زن فردا : اولین گلوله توپ که سفیرکشان مرز ایران و عراق را در نوردید و در گوشهای از این خاک فرودآمد همه برخاستند، مرد و زن، پیر و جوان و نوجوان، فارس و کرد و لر و ترک، همه آمدند؛گروهی با اسلحه تفنگ بعضی با سلاح قلم و دوربین، عدهای با آذوقه و پوشاک و کسانی هم تنها با اسلحه یک عدد تخم مرغ پیچیده در پر شال سرشان. اما آمدند تا این خاک بماند و تاریخ اش گره بخورد با جانفشانیها و ایثارها در این میان هر چند همسران، مادران و خواهرانی بودند که دوشادوش مردانشان در جبهههای دفاع مظلومانه ایران گامهایی استوار برداشتند، کمتر نامی از آنان در تاریخ هشت سال دفاع مقدس ثبت شده است، شاید به دلیل کوتاهی نگارندگان تاریخ این روزها، یا حیا و حجاب ذاتی بانوان، آنچنان که یکی از همین بانوان به آن اشاره میکند. او در شیراز به دنیا آمد و بالید و برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت تا در رشته صنایع دستی کسب علم کند، اما پس از آشنایی با امام و دیدگاههای ایشان در آستانه انقلاب به ایران بازگشت و درپی آن با حضور در درگیریهای کردستان، روحیه کنجکاوش او را به جبهههای جنگ کشاند. او که سلاحش دوربین عکاسی و قلم بود روزگاری در نوفل لوشاتو از امامش کسب تکلیف کرده بود برای ادامه راه خبرنگاری برای یک دختر و پاسخ این چنین گرفته بود: اصل حرفه اشکالی ندارد و اگر حجاب رعایت شود مشکلی ندارد. حالا او میتوانست با این دستخط دلگرم کننده و نیز به مدد حمایتهای برخی از فرماندهان وقت سپاه از جمله شهید چمران، مرتضی رضایی و… با عزمی جزمتر در جبههها بماند و به ثبت وقایع آن دوران بپردازد و در کنار ضبط آن رخدادها، گاهی نیز دستی داشته باشد بر مرهم گذاری بر زخم مجروحان آن جنگ نابرابر.
به گزارش «زن فردا» و به نقل از پایگاه خبری جماران، مریم کاظم زاده را شاید خیلیها دیده و دربارهاش شنیده باشند، حتی شاید خاطراتش را در کتابی با عنوان «خبرنگار جنگی»، خاطرات مریم کاظم زاده خوانده باشند. شاید خیلیها با او به گفت و گو نشسته باشند؛اما نفس آن جنگ هشت ساله و ذات حضور یک زن قلم به دست در آن برهه که به واسطه حرفه اش چشمی بینا بر حوادث بود، بارها میطلبد مرور سخنان و خاطراتش را. این بار اما او از حضور زنان این مرز و بوم در آن دوران تاریخی سخن میگوید
اساسا نقش بانوان را در دورن دفاع مقدس چگونه ارزیابی میکنید؟
با بررسی تاریخ دفاع مقدس، شاهد مستنداتی هستیم که بر نقش پر رنگ و قوی بانوان از ابتدای جنگ به بعد دلالت دارد. تاریخ جنگ ایران و عراق موید این نکته است که بدون حضور زنان نمیشد جنگ را پیش برد. هر چند بانوان ایرانی در دوران هشت ساله دفاع مقدس نقش فیزیکی چندانی نداشتند اما در پشت جبهه و نیز در بخش تدارکات جبهههای غرب و جنوب کمک قابل توجهی برای رزمندگان بودند. در واقع زمانیکه رزمندهای برای حضور در جبهه عزمش را جزم میکرد به پشتوانه حمایت زنان خانواده اش بود. زنانی در نقش مادر، همسر یا خواهر اینها بودند که بااداره زندگی و انجام امور خانواده، به رزمندگان آرامش خیال میدادند تا با خاطر آسوده راهی جبهههای حق علیه باطل شوند. به جرات میتوان گفت در طول هشت سال دفاع مقدس موردی یافت نشد که بانوان ایرانی مانع حضور مردانشان در جبهههای نبرد باشند و این در پیروزیهای رزمندگان ایرانی بی تاثیر نبود. از آنجا که بر خلاف ارتش عراق که مجبور به حضور در جنگ بودند. رزمندگان ایرانی خود خواسته راهی جبههها میشدند ابزارهای تشویقی زنان خانواده نقش موثری در سهولت حضور آنان در جبههها داشت.
بانوان ایرانی آشنایی ویژهای با عرصههای نظامی نداشتند. با این حال تعدادی از آنها در جامه امدادگر، خبرنگار و… در جبههها حضورداشتند. علت این حضور چیست؟
درست است که بانوان ایرانی حضور در عرصههای نظامی را تا پیش از جنگ تجربه نکرده بودند و دردوارن جنگ نیز فعالیت نظامی چندانی نداشتند اما از همان روزهای نخست شروع جنگ، زنان ودخترانی بودند که در خرمشهر در مقابل ارتش دشمن ایستادند و پس از آن نیز زنان ایران زمین با انجام فعالیتهای پشت جبهه، وظیفه خود را در قبال رزمندگان و نیز میهن خویش به انجام رساندند. بگذارید این بحث را این گونه باز کنم، دردوران دفاع مقدس یک بخش اساسی یعنی حدود یک سوم تشکیلات گروهان، گردان، لشکر، تیپ و… مربوط به تدارکات و مابقی مربوط به امور نظامی بود. بدون اغراق میتوان گفت بار عمده تدارکات در پشت جبههها به عهده بانوان بود، ازتامین پوشاک رزمندگان تا حتی، حلوا هم بود که دستپخت خانمهای ایرانی بود. اما متاسفانه تبلیغات در این زمینه چندان پر رنگ نبود، شاید به این دلیل که خود خانمها به دلیل بزرگواری ذاتی و حجابی که دارند تمایلی به تبلیغ نداشتند.
از فعالیتهایی که گفتید، مورد خاصی در خاطرتان هست؟
بله، به عنوان مثال پایگاه علم الهدی در اهواز که پشتیبان نیروهای رزمنده در جبهههای جنوب بود، در این پایگاه خیاط خانهها و رختشویخانههای بزرگی بود که بانوان با حضور در آنها مایحتاج رزمندگان را آماده میکردند. خاطرم هست که در یکی از این خیاط خانهها مادری نوزادش را کنارش گذاشته و لباس رزمندهها را میدوخت. در رختشوی خانههای این پایگاه مهم عمده کارها به عهده زنان بود و در مواردی، آقایان کارهای سنگین تر را انجام میدادند. پایگاه علم الهدی نمونهای ثبت شده در تاریخ جنگ است که میتوان برای پی بردن به نقش حمایت گرایانه بانوان به آن استناد کرد.
شما در سخنانتان به فعالیتهای زنان در پشت جبهه اشاره کردید. اما زنانی هم بودند که باتمام روحیات ظریف زنانه خود درجبههها هم حضور داشتند اینطور نیست؟
دقیقا همین طور است. به عنوان مثال در منطقه سر پل ذهاب که بیشتر زمان حضور من در جبهه در آن گذشت، پزشکی بود به نام خانم دکتر کیهانی که در مواقع عملیات سوار بر نفربرهای نظامی به خط مقدم میرفت و در همان جا به مداوای ابتدایی مجروحان میپرداخت تا از شهادت رزمندگان بر اثر خونریزی به دلیل بعد مسافت میان خط مقدم و بیمارستانهای پشت جببه تا حد امکان جلوگیری کنند. من فکر میکنم دلیل اصلی این حضور احساس وظیفه بود. احساس وظیفهای که بر ترس یا هر عامل بازدارنده موقتی دیگری غلبه میکرد. جنگ اساسا مقولهای شنیدنی و جذاب نیست ولی وقتی عامل انگیزش قوی تری وجود داشته باشد عوامل باز دارندهای همچون ترس کم رنگ میشود و هر کس ولو با روحیه شکننده وقتی احساس وظیفه میکند میتواند در میان صحنههای خشن و ناخوشایند ادای دین کند. جنگ زیبا نیست اما دفاع چرا، به عنوان مثال روزهای اول که ما وارد جبهه شده بودیم بر اساس آموزشهایی که دیده بودیم باشنیدن صدای خمپاره سینه خیزمی شدیم اما بعد از یکی دو روز حتی میتوانستیم با ردگیری سفیر خمپاره متوجه شویم که این خمپاره کجا منفجر میشود.
نقش هدایتگرانه و رهبری امام خمینی (س) در حضور قشرهای مختلف از جمله بانوان در جنگ چه بود؟
ببینید از سال ۵۷ که آغاز انقلاب بود و پس از آن درگیریهای کردستان و پاوه و سپس شروع جنگ پیامهای امام خطاب به کل جامعه بود و بر این اساس هر کس که احساس وظیفه میکرد وارد گود میشد. امام هیچ کس را مجبور نمیکردند بلکه به کل جامعه پیام میدادند واز آنجا که جامعه به دلیل اعتماد ویژه به رهبری دینی و سیاسی امام آماده شنیدن پیام ایشان بود درجایی که احساس وظیفه میکرد بلند میشد در روزهای نخست جنگ تشکیلات سازماندهی شده بسیج وجود نداشت. به همین دلیل همچون جریان درگیریهای کردستان و پاوه که امام پیام دادند و همه آمدند از هر قشری در جنگ هم حضور یافتند. در مورد خود من نیز این اتفاق افتاد. احساس وظیفه و اعتماد به نقش هدایتگرانه امام مرا مجاب به حضور در جبهههای دفاع مقدس کرد.
باتوجه به فرهنگ مردسالارانه جامعه ما در آن دوران و این تفکر که جنگ مردانه است برقراری ارتباط با مردان در جبههها دشوار نبود؟آیا آنها با شما و سایر بانوان که به جبهه میرفتند مشکل نداشتند؟
طبیعتا در روزهای اول سخت بود که بپذیرند که حضورمان موثر است. اما ما به استناد حرفهای دلگرم کننده و حمایتگرانهای امام میماندیم از سوی دیگراین مسئله نیز مهم بود که چه مسئولی در چه ردهای از حضور بانوان حمایت کند به عنوان مثال من خودم از طرف شهید دکتر چمران حمایت میشدم و به همین دلیل قوی تر عمل میکردم بعدها نیز به پشتیبانی حمایتهای همسرم که یکی از فرماندهان بود، دلگرم بود و پس از شهادت ایشان در سر پل ذهاب، حاجی بابا مرا حمایت میکرد. این را نیز باید متذکر شوم که من با توجه به نوع کارم که خبرنگار عکاس جنگ بودم در یک مقطع با فرمانده وقت عملیات کل سپاه که آقای ابوشریف بود وارد منطقه شدم و در یک دوره نیز به فرماندهی سپاه به عهده مرتضی رضایی با ایشان به منطقه میرفتم قصدم از این سخنان اینست که بر نقش حمایت گرانه مسئولان در این قضیه تاکید بکنم. در این شرایط و زمانیکه یک فرمانده پیشتبان تو باشد مردان نیز حضورتو را میپذیرند.
به نظر شما اساسا جنگ یک مقوله جنسیتی است؟
در حقیقت اگر موضوع مورد بحث مقوله جنگ باشد میتواند از آن نقش جنسیتی احراز شود ولی برای ما مسئله دفاع بود. ما در آن مقطع در هر زمینهای دفاع میکردیم و به نظر من دفاع وظیفه عام است بنابراین درمقوله دفاع جنسیت بی معناست.
با توجه به نوع کارتان که خبرنگار عکاس بودید جنگ را چطوری میدیدید؟
اساسا همان گونه که گفتم جنگ مقوله خوشایند زیبایی نیست که آدم رادلخوش کند ولی شرایط جنگ طوری بود که اتفاقات زیبا و ظریف مستند در آن مقوله فیزیکی جنگ را تحت الشعاع قرار میداد. نیرویی تا دندان مسلح با کلیه ادوات جنگی و خشونت شدید به جنگ ما آمده بود اما مادر صحنههای دفاع مواردی را میدیدیم که شاید نمیشد در زندگی عادی آنها را دید. مثلا در عملیاتها تجلی حضور خدا زیباترین پدیدهای بود که با آن سروکار داشتیم عظمت و شکوه آن آنچنان بود که ما را پایبند به ماندن میکرد و سختی جنگ را برای ما قابل تحمل میکرد. قرآن خواندنهای شبانه، خواندن اشعار حافظ و دعاها همه به گونهای دیگر بود به گونهای که در شهر این اتفاق نمیافتاد. واژهها نیز در آن معنای دیگر داشتند واژههای همچون شجاعت، عشق، اخلاص، و فاداری و… را در زندگی روزانه میشنیدیم. اما معنای این واژهها را در هنگام حضور در جبههها با گوشت و پوست درک میکردیم و به عینه میدیدیم. من حتی از اسارت عراقیها هم خاطرات زیبایی دارم. در آن روزها که ما در سر پل ذهاب بودیم مادری بود به مفهوم واقعی مادر که تمام وجودش ایثار بود. ایثار برای به گفته خودش “سربازان اسلام”او همه دارایی اش را برای رزمندگان میداد. یادم میآید در یکی از عملیاتها یک افسر عراقی چتر باز اسیر شد. وقتی او را آوردند پایش شکسته بود. نمیدانیداین مادر برای او که از نیروهای دشمن بود چه میکرد. حتی تلاش کرد شرایطی فراهم شود که او بتواند در بیمارستان که سیگار کشیدن ممنوع است سیگار هم بکشد. محبت این مادر به آن اسیر آنقدر بارز بود که یکی از فرماندهان مجروح ایرانی به شوخی به او گفت مادر کاش من هم اسیر بودم.
نمونهای دیگر از محبت این مادر ایرانی را برایتان شرح میدهم. محبتی که یک پادگان را بهم ریخت. مجروحی را آورده بودند که چند روز بود اخم هایش را در هم کشیده و ناراحت بود مادر هر چه کرده بود نتوانسته بود او را خوشحال کند تا اینکه یک روز برای این مجروح چای آورد و به او گفت پسرم فهمیدی چه شد؟صدام سقوط کرد مجروح هم از تخت بلند شد آمد پائین، تفنگ به دست گرفت و به نشانه خوشحالی تیر هوایی شلیک کرد. یک ربع بعد همه پادگان داشتند تیر هوایی شلیک میکردند تا اینکه مسئولان ستاد عملیات آمدند وجویای قضیه شدند. مادر را به ستاد بردند و دلیل کارش را از او پرسیدند. مادرهم گفته بود برای شاد کردن این جوان چنین حرفی زده البته مسئولان ازاو تعهد گرفتند که پس از آن چنین خبرهایی را منتشر نکند. احساس وظیفه این مادر برای حضور در جبهه به حدی بود که هر چه دیگران از او میخواستند که به پشت جبهه برگردد حریفش نمیشدند.
آیا جنگ از دیدگاه شما به عنوان یک زن با دیدگاه یک مرد متفاوت بود؟
به اعتقاد من هر که در آن دوران در جبههها حضور داشت چه یکروز چه سالها برداشت متفاوتی از دفاع مقدس داشت اما در میان آنها یک نکته مشترک بود و آن احساس وظیفه برای حضور دردفاع بود. آنها که در آن روزگار به جبههها رفتند مصلحت اندیشی نکردند. عقل را بر احساس ترجیح دادند و با تصمیمی عقلایی پای به عرصه نبرد گذاشتند. در واقع آنها تفکرامام شهیدان امام حسین(ع)برای حضور در کربلا را سر لوحه تصمیمشان برای حضور در جبههها در مقابل صدام قرار دادند. امامتاسفانه امروز کوتاهیهای بسیاری در تحلیل تاریخ جنگ و آنان که هشت سال را به دفاع گذراندند میشود.
+ There are no comments
Add yours