مدرسه فمینیستی: روز پنج شنبه 28 مرداد 1389، در تهران، نشستی با حضور جمعی از زنان از گرایش های مختلف در نقد و اعتراض به بندهایی از «لایحه حمایت از خانواده» برگزار شد. یکی از سخنرانان این نشست «مهندس ژیلا شریعت پناهی» پژوهشگر مسایل دینی، قرآن پژوه و از فعالان جنبش زنان بود. متن تحریر شده سخنرانی ایشان در این نشست را در زیر می خوانید:
مشروح سخنرانی مهندس ژیلا شریعت پناهی در نشست اعتراضی علیه لایحه حمایت از خانواده
لایحه حمایت از خانواده که در واقع لایحه ضد خانواده است شامل مواد و بندهای مختلفی می شود که ممکن است برخی از مواد آن خوب باشد اما ما در جنبش زنان به سه تا از مواد این لایحه اعتراض داشته و داریم که از نظر من که یک قرآن پژوه هستم، هر سه این مواد ضد قرآن است یعنی نه تنها با دین ما هماهنگی ندارد بلکه ضدیت دارد با آن. این سه ماده که در سال 1387 هم بسیار روی آن بحث شد، مواد 22 و 23 و 25 بود. در آن سال من هم به همراه عده زیادی از زنان معترض به مجلس رفتیم و در مجلس بحث کردیم، و من جزو گروهی بودم که با خانم فاطمه آلیا دیدار کردیم و من آنجا دلایل ام را مطرح کردم. در هر صورت به خاطر آن اعتراضات مجلس کمی عقب نشینی کرد اما مجددا موادی که ما به آن معترض بودیم با تغییراتی به لایحه اضافه و در هفته آینده قرار است در مورد آن در صحن علنی مجلس مطرح شود. از این رو در این جا تلاش می کنم تا نشان بدهم که این سه ماده با قرآن در تضاد است.
آیات قرآن در جهت تک همسری و نسخ تعدد زوجات است و نه در رواج آن
اولین ماده ای را که من می خواهم اینجا توضیح بدهم که با قرآن ضدیت دارد، ماده 23 است که مربوط به تعدد زوجات است. آقایان در طول تاریخ اسلام نسبت به تعدد زوجات سفسطه گونه برخورد کرده اند و مشکل ما زنان در این رابطه لزوما مشکل امروز نیست و ریشه در گذشته دارد. مشکل ما از زمانی شروع شد که پیامبر فوت کردند و خود این آقایان هم می گویند که از همان زمان انحراف شروع شد. در مورد حقوق زن هم همین اتفاق افتاد یعنی انحراف از همان دوره بعد از وفات پیامبر آغاز شد، منتها در جاهایی که مربوط به حقوق آقایان و مردان بود، این همه کتاب ها نوشته شد و آقایان سعی کردند انحرافات را بشناسند ولی در مورد مسائلی که به حقوق زنان مربوط می شد، سکوت کردند و یا کمتر در مورد آن انحرافات در حقوق زنان صحبت کردند. در حالی که ادعای من این است که انحراف در مسائل زنان از همان زمان فوت پیامبر شروع شد. حالا در این میان ممکن است کسی بگوید که خود پیامبر در آن زمان چندین همسر داشتند، اما پاسخ من این است که این آیه 3 از سوره نساء، بعد از آن نازل شد که پیامبر همسران شان را طبق قوانین منع نشده آن روز اختیار کرده بودند، نه تنها پیامبر بلکه بقیه مردان هم تعداد زیادی همسر داشتند و نه تنها مردان این را عادی می پنداشتند که زنان هم عادی می دانستند. در چنین شرایطی بود که این آیه 3 سوره نساء نازل شد تا از ازدواج بی رویه جلوگیری کند.
