تناقضات جنسیت یا رفاه کافی برای خرید یک همسر*

۱ min read

جودیت لاربر / ترجمۀ نریمان رحیمی-9 مهر 1389

مدرسه فمینیستی: صحبت درباره ی جنسیت برای بیشتر مردم مانند آن است که آدم از روشنی آفتاب بگوید. جنسیت آنقدر عادی و در زندگی روزمره جا افتاده است که طرح پرسش درباره ی فرضیات و پیش فرض های بدیهی آن مانند این است که برآمدن خورشید را مورد سوال قرار داده باشیم. جنسیت آنقدر در روند زندگی همگانی جریان دارد که اجتماع تصور می کند این پدیده یک چیز ذاتی در ژن های ماست. برای بیشتر مردم، باور به این موضوع که جنسیت مرتبا توسط مناسبات انسانی در زندگی اجتماعی تولید و بازتولید می شود و الگو و نظم اجتماعی را می سازد، دشوار است. با این حال جنسیت، مانند فرهنگ، محصولی انسانی است و وابسته به عمل مداوم و پیوسته یک یک افراد جامعه به جنسیت است.

هر آدمی به جنسیت “عمل می کند” بدون اینکه درباره ی آن بیاندیشد. امروز در مترو، مرد شیکپوشی را دیدم که بچه ی یکساله ای را در کالسکه حمل می کرد. دیروز هم در اتوبوس به مردی برخوردم که کودک لاغرش را در بغل گرفته بود. دیدن چنین مردانی که مراقبت از بچه های کوچک شان را بعهده گرفته اند در فضای عمومی، حداقل در شهر نیویورک، هر روز بیشتر از گذشته امری عادی تلقی می شود. با این حال کاملا مشخص بود که مردم به این دو مرد خیره شده اند و یا به آنها لبخندی از روی تحسین تحویل می دادند. همه مشغول عمل کردن به جنسیت بودند: آن دو مرد که نقش معمول جنسیتی پدر را تغییر داده بودند و همینطور مسافران که بی سر و صدا آن دو را تشویق می کردند.

با این حال اما صورت های دیگری هم در عمل کردن به جنسیت در جریان بود که کمتر به آن توجه می شد. بچه ی کوچک یک کلاه سفید بافتنی بر سر داشت و لباسش هم سفید بود. نمی شد بگویی که او پسر است یا دختر. آن بچه ای هم که در کالسکه توسط پدرش حمل می شد، یک پیراهن آبی و شلوار تیره به تن داشت. وقتی که می خواستند از مترو پیاده شوند پدر یک کلاه بیسبال روی سر بچه گذاشت. ابتدا فکر کردم که بچه حتما باید پسر باشد ولی چند ثانیه بعد، برق گوشواره های بچه را دیدم و کفش های گلدار و جوراب های توردارش را. پس پسر نبود. به نقش جنسیتی عمل شده بود.

جنسیت، بخشی کاملا آشنا و عجین شده با زندگی روزمره ی ماست تا حدی که اگر بخواهیم به این مسئله توجه کنیم که مردان و زنان چطور به نقش های جنسیتی شان عمل می کنند، انتظارات مان دچار اختلال عمدی می شود. نشانه های جنسیتی آنقدر فراگیرند و حضور دارند که اغلب مورد توجه ما قرار نمی گیرند، مگر وقتی که حضور نداشته باشند یا حضورشان مبهم باشد. در این صورت ما احساس راحتی نمی کنیم تا موقعی که بتوانیم شخص مقابل را در جایگاه جنسیتی خودش قرار بدهیم. در غیر این صورت احساس می کنیم که از نظر اجتماعی در جای خود قرار ندارد. در اجتماعی که در آن زندگی می کنیم این جایگاه جنسیتی علاوه بر مرد یا زن بودن، می تواند “مبدل پوشی جنسی” (فردی که لباس جنس مخالف خود را به تن می کند) هم باشد و همینطور ترانسکشوال (فردی که عمل جراحی تغییر جنسی انجام داده). مبدل پوش های جنسی و ترانسکشوال ها به طور دقیقی جایگاه جنسیتی خودشان را از راه پوشش، طرز حرف زدن، راه رفتن و حرکات معین می کنند. حرکاتی که زنان یا مردان (همان جنسی که می خواهند آن باشند) به طور “نرمال و عادی” به آن عمل می کنند.

برای هر فرد، برساخته شدن جنسیت با انتقال به یک کاتگوری یا مقوله ی جنسی بر اساس دستگاه تناسلی اش هنگام تولد، آغاز می شود. به بچه ها از همان دوران نوزادی آن طور لباس می پوشند و سر و رویشان را می آرایند تا جنسیت شان مشخص باشد. چون والدین آنها نمی خواهند به طور مداوم مورد این پرسش قرار بگیرند که آیا بچه دختر است یا پسر؟ یک مقوله و کاتگوری جنسی از راه نامگذاری، لباس و دیگر علامت های جنسیتی، به یک جایگاه جنسیتی تبدیل می شود. آنگاه که جنسیت یک بچه تثبیت شد، رفتار دیگران با او بستگی به آن جایگاه جنسیتی اش دارد، و بچه ها به این رفتار متفاوت دیگران با احساساتی متفاوت و رفتاری متفاوت همگون با آن کاتگوری جنسیتی پاسخ می دهند. همین که بچه ها قادر به حرف زدن می شوند، آغاز به ارجاع دادن به عضویت در جایگاه جنسیتی شان می کنند. جایگاه جنسی، دیگر تا هنگام بلوغ نقشی بازی نمی کند ولی هنگامی که دوران بلوغ فرا می رسد احساسات و تمایلات و اعمال جنسی توسط نرم ها و انتظارات جنسیتی شکل می گیرند. پسران و دختران بالغ در یک رقص موزون جنسی که از نظر جنسیتی به طرز استادانه ای ساخته و پرداخته شده به هم نزدیک و یا از هم دور می شوند. تربیت فرزند یک امر جنسیتی است، با انتظارات متفاوتی از مادران و پدران. همچنین افراد با جنسیت های گوناگون در مشاغل متفاوتی به کار مشغول می شوند. کاری که افراد بالغ به عنوان مادر یا پدر انجام می دهند، و یا بعنوان کارگران سطح پایین یا روسای سطح بالا، اینها تجربیات زنان و مردان را شکل می دهند و اینها، احساسات متفاوت، آگاهی های متفاوت، روابط متفاوت، مهارت های متفاوت و بطور کلی بودن متفاوتی را بوجود می آورند، بودنی که آن را زنانه (feminine) و یا مردانه (masculine) می نامیم. همه ی این روندها برساخته شدن اجتماعی جنسیت را تشکیل می دهند.

نقش های جنسیتی تغییر می یابند ــ امروزه پدران از بچه های کوچک مراقبت می کنند، دختران و پسران لباس های مشابه هم می پوشند و مواد تحصیلی یکسانی دارند، مردان و زنان در محل های کار با هم کار می کنند. با اینکه بسیاری از گروه های اجتماعی سنتی بر حفظ تفاوت های جنسیتی اصرار می ورزند، در دیگر گروه های اجتماعی مرز میان این تفاوت های جنسیتی کمرنگ تر می شود. پس چرا هنوز گوشواره در گوش دختربچه ی یکساله است؟ چرا هنوز نشانه های دختر یا پسر بودن یک کودک این قدر مهم است؟ مبادا که دختری به عنوان پسر یا پسری به عنوان دختر در اجتماعی ظاهر شود؟ چه اتفاقی می افتاد که به معنی واقعی کلمه، جای این دو در اجتماع با هم عوض می شد؟

