مدرسه فمینیستی: خبرهای هفته گذشته همه نگران کننده بودند: از دلهره بردن زنان زندانی به زندان قرچک ورامین، و احضار محبوبه کرمی از فعالان جنبش زنان (که در افسردگی و شرایط ناگوار جسمی و روحی به زندان فراخوانده شد تا محکومیت حبس 3 سال زندان خود را سپری کند) تا دستگیری مریم بهرمن، این فعال شیرازی جنبش زنان که آرام و متین راه می پیمود و بازداشت برای همه ما شوک آور بود.
مریم بهرمن، این دختر بهار نارنج های شیراز، که «همسن یک انقلاب» است روز چهارشنبه 21 اردیبهشت ماه در شیراز بازداشت شد. به گفته ی منابع خبری مأموران بعد از سه ساعت تفتیش منزل مریم بهرمن و بعد از ضبط وسایل شخصی اش او را بازداشت کردند.
مریم بهرمن همواره دغدغه مسائل زنان داشت، چه هنگامی که در همان اوایل آغاز به کار کمپین یک میلیون امضاء به آن پیوست و با منطق قوی اش و فعالیت های آرام و پرشورش، توجه همه را به نقش مهم فعالان زن در شهرستان ها برانگیخت و چه زمانی که همگام با «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» با سختی و شور تلاش کرد و چه آن زمان که قلم اش را مسئولانه در خدمت مسائل زنان گرفت. بعد از شنیدن خبر دستگیری او، به وبلاگش سری زدم، وبلاگی که معصومانه و به دور از جنجال و هیاهو پر از خواندنی های دلنشین بود دو وبلاگ که بعد از فیلتر شدن اولی دومی راه اندازی شده بود. هر دو وبلاگ علاوه بر نگاه انتقادی به رویدادهای سیاسی و اجتماعی به نوعی عرصه ای برای یادداشت ها و نظرهای شخصی او بودند که بسیاری از آنها خواندنی و جالب هستند. آخرین پست وبلا گ مریم در مورد «کمپین نامه نوشتن به مهندس موسوی و دکتر رهنورد» بود. دراین پست مریم شرایط انتخابات را نقد می کند و پست وبلاگ خود را به شرکت در این کمپین نامه نویسی اختصاص می دهد. نگاه منتقدانه ی او به شرایط حضورش در انتخابات نشان از ذهن حساس و درکش از اوضاع سیاسی اجتماع است. او دلیل به نگارش درآوردن نامه خود را اینگونه بیان می کند:
” خیلی وقت بود نامه ننوشته بودم، تکنولوژی را گذاشتم کنار و خودکار و کاغذ رو گرفتم دست. واقعا حس نامه نوشتن داشتم و کلی هم حرف برای گفتن، اما نمی تونستم از وسط ماجرا شروع کنم و البته می خواستم حس واقعیم رو هم بگم… نوشتم که جزء کسانی بودم که سال 84 فکر می کردم باید در انتخابات شرکت کنین و با تمام وجود حس می کردم باید جلوی یک فاجعه رو بگیریم که راضی نشدین، سال 88 مخالف آمدنتون بودم و نوع و نحوه ی حضور در انتخابات تان هم که علاوه بر دلگیری، بر ابهامات ذهنی ام افزود و باعث شد حس کنم به تماشای بازی سیاسی ای مشغولم که از آن چیزی نمی دانم. در نهایت هم تنها با اعتماد به افراد صاحب تجربه ی عرصه ی سیاست که باورشان داشتم به شما رأی دادم. البته فضای کلی حاکم بر ستاد انتخاباتی تون ( حداقل در شیراز ) باعث می شد ترس از پیروز شدن و عدم اطمینان از این که واقعا انتخاب بین بد و بدتر، به بدتر شدن اوضاع نمی انجامد را در ذهنم پر رنگ تر کند. البته حضور خانم رهنورد امیدی بود بر بهبود اوضاع حداقل در حوزه ی زنان … “
نکته ی جالب تر اشاره ی جسورانه ی او و نقدی است که درپستش نوشته است تا دیگران را تشویق به انجام کاری کند که خودش به آن باوردارد :
“دیدم اگر بخوام تا آخرش برم خیلی طولانی می شه… برای همین ترجیح دادم پاکتی رو پر از بهار نارنج کنم و به آدرس خونشون پست کنم تا اگر به دستشون رسید حداقل از طبیعت کمک گرفته باشم برای این که لحظه ای روزهای بهاری رو یادآوری شان کنم و اگر هم نرسید که … امیدوارم برسه” و با زبانی ساده و در حد چند خط می نویسد که امیدوارم برسد.
نقدهای او تنها به حوزه ی سیاست محدود نشده است و درحوزه ی اجتماع هم دستی در نقد داشته است به طوری که در یکی از پست هایش در فروردین 90 علاوه برآنکه از برنامه ی نود و نحو ه ی نظر سنجی انتقاد می کند یکی از چالش برانگیز ترین سوالاتی را که شاید به ذهن هر زنی رسیده است را مطرح می سازد :” جایگاه فوتبال زنان در برنامه ی نود کجاست؟” و این پست برای من یکی از جالبترین پست هایش بود چرا که می دیدم چگونه به این برنامه ی پرطرفدار زنده از دیدگاه زنانه ی خود به انتقاد پرداخته است برای مثال می نویسد:
” فضای مردانه حاکم بر برنامه نود کاملا پرواضح است. با وجود این که در سال های اخیر تیم های موفق فوتبال زنان در ایران شکل گرفته اند هیچ جایگاهی حتی در بین اخبار برنامه ی نود هم ندارند چه برسد به دعوت از مربی و بازیکنان تیم های زنان، خواستم نظرم رو در سایت برنامه در این زمینه بگذارم( حالا که در فضای فوتبال و این ماجرا هستم ) موفق نشدم . پیام می داد که امکان دسترسی و پیام گذاشتن را ندارم !! دوباره امتحان می کنم …”
اما انتقاد از سیاست تنها پست های وبلاگ او نیست به مناسبت های مختلف وبلاگش را آپ دیت می کند و درپست روز جهانی خشونت علیه زنان به نقد جامعه ی مردسالار می پردازد :
” ساختارهای جامعه ی مردسالار که خشونت را باز تولید و توجیه می کند، اعتراض به دولت ها و به چالش کشاندن حکومت هایی ست که خود مسبب خشونت اند و رفتارهای خشونت امیز را گسترش می دهند ، روز جهانی نفی خشونت علیه زنان بهانه ایی ست برای اعتراض به تمامی قوانین تبعیض امیز با هر خاستگاه و پشتوانه ایی و برجسته کردن مشکلاتی که بدلیل عدم حمایت و پی گیری دولت ها از قوانین حمایتی و کمبود ساز و کار های مناسب اجرایی در خصوص حمایت از زنان آسیب دیده و قربانی خشونت ها بوجود می آید .”
و چه قدرخوب این روز را توصیف می کند وقتی که می نویسد : ” روز جهانی نفی خشونت ، بهانه است برای بیان تلاش هایی که در خصوص رفع این مشکل در سراسر جهان انجام می شود ، تلاش برای فریاد حرف هایی ست که بیشتر برای جلوگیری از” آبرو ریزی” و حفظ ” آبرو ” در دل ها ی بسیاری از زنان جامعه ی ما پنهان و تحمل می شود و تلاش برای بیان درد هایی ست که تحمل می شود و ” سوختن و ساختن ” را به تصویر می کشاند.”
او همچینی در یکی از پست هایش در مورد حضورش (به همراه فعالان دیگر مانند خدیجه مقدم، لیلا اسدی، و سولماز مدرس) به عنوان یکی از زنان ایرانی شرکت کننده در نشست سی اس دبلیو (اجلاس پنجاه و پنج کمسیون مقام زن ) می نویسد، از تجربیاتش برای اولین شرکت در همایش و از سفرش و می نویسد که بعد از این سفر برگشته چه قدر احساس راحتی کرده است و می توانسته آسوده بخوابد.