متاسفانه این آیه را آقایان به نام «آیه تعدد زوجات» نامیده اند درحالی که این اشتباه است و این آیه اتفاقا نازل شد تا جلوی تعدد زوجات بی رویه را بگیرد و آن را محدود کند. این خیلی متفاوت است. یک موقع شما می گویید تا آن موقع تک همسری بود و بعد این آیه آمد تا به مردان اجازه دهد تا 4 تا زن بگیرند ولی درست برعکس این در آن شرایط بود، یعنی هیچ نوع محدودیتی برای تعداد همسر در آن زمان وجود نداشت و قرآن آمد آن را محدود به 4 همسر کرد و آن هم برای این که حق یتیمان ازبین نرود و حداکثر تا 4 تا زن را جایز شمرد تا تعدد زوجات را محدود کند. این معنی اش آن نیست که قرآن دارد تعدد زوجات را رواج می دهد، بلکه برعکس، دارد آن را با توجه به شرایط آن زمان تعداد همسران را از «بی نهایت» به 4 تا محدود می کند. بعد هم در مرحله بعدی قرآن می فرماید که اگر شما آقایان می ترسید که بین این همسران نتوانید به عدالت رفتار کنید به یک همسر اکتفا کنید. این ترجمه دقیق آیه است و نه تفسیر و نه ایهام دارد.
پس از این آیه بود که خداوند به پیامبر هم گفت که همسران اضافه بر 4 تا را طلاق بدهید ولی پیامبر به دلیل این که همسران اش راضی به طلاق نبودند نمی تواند این کار را بکند. و همه این ها در تاریخ اسلام ثبت هست و در این مورد اتفاقا همه از شیعه تا سنی و 72 فرقه، این وقایع را قبول دارند و بین آنها توافق نظر وجود دارد. یعنی این در تاریخ اسلام هست که اختلافاتی پیش آمده بود و پیامبر به صورت قهر یک جای خصوصی برای خودشان می رفتند چون با همسران شان اختلاف پیدا کرده بودند چرا که خرجی که به همسران شان می دادند در حد فقیرتر افراد آن جامعه بود و خانم ها به ایشان می گفتند که حالا که شما بیت المال زیر دست تان است چرا خرجی بیشتری به ما نمی دهید و ایشان هم می گفتند من به عنوان رهبر مسلمین این حق را ندارم. بعد از دو ماه که از این قهر گذشت عمر آمد و گفت که چرا شما قهر کردید، آیه آمد خطاب به پیامبر که همسران تان را مخیّر بکنید بین طلاق و یا زندگی با حداقل خرجی که به آنها پیشنهاد می کنید، و اگر هم طلاق خواستند شما باید حق و حقوق شان را بدهید.
جالب این جا است که با اینکه خود زن طلاق خواسته بود اما خداوند می فرماید که باید حق و حقوق زن را بدهید، یعنی اگر در آن زمان حضرت محمد (ص)، زنان اش می خواستند طلاق بگیرند، مثل قانون الان ما نبود که باید همه چیز خود را ببخشند و یک باج هم به آقایان بدهند که بتوانند طلاق بگیرند، بلکه حق و حقوق مالی شان هم توسط شوهر باید به آنها داده می شد. بنابراین همه این همسران، پیامبر را انتخاب کردند و طلاق نخواستند، به خاطر اخلاق نیک شان. یعنی در مورد پیامبر (یعنی در مورد همین یک نفر) خداوند می فرماید که نه حق داری آنها را عوض کنی و نه حق داری طلاق شان بدهی اگر خودشان نخواهند، همین.
اگر بخواهم جمع بندی کنم از این روندی که در آیات قرآن در مورد چند همسری اتفاق افتاده است چند گام و مرحله وجود دارد: در گام اول، قرآن آیه نازل می کند برای محدود کردن همسران «از بی نهایت به چهار تا.»؛ گام دوم در قرآن برداشته می شود یعنی: خوف از عدم «اجرای عدالت بین همسران». یعنی یک مرد متّقی چون می داند که نمی تواند عدالت برقرار کند بنابراین به یکی اکتفا می کند جز انبیاء و اولیاء. بنابراین ما می گوییم که یک مرد مؤمن و متقی، خودش می فهمد که نمی تواند عدالت برقرار کند، بنابراین تک همسری را قرآن برایش در گام دوم پیشنهاد می کند. اما پس از این دو مرحله، قرآن گام سوم را برمی دارد و در آیه 129 سوره شریف نساء می فرماید ای مردان شما هر چند حریص باشید «نمی توانید بین زنان عدالت برقرار کنید». این آیه قرآن است. پس قرآن سه گام برداشت: گام اول از بی نهایت به چهار تا. گام دوم ترساندن مردان از بی عدالتی. و در نهایت قرآن وقتی دید مردان انگار متوجه نمی شوند آیه نازل کرد که شما نمی توانید عدالت را برقرار کنید و خودش این را اعلام کرد. پس این روندی که در قرآن طی شده، روند بی نهایت همسری به تک همسری است و نه رواج تعدد زوجات.
حال مسئله این است که اگر گفته می شود که این قوانین و لوایح بر اساس اسلام است پس باید به قرآن رجوع کردو قرآن هم که این را خیلی روشن می گوید ولی متاسفانه آقایان به جای این که به قرآن رجوع کنند می روند به اسناد دیگر رجوع می کنند. آقایان در هر جایی که مربوط به حقوق مردان می شود، هر وقت کم می آورند می گویند این ناسخ است و این منسوخ است ولی متاسفانه در مورد حقوق زنان این کار را نمی کنند.
بر مبنای همین ناسخ و منسوخ، آیا ما نمی توانیم بگوییم که آیه 129 سوره نساء که آمد در واقع آیه 3 سوره نساء را که به چهار زن جواز می داد، منسوخ کرد؟ مگر خدا در قرآن نمی گوید ما آیاتی را منسوخ می کنیم و بعد مثل آن یا بهترش را می آوریم. آیا این آیه 129 بهتر از آیه 3 نیست؟ آیا به قول آیت الله بجنوردی این وهن اسلام نیست که ما بیاییم در این شرایط اجتماعی قرن بیست و یکم رواج بدهیم، آن هم در کشوری که اصلا پذیرای این موضوع نیست. ما می بینیم که همسران دوم، به عنوان دزد شوهر محسوب می شوند در جامعه ما. مگر آن که زن نازا باشد که در آن صورت توصیه ما این است که زنی که نازاست برود با مردی نازا مثل خودش ازدواج کند و بروند از پرورشگاه بچه بیاورند. یعنی زن نازا هم مجبور نیست که تن به هوو بدهد، ولی وقتی خانم های ما خودشان ضعف شخصیتی دارند فاجعه اتفاق می افتد. از آن طرف آقایان آیات را نادیده می گیرند و از این طرف هم خود خانم ها ضعف شخصیتی دارند و این چندهمسری را می پذیرند و به نصفه شوهر اکتفا می کنند. آخر خانم عزیز، شما چه چیز کم دارید که باید «نصفه شوهر» داشته باشید؟ اصلا بر فرض محال که آقا بتواند عدالت برقرار کند ولی همه چیزش نصف است، حالا خانم عزیز تو چرا رضایت می دهی به این نصفه شوهر داشتن؟ حالا چرا؟ چون آمارهای دروغ منتشر می کنند. مثلا می گویند تعداد خانم ها خیلی زیادتر از آقایان است. این یک دروغ علمی است. در تمام دنیا طبق آمارهای سازمان ملل، و آمارهای ایران، و… تعداد مطلق مردان بیش از تعداد مطلق زنان است. ولی چرا می گویند تعداد زنان مجرد زیاد است؟ چون شرایط ازدواج را آسان نمی کنند و دوم این که سن آماده به ازدواج را برای دختر یا 9 سال و یا 13 سال می گیرند، درحالی که برای آقایان 18 سال می گیرند.
گذشته از این ها، فرض کنیم که در یک کشوری، در یک شرایط خاصی، تعداد زنان مجرد بیشتر از تعداد مردان مجرد شد، مثلا به خاطر جنگ یا مرگ و میر و از این جور مسائل. حالا در این شرایط این آقایان راه حل شان این است که بروند چند تا زن بگیرند. حالا من از کسانی که در برابر این شرایط چنین راه حلی را ارائه می کنند این پرسش را مطرح می کنم که الان در چین و هندوستان، تعادل جمعیتی بهم خورده و تعداد مردان بیشتر شده، آن هم به دلیل این که خانم ها می روند سونوگرافی و از آن جایی که هنوز فرهنگ مردسالاری وجود دارد فرزندان دختر را سقط می کنند، در کشور چین هم که قانون تک فرزندی است و در آنجا هم ترجیح می دهند پسر داشته باشند تا دختر. بنابراین این تعادل جمعیتی در آنجاها کمی بهم خورده است و در مقابل 80 تا دختر، 100 تا پسر متولد می شود. حالا آقایان فقها جواب بدهند که در چنین شرایطی، مسلمانان چین باید همین راه حل را به کار ببرند و زنان دو تا شوهر کنند تا مردان بی زن نمانند؟ مرد بی زن که خیلی خطرناک تر از زن بی شوهر است. البته مسلم است که در دین ما چنین اجازه ای داده نشده و نباید هم داده شود ولی در جایی هم که برعکس است و تعداد زنان به فرض محال بیشتر باشد نباید این اجازه داده شود و این راه حل بکار رود. بلکه باید آقایان بروند مثلا مهاجرت کنند و بروند همسر از کشورهای مجاور بگیرند. ولی می دانید در چین چه کار می کنند؟ می روند زن از کشورهای مجاور می دزدند. یعنی سیستم مردسالاری طوری است که اگر زن زیاد باشد می گویند مردان بروند چند زن بگیرند و وقتی مرد زیاد باشد، زنان را به فحشاء می کشند و یا می دزدند و از این جور بلاها سر زن می آورند تا مثلا مشکل برای «جامعه» پیش نیاید.
حالا ببینیم قرآن چه می فرماید؟ قرآن صراحتاَ می گوید که زن و مرد از نفس واحد هستند و زن و مرد باید کانون خانواده ای تشکیل دهند که آرامش دو طرفه در آن باشد. کدام خانه هست که آقا برود دو تا زن بگیرد و آرامش از آن خانواده رخت برنبندد؟ این را به شهادت تفسیر علامه طباطبایی می گویم. ایشان در تفسیر المیزان می گویند، هیچ خانه ای نیست که دو تا زن داشته باشد و آرامش در آن باشد. اما این آقایان که می خواهند چندهمسری را رواج بدهند در این لایحه به اصطلاح حمایت از خانواده، اصلا قرآن را در نظر می گیرند که می فرماید باید خانواده محل آرامش باشد؟ این آقایان مثلا می خواهند مشکل خانم هایی را که ازدواج نکرده اند حل کنند ولی در عوض آن خانمی که ازدواج کرده را دچار هزار مشکل می کنند. کجای این کار، منطقی، عقلی و قرآنی است؟ قرآن می گوید که شما مردان نمی توانید عدالت برقرار کنید. و این دیگر خیلی واضح است. یعنی قرآن گام به گام به سوی تک همسری رفته و در نهایت تک همسری را رواج داده است.
نسخ ازدواج موقت را حضرت علی (ع) تایید کردند
حالا آقایان آمده اند، یک چیز دیگر را هم اضافه کرده اند بر این چهار همسر و آن را به نام ازدواج موقت گذاشته اند. تحقیقاتی که بنده انجام داده ام، به صراحت نشان می دهد که ما در تایید صیغه هیچ آیه قرآنی نداریم، بلکه در رد صیغه آیات زیادی داریم. آقایان می گویند یکی از آیاتی که صیغه را تایید می کند آیه 23 سوره نساء است. در صورتی که از اول این آیه تا آخر این آیه، در مورد ازدواج دائم است. ولی آقایان استدلال می کنند که چون در این آیه گفته که شما «اجورهن» آنان را پس از رابطه با آن ها بپردازید پس این واژه، منظورش مهریه زن موقت است. در صورتی که این دلیل محکمی نیست، چون اگر بحث مهریه باشد که در ازدواج دائم هم مهریه وجود دارد و در ازدواج دائم هم بعد از ازدواج بر مرد واجب است که مهریه زن را به او بدهد. اصلا خانم می تواند تا وقتی مهریه را نگرفته استنکاف کند. در نتیجه، این واژه، دلیلی بر ازدواج موقت نیست.
منظور آن است که این آیه 23 سوره نساء در مورد ازدواج موقت نیست و درباره ازدواج دائم است. البته صیغه در اوایل اسلام بوده است و تا سال 20 بعثت هم بوده است. به دلیل همین تغییرات گام به گام فرهنگی که قرآن و پیامبر می خواستند اتفاق بیافتد، مثل همان گام به گام فرهنگی که قرآن پی گرفت برای رسیدن به تک همسری در آن جامعه. در واقع صیغه هم تا سال 20 بعثت مشروعیت داشته و آن سال ما یک حدیث موثق داریم از حضرت علی که در یکی از کتب اربعه شیعه استبصار شیخ طوسی که حضرت علی گفته اند با آمدن آیات مربوط به ازدواج دائم، ازدواج موقت نسخ شد.
آقای شیخ طوسی نمی گویند این حدیث جعلی است بلکه می فرمایند حضرت علی تقیه کرده اند. حالا من می پرسم آیا حضرت علی که جان شان را در میدان جنگ گذاشته بودند چرا باید در این مورد تقیه کند؟ یعنی آقایان می گویند چون عمر صیغه را نسخ کرده بود حضرت علی هم در مقابل این دستور عمر، تقیه کرده اند. اما من به عنوان یک شاگرد کوچک، کوچک حضرت علی این را یک توهین به حضرت علی می دانم، چگونه شیعیان به خودشان اجازه می دهند که این را تقیه از جانب حضرت علی بدانند. اما حالا فرض کنیم که این هم درست باشد و عمر صیغه را نسخ کرده باشد و حضرت علی هم به خاطر تقیه، تایید کرده اند. حالا سئوال این است که مگر حضرت علی بعد از عمر به حکومت نرسیدند؟ مگر حضرت علی بعد از حکومت اش همانطور که معاویه را عزل کردند و آن همه گرفتاری ایجاد شد، نمی توانستند صیغه را دوباره تایید کنند؟ چرا پس این کار را نکردند؟ پس از رسیدن به حکومت که دیگر تقیه لازم نبود پس می توانستند به راحتی دوباره صیغه را تایید کنند ولی این کار را نکردند، بنابراین می توانیم بگوییم که اصلا آن موقع هم حضرت علی تقیه نکرده بودند بلکه نظر خودشان بوده است. پس ببینید چقدر آقایان به خاطر خودشان، در طول تاریخ اسلام هر چیز را به نفع خودشان تفسیر کرده اند.
در هر صورت ادعای ما این است که اصلا ازدواج موقت در زمان پیامبر بوده تا سال 20 بعثت و با آیات مربوط به ازدواج دائم، این نوع ازدواج هم نسخ می شود. حالا اگر ما در زمان جاهلیت هستیم و به عنوان این که دین مان هنوز کامل نیست و در 20 سال اول بعثت هستیم، لااقل باید مشخص شود که این صیغه برای مردان مجرد است یا مردان متاهل. چون آقای کاتوزیان هم معتقد هستند که همسران صیغه ای هم جزو همین 4 تا همسر دائم محسوب می شوند. یعنی 4 تا همسر دائم یا صیغه ای و نه 4 تا همسر دائم و بی نهایت صیغه. اما نظر بنده این است که اگر این را هم بپذیریم که طبق آیاتی که گفتم، همسران دائم و صیغه ای را باید بین شان عدالت برقرار کرد و چون نمی توانید ــ همانطور که قرآن گفته نمی توانید بین شان عدالت برقرار کنید ــ پس تک همسری را باید پیشه کنید، یعنی یا یک همسر دائم و یا یک همسر صیغه ای. همین!
این ها حاصل نزدیک به 30 سال تحقیقات من است در قرآن. و از آقایانی که این حرف های مرا قبول ندارند، تقاضای مناظره می کنم و اگر حاضر به مناظره نیستند من این فرض را می گذارم که جوابی برای حرف های بنده ندارند.
* – گزارش نشست اعتراضی زنان علیه لایحه حمایت از خانواده:
+ There are no comments
Add yours