از انعکاس حقیقت می‌ترسیم! : تحلیلی بر نمایشگاه عکس قربانیان «اسیدپاشی» پاکستان

13 آبان 1389

ایلنا: انعکاس حقیقت، هرگز بدون بها و هزینه میسر نبوده و در هر دوره‌ای همواره عده‌ای در کار تعیین حد و حصرهایی برای آن بوده‌اند و جالب‌تر آنکه غالب این نیرو‌ها، با این توجیه که نمایش دادن حقیقت عریان، عواقب تلخ‌تری همچون مشوش شدن اذهان عمومی یا پایین آمدن میل به زندگی را متوجه جامعه خواهد کرد، بر رویکرد خود صحه گذاشته‌اند.
ازسوی دیگر برخی از کارشناسان و صاحب‌نظران معتقدند حقیقت، به صرف حقیقت بودنش، باید از هر تریبون و جایگاهی به جوامع انتقال داده شود. ولو آن حقیقت راوی سهمگین‌ترین رخ‌دادها و رقت انگیز‌ترین فجایع انسانی باشد. چراکه تنها از این طریق می‌توان جهان و جهانیان را در راستای سنت تکامل گرایی از بند جهالت و تنگناهایی که بعضا خود برای خود ساخته، برهانیم.

حسادت، عقاید متعصبانه قومی و قبیله‌ای و گاه مذهبی، مردسالاری افراطی، نفرت و انتقام‌جویی از این دست گرفتاری‌ها هستند که در دهه‌های اخیر بروز پدیده‌ای با نام «اسید پاشی» را منجر شده‌اند و آنچه بیشتر از دیگر نشانه‌ها و دلایل در این گونه از انتقال خشم، مطرح بوده، نمادین بودن این شیوه است. چنانکه سوزاندن و داغ زدن در فرهنگ‌های مختلف تعابیر موهن و دردناکی را برمی‌تابند و از این حیث حتی می‌توان بالا بودن آمار اسید پاشی در برخی کشور‌ها را به جهت زمینه‌‌های فرهنگی رایج در آن کشورها، ‌توجیه کرد و به پاسخ صریحتری در مقابل این سوال رسید، که چرا کشور‌هایی همچون افغانستان، پاکستان، بنگلادش و گاه مناطقی ار کشورمان سهم بیشتری از این آمار را در سال‌های اخیر به خود اختصاص داده‌است.

نخست:
بهروز مهری: بیان حقیقت یعنی اصلاح فرهنگی

بهروز‌ مهری(عکاس خبری- مستند) که چندی‌ست آخرین آثارش را درقالب پرتره‌هایی از قربانیان اسید پاشی در پاکستان، طی نمایشگاهی با نام«داغ»به نمایش گذاشته‌، معتقد است: مهم‌ترین هدف در حوزه‌ی مستند، پرده برداشتن از وقایعی‌است که از چشم جهانیان پوشیده‌ مانده‌است.

وی ضمن بیان این مطلب در گفت‌و‌گو با خبرنگار ایلنا افزود: این وقایع گاه تلخ‌اند و گاه شیرین! گاه از مرگ سخن می‌گویند و گاه از زندگی! و در این میان مستند ساز تنها به رسالتش فکر می‌کند که همانا آگاهی رساندن به جهانیان است.
مهری ادامه داد: من این پروژه را به دور از سیاست دنبال کردم و فکر هم نمی‌کنم مطبوعات و سایر مراجع خبری از این تجربه برداشت‌های سیاسی داشته باشند. من به بحرانی پرداخته‌ام که بخشی از مردم جهان‌( و در اینجا پاکستان) از آن رنج می‌برند. پس این حرکت بیشتر یک حرکت اجتماعی- فرهنگی است و امیدوارم نتایج خوبی را در مقابله با این فاجعه انسانی در بین جوامع به‌جا بگذارد.

این عکاس در پاسخ به این سوال که در مواجهه با چنین صحنه‌های دلخراشی، چه حسی را تجربه کرده‌اید، گفت: عکاس خبری و مستند ساز، مادامی که به دوربین‌اش مسلح است، از ظرفیت و شاید شجاعت بیشتری برخوردار است. در صحنه حاضر می‌شود، رابطه برقرار می‌کند، حس می‌گیرد و در پایان سعی می‌کند این حس را به مخاطبان خود انتقال دهد. اما این روند پس از اتمام عکاسی متغیر خواهد بود. آن وقت خود عکاس نیز به عنوان یک مخاطب با عکس‌ها مواجه می‌شود و ناراحتی‌های عمیقی را در خود می‌یابد و از صحنه‌هایی که سوژه عکاسی‌اش بوده‌اند، تاثیرات عمیقی بر‌می‌دارد.

مهری، پیروی تعاملی که طی انجام این پروژه عکاسی با قربانیان داشته، بر این باور است که قربانیان اسیدپاشی در پاکستان غالبا قربانی سنتی هستند که در آن تفکرات قومی و قبیله‌ای هنوز هم درمقابل پدیده مدرنیته مقاومت می‌کند. وی می‌گوید: این جوامع معمولا مردسالار هستند و به همین دلیل است که این فاجعه اغلب از زنان قربانی‌می‌گیرد تا مردان.
وی در این باره اضافه کرد: وقتی فردی به خواستگاری دختری می‌رود و جواب «نه» می‌شنود، در این رویکرد سنتی، خواستگار درصدد انتقام جویی بر می‌آید و با اسید صورت او را می‌سوزاند. در ادامه خانواده قربانی در این بستر مردسالاری به خواست پدر یا برادر از شکایت منصرف می‌شود. در چنین جامعه‌ای قطعا این زنان هستند که قربانی می‌شوند و زیر بار فرهنگ غلط حاکم، هرگز به حق خود نمی‌رسند.
این عکاس در پاسخ به این سوال که چرا اسید پاشی به عنوان یک رویکرد انتقام‌جویانه، تا این حد همه‌گیر شده‌است، گفت: این مساله نیازمند بررسی‌های گسترده در حوزه‌های اجتماعی‌ست. اما آنچه من به آن برخوردم ارزان بودن و دراختیار بودن اسید در پاکستان است. این باعث شده اسیدپاشی به عنوان یک سنت پذیرفته شود. تا جایی که هر سال آمار اسیدپاشی به 50 مورد هم می‌رسد.

از نگاه مهری چنین حرکت‌هایی در حوزه مستند سازی و برپایی چنین نمایشگاه‌هایی می‌تواند نقش به سزایی در اصلاح خرده‌فرهنگ‌های غلط در جوامع شود. وی در این باره گفت: خیلی‌ها با نمایش حقیقت در این مختصات مشکل دارند و معتقدند نباید افراد جامعه را با این تصاویر ناراحت کرد. اما نباید فراموش کرد که قربانیان این فجایع نیز انسان هستند و هر لحظه از موقعیت پیش‌آمده رنج می‌برند.
وی گفت: این واقعه، حقیقت دارد و حقیقت باید از طریق رسانه‌ها به نمایش گذاشته شود. از طرفی هرچند مخاطبان این آثار در وهله اول دگرگون می‌شوند اما تجربه نشان داده اتفاق ثانویه در بین مخاطبان بالاتفاق، همانا نفرت و محکوم کردن این جنایت انسانی و زیر سوال بردن تفکر و فرهنگی که اسیدپاشی را توجیه می‌کند، است و این یعنی تاثیرگذاری مثبت مستند بر فرهنگ یک جامعه!

عکاس خبرگزاری فرانسه در پایان اشاره کرد: من تجربه ساخت چنین مستند‌هایی را در ایران ندارم و نمی‌دانم یک مستندساز برای فراهم کردن چنین مجموعه‌ای با چه مشکلات و موانعی روبروست. اما فکر می‌کنم این کار در ایران از این حیث دشوار خواهد بود که قربانیان و خانواده‌هاشان چندان تمایلی ندارند که جلوی دوربین یک مستند ساز قرار گیرند. به عنوان مثال همچنان از گوشه و کنار می‌شنویم که پدیده «خودسوزی» همچنان در بخش‌هایی از ایران وجود دارد. اما قطعا تفکرات و اعتقادات خانواده‌های این قربانیان نمی‌خواهند ماجرای این خودسوزی‌ها در جایی ثبت و به نمایش گذاشته شود.

دوم:
هنگامه گلستان: گاهی باید گریه کرد

هنگامه گلستان(عکاس و مستندساز) معتقد است برگزاری چنین نمایشگاه‌هایی می‌تواند تاثیرات چشمگیری را در کاهش آمار چنین فجایعی در جوامع داشته باشد. وی در گفتگو با خبرنگار ایلنا افزود: درمقابل رنجی که قربانیان «اسیدپاشی» که کم از مردن نیست، چه اشکالی دارد که ما با حضور در نمایشگاه آقای مهری، یکی دو ساعت اندوهگین شویم و از صمیم قلب گریه کنیم.
وی ادامه داد: اولین سوالی که با دیدن این عکس‌ها به ذهن انسان خطور می‌کند این است که این افراد، با محدودیت‌هایی که گریبانگیرشان شده، چگونه زندگی می‌کنند؟ همین حس‌هایی که در ابتدا ما را اذیت می‌کند در مراحل بعدی ذهن ما را با پرسش‌های فراوان به چالش می‌کشد و این روند در صورت تداوم قطعا باعث می‌شود این اتفاق‌های تلخ در جامعه کمتر رخ دهند.

گلستان در پاسخ به این سوال که چرا در ایران کمتر شاهد برگزاری چنین نمایشگاه‌هایی هستیم، گفت: به نظر من اولا کمتر عکاسی چنین ایده‌هایی را در سر دارد و برای رسیدن به هدفش در این مسیر، پیگیری و ممارست می‌کند. چون این قبیل کارها نه معروفیتی برای عکاس به دنبال دارد و نه درآمدی! چراکه این آثار به لحاظ مالی و غیرمالی علاقه‌مندان زیادی را به خود اختصاص نمی‌دهند. البته این مساله مختص ایران نیست. یادم هست که در انگلستان یک شبکه تلویزیونی به صورت اختصاصی به پخش مستندات این‌چنینی می‌پرداخت و چون بازدید کننده‌های زیادی نداشت، بعداز مدتی تعطیل شد.
وی با رویکرد‌های مقابله‌جویانه برای انعکاس حقایق اجتماعی در رسانه‌ها و نمایشگاه‌ها اظهار داشت: به هر حال این قربانیان هم بخشی از جامعه هستند و باید به آن‌ها توجه داشت. اینکه یک مستندساز به سراغ یک قربانی می‌رود و با او ارتباط برقرار می‌کند، خود باعث هم‌دردی و دلگرمی آنان می شود و این حس در آن‌ها تقویت می‌شود که هنوز هم ارزش‌هایی برای ارائه و زندگی کردن دارند.

گلستان معتقد است برای ثبت چنین مجموعه‌ای در ایران، مشکلاتی از قبیل ممانعت قربانیان یا خانواده‌هاشان چندان دست و پا گیر نخواهد بود. اما بیشتر این موانع همانطور که گفتم به محدودیت‌های مالی بر می‌گردد.

سوم:
عابدین مهدوی: فرهنگ حقیقت بینی نداریم!

عابدین مهدوی(عکاس و مستندساز) می‌گوید: اساسا وظیفه بنیادین رسانه‌ها انعکاس حقیقت است. وی در گفتگو با خبرنگار ایلنا افزود: حتی با پذیرش این مساله که نمایش برخی از حقایق دهشتناک ممکن است باعث تحولات روحی در بخشی از جامعه شود، بازهم نباید به طور کلی از بیان حقیقت غافل شویم. همچنانکه در کشور‌های خارجی وقتی قرار است چنین نمایشگاهی یا مستندی به نمایش درآید، مسولان امر مخاطبانی از گروه سنی خاص را می‌پذیرند. به عنوان مثال در تراکت‌ها و تابلو‌های تبلیغاتی علامت (8-) را درج می‌کنند.

این مستندساز ادامه داد: اما متاسفانه در ایران این رویکرد وجود ندارد. به عبارت دیگر فرهنگ حقیقت بینی در کشور ما وجود ندارد و البته سیاستگذاران در مسائل فرهنگی مسبب این مساله هستند. مگر نه این است که تنها جامعه‌ای موفق است که با حقایق موجود به چالش کشیده شود و برای رفع مشکلات چاره‌اندیشی کند؟ چطور می‌شود با فرار از حقیقت؛ انتظار جامعه‌ای پیش‌رو و رو به رشد داشت. یادم هست وقتی اولین بار مستندی از خانمی که پا و دست نداشت و با وضعیتی خاص با دهان نقاشی‌ می‌کرد، در تلویزیون پخش شد، عده‌ای انتقاد کردند و گفتند این فیلم روحیه مردم را خراب می‌کند. اما در ادامه دیدیدم که جامعه با این رویکرد کنار آمد و این باور در معلولان تقویت شد که معلولیت، محدودیت نیست.
مهدوی ادامه داد: من هنگامی که جنگ 22 روزه غزه در جریان بود، مستندی را از بمباران یک مدرسه تحت پوشش سازمان ملل ساختم که در آن به وضعیت کودکانی که قربانی بمب‌های فسفری شده ‌بودند، پرداختم اما متاسفانه در شرایطی که مستندات این‌چنینی در همه جای جهان پخش می‌شد، در ایران اجازه پخش برای این مستند صادر نشد. این در حالی‌ست که مردم حق دارند یا حقیقت روبرو شوند.

وی ضمن انتقاد از رویکرد‌های حذفی مسوولان درخصوص مستند‌های انسانی، گفت: مشکل دیگری که بر سر راه ساخت مستندات اجتماعی- انسانی در ایران وجود دارد، این است که فرهنگ غالب مانع می‌شود قربانیان جلوی دوربین بیایند و زندگی‌شان را تعریف کنند. در این خصوص هم من رویکردها و سیاستگذاری‌های مسولان را مقصر می‌دانم.
این عکاس همچنین اشاره کرد: سوال من این است که چرا در ایران امکان ساخت و پخش یک مستند در مورد مواد مخدر (مثلا کراک) وجود دارد اما هیچ مستندسازی نمی‌تواند سمت موضوعاتی مثلا ایدز برود؟

مهدوی درپایان گفت: وظیفه اصلی ما مستندسازان؛ اتصال انسان‌هایی که بنابه دلایلی دور افتاده‌اند، به یکدیگر است. اگر این رویکرد انسانی در تمام بخش‌ها حاکم باشد مخاطبان در مواجهه با چنین آثاری ابتدا با آن رابطه برقرار می‌کنند و با پذیرش زشتی‌های جنایات، آن‌ها را محکوم می‌کنند و این محکومیت‌ها در فرهنگ غالب جامعه ریشه می‌دواند.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours