مرثیه برایِ بهاره علوی که با بهار رفت… / محمد فلاح نیا

۰ min read

14 دی 1391

مدرسه فمینیستی: امروز 6 اردیبهشت ماه، خبر رسید که بهاره علوی، از فعالان جنبش زنان و همراهان کُرد کمپین یک میلیون امضا، و نویسنده وبلاگ دختر خورشید در تصادفی جان باخته است. او که در 11 فروردین ماه همراه با خانواده اش در جاده سنندج تصادف کرده بود، پس از روزها بستری بودن در بیمارستان و عواقب ناشی از این تصادف بالاخره امروز درگذشت. او پیش از فوت اش مرگ پدرش را و بستری شدن مادرش را به واسطه این تصادف شاهد بود. اندوه از دست دادن پدر که روح بهاره را خراش می داد به همراه عفونت های ناشی از جراحت که جسم او را می آزرد، همگی دست به دست هم داد تا این که پس از کمتر از یک ماه از آن تصادف، این دختر پرشور بهاری، در فصل بهار، دوستان و بستگان خود را ترک کند.

این دختر جوان 21 ساله و پرشور، «درباره ما» وبلاگ اش را با این شعر مزین کرده بود:

باید این ناله ی خشم آلودت/ بی گمان نعره و فریاد شود/ باید این بند گران پاره کنی/ تا تو را زندگی آزاد شود/ خیز از جا پی آزادی خویش/ خواهر من، ز چه رو خاموشی/ خیز از جای که باید زین پس/ خون مردان ستمگر نوشی

متن زیر به قلم محمد فلاح نیا است که در رسای بهاره علوی، این دختر پرشور و متعهد میهن مان، به نگارش درآمده است. یادش گرامی باد :

مرثیه برایِ بهاره علوی که با بهار رفت…

تویِ عکس هایِ یادگاری که لبخند می زنی،

جگرم خورشیدِ سوزانی می شود

که همه چیزم را به آتش می کشد

و نبودنت را فریاد می کشم.

مثلِ سنگ، صبوریِ بسیار کرده ایم این روزهایِ سردِ بهارِ بی نصیب را

اما طاقتمان هم اندازه ای دارد

طاق شده ام

و داغِ دلم را با تو می گویم که همیشه لبخند می زدی:

پوپک پرنده شد و پرید،

تو پرکشیدی میانِ آسمانِ بعد از ما

و از مثلثِ تثلیثمان

خطی به جای مانده که بیهودگی را هنوز ادامه می دهد.

ادامه می دهم راه هایِ جهان را

تا روزی که نمی دانم کی از راه می رسد.

مثلِ تو که نمی دانستی

و مثلِ همه یِ ما که نمی دانستیم:

مرگ، پتیاره دیوِ دریوزه ما را نظاره می کند.

محمد فلاح نیا

6 اردیبهشت ماه 1390

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours