از 22 خرداد سال 85 تاکنون، اکثر برنامه ها و حرکت های کنشگران جنبش زنان حول محور پیگیری مطالباتی خاص سازمان یافته است. گروه های مختلف، هر یک بر اساس هویت، مبانی نظری و توانایی های سازمان خود؛ مطالبات ویژه ای را به عنوان اهداف در دستور کار قرار داده اند. آنها، در استفاده از ابزار و وسایل عمل نیز، معیارهای خاص خود را دارند. در واقع، گروه ها و جریان های ائتلافی درون جنبش زنان بر اساس مطالباتی که به عنوان هدف در نظر می گیرند؛ و همچنین، روش ها و وسایلی که برای نیل به آن هدف بر می گزینند، استراتژی ها و برنامه های عمل خاص خود را تدوین می کنند. در حال حاضر، استراتژی ها و برنامه های عمل متعددی در درون جنبش زنان قابل شناسایی است. برخی از این برنامه ها در حد طرح هایی بر روی کاغذ (یا حتی در اذهان) باقی مانده اند، و برخی این اقبال را داشته اند که در میدان عمل، وارد بازی شوند. کمپین «جمع آوری یک میلیون امضاء» یکی از جدی ترین و گسترده ترین برنامه هایی است که در عرصه عمل توانسته موفقیت های بسیاری بدست آورد. این برنامه، توانسته است مورد اجماع گروه های بسیاری در شهرهای مختلف ایران قرار گیرد و ائتلافی فراگیر را پدید آورد. البته، جریان های دیگری نیز در جنبش زنان فعال هستند که برنامه های عملی متفاوتی را پیگیری می کنند.
به تازگی، زمزمه هایی درباره مطرح شدن «حق آزادی پوشش» به عنوان مطالبه و برنامه عمل جدیدی از سوی برخی از کنشگران و گروه های جنبش زنان شنیده می شود. مسئله آزادی پوشش، از سال 57 تاکنون نقل مجلس بسیاری از محافل و گروه های فمینیستی بوده است. اما تنها در همان سال های اولیه به دلیل تثبیت نشدن قوانین حجاب اجباری، و پلیسی نشدن فضای جامعه مدنی، گروه هایی از زنان نسبت به این مسئله اعتراضاتی انجام دادند. از آن زمان تاکنون، بحث حجاب به حاشیه رانده شده است، و اگر هم اعتراضی انجام شده، تنها محدود به نوشتن چند مقاله است. البته، برخی زنان فعال در خارج از کشور همچنان به این موضوع توجه ویژه دارند و برنامه هایی نیز در این خصوص تدارک دیده اند. اما در داخل ایران، تقریباً هیچ گروهی نسبت به این مسئله برنامۀ عملِ در دست اقدامی ندارد. پس از روی کار آمدن دولت تندروی احمدی نژاد از سال 84، طرحی موسوم به «امنیت اجتماعی» توسط نیروی انتظامی به اجرا درآمد که بخش اعظم آن کنترل حجاب زنان است. این طرح، واکنش های مختلفی را در میان مردم برانگیخته است، و محدوده آزادی پوشش زنان را بیش از پیش تنگ نموده است. در چنین وضعیتی، برخی از فعالین، بحث هایی را درباره امکان تدوین برنامه ای در این خصوص مطرح می کنند.
در این یادداشت؛ نخست تلاش می شود زمینه ها، معیارها و شرایطی که در تدوین استراتژی ها و برنامه های عمل دخالت دارند (با تاکید بر نمونه کمپین یک میلیون امضاء)، مورد بررسی قرار گیرد. پس از آن، با بررسی ماهیت مسئله پوشش اجباری و شرایط موجود، احتمالات و امکانات طرحی درباره حق آزادی پوشش تحلیل می شود. در پایان نیز، به موضوع رقابت بر سر کسب هژمونی توسط گروه ها و جریان های مختلف درون جنبش زنان پرداخته می شود.
• چندگانگی تبعیض و ابعاد گوناگون تغییر
کنشگران جنبش زنان طی سال ها مبارزه دریافته اند که تلاش برای ایجاد تغییر در وضعیت نابرابر موجود، ابعاد متعددی دارد. در واقع نمی توان با نگاهی تک خطی، علت همه نابرابری ها و تبعیضات را به یک موضوع خاص تقلیل داد. بویژه نابرابری جنسیتی و تبعیض علیه زنان که در طول هزاران سال تاریخ مردسالاری در تمامی ابعاد جامعه ریشه دوانده است. از این رو نمی توان مبارزه برای تغییر را محدود به حوزه هایی خاص دانست. در مقطعی، جمعی از فعالان مسائل زنان، متاثر از ایدئولوژی های یکجانبه نگر، تصور می کردند که تنها از یک راه خاص است که می توان به برابری دست یافت. از یک سو، برخی بر این تصور بودند که تعدیل قوانین از طریق فشار بر صاحبان قدرت می تواند به بهبود زندگی زنان بیانجامد؛ از سوی دیگر، عده ای بر این عقیده بودند که تغییر نگرش و رفتار مردم از طریق کار فرهنگی برای ایجاد تغییر موثرتر است. تاکید و اصرار هر گروهی بر موضعِ خاص خود، این تصویر را ایجاد کرده بود که «تغییر قوانین» در برابر «تغییر فرهنگ» قرار دارد. اما باید توجه داشت که واقعیت اجتماعی قابل تقلیل به این دوگانه های ساده انگارانه نیست. هر دو این مسیرها نکات قوت و ضعف خاص خود را دارند. هیچ یک بر دیگری، ارجحیتِ ذاتی ندارد. بلکه، موقعیت ها و شرایط گوناگون واقعیتِ اجتماعی است که تعیین می کند کدام یک تاثیرگذار تر است. [1]
در حرکت هایی که بر تغییر قوانین تمرکز دارند، سرعت عمل و تاثیرگذاری زیاد است (البته، اگر نهادهای قانون گذار همراه نیروهای ترقی خواه باشند)؛ اما در عین حال، در طول زمان همراه با ناپایداری است و در اجرا نیز با تنش های بسیاری همراه است. در مقابل، در حرکت هایی که تغییر فرهنگ را محور قرار می دهند، جریانِ عمل بسیار کند و بطئی است، اما در نهایت به نتایجی ماندگار تر و کم تنش تر منجر می شود. هیچ کدام الزاماً بر دیگری برتری «ذاتی» ندارد. در شرایطی ایجاب می کند که برای نجات زندگی گروهی از مردم تحت ستم، تغییرات قانونی به سرعت انجام شود. در واقع، شرایط اورژانسی است و ضرورت حکم می کند که تغییرات سریع انجام شود. در زمانی دیگر، فرصت برای ایجاد تغییر وجود دارد و از سوی دیگر موضوع مورد تغییر به قدری در جامعه مورد نزاع گروه های متضاد است که تلاش برای تغییر باید همراه با تنش زدایی باشد، لذا حرکت های فرهنگی در دستور کار قرار می گیرد. از این رو، تغییرات قانونی و تغییرات فرهنگی نه روش هایی در مقابل هم، بلکه کوشش هایی هستند که هر یک سطوح خاصی از امر اجتماعی را پوشش می دهند. در واقع، از آنجاییکه امر اجتماعی ابعاد و سطوح گوناگونی دارد، لذا در مبارزه برای تغییر آن باید به این چندبعدی بودن توجه داشت.
در مورد تبعیض علیه زنان نیز وضع به همین صورت است. مبارزه برای تغییر وضعیت زنان باید در سطوح مختلف جریان داشته باشد تا به نتیجه برسد. کنشگران جنبش زنان در سال های اخیر توانسته اند از «دوگانه بینی» فرهنگ یا قانون فراتر رفته و «موازنه ای» میان کار فرهنگی و تغییر قانونی در جریان مبارزه ایجاد کنند. بطوریکه، تلاش برای تغییر، هم بواسطه کار فرهنگی و هم از طریق تعدیل قوانین پیگیری می شود. کمپین یک میلیون امضاء، مثالی واقعی برای نشان دادن این مبارزه چندسویه است. در این کمپین، از یک جانب بواسطه تعامل و ارتباط با مردم تلاش می شود تا فرهنگی جدید در جامعه رایج گردد؛ و از جانب دیگر، سعی می شود با فشار اجتماعی بر قانون گذاران، آنها را وادار به تغییر دادن قوانین نمود. در واقع، در حال حاضر جمع گسترده ای از کنشگران جنبش زنان پی برده اند که برای ایجاد تغییر باید در سطوح مختلفی بطور همزمان مبارزه کرد. چراکه، مبارزه چندسویه برای دستیابی به یک مطالبه خاص می تواند مبانی تغییر اجتماعی را نهادینه کند. به بیان دیگر، توجه به سطوح گوناگون امر اجتماعی این امکان را فراهم می کند تا جنبش های اجتماعی به سمت «تاسیس بدیل هایی نهادین» حرکت کنند.
از این جهت، روش عمل برای ایجاد یک تغییر اجتماعی، بسیار حائز اهمیت است. شرایط مبنایی و حداقلی یک روش مناسب باید این ظرفیت را داشته باشد که سطوح مختلف تغییر اجتماعی را به هم پیوند زند. یعنی اینکه، بر مبنای فصل مشترک سطوح مورد تغییر طرح ریزی شود و شیوه ای از سازماندهی و ابزار عمل انتخاب شود که از انعطاف پذیری بالایی برخوردار باشد. باز هم نمونه کمپین یک میلیون امضاء در این زمینه بسیار بدیع و موفق بوده است. روش «جمع آوری امضاء به طریق چهره به چهره» پایه اولیه حرکت این کمپین به شمار می آید. روشی که از یک سو، در تعامل مستقیم با مردم قرار دارد؛ و از سوی دیگر، با کمترین هزینه ای امکان مشارکت آنها را در عملی جمعی-اعتراضی فراهم می کند. در واقع، گفتگوی چهره به چهره داوطلبان کمپین با مردم دو نتیجه عمده دارد: 1) اطلاع رسانی و حساس سازی عمومی مخاطبان (چه موافقان و چه مخالفان)، و 2) ایجاد فرصت مشارکت حداقلی از طریق امضای بیانیه کمپین. هر امضایی که پای بیانیه کمپین می آید، حکایت از تصمیم برای تغییر، کنش و برابری دارد. امضای بیانیه، می تواند عمومی سازی گفتمان برابری جنسیتی را به تلاش های حقوقی برای تغییر قوانین متصل کند. به این اعتبار، امضای بیانیه کمپین به منزله پیوند میان کار فرهنگی و تغییر قوانین به شمار می آید.
متاسفانه، برخی منتقدین با رویکردی حداکثری، امضاء کردن یک بیانیه را یا اصلاً به عنوان کنش اجتماعی محسوب نمی کنند، یا آنرا بی ارزش و غیر تاثیرگذار می دانند. اما باید توجه داشت در جامعه استبداد زده ای که امکانات عمل جمعی در عرصه عمومی بسیار محدود است، روش جمع آوری امضاء می تواند با کمترین هزینه ممکن، فرصتی برای حداقلی از مشارکت جمعی فراهم کند. فراموش نکنیم که حدود 10 سال پیش، برخی از روشنفکران و نویسندگان را به دلیل امضای بیانیه و اطلاعیه مورد آزار قرار می دادند، و بسیاری از فعالان سیاسی داخل کشور به دلیل سرکوب شدیدی که وجود داشت به سادگی حاضر نبودند پای بیانیه های اعتراضی را امضاء کنند. اگرچه، این شرایط برای فعالان سیاسی و اجتماعی تغییر کرده است، اما باید توجه داشته باشیم که هنوز فضای عمومی جامعه متاثر از سرکوب سال های دهه 60 است. بعلاوه، اگر برخی فعالان اجتماعی و سیاسی، سطح مشخصی از عمل و به تبع آن پرداختِ هزینه را ارزشمند می دانند، خود می توانند دست به چنین اعمالی بزنند؛ اما نمی توانند از همه مردم نیز انتظار داشته باشند که پابه پای آنها عمل کرده و به همین میزان هزینه پرداخت کنند. و نکته آخر اینکه، باید توجه داشت که عریضه نویسی و امضای بیانیه های جمعی، یکی از روش های اعتراضی مرسوم در جهان است. این روش، هنوز تاثیرگذار و نتیجه بخش است و نمی توان با بهانه جویی آن را نادیده گرفت.
• ملاک های تعیین اهداف و وسایل در تدوین برنامه عمل
مطالبات بسیاری در جنبش زنان مطرح هستند، اما لزوماً همه آنها در قالب استراتژی های گروه ها و ائتلاف های جنبش زنان جای نمی گیرند. در تدوین برنامه های عمل جمعی، به دلیل محدودیت ها نمی توان همه مطالبات را یکجا پیگیری کرد. کنشگران جنبش زنان ناگزیر هستند که از میان انبوهی از مطالبات، بخش خاصی را برای پیگیری عملی انتخاب کنند. برای اینکه مطالبه یا مجموعه ای از مطالبات به عنوان «هدف» یک برنامه عمل انتخاب شوند، ملاک ها و معیارهای متعددی تاثیر دارند. عموماً، گروه ها و کنشگران مختلف، هر یک بر اساس اعتقادات و ارزش هایی که دارند، در انتخاب اهداف خود از ملاک های مشخصی استفاده می کنند. اصطلاحاتی همچون «ریشه ای بودن»، «فراگیر بودن»، «روزمره و ملموس بودن»، «حقوق پایه ای و حداقلی»، و «بحرانی و شاخص بودن» ادبیات رایجی هستند که در چند سال اخیر برای بررسی و تحلیل مطالبات جنبش زنان استفاده می شوند. این اصطلاحات الزاماً در تقابل با هم قرار ندارند؛ اما در جریان تدوین یک برنامه عملی، بویژه اگر برای یک ائتلاف باشد، تنظیم و جفت و جور کردن این ملاک ها برای انتخاب مطالبه (هدف) به تساهل و مدارا احتیاج دارد. در جهان واقعی و در جریان عمل، هیچ گزینه ای وجود ندارد که واجد تمام شرایط باشد و در واقع هیچ هدفی کامل نیست، در نتیجه در اکثر مواقع مجبوریم به دنبال یک انتخاب «بهینه» (Optimal) باشیم.
کنشگران جنبش زنان، علاوه بر انتخابِ بهینه میان مطالبات موجود، در استفاده از روش ها، وسایل و ابزار عمل نیز بر اساس هویت شان، معیارهایشان، نیازهای عملی و شرایط بیرونی دست به انتخاب می زنند. تا چند سال پیش، دایره روش های عمل محدود بود، و گروه ها و کنشگران مختلف عموماً بر اساس هویتشان از ابزار خاصی استفاده می کردند، و به سایر ابزار موجود یا نقد داشتند یا بی توجه بودند. به بیان دیگر، استفاده از ابزار و وسایلِ خاصی، ارتباط زیادی با هویت و معیارهای ارزشی گروه ها داشت. برخی مذاکره و لابی با مقامات را روش صحیح عمل می دانستند، و معتقد بودند که برگزاری تجمعات خیابانی هزینه بالایی دارد؛ عده ای بر استفاده از رسانه ها (از روزنامه و اینترنت گرفته تا ماهواره) تاکید داشتند و سایر روش ها را غیر موثر می دانستند؛ و جمعی نیز برای تجمعات خیابانی ارزش قائل بودند و لابی کردن یا فعالیت رسانه ای را نقد می کردند. اما، در جریان عمل، بویژه پس از 22 خرداد 85 و با آغاز فعالیت کمپین یک میلیون امضاء، بسیاری از این ملاک های ارزشگذارانه (که با هدف دسته بندی ایدئولوژیک انجام می شد)، دچار چالش گردید. در حال حاضر، «تقدس/کراهت» ابزار و روش ها در جریان مبارزه از بین رفته است و تا زمانی که وسایل با اهداف و ارزش های برابری خواهانه در تعارض نباشند، می توان از شیوه های متنوعی برای رسیدن به تغییر اجتماعی مدد گرفت. به عبارت دیگر، ابزار و وسایل عمل تاحدودی توانسته اند از قید محدودیت های ایدئولوژیک آزاد شوند. ابزار و وسایل مختلف لزوماً در تضاد با یکدیگر قرار ندارند، بلکه یک وسیله خاص می تواند مکمل ابزاری دیگر در پیگری مطالبات باشد.
در انتخاب اهداف و روش ها برای طرح ریزی یک برنامه عمل جمعی، علاوه بر ملاک ها و معیارهای ارزشی و نظری، عوامل دیگری نیز نقش دارند. از یک سو، توانایی ها و ضعف های درونی گروه ها و ائتلاف ها؛ و از سوی دیگر، فرصت ها و تهدیدهای بیرونی در انتخاب اهداف و وسایل و نحوه عمل تاثیر دارند. در واقع، در تدوین برنامه عمل جمعی باید به واقعیت های درونی و بیرونی نیز توجه داشت. اینکه، نیروهای گروه یا ائتلاف، چه منابعی برای عمل دارند و تا چه اندازه می توانند این منابع را هزینه کنند؛ اینکه، در جریان اجرای برنامه چه میزان نیرو و سرمایه انسانی و مادی را می توان بسیج کرد؛ اینکه، توانمندی نیروها و ضعف های آنها به چه صورت است؛ اینکه، ساخت فرصت های سیاسی چه امکاناتی را فراهم می کند؛ اینکه، نیروهای رقیب چه برنامه های عملی در دست اجرا دارند؛ اینکه، نیروهای مخالف از چه ظرفیت هایی برخوردارند؛ اینکه، فشارها و تهدیدهایی که از بیرون بر نیروها تحمیل می شود به چه حد است؛ و سوالات بسیاری از این دست در تعیین مختصات یک برنامه عمل تاثیر دارند. البته، باید در نظر داشت که از ابتدا نمی توان تمام جزئیات یک برنامه عمل را تدوین کرد، بلکه تنها رئوس کلی قابل طراحی است، و سایر جزئیات باید در جریان اجرایی شدن برنامه، تنظیم شوند. این نوع برنامه ریزی و ترمیم در حین عمل، مدیریتی سیال را در اختیار کنشگران قرار می دهد، تا به مقتضای شرایط و موقعیت های مختلف بتوانند برنامه عمل را زنده و پویا نگه دارند.
• تفاوت میان برنامه های جنبشی با مقاومت های خودبخودی
به دلیل گستردگی تبعیض های موجود علیه زنان در جامعه ایران و حاد بودن برخی از این تبعیض ها، باید در نظر داشت که تنها کنشگران و فعالان اجتماعی نیستند که در قالب حرکت های مدنی به اعتراض و مبارزه برای تغییر وضعیت زنان اقدام می کنند؛ بلکه بسیاری از زنان عادی در طول زندگی روزمره خود، در جهت بهبود شرایط زندگیشان دست به اعتراض می زنند. برخی از تحلیل گران و کنشگران جنبش زنان، ادعا می کنند که تلاش های روزمره زنان برای بهبود وضعیت شان را می توان در قالب مفهومی وسیع از جنبش جای داد. مفاهیمی مانند «جنبش عام» در برابر «جنبش خاص» تلاش هایی نظری برای توضیح دادن و جا دادن چنین حرکت هایی در قالب جنبش «کلی» زنان است. [2] به این معنی که مبارزات جمعی را جنبش خاص، و اعتراضات فردی را جنبش عام بدانیم. تا چند سال پیش، برخی از فعالان جنبش زنان برای اینکه به مخالفان خود ثابت کنند که جنبش زنان وجود دارد، تغییراتی همچون افزایش تعداد ورودی دانشجویان دختر (60%) به دانشگاه را مثال می آوردند. در واقع، آنها برای برجسته تر نشان دادن «اندازۀ» جنبش زنان، سعی می کردند با مثال آوردن از چنین اعتراضات روزمره ای، دایره جنبش زنان را گسترده تر نشان دهند. اما مسئله اینجاست که ماهیت و مبنای این دو پدیده با هم متفاوت است، و نمی توان آنها را در قالبِ یک تعریف بسیط از جنبش فهم کرد.