برای توضیح این که فعلیت یافتن جنسیت از همان آغاز تولد به طور مداوم و توسط همه ی افراد شروع می شود، ما نباید فقط به راههایی که افراد از طریق آنها، جنسیت را تجربه می کنند توجه کنیم بلکه باید به جنسیت به عنوان یک نهاد اجتماعی نگاه کنیم. جنسیت، به عنوان یک نهاد اجتماعی یکی از راه های اصلی برای آن است که بر طبق آن انسان ها زندگی خودشان را سازمان می دهند. اجتماع انسانی وابسته است به یک تقسیم قابل پیشبینی نیروی کار، به تعیین میزان برخورداری از کالاها و امکاناتی که در دسترس همه نیستند. وابسته است به تعیین مسئولیت سرپرستی کودکان و آنهایی که نمی توانند از خودشان مراقبت کنند. وابسته است به ارزش های مشترک و انتقال مداوم آن ارزش ها به اعضای جدید اجتماع. وابسته است به یک رهبری دارای مشروعیت. وابسته است به موسیقی، هنر، داستان ها، بازی ها و دیگر تولیدات سمبولیک. یک راه انتخاب افراد برای به عهده گرفتن وظایف مختلف، استعدادها، انگیزه ها و تخصص های آنهاست، که بر اساس دستآوردهای شان سنجیده می شوند. راه دیگر اما عبارت است از واگذاری وظایف بر اساس جنسیت، نژاد و قومیت، یعنی بر اساس منتسب بودن به یک گروه و مقوله ای از گروه های انسانی. با این که جوامع مختلف از نظر میزانی که در آنها یکی از این دو راه برای تقسیم کار و تعیین وظایف و مسئولیت ها مورد استفاده قرار می گیرد دارای تفاوت هستند، هر جامعه ای از جنسیت و سطوح سنی استفاده می کند. هر جامعه ای مردم را تقسیم می کند به: “کودکان دختر و پسر”، “دختران و پسرانی که وقت ازدواج شان است” و “زنان و مردان کاملا بالغ”. بدینوسیله میان آنها وجوه تشابه و تفاوت می آفریند و برای آنها نقش ها و مسئولیت های متفاوتی تعیین می کند. خصوصیات فردی، احساسات، انگیزه ها، آرزوها و اهداف از درون این تجربیات متفاوت جاری می شوند، بصورتی که اعضای گروه های متفاوت، به افرادی متفاوت بدل می شوند. روند فعلیت یافتن جنسیت و نتایج آن بوسیله ی دین، قانون، علم و دانش و تمامی ارزش های اجتماعی، مشروعیت می یابد.

ارزش های جامعه ی غربی با این ادعا که منشاء تمامی تفاوت ها از فیزیولوژی زنانه و مردانه سرچشمه می گیرد، به مشروعیت فعلیت یافتن جنسیت می پردازد. ولی جنسیت و جنس (sex) یکسان نیستند و جنسیت به عنوان یک برساخته ی اجتماعی بطور اتوماتیک از نوع آلت تناسلی، یعنی مهم ترین تفاوت جسمی زنانه و مردانه، ناشی نمی شود. در ساخته شدن انتساب به جایگاه های گوناگون اجتماعی، تفاوت های جسمی مانند جنس، میزان رشد، رنگ پوست و اندازه ی بدن، نشانه های خام و ناپخته ای هستند. این نشانه ها، منشاء جایگاه اجتماعی جنسیت، میزان سن و نژاد نیستند. جایگاه های اجتماعی بطور دقیق توسط روندهای دستوری آموزشی، رقابتی و اجباری برساخته می شوند. هرآنچه که بوسیله ی آن، ژن ها، هورمون ها و تکامل بیولوژیک در نهادهای اجتماعی مشارکت می کنند، آن چیز هم از نظر مادی و هم از نظر کیفی توسط عملکردهای اجتماعی تغییر تحول پیدا می کند. هر نهاد اجتماعی دارای یک پایه ی مادی است، ولی فرهنگ و عملکردهای اجتماعی آن پایه را به چیزی با الگوهای کیفیتا متفاوت متحول می کنند. اقتصاد، چیزی بسیار بیشتر از تولید غذا و کالا و توزیع آنها به مصرف کنندگان است. خانواده و خویشاوندی مساوی با همخوابگی و تولید مثل نیست. اخلاقیات و باورهای دینی را نمی توان با ترس ها و تهییج شدگی مغز برابر دانست. زبان بسیار فراتر از اصواتی است که توسط زبان و تارهای صوتی تولید می شوند. هیچ کس “پول” یا “اعتبار” را بعنوان غذا نمی خورد. مفهوم “خدا” و “فرشتگان” مواد مطروحه ی علم دین شناسی (theology) هستند. نه فقط واژه ها بلکه اشیاء مانند پرچم، چیزهایی هستند که با شهروندان یک کشور “حرف” می زنند.

به همین ترتیب، جنسیت را نمی توان با تفاوت های بیولوژیک و جسمی میان انسان های نر و ماده یکی دانست. آجرهای سازنده ی جنسیت، جایگاه های برساخته شده ی اجتماعی هستند. جوامع غربی دارای تنها دو نوع جنسیت هستند: “مرد” و “زن”. برخی جوامع دیگر دارای سه نوع جنسیت هستند: مردان، زنان و خنیث ها. خنیث ها مردانی (از نظر بیولوژیک) هستند که از نظر لباس پوشیدن، طرز رفتار و کار بعنوان زن تلقی می شوند. آنها نه مرد و نه زن، بلکه به زبان ما آنها زنان مردصفت (male women) هستند. جوامعی در آفریقا و در میان بومیان آمریکا هستند که در آنها جنیستی وجود دارد به نام “زنان دارای دل مردانه”، زنانی که مانند مردان کار و ازدواج می کنند و مسئولیت تربیت فرزندان را مانند مردان برعهده دارند. جایگاه اجتماعی آنها “مردان مادینه” است. آنها لازم نیست که مانند مردان رفتار کنند یا لباس بپوشند تا مسئولیتی را که شوهران و پدران دارند بر عهده شان باشد. آنچه به آنها جایگاه مرد می بخشد رفاه کافی برای خریدن یک زن (همسر) است.