حاصل شرکت مریم در نشست سی اس دبیلیو، مقاله ای تحقیقی است که در آن «به فن آوری اطلاعات و ارتباطات با رویکرد جنسیتی» می پردازد. او در این مقاله تحقیقی می نویسد: «با این وجود این فن آوری به خوبی توانسته است برای بخشی از زنان به عنوان ابزاری مناسب جهت انتشار مطالب ، بیان خواستهها و نظرات مورد استفاده قرار گیرد ، میزان حضور در شبکه های اجتماعی همچون فیس بوک و وبلاگ ها و سایت های زنان گویای این مساله است که صدای زنان در این فضای مجازی بلند تر از فضای واقعی است . هر چند در سال های اخیر علاوه بر فیلتر شدن بسیاری از این وبلاگ ها به حکم ” مصادیق جرم رایانه ای ” و شبکه های اجتماعی ، فیلترینگ گاه بر واژگانی چون «زن»و«فمینیسم» نیز اعمال شده است.» (http://iranianwomencsw.blogspot.com…)
اما از نشست کمیسیون مقام زن دوباره به وبلاگ او باز می گردیم جایی که مریم این بار باز به دنیای کتابهایش نقب می زند و بعد فیلم نقد می کند پست ها ی جالبی که برای من خواننده طرز نگاهش دوست داشتنی و علاوه براین میان خودش و شخصیت های داستان هایی که خوانده است ارتباط برقرار می کند:
“فیلم جدایی نادر از سیمین را هم دیدم …تفسیرهای مختلف و دوست داشتنی از فیلم نوشته شده که هر کدامش گوشه ای از فیلم را توصیف می کند … به نظر من این فیلم گوشه ای از زندگی روزمره ی من و خیلی از آدم ها ی اطراف م را روایت می کرد . تلخی هایش را تماما تجربه کرده بودم … “
در یکی دیگر از پست هایش که به نظرم یکی از جالبترین پست های این وبلاگش بود مریم با برقرار کردن رابطه ی میان مشکل بینایی که برای خودش ایجاد شده و رفتاری که با دوستانش در زمان حبس شده است ارتباط منطقی برقرار می کند تا ایراد این عمل را نشان دهد و آن را به صورت ملموس تری به چالش بکشد :
” در روزهایی که بیشتر درگیر کسب دوباره ی توانایی ” دیدن ” شده بودم و بینایی از توانایی های عادی و طبیعی ام خارج ، در کل فرصتی پیش آورد که در خصوص اثرات ندیدن فکر کنم و ذهنم همه جا چرخید ، از فکر کردن به انسان های بزرگی چون مهندس لطف اله میثمی تا تأثیر آن ” چشم بندی ” که در بازجویی ها استفاده می شود …. در همین راستا و نوشتن درباره آن به متن قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوب سال ۱۳۸۳ ، و از جمله ای آن بند ۶و ۷ رسیدم : ۶- در جریان دستگیری و بازجویی یا استطلاع و تحقیق، از ایذای افراد نظیر بستن چشم و سایر اعضاء، تحقیر و استخفاف به آنان، اجتناب گردد. 7 – بازجویان و ماموران تحقیق از پوشاندن صورت و یا نشستن پشت سر متهم یا بردن آنان به اماکن نامعلوم و کلا اقدام های خلاف قانون خودداری ورزند….”
در بسیاری از نوشته هایش، مریم بهرمن از دستگیری های پی درپی دوستانش و همینطور از فیلتر کردن وبلاگ ها انتقاد می کند و آرزو می کند که به زودی دوستانش به جمع خانواده هایشان باز گردند. او از دربند بودن دوستانش ناراحت است و در نوشته هایش مدام به دنبال نشان دادن وضعیت آن هاست.
او از دستگیری دوستانش به خشم می آید و در پستی از وبلاگش می نویسد که دلیل این دستگیری ها چیست، اوبه شیوایی می نویسد که این روزها اسارت برای او معنایی ندارد :
“در روزگاری که هر اسارتی چهره ی زشت حاکمیت را بیشتر و بیشتر نشان می دهد و نقاب ها را از چهره ها بر می دارد، در روزگاری که به زندان انداختن انسان ها ،تنها نشان از ترس صاحبان قدرتی ست که این روزها امنیت شان را با نام امنیت ملی گره زده اند و با هر صدایی بر خود می لرزند و نگران ارکان قدرت شان می شود و در ایامی که زندان ها پر ست از انسان های آزاد اندیشی که هر کدام به تنهایی الگویی از “صبر و استقامت ” می باشند ، خبر دستگیری یک دوست نه تنها غم ناک نمی شود که یک حس ِ ” خوب ِ ایستادگی” هم با خود دارد ، هر چند از بابت سختی هایی که در ذات هر اسارتی ست همراه با دلتنگی و ناراحتی ست و البته دل نگران ی ، بابت تمامی بی عدالتی ها وبی قانونی های که بی رحمانه تر خود را نشان می دهد .”
حس خوب ایستادگی ، حسی است که در روزهای تلخ حادثه میخواهد همراهی اش کند ، دردناک نمی شود اما دلگیر است از بی عدالتی هایی که برجامعه اش و برمردمش رفته است.
او همچنین در وبلاگش به مناسبت های مختلف توجه خاصی داشته است برای مثال روز مبارزه با سرطان سینه و یا روز صلح، همچنین چهارمین سالگرد تشکیل کمپین یک میلیون امضاء و مناسبت هایی که ازچشم اش به دور نمانده است تا برپاره کاغذهای وبلاگی اش چند خطی در موردش بنویسد :
” امروز روز جهانی صلح ست و روز گفتگوی تمدن ها . مثل یک رؤیا بود برنامه ریزی برای یک کار جمعی حتی در حد یک نشست دوستانه در این دوران … دلم برای یک سری چیزهای خیلی عادی تنگ شده ، از “برپایی مراسم به مناسبت های خاص “گرفته تا ” آرزو کردن ها ” و بیشتر و بیشتر “امیدواری ها” به بهتر شدن اوضاع و ایجاد تغییر آنچنان که می خواهی ….”
در پست دیگری از وبلاگش از لایحه ی حمایت ازخانواده نقد می کند در این پست که عنوانش هست ” به راستی بس است توجیه شهوت وجنایت با احکام شرعی ودینی….” دیدگاه مذهبیان افراطی را به چالش می کشد و می نویسد :
” مدافعان تغییر ساختار خانواده و نظام اجتماعی وترویج چند همسری و بی بندوباری جنسی با توجیهات شرعی دست پرورده یک جریان منحط مذهبی هستند که گمان می کنند امروز اسلام نیازمند مردانی است که چند زن داشته با شند! زنانی که برای آنان فرزندان بسیار بیاورند، فرزندانی که تحت تعلیم و تربیت این جریان در نوباوگی آماده عملیات انتحاری شوند یعنی خود را بکشند تا این جریان و دست اندرکاران آن بر مسند قدرت بمانند.”
و به راستی که یکی از بهترین نوشته هایش را در این پست میتوان پیدا کرد وقتی که می نویسد :
” درطول سه دهه گذشته بنیان خانواده با توجیهات نادرست شرعی سست و متزلزل شده است. مردان بسیاری ازاین توجیهات بهره برده اند وخانواده های فراوانی متلاشی وزنان و فرزندان زیادی قربانی این هوسرانی ها شده اند. حتماً سری به دادگاههای خانواده زده اید و یا شاید پای صحبت وکلا نشسته اید. دغدغه خاطر کسانی که گمان می کنند حکم شرعی تعدد زوجات و یا متعه بر زمین مانده است، آشفتگی وپریشانی زیادی را در خانواده ها بوجود آورده، شمار پرونده های دادگاهها را افزون ساخته است….”
نگاه منتقد و جسورانه ی او به این لایحه با ظرافت بیانی او در هم می آمیزد و به خوبی دست به انتقاد لایحه حمایت ازخانواده میزند .
از دیگر پست های جالب وبلاگش نگاه و حساسیت او به مسائل اجتماعی است به خصوص پست هایی که درمورد مردم در نواحی جنوبی ایران و ا ز مشکلات آن ها نوشته است ، او همه ی این تجربه ها را درسفری که به استان سیستان وبلوچستان داشته است کسب کرده است :
“خیلی سخت ا ست قرار گرفتن در برابر کسانی که برای حل مشکل شان به تو امید بسته باشند و تو بمانی و بی قدرتی و ناتوانی ات . وقتی شروع به حرف زدن می کنند انگار همه چیز روی سرت خراب می شود ، اما به حکم همان وظیفه ی لعنتی باید محکم بیاستی و امیدشان بدهی به آینده ایی نزدیک که خودت هم نمی دانی چقدر طول می کشد و بدبختی شان را به روی خودت نیاوری تا زیادی پر رو نشوند! و دردسر ایجاد نکنند! ، به همین راحتی …” و درجای دیگر ی می نویسد : “یاد آن روستایی افتادم که خانه هایش بیشتر ، از چادرهایی بود که روی آن را حصیر های محکم انداخته بودند، آب لوله کشی نداشتند ، کابل های برق را خودشان از تیر اصلی کشیده بودند و موقع رد شدن به سر گیر می کرد ( خیلی خطرناک بود! ) خلاصه اوضاعی بود ، اما اکثریت اهالی این روستا ( به قول خودشون ) موبایلی داشتند که البته در خانه هایشان خط نمی داد و باید به سر جاده می رفتند و خوشحال بودند از این که ایرانسل این مشکلشون رو حل کرده …احتمالا این وسط ایرانسل از آب گل آلود ماهی گرفته بود ، اما شخصا خوشحال بودم از خوشحالی شان بدون این که درک کنم در اوج این همه بدبختی ، این خوشحالی شان را … البته حرف و حدیث زیاد بود از دلیل این خوشحالی ، مثلا داشتن کار قاچاق ِ مردان ِ این روستا و نیازشان به تلفن و … نمی دونم به هر جهت در صد بی کاری در آن استان سرسام آور ست ، آن ها هم نیاز به پول برای سیر کردن خانواده هاشون دارند … شاید “بد بختی” را بتوان کامل با این آدم ها معنا کرد، آدم هایی که از بخت ِ بدشان در آن منطقه دنیا آمده اند و زندگی می کنند..”
پستی که در سفرش به استان سیستان و بلوچستان نوشته است جایی که فقر بیداد می کند وگرو ه های افراطی هم برشدت این وضعیت بد می افزایند.
گاهی نقد اجتماعی – سیاسی او با یکدیگر آمیخته می شوند و این شهامت را می باید که به درستی به این چالش ها بپردازد چالشی که شاید افراد زیادی جرأت نوشتنش را نداشته باشند:
“در این چند سال نسبت به دروغ حساسیت خاصی پیدا کردم، به همان نسبت که دروغ های سیاسی اعصابم را خرد می کند، دروغ گویی های رایج بین مردم کوچه و خیابان و اجتماع های خصوصی و عمومی و محیط های کاری و همه جا و همه جا گاه کلافه ام می کند و البته از بابت دروغ گفتن های خودم هم ، که بیشتر . بار ها به شدت تلاش کرده ام در راستای راستگویی ، اما این تلاش در موفقیت آمیز ترین حالتش به یک هفته نمی کشد که با یک دروغ به شکست می انجامد .دیشب سرمست از چند روزی بیشتر از همیشه دروغ نگفتن بودم که این تلاش هم امروز به شکست انجامید در اولین روز ِ کاری … دروغی که البته تیم کاری مان را از یک دردسر جدی نجات داد !…. در کل به راستی مانده بودم در برابر تشکر چند همکار از بابت دروغ نجات دهنده ایی که گفته بودم ! چه حسی داشته باشم … انگار واقعا خیلی سخت ست در هنگام بحران و در شرایطی که تنها دروغ می تواند نجات دهنده باشد، دروغ نگوییم ، مخصوصا وقتی که دروغ ها در کوتاه مدت اثرات مثبت برای یک جمع هم داشته باشند… اما … هنوز هم مطمئنم جنس دروغ های من با دروغ هایی که مورد انتقادم در آن بحث کذایی بود خیلی فرق می کند… اما … “
در پایان و تنها با همروی کوتاه برصفحات وبلاگ مریم بهرمن می توان گفت که هر برگ از نوشته ها ی وبلاگش نشان از فعالیت های پیگیر و مؤثر او و همینطور حساسیت او به جریان های پیرامونش است ، مسئولیت هایی که او حس کرده است و در تلاش بوده تا به عنوان زنی حساس آن را به اعضای جامعه اش منتقل کند ،در جامعه ای که اوضاع سیاسی و اجتماعی اش روح او را خراش داده است در شرایطی که ترس و وحشت بر تمامی روابط آن حاکم بوده است، او تنها نوشته است در شرایطی که دوستانش یک به یک دستگیر می شوند و او تنها اندوهش را از این دستگیری ها می نویسد در این شرایط که به ندرت کسانی را می توان یافت که قلمشان نشکسته باشد و هنوز بنویسند و او نوشته است. در وبلاگش می توان طیف وسیعی از نوشته های هنری ، اجتماعی و سیاسی را دید که نشان دهنده ی ذهنیت حساس او و در کش از محیط اجتماعش است و نه اقدام علیه امنیت ملی که به آن متهم شده است. او آن قدر جسور بود که در سخت ترین روزها بنویسد تا به قول خودش کمی احساس آرامش کند و از این کابوس ها رهایی یابد. آرامشی که نمی دانست روزی برایش به بهانه ای برای دستگیری اش منجر خواهد شد.
“نمی دانم خبرخوانی و حرص خوردن ها ی پشت مانیتوری را باید به چه حساب بگذارم ، کارهای مفید یا غیر مفید ! خبرهایی که تا دلتان بخواهد در خواب هایم تاثیر داشت ، جنگ و زندان و تلاش برای رهایی از موضوعات مهم خواب های من بود . البته خیلی از اوقات تشدید کننده ی خستگی ام می شدند و بیشتر آشفته ام می کردند. برای همین مجبور بودم به خوابی دیگر پناه ببرم تا شاید آرام تر شوم و …”
+ There are no comments
Add yours