مدرسه فمینیستی : امروز در آستانهی یکصدمین سالگرد روز جهانی زن، وقتی به اوضاع اجتماعیمان نگاه میکنیم متوجه میشویم که نشانههای آشکاری از تلاش زنان برای کسب حقوق برابر و عادلانه، همچنان حضور دارد. این تلاش بیوقفه به هیچ وجه منحصر به طبقه مرفه جامعه نیست. امروز زن کارگری که کار خدماتی انجام میدهد، که ظاهراَ یکی از مشاغل پایین جامعه تلقی میشود از قضا او هم در تکاپو و طلب حقوق خویش است زیرا در خیلی موارد، این زنان زحمتکش شوهرانی دارند که معتاد هستند و کار درآمدی هم ندارند و اغلب سربار خانواده هستند. بارها دیدهام که این زنان برای جستجوی حقشان به قوه قضاییه و دادگاه مراجعه میکنند و وقتی که به آنها گفته میشود ما نمیتوانیم به تو حقی بدهیم زیرا در قانون پیشبینی نشده است، آنها فریاد میزنند خوب قانون را عوض کنید و حق مرا بدهید. واکنش این زنان حاکی است که آنها میفهمند آنچه که هست غیر عادلانه است. پس این مطالبات برای ایجاد قانون عادلانه و حقوق برابر، دیگر منحصر و محدود به زنان طبقه مرفه نیست. طبقه مرفه شاید نیاز عاجلی هم ندارد زیرا آن ضمانتهای مالی را برای دور زدن قانون، در اختیار دارد. چون هم از نظر وضعیت اقتصادی
در شرایط بالاتری است و هم قدرت سامان دادن به این روابط را دارد.
به همین دلایل است که دیده میشود این مشکلات ناشی از بیحقوقی زنان، در بین طبقات مرفه و حتی نیمه مرفه، سادهتر حل میشوند. آنها با تدارک و پیشبینیهای مالی یا حقوقی، آنچه که میخواهند را تا حدودی به دست میآورند. بنابراین شما هرگز نمیتوانید در اقشار مختلف جامعه ما زنی را پیدا کنید که بگوید من حقام را نمیخواهم. یعنی طلب حق در کشور ما یک الزام عمومی است. اما نحوهی مواجهه زنان برای کسب این حقوق، البته که متفاوت و متنوع است: گاهی به صورت دستهجمعی و آگانه است، و اغلب هم به صورت فردی، و آزمودن راههای گوناگون (و عمدتاَ پُر هزینه) به این تلاش مقدس میپردازند.
برخی دولتزنان امروز به ما گوشزد میکنند که طرح مسائل زنان ضرورتی ندارد، این توصیه در حالی صورت میگیرد که خودشان همه این حقوق را قبلا کسب کردهاند، برای نمونه میگویند که بهترین وظیفهی زن، مادری و در خانه نشستن است در حالی که خودشان در خانه نمینشینند. این ثابت میکند که توصیه آنها فقط برای عرضه به دیگران است چرا که خودشان را ملزم به رعایت این قاعده و قانون نمیدانند. همه میدانیم که تعداد دختران دانشجو بیش از پسران است و در نتیجه، مدیریت فردا در یک جامعه خردگرا و معقول، به ناگزیر باید بخش عمدهاش به زنان سپرده شود. به این دلیل روشن و انکارناپذیر که زنان متخصص هستند و مردان جامعه این تخصص را ندارند پس زنان باید این مدیریت را داشته باشند. این ضرورتی برای پیشرفت و توسعه پایدار است. پس این اتفاق باید بیفتد نه به خاطر جنسیت زنان و مردان، بلکه به خاطر نیازِ جامعه ای که میخواهد به توسعه پایدار برسد. آنچه که ما میگوییم به هیچ وجه مسائلی در جهت صرف منافع یک جنس (زنان) نیست. زیرا ما معتقد نیستیم که آنچه مربوط به زنان هست در جامعه ما صرفاَ برای در نظر گرفتن نفع زنان است. حرف ما برای رفع مشکلات زنان صرفاَ برای حمایت از نیمی از جامعه نیست (آنچنان که در کشورهای غربی اتفاق افتاد)، بلکه در کشور ما تحقق توسعه پایدار خواهینخواهی نیازمند بسیج و حضور فعال زنان است از همه اقشار.
علاوه بر این که مسیر بغرنج و پُر سنگلاخ رشد اجتماعی و اقتصادی جامعه ما (به عنوان یک مملکت وابسته به درآمد نفت و واردکننده کالا) مشارکت حداکثری مردم ـ اعم از زن یا مرد ـ را به یک الزام عاجل تبدیل کرده است در عین حال میبینیم که میزان تکامل و رشد اجتماعی که در جامعه ایرانی وجود دارد در هیچ یک از کشورهای آسیایی به غیر از چین دیده نمی شود. حتی در کشورهایی که امروزه به عنوان کشورهای توسعه یافته یا کشورهای نوتوسعه وجود دارند- مانند کره جنوبی، اندونزی، مالزی. ولی مقایسه کنید حقوق زنان ایرانی را حتی با زنان اندونزی یا مالزی با هند یا حتی پاکستان. پس ما میتوانیم امروز ادعا کنیم که جنبش زنان در ایران پدیداری واقعی، و شخصیتی حقیقی دارد و هر چند که تا به امروز نتایج و دستاوردهای ملموس و بزرگی نداشته است ولی به گمان من حتما به ثمر نشستنی است. مسلم است که هر کسی اگر بخواهد این کشور را ادره کند، همانطور که باید چرخهای تولید را راه بیندازد و نمیتواند به پول نفت اتکا کند ، مجبور است که سنگینیِ بارِ ایجاد نهادهای اجتماعی را نیز بپذیرد و از ایجاد این نهادها نهراسد.
یکی دیگر از ویژگیهای تلاش حقوقی جنبش امروز زنان این است که منحصر به زنان نیست، من معتقدم که بخشی از مردان جامعه ما نیز به این واقعیت رسیدهاند که باید به دنبال حقوق عادلانه برای زنان باشند همانطور که ما نشانه های آن را درانتخابات سال 88 دیدیم.
مسئله دیگر این است که پتانسیل اجتماعی برای احقاق حقوق زنان فراهم است که شاید مهمترین عامل در این راه، «آموزش» است و ما در سیستم آموزشی این رشد زنان را به خوبی شاهدیم. این رشد حتا به جایی رسیده که بالاتر از میزان توانایی مصرف جامعه است، یعنی میزان تولید نیروی آموزش دیده در جامعه ما بیش از میزانی است که بازار کار ایران توان جذبش را دارد. خیلی از کسانی که انتقاد میکنند به مسئله آموزش زنان و حتی محدودیت هایی را برای آموزش زنان پیشنهاد میکنند بر این نظرند که ما این زن های تحصیل کرده را میخواهیم چه کار کنیم. آنها به جای اینکه مسئله را حل کنند میخواهند صورت مسئله را پاک کنند. من هیچ وقت نشنیدم جامعه ای بگوید که من این میزان زن تحصیل کرده را نمیخواهم و برای آنها محدودیت ایجاد کند. این تبعیض مضاعف و مرئی و بیرحمانه است که دختر و پسری را با شرایط مساوی آمادگی ورود به دانشگاه دارند ولی دختر را به خاطر جنسیتاش رد میکنند و به جای او یک پسر را میپذیرند تا به خیال خودشان عدالت را رعایت کرده باشند. اما این، نهایت بیعدالتی است و جامعه نمیتواند همچین چیزی را پذیرا باشد.
تنها زنان نیستند که نمیتوانند این تبعیض را بپذیرند بلکه مردان هم نخواهند پذیرفت. از همین روست که به جرات می گویم امروز مسئله زنان یک نیاز عمومی است؛ هر چند زنان به طور اخص در این راه تلاش می کنند. اگر خاطره یک سال نیم پیش را مرور کنیم میبینیم که زنان توانستند از همه گروهها کنار هم جمع شوند. حالا با توجه به همه اتفاقات یک سال و نیم گذشته خیلی طبیعی است که جنبش زنان مانند همه بخشهای دیگر جامعه مدنی دچار رکود شده است. زمانی لازم است، عقبنشینی کنید اما این به معنای فراموش کردن آرمان یا هدف نیست بلکه این قبض و بسطها در واقع طبیعی است یعنی از جنم خصلت و منش تحول اجتماعی است. گاهی باید چهار قدم حرکت رو به جلو داشته باشید و دو قدم حرکت به عقب. در این بین اما آنچه که از بقیه مؤلفهها مهمتر است همانا آمادهسازی جامعه برای پذیرش تحول و نوسازی است چون ممکن است در جریانات و در فضاهایی به جامعه اجازه حرکت داده نشود ولی این، به مفهوم آن نیست که حقیقت، تمام یا ابطال شده است. حقیقت هیچوقت تمام نمیشود .مسئله زنان و رفع بیعدالتیها در تمام شئون جامعه یک حقیقت است. مانند روشنی روز است و هیچ کس در جامعه نمیتواند منکر شود که ما در جامعه عدالت نمیخواهیم، و یا نمیخواهیم که تبعیضها برداشته شود.
بسیاری بر این باورند که تغییر قوانین مدنی، اولویت اصلی جنبش زنان است اما من بر این باورم اگر قوانین مدنی را تغییر بدهیم برای زنی که شغل ندارد عملا چه اتفاقی میافتد؟ شما حق طلاق و نگهداری فرزند به زن بدهید ولی آن زنی که استقلال اقتصادی نداشته باشد چه سرنوشتی در انتظار اوست. اگر زنی طلاق بگیرد و نتواند زندگیاش را از راه شرافتمندانه و یک اشتغال سالم حل کند واقعاَ چه میشود؟
به باور من، مهمترین مسئله که زنان باید بهطور پیگیر دنبال کنند اشتغال و ورود به صحنه تولید است. ما میدانیم که این مشکل مردها هم هست. پس نیازی عاجل و مشترک بین دو جنس است. من به شدت معتقدم مسائل اقتصادی و ایجاد اشتغال مهمتر است و اگر زنان موفق بشوند در فرایند تولید حضور داشته باشند حتا دریافت حقوق مدنی و اجتماعیشان بسیار آسانتر خواهد شد. از این روست که شاید ما باید توانایی ها و پتانسیل های موجود در میان زنان را بیابیم و با انگشت گذاردن بر این پتانسیل ها بتوانیم آنها را در جامعه زنان تقویت کنیم. برای نمونه دو سال پیش یکی از شخصیتهای مهم اقتصادی در بورس تهران یک زن بود. در عرصه صنعت نیز زنان حضور دارند برای نمونه زییس بزرگترین گاوداری ایران نیز یک زن است و در آنجاست که گوسفند را با تلقیح مصنوعی به وجود میآورند یعنی یک موسسه کاملا صنعتی است. حال یکی از وظایف ما این است که این پتانسیلها را شناسایی و الگوسازی کنیم.
باز هم تاکید میکنم که به نظر میرسد که ما زنان ما باید بیشتر روی مسائل اشتغال تأکید و پافشاری بکنیم و از ورود به حوزه عمومی و حتا به عرصه بینالمللی نهراسیم. جهان کنونی ما بهگونهای حیرتانگیز به هم مرتبط شده است و خوشبختانه فضای بینالمللی از انحصار چند شرکت بزرگ فراملیتی خارج شده است. در نتیجه ما زنان ایرانی هم میتوانیم در این عرصه، سهمی داشته باشیم. موقفیت زنان نه فقط در حوزه اشتغال و درآمد بلکه در همه حوزهها از جمله ورزش، هنر، صنعت و دانش، بسته به میزان مشارکت و حضور فعال ما در عرصهی بینالمللی است. با این حال درباره ورزش هم دیدیم که فتوایی از جانب برخی علما صادر شد و آنها حضور زنان را در فضاهای بینالمللی حرام اعلام کردند من واقعاَ نمیدانم در جامعهای با این میزان رشد اجتماعی چطور علمای دینی ما نمیخواهند بپذیرند که این نوع راهنمایی و نگرش واپسگرایانه عواقباش چه خواهد بود؟ این خواهد بود که کسی به فتاوی گوش نکند زیرا شما دیگر نمیتوانید در هیچ زمینهای صحنههای بینالمللی را خالی بگذارید. همانطور که در زمینه سینما یا علوم هستهای نمیتوانید در رابطه با ورزش هم نمیتوانیم عرصههای بینالمللی را نادیده بگیریم. بخش قابلملاحظهای از مردم جهان مشتاق همکاری و مشارکت در این عرصهاند و به سوی ورزش پیش میروند. بنابراین شما نمیتوانید با این فتاوی، رشد اجتماعی جامعه ایران را در نظر نگیرید. زمانی یکی از آقایان اعلام کرد که زنان مسابقات کشتی مردان را نگاه نکنند، این حرفها به هیچ وجه باعث پذیرش آنها نمیشود بلکه اعتبار گویندهاش از بین میرود. در اینجا باید یادآوری کرد که ادیان غیرمسلمان در جاهای دیگر دنیا سعی کردند خود را با جامعه وفق بدهند تا جذب بیشتری داشته باشند. علمای دینی ما هم باید به اینها اقتدا کنند و یک جامهی نو بپوشانند به آنچه که نیاز جامعه است.
نمونه دیگر آن مسئله تفکیک جنستی در کلاسهای درس است. در صورتی که کاملا میتوان حدس زد که با طرح این مسائل، حتا مسئله اخلاق هم در جامعه ما حل نمیشود. چون مسئله اخلاقی جامعه ما ناشی از این نیست که دختر و پسر با هم درس میخوانند بلکه ناشی از این است زنان و مردان بیکار هستند. در دانشگاه و از کتاب خواندن نیست، از علوم اجتماعی دانستن نیست. اگر شما جنسیتها را تفکیک کنید و فضاها را جدا کنید اینها به نظر من اتلاف وقت، هرز دادن نیرو، اتلاف بودجه، و هدر دادن انرژی کشور است. همه باید بپذیرند که جامعه در حال تحول و پویایی است. اگر هفتاد و شش سال پیش یعنی در سال 1314 در ایران دختر و پسر توانستند کنار هم درس بخوانند در سال 1390 هم میتوانند و هیچ اتفاق خاصی هم نمیافتد
+ There are no comments
Add yours