مبدل پوش های جنسی و ترانسکشوال ها در جوامع مدرن غربی نزدیک ترین گروه ها به این جنسیت های ادغام شده هستند ولی آنها به عنوان یک جنسیت سوم نهادینه نشده اند. ترانسکشوال ها مردان و زنان بیولوژیکی هستند که مورد عمل جراحی تغییر جنسیت در اندام های جنسی شان قرار گرفته اند. آنها برای به نظم درآوردن آناتومی بدن شان نسبت به راه زندگی و هویت جنسیتی خود، این نوع جراحی را انجام می دهند. آنها به یک جنسیت سوم بدل نمی شوند بلکه فقط جنسیت شان را تغییر می دهند. مبدل پوش های جنسی مردانی هستند که مانند زنان زندگی می کنند یا بر عکس، ولی نمی خواهند برای تغییر جنسیت مورد جراحی قرار بگیرند. لباس اینها، طرز رفتار و آداب شان همانگونه است که در افراد جنسیت مخالف مورد انتظار است. اینها نیز جنسیت شان را تغییر می دهند، گاه بصورت موقت و گاه برای بیشتر عمرشان. زنان مبدل پوش جنسی – تا همین قرن نوزدهم- به همراه مردان در جنگ ها رزمیده اند. بعضی از اینها زنان شوهردار بوده اند و بعضی دیگر پس از جنگ بازگشته و با مردی ازدواج کرده اند. برخی از این زنان موقع درمان زخم های بدن شان افشا شده اند، برخی دیگر فقط پس از مرگ، زن بودن شان آشکار شده است.

بیلی تیپتون که یک زن بود برای کار کردن به عنوان یک موزیسین جاز، یک حرفه ی مردانه، بیشتر عمرش را مثل یک مرد زندگی کرد. او در همین سالها (1989) در هفتاد و چهارسالگی در گذشت و پس از خودش یک همسر زن و سه پسرخوانده از زنی که او نقش شوهرش را بازی می کرد، بر جای گذاشت. برای دوستان موزیسین اش که به همراه آنها کار و سفر کرده بود بیلی “یکی از پسرهای گروه” بود. موارد فراوانی وجود دارند از اینگونه زنان که برای دستیابی به پرستیز یا کارهای جالب مردانه، خودشان را به صورت مرد در می آورند.

بنابراین جنسیت ها، بسته به یک پایه و زمینه ی بیولوژیکی نیستند. مرزهای جنسیتی پاک شدنی هستند و تغییر سازماندهی شده ی فردی و اجتماعی از یک جنسیت به جنسیت دیگر موجب عدم توافق فرهنگی، اجتماعی یا زیبایی شناسانه (aesthetic) می گردد. این جنسیت غریب، انحرافی یا جنسیت سوم، به ما آنچه را خیلی بدیهی می دانیم نشان می دهد ــ این که مردم باید یاد بگیرند که زن یا مرد باشند. مردانی که لباس جنسیت دیگری را برای کار یا لذت بردن به تن می کنند اغلب از مجلات زنانه می آموزند که چگونه به طرز قانع کننده ای زنانه “عمل” کنند. از آنجا که مبدل پوشی جنسی گواه روشنی است بر آنکه جنسیت چگونه برساخته می شود، ماریوری گاربر (Marjorie Garber) بر آن است که این پدیده “دارای قدرتی خارق العاده برای درهم شکستن، به زیر سوال بردن و به چالش کشیدن هر مفهومی به نام هویت ماندگار و اصیل است”.

پانوشت:

* – این نوشته ترجمه ی بخشی از فصل اول کتاب جودیت لاربر (Judith Lorber) است به نام “تناقضات جنسیت” (Paradoxes of Gender) از انتشارات دانشگاه ییل (1994).

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours