مدرسه فمینیستی: یک ساعت وقت کافی است تا سر درد دل زنان فروشنده مترو باز شود یک ساعت کافی است سنگ صبورشان باشی تا از دردها و دغدغه هایشان بگویند. از آرزوهای برباد رفته از زندگی های تباه شده و از حسرت های برجا مانده و مهم تر از همه از شخصیت له شده شان.
و در انتها تو می مانی و سوالهای بی پاسخ شان .تو می مانی شرمندگی از انسان بودنت. تو می مانی و این سوال که چرا باید رای دهند وقتی زیربار قوانین جامعه، هستی شان به تاراج رفته است؟
متروی هفت تیر پیاده می شوم یک ساعت به بازشدن دفتر وکالت وقت دارم. ترجیح می دهم به خاطر گرمای هوا داخل ایستگاه بمانم.روی صندلی های کناری دو زن فروشنده مشغول صحبت اند. فضولی ام گل می کند از اوضاع کاسبی می پرسم و از مامورین مترو و به همین سادگی زخم های کهنه شان سرباز می کند.
افسانه می گوید دلم می خواهد زندگی نامه تمام زنان مترو را بنویسم. زن روبرویی را نشانم می دهد. می گوید 36 ساله است و می خواهد با مرد 60 ساله ای ازدواج کند به خاطر بچه اش؛ چرا که شوهرش مرده است.
افسانه ازنگاه تحقیرآمیز و تحسین آمیز مردم ،از مزاحمت مامورین که با زنان فروشنده مانند مجرم برخورد می کنند، خسته است. هربار که وارد واگن می شود هراس به دلش چنگ می اندازد نکند آشنایی او را ببیند یا شاید دوستان دخترش؟
شوهر افسانه بیمار است و تنها قیمت آمپول او 60هزار تومان. او حالا نان آور خانه است با 2 بچه و دیسک کمر؛ کمری که هر روز 50 کیلو بار را حمل می کند.
نفر بعدی ساکن کرج است. شوهرش هر هفته3بار دیالیز می شود. او 6 بچه دارد. به رئیس جمهور2بار نامه نوشته اما تاکنون نتیجه ای نگرفته است. 4میلیون بدهی دارد و کمیته امداد هر2ماه یک دفعه 120هزارتومان به آنها می دهد! این زن تنها برای پیوند کلیه همسرش وام می خواهد. او نیز از رفتار برخی مسافران و توهین هایشان غمگین است.
نفربعد می ایستد تا همه بروند و بعد شروع می کند به تعریف مشکلاتش،میوه های چینی می فروشد خودش درست می کند و به عروسش نیز یاد داده،عروسش باردار نمی شود و برای پرداخت ویزیت دکتر میوه چینی درست می کند.
زن از شوهرش می گوید که خرجی به اونمی دهد در حالیکه این زن تمام زندگی اش را از 17 سالگی برای او و بزرگ کردن فرزندان مرد از ازدواج قبلی اش فدا کرده است.هنوز نیز کار می کند تا خرج خانه و هزینه دانشگاه دخترش را بپردازد. زنی است با دلی بزرگتر از دریا و شاکی است از بی حقی زنان، از یکرنگ نبودن مردان ،از حق ارثی که اگر برابر بود او زندگی بهتری می داشت.می گوید من مسلمانم به قران نیز معتقدم، اما چرا ارث دختر نصف ارث پسر من که بیشتر از برادرانم برای والدینم زحمت کشیدم؟!می گوید چرا زن هشت به یک ارث می برد حال انکه ثروت مرد در اثر تلاش زن او بدست می آید؟
می گوید از ما می خواهند رای بدهیم اما چرا من باید اینگونه زندگی کنم؟ چرا باید در مترو جنس بفروشم؟ من خیلی توانایی کارکردن ندارم اگر از کار افتاده شوم چه کسی از من حمایت می کند؟ فرزندان من خیلی هنر کنند زندگی خودشان را بچرخانند. تا حالا چندبار دکتر رفته ام اما پول ندارم بروم آزمایشگاه.
می گوید از زندگیم هیچ نفهمیدم. زندگی من جز کارو کار هیچ چیز دیگری نبود.
از مترو خارج می شوم به شعارهای انتخاباتی کاندیداها می اندیشم…هیچ نشانی از تغییراتی به نفع زنان در آنها هست؟ ای کاش رئیس جمهور آینده به جای سفر به کشورهای امریکای لاتین سری به واگن فقط زنانه مترو بزند تا بفهمد مطالبات زنان ایران بیشتر و جدی تر از اختصاص دو واگن به زنان است.
این زن با اینکه سوادچندانی نداشت اما نابرابری بین زن و مرد برایش مسئله شده بود. با این آگاهی شکل گرفته بین زنان ایرانی آیا رئیس جمهور آینده می تواند به مسائل زنان در جامعه ایران بی اعتنایی کند؟ آیا می تواند به راحتی از کنار مشکلاتشان بگذرد؟
مسافری می گفت آخه اینها که سرشکل شون خوبه فکر نکنم نیاز داشته باشند و او فراموش کرده بود در فرهنگ ایرانی باید صورت را با سیلی سرخ نگه داشت. امیدوارم رئیس جمهور آینده مانند این عزیز فراموش کار نباشد. و فراموش نکند دنیا با بحران اقتصادی روبروست و فقر زنانه شده است.کاش یادش نرود استخدام فقط مرد چه آسیب های می تواند به زنان وارد کند. کاش یادش بماند زنان هم حق دارند کار آبرومند داشته باشند. حق دارند خوب زندگی کنند. حق دارند محترم باشند.حق دارند استثمار نشوند چه از سوی خانواده چه از سوی جامعه. کاش رئیس جمهور آینده یادش نرود داشتن برابری حقوقی،برابری فرصتهای کاری، تحصیلی،بهداشتی و بیمه حق زنان است، کاش رئیس جمهور آینده بداند این زنان و همه زنان این سرزمین حق دارند زندگی بهتری داشته باشند.
+ There are no comments
Add yours