گفتگو با هنرمندان ایرانی شرکت کننده در مرکز هنری «رادا استن» سوئد / رویا صحرایی

۱ min read

14 دی 1391

مدرسه فمینیستی : “دیگر گونه بنگریم ؛ به خودمان و به دنیای پیرامونمان؛ جرات گذار از دیدن و قضاوت از روی عادت را داشته باشیم و نهراسیمازبازنمایی آَنچه در دل واقعیت درون و بیرون ما نهفته است “

شاید این جمله ساده ترین پیامی باشد که از دل کارهای هنرمندان جوان ایرانی در مرکز هنرهای رادا استن در شهر گوتنبرگ در سوئد شنیده میشود.

وارد سالن طبقه اول مرکز هنری راد استن که می شوی اولین چیزی که به چشم می آید قالی های ایرانی است که همگی قبلا در خانه ای یا جایی زندگی کرده اند و حالا کف سالن پهن شده اند همراه با قیچی های بزرگی که در بالای هر قالی از سقف آویزان شده اند و در کنار آنها پاکتهایی است روی آنها داستانی از کتاب چهارم جمهوری افلاطون نوشته شده است در مورد لونتیوس که زمانی که از جنگ باز می گردد روی تپه ای چند جنازه می بیند و ابتدا روی خود را بر می گردانند اما بعد دوباره چشمهایش را باز می کند و به طرف جنازه ها می دود وفریاد می کشد که “چشمان تیره روز من از این منظره زیبا لذت ببرید” .

حس غریبی با دیدن اینکار به انسان منتقل می شود ، از یکسو حس وسوسه انگیز داشتن بخشی از یک قالی را واز سوی دیگر اینکه بتوانی خودت را قانع کنی که دست به قیچی ببری وتارو پود قالی را که در فرهنگ ما بسیار عزیز است پاره کنی !.

ندا رضوی پور تحصیل کرده فرانسه در رشته هنر، طراحی صحنه تئاتروسینما و فضا سازی است که به مرور وارد هنرهای تجسمی شده است . او بیشتر فعالیت خود را رویکردی اجتماعی می داند تا هنری .

خانم رضوی پور درباره کارهایش می گوید : من بیشتر با مفهوم کار می کنم به همین دلیل در ابتدا فکر می کنم که برای هر ایده ای چه کاری بهتر است . ممکن است برای ایده ای طراحی مناسب باشد و برای ایده دیگری پرفرمنس ، اینستالیشن و یا فیلم. این مفهوم است که تورا راهنمایی می کند که کدام مدیوم را برای طرح آن انتخاب کنی . خانم رضوی پور در مورد کار ” سلف سرویس ( سوغاتی ) ” در این مرکز هنری می گوید :

ابتکار “سلف سرویس ” ایده ای است که که در اواسط کشمش ها و خشونت های پارسال به ذهن من رسید و ابتدا در تهران اجرا درآمد. خشونتهای خیابانی خیلی ذهن همه را در گیر می کرد چرا که در مقابل یک حرکت بسیار مسالمت آمیز خشونتی آنچنانی اعمال می شد که تحمل آن خیلی سخت بود . اینکه آدم باید تا چه حد خشونت را تحمل کند و عکس العمل نشان ندهد و اگر عکس العمل نشان دهد تا کجا ؟ و اینکه آیا قرار اینست که همه خشونت انجام دهند ؟ که متاسفانه این اتقاقی بود که افتاد ، سوالهای بود که مدام در ذهن همه تکرار می شد . یعنی خیلی از مردم عادی هم به خشونت کشیده شدند کسانی که هرگز تصور این گونه عکس العمل ها را از خود نداشتند. این سوالها ، سوالها ی بود که همواره مطرح بود که در این شرایط چکار باید کرد ؟ من به این نتیجه رسیدم که این خشونت در همه ماهست و اگر ما این را باور کنیم و بشناسیم و انکار نکنیم ، چرا که انکار آن دروغ محض است و نمی توان آن را محو کرد، لااقل شاید دیگر گونه با آن برخورد کنیم . شاید این انرژی منفی که در ما نهفته شده را بشود در مسیر مثبتی به کار بگیریم هر چند که خیلی سخت است اما شاید بتوان با شناسایی آن طور دیگری از آن استفاده کرد. هدف از اینکار اینست که “خودت را بشناس “. من سعی کردم که اینکار را خیلی ظریف و غیر مستقیم نشان دهم . ایده قالی از آنجا آمد که قالی برای ما ایرانی ها هم بسیار عزیز است و هم بسیار مهم ؛ روی آن بزرگ شده ایم و اشکال قالی و حسی که نسبت به آن داریم برای ما خیلی مهم است. طبیعتا زمانی که به ما پیشنهاد می دهند که شما می توانید بخشی از قالی را ببرید خیلی کار سختی است نه فقط برای ما ایرانی ها بلکه با تجربه ای که در این اینجا بدست آوردم می توانم بگویم که به من ثابت شد که علی رغم وسوسه انگیز بودنش برای همه خیلی سخت است.

