطه بر قرار کنم. تمام روًیا ها ، تصٌورات و برنامه ریزی ها بهم می ریزد. مشکلات جدیدی وجود دارد که انسان به آنها نیندیشیده است . در این مرحله برای اوٌلین بار انسان هائی که مهاجر هستند سرو کارشان با پزشک و سیستم بهداشتی می افتد. که بطور متوسط حدود هفت سال بعد از ورود به وطن جدید است.
سئوال : بجزاین که شما بعنوان یک بچه خردسال دلتان نمی خواست به آلمان بیائید، تجربهً مراحل مهاجرت خودتان چگونه بود؟
مریم : من و خواهرم بیشتر مواقع نزد پدر و مادربزرگمان در یک ده کوچک در نزدیکی دریای سیاه در ترکیٌه زندگی می کردیم.و ناگهان از شهر دوزبورگ آلمان سر در آوردیم. ما را بهمین سادگی بدست مرد غربیه ای که حداقل ما بچٌه ها نمی شناختیم سپردند.ما همراه او با هواپیما به آلمان پرواز کردیم و والدین ما در فرودگاه ما را از او تحویل گرفتند.
سئوال : آیا شما هم مرحله خوشبخت بودن را حس کردید؟
مریم : من فقط بیاد می آورم که مادرم بسیار شاد و راضی بود که با لاخره دخترانش پهلویش هستند و او سعی می کرد که ما هر آرزوئی داشتیم بر آورده کند. این را بخوبی بیاد می آورم که برای من عروسکی بسیار بزرگ با دو تا چشمان زیبای سیاه خریده بود.
سئوال : مرحلهً عدم توازن هم شما داشتید؟
مریم : من نمیدانم که در مورد من می شود دقیقآ این مراحل را شمرد زیرا مشکل است چون بعد از مدتی ما به خانم های جوان تبدیل شدیم. من اصلآ نمی دانم چه مسائلی را بگویم و چه جیزی را نگویم زیرا خیلی از مسائل در این مرحله خصوصی است.
سئوال : خاطرات خصوصی را بهتر می توان در ک کرد تا فقط نظریٌه یا تئوری های خشک.
مریم : من در سال 1970 به آلمان آمدم. در آن موقع بچه های خارجی بسیار کم بودند چون هنوز خانواده های مهاجر فرزندان حود را به آلمان نیآورده بودند. تمام دوستان من فقط همکلاسی های آلمانی بودند وما از این بابت مشکلی نداشتیم تا خواهرم و من به سن بلوغ و ازدواج رسیدیم. در آن موقع این سئوال برای خانوادهً ما مطرح شد که با ما دختران جوان دم بخت از ترکیٌه آمده چکار کنند و تصمیم گرفتند ما را شوهر بدهند.. خواستگاران زیادی می آمدند و می رفتند. خواهرم در سن هفده سالگی با یک نفر که پدر و مادرم برای او در نظر گرفته بودند ازدواج کرد ولی من می خواستم دیپلم دبیرستانی را بگیرم.
سئوال : پس درگیری ها شروع شد ؟
مریم : درسته . خانوادهً من بسیار سختگیر و متعصب بودند. زیرا خود آن ها هم ازطرف خانواده اشان در ترکیه کنتزل و باز خواست می شدند. مثلآ به آن ها می گفتند دخترباید ازدواج کند ولی آنها زیاد توجهی به این حرف ها نمی کردند. این چیزی است که با عث میشود من برای خانواده ام احترام فوق العاده قائل شوم. زیرا آنان سعی کردند که موقعیت ما جوانان را درک کنند و به ما اجازهً دهند که به خواسته هایمان جامهً عمل بپوشانیم. من الان نمی خواهم وارد جزئیات شوم فقط می گویم آنان چشمان خودشان را بر روی مسائل جدید نبستند.
سئوال : و حالا خانواده به شما افتخار می کنند ؟
مریم : بله آنها حیلی افتخار می کنند. وقتی که من از خانواده ام سئوال می کنم که چرا شما در آن زمان اینگونه رفتار می کردید ، آنها جواب می دهند که ما در آن موقع اطلاعات کافی نداشتیم و نمی دانستیم که میشود نوع دیگری هم رفتار کرد. زمانی که سه هفته به امتحانات دیپلم دبیرستانم بود و من به شدٌت مشغول آماده کردن خود برای امتحانات و بخصوص درس شیمی بودم، مادرم از من پرسید تو چرا دائم خودت را با این کتاب ها سرگرم می کنی ؟ تو هم برو در یک کارخانه کار کن و پول برای زندگی خودت فراهم کن. امروزه با افتخار میگوید : خوب شد که تو مقاومت کردی و درس خواندی.
سئوال : مادر شما بیسواد است ؟
مریم : بله او بیسواد است. پدرم هم خواندن و نوشتن را در دوران سربازی در ارتش آموخته است.
سئوال : زنان دو برابر مردان دارای بیماری افسردگی هستند. بر اساس آخرین گزارش و داده های اداره بهداشت و بهزیستی ایالت برلین زنان خارجی و مهاجر باز هم بیست و پنج در صد بیشتر از زنان آلمانی به این بیماری مبتلا هستند. دلیل آن چه می تواند باشد ؟
مریم : زنان مهاجر در مقایسه با آلمانی ها در معرض فاکتور های مختلف قرار دارند. می توانید شما تصٌور کنید که انسان از محیط آشنای زیستی خود کنده شود و به جائی آید که نه تنها زبان آنجا را نمی شناسد بلکه تمام دوستان و آشنا های خود و در حقیقت اتکای روحی و مادی خود را از دست داده و کاملآ غریب و بیگانه باشد. واضافه بر این، عوامل دیگر مثل همسر و مادر بودن ، کارکردن در محیط بیگانه ، عروس بودن وزندگی با خانوادهً شوهرو تنهائی کشنده تاًثیر مهمی دارند. مسئله مهم دیگر این است که خیلی از مهاجران و همچنین آلمانی ها فکرمی کردند که روزی به کشور خود باز خواهند گشت. چهل سال است که هیچ کس کار جدی در بارهً مهاجران ، ادغام و پیوند آنان با جامعهً آلمانی ( اینتگراسیون) انجام نداده است. چه اشتباه بزرگی ! امروزه ما نتیجه این اشتباه را می بینیم. این یکی از عوامل مهم افسردگی در رابطه با مهاجران است.
سئوال : جوانان بیشتر به شما مراجعه می کنند یا افراد مسن تر؟
مریم : می شود گفت تعادل بر قرار است. تعداد زیادی از مراجعه کننده های ما مربوط به ازدواج های مهاجرتی است.
ازدواج کردن با کسی که دارای اقامت قانونی در آلمان است در حقیقت تنها راه قانونی ورود به آلمان است . خیلی از دختران به دلائل متعدد از جمله : اجبار خانواده وازدواج زورکی ، یا رهائی از دست محیط بستهً خانوادگی و یا حتی البته بندرت ماجراجوئی خود دختران ازوداج می کنند، ولی آنان نمی دانند که در این جا دچار چه دردسرهائی خواهند شد.
سئوال : آیا این مشکلات قابل پیش بینی است ؟
مریم : صد در صد . خیلی از این زنان در ترکیه در شرایط مدرنی زندگی کرد ه اند. بعد به اینچا می آیند وبدون اینکه ارزیابی درستی داشته باشند که باید وابسته به همسران ، به خانوادهً شوهر و دروضعبت پائین تری زندگی کنند. آ نها را محدود می کنند و فقط باید در خدمت خانوادهً شوهر با شند و به آنان خدمت کنند. آنان بچه دار می شوند ولی حتی حق ندارند آن گونه که دوست دارند فرزندان خود را تربیت کنند. چیزی که من متوچه شده ام این است که اغلب این نوع زنان از شوهران خود بیشتر درس خوانده ودارای مدرک بالاتری هستند. بنابراین اگر کسی نتوانست شرایط خود را بپذیرد بیمار میشود آنهم بیمار روانی. تعداد زیادی از بیماران ما زنان جوانی هستند که بعد از خود کشی و یا بعد از این که همسرانشان آنهارا شدیدآ کتک زده اند به ما رجوع می کنند.
سئوال : کتک و آسیب بدنی بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی بکی از بزرگترین عامل بیماری زنان است.
مریم : درسته. تحقیقاتی از ایالات متحدهً امریکا و کانادا در دست است که ثابت می کند سرمایه گذاری برای جلوگیری از فشار و کتک بر علیه زنان و بهبود شرایط زندگی آنان بیشتر از نظراقتصادی مقرون بصرفه است تا این که سرمایه گذازی در طرح هائی شود که زنان را بعد از آن که مورد تجاوز و کتک قرار گرفتند حمایت کنند.
سئوال : شما خودتان خانم دکتری هستید که از خانواده مهاجر می آئید. بیمارهایتان در موقع مراجعه به شما چه انتظاری دارند؟
مریم : شناختن علل و دلائل فرهنگی و مسائلی که در« وطن ترکیٌه » موجود است و یک مکالمًه راحت و بدون اشکال به زبان ترکی. برای من صحبت کردن به زبان ترکی باعث زنده کردن احساسات و عواطف مختلف می شود. امٌا صحبت کردن به زبان آلمانی بیشتر دقیق و راجع به بیماری است. وفتی آنان به زبان ترکی چیزی را شرح می دهند من دریافت متفاوتی دارم زیرا ترکی برای من زبان مادری است ومن بیشتر احساساتی می شوم و حتی گاهی گریه می کنم. ولی اگر همین مسائل به زبان آلمانی شرح داده شود من را دچار چنین احساساتی نمی کند و کمتر تحت تاًثیر عواطف رقیق قرار می گیرم.
سئوال : شما بزبان کردی و عربی هم صحبت می کنید؟
مریم : نه فقط ترکی ، آلمانی و انگلیسی هم در محدودهً آنچه که در مدرسه آموخته ام.
سئوال : آلمانی ، ترکی ، کدام زبان مادری شما است؟
مریم : سئوال خوبی است. من در آلمان بزرگ شده و پرورش یافته ام. ولی چیزی که باعث برانگیختن احساسات و عواطف من می شود موزیک ترکی بخصوص فولکلور منطقهً دریای سیاه است. این موزیک تند و حتی به نظر بعضی ها ناآرام، من با علاقه گوش می دهم. شاید باین دلیل که ما در خانه اغلب آن را می شنیدیم . این موزیک را من زمانی دوست دارم که حال خوشی ندارم و به من آرامش می دهد.
منبع: مجله آلمانی تاگس زایتونگ 21 آوریل 2008
+ There are no comments
Add yours