اگرچه در تعریف مفهوم جنبش اجتماعی، میان نظریه پردازان و تحلیل گران اجتماعی مختلف، گزاره واحدی که مورد توافق و اجماع همگان باشد، وجود ندارد؛ اما غالب آنها برای توضیح دادن اینکه جنبش های اجتماعی چه هستند، از مجموعه صفات و اصطلاحات مشترکی استفاده می کنند. تاکید بر «کنش جمعی»، «هویت»، «روابط شبکه ای»، «اعتراضات غیر متعارف»، و غیره، مجموعه عناصری هستند که اکثر نظریه پردازان در تعریف جنبش های اجتماعی از آنها استفاده کرده اند، البته هرکدام از نظریه پردازان بسته به نقطه عزیمت نظری خود، یکی از این موارد را برجسته تر و اصلی تر قلمداد کرده اند. اخیراً، تلاش هایی در جهت ارائه تعریفی ترکیبی از مفهوم جنبش های اجتماعی توسط نظریه پردازان متاخر صورت گرفته است. به عنوان مثال، در یکی از این تعاریف ترکیبی، جنبش اجتماعی عبارت است از «شبکه های غیر رسمی مبتنی بر اعتقادات مشترک و همبستگی که از طریق استفاده مداوم از اشکال گوناگون اعتراض، حول موضوعات منازعه آمیز بسیج می شوند». [3] اگر این تعریف ترکیبی را بپذیریم، دیگر نمی توان هر نوع پویایی اجتماعی را در قالب مفهوم جنبش اجتماعی جای داد. پدیده هایی مانند افزایش نسبت ورود دختران به دانشگاه، یا مواردی از این دست، اگرچه یک تغییر مهم اجتماعی به شمار می آید، اما متفاوت از یک جنبش اجتماعی است. لذا برای شناخت و درک صحیح تر چنین پدیده هایی به تعاریف، مفهوم سازی ها و نظریه هایی دیگر احتیاج است.
به تازگی اتفاقات جدیدی، برخی تحلیل گران را متمایل ساخته است که پدیده های اعتراضی جدیدی را در قالب مفهوم جنبش های اجتماعی جای دهند. [4] چندی پیش، اهالی و رهگذران میدان صادقیه تهران، به دلیل برخورد اهانت آمیز نیروهای پلیس در برخورد با نحوه پوشش یک دختر، دست به اعتراض زدند و یکی از خیابان های منتهی به این میدان را مسدود کردند. این اعتراض مردم، با برخورد خشونت آمیز نیروهای امنیتی مواجه شد، و پس از مدتی صدای اعتراض آنها خاموش شد. طی یک سال گذشته که شدت برخوردهای پلیسی با نحوه پوشش زنان افزایش یافته است، مشابه چنین اعتراض هایی در سطح شهر تهران و حتی سایر شهرهای کشور گسترش یافته است. مسلماً چنین اعتراضاتی حاکی از منازعه ای اجتماعی برای آزادی در انتخاب پوشش شهروندان است. اما، آیا می توان چنین اعتراضاتی را در قالب مفهوم جنبش های اجتماعی جای داد؟ اگرچه، چنین اعتراضاتی از مشابهت هایی با جنبش های اجتماعی برخوردارند، اما از دو جنبه عمده متفاوت از جنبش های اجتماعی به شمار می آیند. 1) چنین اعتراضاتی اساساً «خودبخودی» است، در حالیکه در جنبش های اجتماعی سطحی از «برنامه ریزی» برای عمل وجود دارد. 2) در این نوع اعتراض ها روابط میان افراد مختلف بسیار شکننده و مقطعی است، و کنش ها بیش از آنکه خصلتی جمعی داشته باشند، «فردی» هستند. حال، اگر بخواهیم چنین اعتراضاتی را به عنوان جنبشی اجتماعی بشناسیم، مفهومی چنان بزرگ و مبهم از جنبش ایجاد می شود که نه تنها قادر به شناخت صحیحی از واقعیت نیست، بلکه در برنامه ریزی برای عمل نیز با مشکل مواجه می شود.
منشاء شکل گیری بسیاری از این نوع اعتراضات نه بر اساس یک هویت جمعی و مشترک، بلکه بر اساس نیازها و منافع زندگی روزمره افراد است. آصف بیات، هدف شکل گیری سیاست های خیابانی این چنینی را «تامین حداقل های یک زندگی شرافتمندانه» می داند. به اعتقاد وی، نمی توان با نظریه های جنبشی چنین پدیده هایی را بررسی نمود، و مفهوم «پیشروی آرام» برای توضیح این نوع اعتراضات مفیدتر است. [5] در واقع، اعتراضات روزمره و خودبخودی مردم که در برابر فشارهای اجتماعی شکل می گیرد، منطقی متفاوت از برنامه های جنبشی دارد. زنان و مردانی که در برابر برخورد توهین آمیز نیروهای پلیس دست به اعتراض می زنند، اگرچه ممکن است حتی متحمل هزینه بالایی شوند، اما نسبت به اعتراض خود و تبعات آن از پیش بصورت جمعی نیاندیشیده اند. روابط میان آنها در بهترین شرایط، از طریق «شبکه ای انفعالی و نامحسوس» تنظیم می شود، و مبنای کنش آنها فردی است. در واقع، آنها برای یک زنجیره اعتراضی پایدار برنامه ریزی نکرده اند، بلکه تنها زمانی وارد صحنه می شوند که یا فشارها بسیار زیاد باشد، یا فرصت اعتراض فراهم شود. در حالیکه، در جنبش های اجتماعی، کنشگران و گروه های مختلف، اهداف و روش عمل خود را تاحدودی برنامه ریزی می کنند. اگرچه، در جنبش های اجتماعی (برخلاف احزاب سیاسی)، یک استراتژی مدون برای تنظیم اقدامات وجود ندارد، اما برنامه های عمل مختلفی توسط گروه ها و ائتلاف های گوناگون پیگیری می شود که در نهایت نحوه عمل در جنبش ها را سامان می بخشد.
تفکیک میان جنبش های اجتماعی، و مقاومت های خودبخودی، تفکیکی ارزشی و هنجاری نیست. بلکه تفکیکی کاربردی برای عمل است. چراکه، با چنین تفکیکی، می توان عناصر واقعیت اجتماعی را بهتر واکاوی کرد. و در نتیجه، با شناسایی عناصر مختلف واقعیت اجتماعی، بهتر می توان برنامه ای برای عمل جمعی طراحی نمود. همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، گروه ها و ائتلاف های گوناگون جنبش زنان، در جریان عمل جمعی ناگزیر از انتخاب هدف و روش عمل هستند. بدین ترتیب، تفکیک میان جنبش و مقاومت های خودجوش می تواند شناخت مناسبی برای انتخاب هدف و روش عمل فراهم کند. این تفکیک به ما کمک می کند تا محدودیت ها و فرصت های عرصه عمل را بهتر فهم کنیم. این تصور ساده سازانه که مقاومت خودبخودی مردم، همان جنبش اجتماعی است؛ و بنابراین گروه ها و کنشگران مسائل زنان باید از چنین شیوه هایی استفاده کنند، ممکن است منجر به اشتباهات جبران ناپذیر در برنامه ریزی و عمل جمعی شود.
• بررسی طرحی احتمالی درباره «حق آزادی پوشش»
کنشگران و گروه های مختلف جنبش زنان طی سال های اخیر (بویژه پس از 22 خرداد 85)، به سمت تدوین برنامه های عمل حرکت کرده اند. برنامه هایی همچون «جمع آوری یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تغییر آمیز»، «قانون بی سنگسار»، و «لغو سهمیه بندی جنسیتی» از جمله برنامه های شناخته شده ای هستند که در حال حاضر توسط گروه ها مختلف جنبش زنان پیگیری می شوند. و همانگونه که پیشتر اشاره شد، این برنامه ها در جریان عمل تنها می توانند به مطالبه یا مطالباتی خاص توجه داشته باشند، و رفع همه مشکلات زنان ایرانی، در قالب یک برنامه امکان پذیر نیست. در این بین، «حق آزادی پوشش» مسلماً یکی از مجموعه حقوق انکار ناپذیر زنان است. اما مطالبه آزادی پوشش، تاکنون جزء برنامه هیچ یک از گروه های تاثیرگذار جنبش زنان در داخل ایران نبوده است. هرچند، برخی ادعا می کنند که آزادی در انتخاب پوشش، یکی از اولویت دار ترین، ریشه ای ترین، و شاخص ترین مطالبات زنان در جامعه ایران است. اما تاکنون، اراده ای جمعی برای پیگیری چنین مطالبه ای در قالب یک برنامه عمل وجود نداشته است. دلایل متعددی سبب شده که کنشگران و گروه های مختلف جنبش به سمت چنین مطالبه ای حرکت نکنند.
حجاب اجباری در ایران، که سابقۀ مدرنِ آن به بعد از استقرار حکومت اسلامی باز می گردد، پدیده ای بسیار چندوجهی است. اگر تا اوایل دهه پنجاه، حجاب تنها سنتی مربوط به نظام پدرسالاری دینی بود، با رشد جنبش های دینی در عرصه سیاست و تسخیر قدرت دولت توسط آنها، حجاب به سامانه ای چندوجهی، هم در سطح ملی و هم در ابعاد جهانی، بدل شد. از یک سو، پشتوانه تاریخی و ساختاری حجاب ریشه در نظام مردسالارانه جامعه دارد، که با نهاد و فرهنگ دینی درآمیخته است؛ از سوی دیگر، حجاب نماد و هویتی سیاسی است که حکومت اسلامی در ایران را به جنبش های بنیادگرای اسلامی در سراسر جهان پیوند می زند. از این رو، حجاب، سامانه ای به شدت سیاسی است که نه تنها مناسبات سیاست داخلی یک «دولت-مردسالاری دینی» را تنظیم می کند؛ بلکه بسیار فراتر از آن نقشی جدی در سیاست خارجی ایران ایفا می کند. از این جهت، مطالبه کردن حق آزادی پوشش، یقیناً مطالبه ای کاملا سیاسی است، که نه تنها در برابر دولتمردانِ ایرانی قرار می گیرد، که کل جنبش بنیادگرای اسلامی در منطقه خاورمیانه و جهان را به چالش می کشد. چالشی جدی و تعیین کننده که با یکی از برجسته ترین نماد هویتیِ بنیادگرایی اسلامی سر ستیز دارد.
هر عقل سلیمی به سادگی فهم می کند که هزینه های چنین منازعه و چالشی بسیار بالا است. در واقع، طرح برنامه ای عملی برای مطالبه آزادی پوشش، یک درگیری حاد سیاسی است که جنبش زنان را مستقیماً رو در روی حکومت اسلامی قرار می دهد. این درحالی است که جنبش زنان تاکنون، عمدتاً در عرصه اجتماعی، به طرح مطالبات خود اقدام کرده است، و اگر در مواردی تحقق برخی مطالبات ربطی به جامعه سیاسی و دولت پیدا کرده، تلاش شده که با کمترین اصطکاک، تمرکز بر تغییر اجتماعی به عنوان اصلی استراتژیک حفظ شود. در واقع، عمل در عرصه اجتماعی، و تفکیک مبارزه اجتماعی از سیاسی، صرفاً تاکتیکی برای گریز از هزینه ها نبوده، بلکه نگاهی استراتژیک در جنبش زنان است که تغییرات ریشه ای را در جامعه مدنی می بیند. در چنین وضعیتی، طراحی برنامه ای عملی برای پیگیری آزادی پوشش، مستلزم پاسخ به این پرسش است که آیا نیروهای فعلی موجود در جنبش زنان (چه فردی، چه گروهی)، توانمندی وارد شدن به چنین مبارزه حساسی را دارند؟ برخی از تحلیل گران و کنشگران با ربط دادن مقاومت های خودبخودی در برابر طرح امنیت اجتماعی به جنبش زنان؛ اینگونه استدلال می کنند که می توان از ظرفیتِ مقاومت زنان و مردانی که از این طرح ناراضی هستند، برای بسیج جمعی در جهت تحقق مطالبه آزادی پوشش بهره جست.
آیا واقعاً امکان تبدیل مقاومت های خودبخودی به ظرفیتی برای عمل جنبشی در ایران امروز وجود دارد؟ در بخش قبلی استدلال شد که این پدیده ها، دو سطح متفاوت از کنش اعتراضی هستند. زنان و مردانی که تحت فشار و محدودیت قرار دارند، و از فرصتی مناسب برای طرح اعتراض خود استفاده کرده اند، اگرچه ممکن است متحمل هزینه های بالایی هم شوند؛ اما دلیل متقنی وجود ندارد که در قالب یک برنامه جنبشی بتوانند به عنوان کنشگرانی داوطلب عمل کنند. برنامه های جنبشی، عموماً زمان مند هستند، اما مردمی که در یک اعتراض خودبخودی با یکدیگر آشنا شده اند، هیچ الزامی ندارند که چنین اعتراضی را در فرصت های بعدی تکرار کنند. بعلاوه، اجرایی شدن یک برنامه جنبشی نیازمند حداقلی از توافق و هویت مشترک است، در حالیکه زنان و مردانی که دست به اعتراضات خودجوش می زنند، تنها بر پایه موقعیت مشترکشان با هم وارد اعتراض شده اند، و نمی توان ادعا کرد که همه آنها مطالبه مشترکی را فهم کرده و پیگیری می کنند. همچنین، روابطی شبکه ای، کنشگران و گروه های مختلف جنبش زنان را به یکدیگر مربوط می کند؛ اما در یک اعتراض خودبخودی، روابط افراد بیشتر انفعالی است و مبنای عمل آنها فردی است. از این رو، حتی اگر متحمل هزینه ای در جریان عمل اعتراضی می شوند، این هزینه محدود به فرد فرد آنان است. هزینه فردی یک اعتراض خودجوش در برابر طرح امنیت اجتماعی، متفاوت است از هزینه جمعی یک فعالیت جنبشی برای آزادی پوشش.
ساده انگاری است اگر تصور کنیم افرادی که در موقعیت هایی خاص در مقابل برخوردهای نامناسب و خشونت آمیز ماموران گشت نیروی انتظامی دست به اعتراض می زنند؛ خواهند توانست طی بسیجی کوتاه مدت به کنشگرانِ برنامه ای جنبشی تبدیل شوند. از جانب دیگر، در شرایط فعلی بسیار بعید است که گروه ها و کنشگران فعلی جنبش زنان نیز توانایی لازم برای وارد شدن به چنین منازعه ای را داشته باشند. چراکه، سطح هزینه های چنین منازعه ای بسیار بیشتر از سطح توانمندی های فعلی جنبش زنان است. در نتیجه، بعید است که طرح مطالبه آزادی پوشش، در مقطع فعلی، بتواند به بسیج نیروهای درون جنبش بیانجامد. حتی ممکن است که بازخوانی انتزاعی و شعارگونه این طرح، به انشقاق و انحراف در برنامه های مبارزاتی و عملی موجود در جنبش منتهی شود. تمرکز بر یک برنامه خاص تا رسیدن به نتیجه مشخص، نیاز ضروری جنبش زنان برای تثبیت جایگاه و خواسته های خود در جامعه ایران است. طرح بحث های مختلف (و گاهاً متضاد)، و عدم انسجام و پایداری عملی در میان مدت؛ تنها پریدن از این شاخه به آن شاخه است، که سرآخر هیچ دستاورد قابل اتکایی برای زنان ایران به بار نمی آورد.
• رقابت بر سر کسب هژمونی
همانگونه که پیشتر اشاره شد، طرح های متعددی در چندسال اخیر توسط گروه های مختلف جنبش زنان به عنوان استراتژی و برنامه عمل پیشنهاد شده است. اما تنها تعدادی از آنها در عرصه عمل مورد استقبال قرار گرفته اند. در بالا، به دلایل متعددی که در این امر نقش دارند اشاره شد؛ آخرین مسئله ای که در این خصوص مورد بحث است، مسئله هژمونیک شدن یک برنامه در جنبش زنان است. در واقع، نه تنها کنشگران، گروه ها و ائتلاف های جنبش زنان ناگزیر هستند که در عرصه عمل میان مطالبات موجود دست به انتخاب بزنند، و در نتیجه محدود به چند برنامه مشخص می شوند؛ بلکه رقابت میان برنامه ها و ائتلاف های درونی جنبش نیز، به سمت هژمونیک شدن «یک» برنامه مشخص «تمایل» پیدا می کند. این نوع رقابت میان برنامه های مختلف، حاکی از پویایی جنبش است و منجر به صیغل خوردن برنامه های عمل مختلف می شود. در واقع، «ائتلاف-برنامه» های مختلف برای اینکه بتوانند بیشترین بسیج منابع و نیروها، یا به اصطلاح یارگیری را داشته باشند، با یکدیگر وارد رقابت می شوند، و نتیجه این رقابت، می تواند به هژمونیک شدن یک ائتلاف-برنامه در جنبش زنان بیانجامد.
اما، بر چه اساسی یک ائتلاف-برنامه، می تواند در جنبش صاحب هژمونی شود؟ اساس کسب هژمونی در هر حرکتی، داشتن مزیت رقابتی در سطوح نهادین و نمادین است. به این معنی که، کالای عمومی که توسط یک جریان ارائه می شود، بتواند در عرصه عمومی چه به لحاظ نمادین (یعنی ذهنی و گفتمانی)، و چه از نظر نهادین (یعنی عینی و ساختاری) دارای مزیت هایی نسبت به سایر کالاها باشد. بدین ترتیب، بارزترین نمودهای هژمونیک شدن یک برنامه عمل، 1) فراگیر شدن و گسترده شدن دامنه ائتلافی آن است، و 2) رواج و تکثیر گفتمانی و معنایی آن در جامعه است. اگر بخواهیم بر اساس این دو نمود به جنبش زنان بنگریم، ادعای این یادداشت چنین است که «کمپین یک میلیون امضاء» توانسته به ائتلاف-برنامه هژمونیک در جنبش زنان ایران تبدیل شود. از یک سو، عمومی شدن گفتمان تغییرات قانونی (با تمرکز بر قوانین خانواده و جزا)؛ و از سوی دیگر، گسترده شدن دامنه کنشگران این کمپین در سراسر ایران، مصادیق اصلی چنین ادعایی هستند. البته، باید توجه داشت که هژمونیک شدن یک ائتلاف-برنامه در جنبش به معنی این نیست که همه جنبش زنان قابل تقلیل به آن ائتلاف-برنامه است، بلکه بدین معنی است که رویکرد و منطقِ عمل آن ائتلاف-برنامه توانسته است در جنبش رواج یابد.
در پایان لازم به تذکر است که اگرچه، رقابت میان برنامه های گوناگون باعث رشد و پویایی درونی جنبش می شود، اما باید توجه داشت که این رقابت ها منجر به نتایجی منفی نگردد. طرح مسائلی در ظاهر آوانگارد، آن هم صرفاً در سطح نظری و در شرایطی که سرکوب سیاسی، نیروهای جنبش را تهدید می کند، ممکن است به تضعیف کنشگران جنبش منجر شود. به عبارت دیگر، تلاش برای یارگیری و کسب هژمونی به هر طریقی، ممکن است به قیمت از دست دادن زمین مبارزه تمام شود. در دوره ای که سرکوب سیاسی، به درونی ترین لایه های جنبش نفوذ کرده، و تلاش می کند به هر طریقی از بسیج نیروهای جنبش جلوگیری نماید، حفظِ کلیت جنبش زنان از طریق تاکید بر برنامه ای حداقلی، به ضرورتی جدی تبدیل شده است. تنها با پایداری مبارزات در بلند مدت است که می توان به تغییرات ساختاری امیدوار بود.
+ There are no comments
Add yours