صدیقه دولت آبادی: وطن پرستی، منسوجات اسلامی و حجاب

۱ min read

پری سکوتی-5 مرداد 1389

مدرسه فمینیستی: در نیمه شب 6 مرداد سال 1340، قلب پُر امید صدیقه دولت آبادی از تپش بازماند. زنی که نیم قرن برای احقاق حقوق زنان هموطن اش تلاش کرده بود سر انجام مثل همه انسانها چشم بر جهان فرو بست. در سوگ خاموشی صدیقه سرودند: « نهضت نسوان ما افسانه شد / قهرمان داستان از دست رفت.» او را در گوری در پارک قلهک دفن کردند، در همان محله ی قلهک که صدیقه، سالها پیش از مرگش، برای ساکنان اش ، آب انباری ساخته بود. صدیقه دولت آبادی از سال 1296 تا واپسین روزها و لحظات عمر پُر ثمرش، یکی از ستون های استوار جنبش زنان ایران محسوب می شد. «مدرسه قمینیستی» به روال همه سال های گذشته، و به ادای دین و احترام به زنان برجسته تاریخ ایران که زندگی و عمر و جوانی خود را برای احقاق حقوق زنان کشورشان نثار کرده اند امسال نیز در حد بضاعت، به یاد «صدیقه دولت آبادی»، سعی کرده است تا مقالاتی را در معرفی و شناخت زحمات و تلاش های این زن برجسته تاریخ، فراهم و منتشر سازد از جمله مقاله ای که در ادامه می خوانید، که خانم سکوتی در این کرونولوژی مستند، تلاش دارد شمه ای از فعالیت های فرهنگی، اجتماعی و فکری خانم صدیقه دولت آبادی را به خوانندگان وب سایت مدرسه فمینیستی، معرفی کند. اما پیش از آن، برخی از مطالبی را که پیش از این در سایت مدرسه فمنیستی در مورد صدیقه دولت آبادی منتشر شده است می توانید در لینک های زیر بیابید:

پی گفتار کتاب «صدیقه دولت آبادی: نامه ها، نوشته ها و یادها» / افسانه نجم آبادی

http://www.iranianfeministschool.or…

یادی از «صدیقه دولت آبادی»: معرفی یک کتاب / یک شخصیت / گفتگو با مهدخت صنعتی

http://www.iranianfeministschool.or…

روایتی از تاریخ معاصر جنبش زنان: دشواری ها و ضرورت تغییر روش مبارزه

http://iranianfeministschool.org/sp…

مبارزات مسالمت آمیز «بانو» / فعالیت های سیاسی – اجتماعی صدیقه دولت آبادی / الهه باقری

http://iranianfeministschool.org/sp…


مردادماه چهل و نه سال پیش، روزی که پیکر خسته و فرسوده از بیماری صدیقه دولت آبادی را به خاک سپردند در کسوت یکی از مبارزان کسب حق رأی برای زنان، نمی دانست که اگر فقط یک سال بیشتر عمر میکرد تحقق عملی «حق رأی زنان ایرانی» را بچشم خود می نگریست و این پیروزی بزرگ را به جشن می نشست.

بازتاب مرگ صدیقه دولت آبادی در مطبوعات

صدیقه دولت آبادی درگذشت. مطبوعات آن زمان، منجمله روزنامه اطلاعات در مورد وی نوشت: «صدیقه دولت آبادی، که باید او را از پرچمداران نهضت زنان ایران دانست، در 20 صفر سال 1300 هجری قمری (10 دی ماه 1261 خورشیدی) در اصفهان و در یک خانواده روشنفکر روحانی متولد شد.» و روزنامه تهران مصور در مقاله ای با عنوان «چگونه دو زنی که می خواستند او را بکشند از باوفاترین دوستانش شدند» نوشت: «در این هفته صدیقه دولت آبادی که چهل سال برای آزادی و مبارزه با بی سوادی بانوان ایران فعالیت می کرد، پس از بیماری طولانی درگذشت. او که در سال های اخیر از بیماری اش رنج می برد، از روی تخت بیماری، کانون بانوان و مدرسه بانوان را اداره می کرد و خانه اش محل بست زن های آسیب دیده از خانه شوهران ظالم و ستمکار، بود… زنان فراری از خانه شوهرانی که زنان شان را زجر و شکنجه می دادند. او با نفوذی که در دستگاه های دادگستری داشت اکثرا موفق می شد این گونه زنان را نجات بدهد. از زنان متحصن در تمام مدتی که در خانه اش بودند، مجانا پذیرایی می کرد و حتا به آن ها لباس و لوازم زندگی می داد.» سپس در این روزنامه یک خاطره فراموش نشدنی را از صدیقه دولت آبادی درج می کند:

«در آخرین ملاقاتی که خبرنگار ما با صدیقه دولت آبادی کرد او شیرین ترین خاطره اش را با اشاره به زنی که در کنارش نشسته بود، دانسته و چنین گفت: «این خانم را که در کنارم می بینید 26 سال قبل می خواست مرا بکشد، ولی از همان روز تاکنون از صمیمی ترین دوستانم است.» خانم دولت آبادی درباره آن واقعه چنین گفت: «در اوایل شهریور ماه 1314 که مدارس تازه باز شده بود، در یکی از روزها از بازرسی یکی از مدارس پشت مسجد سپهسالار مراجعت می کردم، ناگهان با انبوهی از زنان چادری مواجه شدم. یکی از زنها که همین خانم باشد مرا شناخته به دیگران معرفی کرد و بلافاصله همه دسته جمعی شروع به ناسزا گفتن کردند… آنها دست بردار نبودند و به من حمله ور شدند. کارآگاهی که آنجا مراقب بود به سرعت خود را به پاسبان خیابان رسانید و مرا از دست زنان نجات دادند. دو نفری که محرک بودند به کلانتری 2 که پشت مسجد سپهسالار بود جلب شدند. در کلانتری آنها را به جرم پاره کردم خز پشت روپوش و فحش دادن توقیف کردند و دستور زندانی ساختن آنها صادر شد. در همین وقت من وارد کلانتری شدم و خودم را به رئیس کلانتری معرفی نمودم و از آن دو زن شفاعت کردم. سروان افسر نگهبان گفت: الان با ریاست کل شهربانی صحبت کردم دستور توقیف و زندانی ساختن آن ها صادر شده است. گفتم آنها اشتباه کرده اند به جای حبس باید آنها را راهنمایی کرد، به علاوه دندان جدم پیغمبر هم به دست مردم جاهل شکسته شد، ولی آیا پیغمبر دست از هدایت مردم کشید؟ بالاخره افسر نگهبان به تقاضای من دستور داد که این دو نفر زن را از زندان بیرون بیاورند. بعد من مدتی با آنها صحبت کردم. صحبت های من چنان در آن ها موثر شد که هر دو شروع به گریه کرده مرا بوسیدند. حتا پس از چندی هر دو زن عضو کانون بانوان شدند و در دی ماه 1314 یکی از کارگردانان فعال کانون بانوان گردید، به طوری که می بینید او یکی از صمیمی ترین دوستانم است که اکثرا در اینجاست و مرا تنها نمی گذارد». (نامه ها، نوشته ها و یادها، ص. 628 – 643)

از مری وینسون تا مهرانگیز منوچهریان: در وصف مبارزات صدیقه دولت آبادی



مهرانگیز منوچهریان پس از درگذشت صدیقه دولت آبادی در مجله خواندنیها در وصف شخصیت او می نویسد: «مرحوم صدیقه دولت آبادی از بانیان نهضت زنان است و زنان ایران باید رفتار او را سرمشق خود قرار دهند و برای اجرای مقاصد عالی وی که سعادت بانوان را در بردارد، از جان و دل بکوشند و یگانه پاداشی که پس از مرگ می توان به روح وی داد آن است که ما زنان ایران آرزوهای اجتماعی و فردی او را از صفحه تصور و خیال، به عرصه عمل و واقع درآوریم» (همان، ص. 631)

شمس الملوک جواهر کلام، یکی دیگر از فعالان جنبش زنان در آن دوره درباره صدیقه دولت آبادی نوشت: «آن روزها نه کانون بانوان بود، نه دانشگاهی که دختران را بپذیرد، نه محفل و مجلسی که زنان را در آن راه بدهند، اما بدون اغراق کوشش و فداکاری خانم دولت آبادی در ایجاد بسیاری از موسسات فرهنگی و برداشتن موانع، عامل موثری بوده و این قولی است که جملگی بر آنند».(ص. 630)

ناصر دولت آبادی (نوه برادریِ صدیقه دولت آبادی) مرگ صدیقه را در شعری چنین سرود:

◀️  با تقدیم احترامات فائقه و ادعیه خالصه – امضاء<

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours