اعتقاد به مذهب، به معنی پذیرش همه آداب و رسوم خرافی نیست

۱ min read

گفتگو با هایده مغیثی-14 اردیبهشت 1387

◀️  هایده مغیثی: مرز و حدود احترام به اعتقادات مذهبی مردم یا پذیرش خرافات مذهبی نکته چندان روشنی نیست و توهم در این مورد بسیار است. در این رابطه بگذارید از اینجا آغاز کنم که در هر جامعه شهروندانی که روابط استبدادی، ظالمانه و غیر انسانی را می بینند و در مورد آن سکوت نمی کنند، افرادی هستند دارای مسئولیت اجتماعی و سیاسی. می توان چنین افرادی را در معنای وسیع کلمه روشنفکر دانست. اعمال و رفتار روشنفکر، چه بخواهد و چه نخواهد، بطور مستقیم و غیرمستقیم مورد مشاهده، قضاوت و تأسی مردم عادی قرار می گیرد. هر چقدر روشنفکر تلاش کند با تقلید از رفتار و گفتار مردم خود را «مردمی» جلوه دهد، تفاوت بینشی و رفتاری او از دید مردم پنهان نمی ماند. اتفاقاً تجارب انقلاب بهمن نشان می دهد که مردم عادی (اگر به حال خود گذاشته شوند) با تمایز رفتاری و گفتاری روشنفکران مسئله ای ندارند. حتی برای دانش و آموخته های روشنفکران احترام قائلند و انتظار دارند که آنها بتواند مسائل اجتماعی و سیاسی را روشن تر ببینند و توضیح دهند و احتمالا راه حلی پیشنهاد کنند.

متاسفانه روشنفکران پوپولیست یا «مردم زده» اغلب احترام به اعتقادات مردم را با دنباله روی از این اعتقادات اشتباه می گیرند. این دنباله روی آنان را به مردم نزدیک تر نمی کند بلکه سبب سردرگمی مردم می شود. وظیفه روشنفکر اشاعه خرد، تفکر و احترام به تفاوت ها و تلاش برای بالا بردن سطح آگاهی جامعه است نه اشاعه فرهنگ سازشکاری، تظاهر، دوگوئی و دونمائی تحت عنوان احترام به اعتقادات مردم.

از آن گذشته همه اعتقادات مردم مثبت، سازنده و در خور احترام نیست. مثلاً آیا باید به اعتقاد و سنت مثله کردن آلت تناسلی زنان (Mutilation Genita Female) احترام گذاشت و در مورد آن سکوت کرد چون این سنتِ ستم بار ریشه در باورهای مردمی دارد و به اشتباه سنتی اسلامی پنداشته می شود؟ ممکن است بگوئید میزان، آزار و بی آزاری سنت ها است و بعضی از سنت ها و مراسم زنان را نمی توان با مثله کردن آلت تناسلی آنان مقایسه کرد. این حرف کاملاً درستی است. اما معیار سنجش تنها بی آزار بودن یک سنت نیست. باید دید آیا تداوم یک سنت در جهت توان بخشی اجتماعی و فردی (empowerment) زنان، اعتماد بنفس دادن به آنان، و عاملیت (agancy) آنان است یا نه. روشن تر بگویم، اخیراً بحثی٬ عمدتاً در خارج از کشور درباره فعالان کمپین یک میلیون امضاء و مراسم آش نذری در گرفت. قضاوت من در این مورد بر مبنای اصلی که قبلا ذکر کردم است. یعنی توزیع آجیل مشکل گشا، پختن آش نذری و سفره نیاز گستردن چه اثر مستقیمی در زندگی و توانمندی زنان می تواند داشته باشد. تأثیر چنین مراسمی ممکن است برای شخص نیازمند آرامشی گذرا و برای شرکت کنندگان در مراسم، فرصت ارتباط اجتماعی و همبستگی زنانه باشد. این بخودی خود منفی نیست. اما پیام نهفته همه آنها اینست که اراده، تلاش و عمل انسانی در تحقق یک خواسته یا یک نیاز، نقش چندانی ندارد. پس باید به یک نیروی آسمانی یا به مقدسین و امامان متوسل شد تا گره بسته را بگشایند. استفاده از چنین سنت هائی بعنوان یک تاکتیک سیاسی در یک جنبش اجتماعی این پیام انفعالی را پررنگ تر می کند. تبعا برخورد با این گونه سنت ها با توجه به الویت های یک مبارزه اجتماعی و مسائل عاجلی که پیش رو دارد تعیین می شود. یعنی با توجه به شرایط بسیار دشواری که فعالین کمپین با آن روبرو هستند، شاید برخورد با سنت ها و مراسم خرافی مذهبی یا فرهنگی از اولویت های درجه اول آنان نباشد. این تا حدودی قابل درک است. حتی شرکت کردن در مراسم آش پزان نیز به احترام مادران همکاران زندانی کاملاً موجه است. آنچه موجه نیست استفاده از چنین سنت هائی بعنوان «یک تاکتیک سیاسی» تحت عنوان همراهی با «مردم» است. بخصوص با توجه به اینکه اعتقاد به مذهب لزوماً به معنی پذیرش همه آداب و رسوم و رفتارهای خرافی نیست و همه افراد متدین نیز خرافی نیستند. مشارکت در سنت های خرافی یا ضد عاملیت انسان و تخدیر کننده یا تسکین دهنده، نوعی اعتبار دادن به خرافه است.

کلام آخر این که تاکتیک ها و برنامه عمل کمپین یک میلیون امضاء مثل هر مبارزه اجتماعی دیگر در پروسه تجربه، انتقاد سازنده و بازنگری، شفاف و پالوده می شوند. طرح این پرسش ها خود نشانه بلوغ فکری و خودباوری فعالان کمپین و جنبش زنان در ایران است. من این را قدم مهمی در متحول ساختن فرهنگ اجتماعی سیاسی ایران می دانم و به شما درود می فرستم.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours