مدرسه فمینیستی: «… گفتم به توان بی نهایت ــ توان N ام ــ دوست ات دارم. خندید. سیمین بهبهانی می تواند حتی در چنین روزگاری
بخندد. در حالی که می دانم دلش پرخون است…» / سیمین دانشور(1)
… در چهارده سالگی شعرهایی سرودم که در مدرسه خواندم و معلم ام مرا تشویق کرد… چند روز بعد زنی جوان با مادر خود، که بسیار شبیه دخترش بود به خانه ما آمد. ماه اسفند بود. زن جوان شرم رو و اندک سخن بود. مادرم فخری ارغون، شعر مرا برای او خواند. زن جوان مرا بوسید. وقتی رفتند مادر گفت: او «پروین اعتصامی» است بزرگترین شاعر زن در زبان فارسی. شاید نهانی آرزو می کرد که روزی چون او باشم. (2)
استاد سیمین بهبهانی بدون شک یکی از چهره های پُر فروغ و ماندگار در تاریخ فرهنگ و ادب ایران، باقی و پابرجا خواهد ماند. چهره ای مستقل، صبور و خودساخته که توانسته است قالب غزل و طرز غزل واره را در شعر معاصر، نو کند و مرزهای آن را بگستراند.
69 سال یایداری و تلاش نستوه در سرودن شعر و غزل پارسی، و نیز انتشار دهها مجموعه ی گرانقدر و ارزنده به قلم ایشان، حکایت از عشق شورانگیز بانوی بی بدیل شعر معاصر سرزمین مادری مان دارد. «شاید در ایران تعداد زنان هنرمند در طی قرون کم نبوده اند اما در تاریخ گُم شده اند چرا که قلم دست مردان بوده است… اما تونل زمان، سیمین بهبهانی را نخواهد بلعید. یقین دارم.» (3)
زنده یاد دکتر علی محمد حق شناس سالها پیش از خاموشی اش در مطلب به یاد ماندنی خود «نیمای غزل: سیمین بهبهانی» نوشت که سیمین بهبهانی همچون نیما یوشیج به طرزی موثر دست به آشنایی زدایی شاعرانه زده است و همان شیوه ی خلاق و بدعت گزار نیما را به کار گرفته است: «سیمین بهبهانی به منظور انجام امر آشنایی زدایی از قالب غزل، از میان واحدهای ساختاری آن قالب، واحد وزن را ــ یعنی بنیادی ترین عنصر سازنده قالبهای شعری را ــ برگزیده است. آنگاه با افزودن بیش از چهل و یک وزن کم سابقه یا به کلی بی سابقه بر اوزان غزل، این قالب کهنه را هویتی نو بخشیده و آن را پذیرای پیامهای نو و معانی امروزی کرده است. و این درست همان شیوه آشنایی زدایی است که نیما نیز سالها پیش از سیمین، در کار شعر فارسی به طور کلی کرد و از آن رهگذر، بدعت نیمایی را پایه گذاشت. نیما با بدعتگری در اوزان عروضی به آشنایی زدایی از کل شعر پارسی رسید و سیمین با بدعتگری در اوزان غزل به آشنایی زدایی از غزل راه برد و توانست قالب غزل را پذیرای فضاهای تازه معنایی کند یعنی آن قالب را از نظام بسته ادب پارسی باز گرفت و به نظام باز ادبیات نیمایی هدیه کرد به گونه ای که الفت دیرینه این قالب با عوالمی چون عشق و مستی و هجران و سوز و گدازهای عرفانه شکسته شد.» (4)
استاد سیمین بهبهانی در محله ی همت آباد تهران، روز 28 تیرماه سال 1306 خورشیدی دیده به جهان گشود «مادرم می گفت، من با سر زاده نشده بودم: نخست یک دست سرخ و کوچک، پس، پشتی و سری… گویا مادر را تا آستانه مرگ کشیده بود نوزادی که من بودم زیرا نزدیک به دو منی وزن داشتم! مامای فرنگی خود را باخته بود و پدر بزرگ با پای ناتوان بر بام خانه رفته و اذان گفته بود تا دخترش به سلامت فراغت یابد ــ و یافته بود. به دایه سپردندم، زیرا مادر چندان ناتوان شده بود که شیر نداشت…» (5) استاد بهبهانی در سال 1311 خورشیدی به مدرسه می رود «به مدرسه ناموس می رفتم. در آن روزگار چیزی جز عشق نمی توانست چنان مدارس معدودی را برای دختران بنیان کند. مدرسه ناموس از کلاس اول تا آخر دبیرستان را داشت، با دو حیاط بزرگ. مدرسه در گذرگاهی قرار گرفته بود که به آن کل عباس علی می گفتند… وقتی سیزده ساله بودم، نت موسیقی را با چند قطعه فرنگی نزد ایرج عباسی آموختم. سپس یک دوره ردیف صبا را نیز نزد مسعود معارفی، استاد ویولون، به پایان رساندم. بعد به شعر روی آوردم.» (6)
دکتر فرزانه میلانی در سالهای اول دهه هفتاد خورشیدی در یکی از شماره های نشریه “نیمه دیگر” که سرویراستاری آن را نیز بر عهده داشت تمامی صفحات آن شماره را به زندگی و آثار استاد سیمین بهبهانی اختصاص داد و مجموعه ای ارزنده و ماندگار (ویژه نامه ی سیمین بهبهانی) را به فرهنگ و جهان ایرانی عرضه کرد. خود وی در پیشگفتار آن شماره می نویسد: سیمین بهبهانی به یقین از قافله سالاران توانای ادبیات معاصر فارسی است. سنت دیرپا و شاید فرسوده غزل در کف با کفایت او عمر تازه یافته، به اوجی شکوهمند رسیده، و مرزهای تصنعی را در نوردیده است. غزلهای نوتبار بهبهانی از نظر شکل هندسی غزل هستند ولی محتوا و زبان آنها؛ مخاطب و دید آنها اساساَ با غزل به مفهوم سنتی اش تفاوت دارند… او شاعری طراز اول است که با تعهدی کم مانند، شعر می سراید و در شرایطی نامطلوب و ناهموار نام خود را و نوای خود را بر لوح زمانه می نشاند. سیمین بهبهانی در پرتو قریحه و فطرتی شاعرانه و با تکیه بر ممارست و مداومت، توانایی و اهمیت ویژه خود را ــ آرام، آرام ــ بر صحنه ادبیات فارسی تثبیت نموده است… بهبهانی هرگز بافت زبان، سبک و سیاق، ارکان اندیشه، ابعاد فلسفی و رنگ و زنگ معانی و مضامین اشعار خود را در خدمت همه پسند کردن آثار خود ننهاده است. هر مجموعه ی جدیدی از او، بیانگر تحول اوست. اصولا تحول، ویژگی کار بهبهانی است: تحول در اندیشه و جهانبینی دست در دست تحول در قالب. نوآوری و ابداع نه به حکم نوجویی که در جواب نیازی درونی و به ضرورت مضامین و مفاهیم تازه. نه هدف بلکه وسیله. نه در جدال با دیروز که در جاری بودن با زمان. با خواندن کل آثار بهبهانی در می یابیم که شعر او شاهد تحربیات گوناگون است و سرانجام این تجربیات به تغییرات اساسی در قالب و طرز غزل می انجامد. او قالب کمابیش محتضر و به اصطلاح “مرده ی” غزل را چنان زنده می کند و به آن چنان اعتلایی می بخشد که با شعر نیمایی پهلو می زند. (7)
پرتو نوری علاء شاعر معاصر و نوپرداز ایران نگاه و قضاوت خود را در باره اشعار و سروده های سیمین بهبهانی در مطلبی با عنوان «پروین، فروغ، سیمین، در سه مرحله از تغییر و تحول تاریخی ایران» این طور بیان می کند: « شعر سیمین بهبهانی در “دشت ارژن” اگر چه یکسره شهادتی است به لحظه لحظه ی حوادث سیاسی و اجتماعی ایران اما به دلیل قدرت تخیل و حضور تعابیر و تصاویر بکر و احساس و عاطعه ای گرم و دلپذیر، هیچ یک از اشعار او نه تنها حالتی شعاری ندارند که از عمق و روح و جان شاعر مایه گرفته و با اتکا بر زمینه ای عینی به کلام در می آیند. نبض شعر سیمین با حرکات و تپشهای بیرون از شاعر می زند اما از صافی ذهن و ضمیر زنی فرهیخته و آگاه می گذرد که عشق و مهر را به ودیعه می گذارد. زنی زمینی، مادر وطن.
دوباره می سازمت، وطن! اگر چه با خشت جان خویش؛ / ستون به سقف تو می زنم، اگر چه با استخوان خویش.
اگر چه سیمین در وزن شعر کلاسیک دست به نوآوری می زند، اما شعر او به لحاظ صوری، همچنان ریشه در شعر کلاسیک ایران دارد. اما نوآوری حقیقی سیمین، تحولی است که در دریافتها، تجربه ها و حس و عواطف او رخ داده است. تحولی که در زمینه شعر به دادن ایماژهایی نو، تصاویری خلاق و پیوندهایی بکر رسیده اند که در زبانی پُر قدرت و دامنه کلامی وسیعی به مخاطب منتقل می شوند. به همین دلیل است که دیگر وزن و قافیه اموری عرضی بر شعر او نیستند و جوهر شعری گاه آنچنان بر اسباب ظاهری شعر او مسلط می شوند که نه وزن به گوش می آید و نه قافیه به چشم.» (8)
استاد احسان یارشاطر هم پس از مطالعه گزینه اشعار سیمین بهبهانی احساس همدلانه و قضاوت صادقانه خود را با فروتنی در نامه ای به خانم بهبهانی چنین ابراز می دارند : «امروز خواندن “گزینه اشعار” شما را که لطفاَ برای فرستاده بودید با لذت فراوان به پایان بردم. این ایام لذت بردن صافی و بی غش از اشعار معاصران کمتر بدست می آید. برخی عاری از هر قید و بندی است، برخی آئینه دق دستور زبان است و در بسیاری، هنری و احساس اصیلی نیست. بیشتر تقلیدها بی ریشه است و احساسهای مصنوعی، بی مایه ای از زندگی و فرهنگ خودمان. شعر شما برعکس سرشار از موسیقی است، زبانی آراسته و صیقلی دارد، و احساسی اصیل در دل آن می تپد. توانایی شما در محسوس کردن تجارب عاطفی و عواطف باریک و سیال زندگی مایه اصلی تاثیر و گیرندگی اشعار شماست و این فقط در دسترس معدودی است.
درین قرن که شکستن و گسستن و دور ریختن قیود کهن در شعر و نقاشی و موسیقی و پیکره سازی راهنمای فعالیتهای هنری ما و غریبان بوده است، اهمیت موسیقی در شعر و مزیت موزون بودن شعر و قافیه داری آن از یاد بسیاری رفته است و حال آنکه موسیقی تنها آرایش شعر نیست، با جان آن پیوسته است. ازین گذشته از قیودی است که ابداعات شاعرانه را شکل می بخشد.
هنری که هیچ قیدی را ملزم نیست در دوره های ” پرخاش” و ستیز با سنت، رونق می گیرد و در قرن ما بسیاری اشعار را به بی شکلی و ابهام کشیده است. آنگونه اشعار یکی از عوامل اصلی هنر را فاقد است. آزادی هنرمند باین معنی که انسان هر چه بر زبان یا قلمش می آید بگوید یا بکشد بگمان من مبنی بر تصور ناقصی از هنر است. یکی از عوامل عمده اعجاب و لذت هنری، استادی هنرمند در فتح قیودی است که می گزیند، یعنی کامیابی اوست در تحصیل مقصود با وجود قیدهای برگزیده و در عین رعایت آنها.
ازین تفصیل غرضم این بود که بگویم چرا از اشعار شما چنین لذت بردم. آهنگها و اوزان گوش نوازی که بکار برده اید، حتی وزنهای کمتر رایج و یا تازه ای که تجربه کرده اید، قافیه سازیها و بخصوص قافیه های مضاعف یا چهارپاره و مهارت کم نظیر شما در یافتن و برگزیدن یا ساختن واژه های گویا، همه بر لذت خواننده می افزاید. هر چند جوهر شعر شما، مثل جوهر هر شعری، ورای اینهاست…» (9)
از گروه اندیشمندانی که در این ویژه نامه در باره آثار ارجمند استاد سیمین بهبهانی مطلب نگاشته اند دکتر احمد کریمی حکاک است. ایشان نیز در واکاوی و تفسیر یکی از سروده های خانم بهبهانی «شلوار تاخورده دارد» به “زمینه” اجتماعی زاده شدن این غزل می پردازد و می نویسد: «به زبانی غیر استعاری، “زمینه” کلیتی است مرکب از انواع پدیده ها، ساختارها، و روابط حاضر و واقع که تنها اشتراکشان با یکدیگر به واقعیت هستی روابطی که زمینه اجتماعی و متن ادبی را به یکدیگر می پیوندد، و در فرایند اثر بخشی متن ادبی بر ذهن خواننده دستخوش دگرکونی می گردد، غزلی از خانم سیمین بهبهانی “شلوار تاخورده دارد” را برگزیده ام تا به کمک آن، شبکه پیچیده این روابط را نشان دهم…»
دکتر کریمی حکاک سپس به طور مبسوط و تحسین آمیزی، ابعاد گسترده، و روابط چند لایه و پنهان غزل “شلوار تاخورده دارد” را برای مخاطب فارسی زبان، باز می نماید. ایشان در این واکاوی مفصل، از جمله به ارتباط راوی غزل با مرد یکپا (مردی که یک پایش قطع شده و شلوارش تا خورده) نیز می پردازد که هیچ حرف و سخن و کلامی در ارتباط راوی با مرد یکپا، رد و بدل نمی شود فقط “نگاه” است که به قول دکتر کریمی حکاک عنصر اصلی سامان بخشی به این غزل است. در بخشی از این تفسیر خلاق و آموزشی می خوانیم که : «…این شعر، گزارش نگاه راوی است به مرد یکپا، و نگاه متقابل و خشم آلود مرد به او؛ و تعبیر راوی از پیام نهفته در آن نگاه؛ و رو برتافتن او از مرد یکپا، و تأملاتی که در پی این رو برتافتن به ذهن راوی غزل، راه می یابد. آنگاه گزارش صدای تق تق چوبدست مرد در گوش راوی، و باز ادامه تأملات او در باره مرد یکپا. و آخر کار نصمیم راوی به سخن گفتن با مرد، و رو کردن دوباره اش به سوی او. و بازگویی این نکته برای ما که مرد یکپا رفته و جایش خالی است. در مجموعه این کنش و واکنشها ــ که به تاکید باید گفت همه از صافی ذهن و زبان کسی می گذرد که ماوقع این برخورد را برای ما روایت می کند ــ کلامی میان راوی و مرد یکپا رد و بدل نمی گردد. پس عنصر اصلی سامان بخشی به شعر، محوری که ساختار کنشها و واکنشهای شعر پیرامون آن بنا شده نگاهی است در آغاز از سوی راوی به مرد، و نگاه دیگری در پاسخ آن نگاه از سوی مرد. این واقعیت عیان متن، مرا به جست و جوی گستره مفهومی “نگاه” در رفتار انسانی وا می دارد…» (10)
شهرنوش پارسی پور نیز در «حالت سیمین بهبهانی بودن» می نویسد: «چقدر خوب است که انسان بتواند پاسخگوی دوران حیات خود ــ خوب یا بد ــ باشد. چقدر خوب است که انسان سابقه کار و فعالیت خود را ــ هر چه هست ــ پیراهن عثمان نکند، و به دلیل آن، جنجال بر نینگیزد و دیگران را تحقیر نکند و دست کم نگیرد. چقدر خوب است که انسان همیشه بخشی از کودکی و جوانی اش را با خود داشته باشد و به مدد و با تکیه بر آنها تجدید حیات کند. سیمین بهبهانی واجد تمامی این خصوصیات است. به این دلیل که عمری دراز از سابقه ادبی او گذشته؛ خود را نمی گیرد و در صدر مجلس نمی نشیند، اما درست به دلیل حفظ همان وجه جوان حضورش هر روز تغییر می کند. در خود سقوط نکرده، دچار حالت ماندگی نیست. در اشعار جدید او که در محافل خصوصی شنیده ام و در نشریات خوانده ام رگه های تازه و سرشاری از استنباطی ژرف و عمیق به چشم می خورد. دچار این باور نیست که همه چیز را می داند، بنابراین دائم می خواند، این خوانده های جدید با سرعت در آثار تازه تر نمود پیدا می کنند. شاعره قدیمی همچنان جوان است، با شهامت به سوی ناشناخته ها می رود و اغلب با دست پُر باز می گردد. بی شک حضور سیمین بهبهانی در این برهه از زمان غنیمت است. این که خودش است. به صورت خودش باقی مانده و … هنوز بسیار جوان است.» (11)
در پایان این گزارش، بی مناسبت نیست با بهره گرفتن از زبان پُر مهر سیمین دانشور، و “برگ سبز پیشکشی” او به خانم بهبهانی، چند جمله را در روز تولد غزلسرای نام آور ایران، وام بگیریم و بدرقه راه ایشان بکنیم : «سیمین بهبهانی نبض زمانه دستش است و به یک تعبیر از سخنگویان بنام روح زمانه ماست. اماباید دانست که شعر سیمین راحت الحلقوم نیست و امید بیهوده که یک نوع خوش خیالی است، نمی دهد. امید در بیشتر شعرهایش گاه کورسویی می زند، اما گاه می درخشد. همیشه هم شعر او شاد نیست. برای ادراک سروده های سیمین حوصله و اندیشه لازم است و گاه خود شاعر هم با وجود والایشی که ویژگی اوست، سودا زده می شود و از بی کسی و رها شدگی به مراقبه می نشیند و به بودا و شیوا پناه می برد. اما از آن مکاشفه که باز می آید دامان ما را پُر گُل می کند، به شرطی که از مراقبه و مکاشفه ی سیمین، این استنباط را نکنیم که شاعر به عرفان پناه برده است. عرفان ــ که همواره گلی بوده است که شعر فارسی را معطر کرده ــ در روزگار ما هم تا حد زیادی باب روز است. اما به گمان من دوران ” تعلیق خواستهای زندگی ” و “فرو کشتن چراغ آرزوها” سر آمده است. شیوا هم تنها زندگی دهنده نیست، نابود کننده هم هست. زبان شاعرانه سیمین بهبهانی با موسیقی و رؤیا و اسطوره و واقعیت و حقیقت و تصویر و گاه با بینشی فوق حس و عقل، پیوندی همگون دارد. عمرش به بلندای آفتاب، چاه ذهنش همواره پُر آب، و رسن دستش محکم باد تا از آن ژرفا، آبهای روان بیرون بکشد و تشنگان را سیراب کند. ایدون باد.»
پانوشت ها :
◀️ 5 . نقد آگاه، تهران، نشر آگاه 1361
+ There are no comments
Add yours