خانم رضوی پور از تجربه اجرای یک روزه کارش در تهران در گالری طراحان آزاد می گوید :

“تجربه کار در ایران خیلی جالب بود علی رغم اینکه اینکار فقط یک روز بود اما کلی بحث و دعوا و گفتگو بیش آمد که بسیار جالب و با ارزش بود. مثلا عده ای معتقد بودند که با اینکار بدتر خشونت را تحمیل می کنید یا ترویج می کنند . البته خشونت تنها یک لایه از آن بود .به نظر من این کار یک تابو شکنی و حتی به نوعی سنت را زیر سوال بردن بود . یک عده می گفتند که این جوانها هستند که قالی را می برند ولی افراد مسن قدر آن را می دانند در صورت اینکه اصلا اینطور نبود شاید تفاوت این بود که مسن تر ها گلهای قالی را خیلی شکیل و با حفظ شکل آن می بریدند اما جوانترها اینکار را نمی کردند و اشکال مختلفی را در می آوردند . این چیزی است که من در در کارهایم دنبال آن هستم. کارهای من مثل یک تلنگر زدن می ماند به همین دلیل است که زمانی که به کارهای خودم نگاه می کنم بیشتر از یک هنرمند خودم را شبیه به یک فعال اجتماعی می بینم . در واقع کار من اینست که به بیننده بگویم که دوباره ببین یا اینکه طور دیگری ببین و یا اینکه به اولین چیزی که به ذهنت می آید بسنده نکن ، شاید همه چیز آنقدر سیاه و سفید نیست .آن کسی که به فرض قالی را می برد، بد و آن کسی که نمی برد لزوما خوب نیست ! بخش زیبای دیگر این طرح این بود که این قالی ها به هزاران تکه کوچک تبدیل شدند که هر کس آن را به سلیقه خودش در خانه اش گذاشت که دیگر لزوما زیر پا نبود. وهمچنان هر زمانی هر کس یک تکه از این قالی را در خانه کسی می دید بحثها دوباره شروع می شد . مثلا چرا بردید ؟ از کجا آوردید ؟ و گفتگو ها خیلی فراتر از قالی و نمایشگاه می رفت و این بسیار با ارزش بود . شاید روزی کتابی با عکس ها و گفتگوهایی که در مورد اینکار انجام شد چاپ شود . در یاداشتهایی که مردم در گالری می نوشتند کسی نوشته بود : زمانی که وارد شدم دچار هیجان شدم و شروع کرد م به قیچی زدن اما بعد نتوانستم ببرم و تا یک هفته فکر می کردم “من به چیز زیبای دیگری در زندگی ام قیچی زدم بدون اینکه به آن از قبل فکر کنم “.اینها به نظر من هم خیلی زیباست و هم خیلی با ارزش و این آن چیزی است که من در کارم به دنبال آن هستم .”

در دومین روز از “رویداد ” رادا استن این مرکز هنری حال هوای دیگری دارد. زمان پرفرمنس “بیا نوازشم کن” است که اجرایی است از امیر معبد. “بیا نوازشم کن “برگرفته ازآثار کریس بردن هنرمند بنام آمریکایی در دهه هفتاد است که در بسیاری از اجراهایش بدن خودش مورد جراحت قرار می گرفت تا توجه مردم را به خشونت جاری در جنگ ویتنام جلب کند. در مرکز هنری رادا استن، محل اجرای این پرفرمنس، فضا به ظاهر آرام اما بسیار استرس آور است و زمانی که کسی قدم پیش می گذارد و اسلحه را در دست می گیرد بسیاری از شرکت کنندگان نفسهاشان در سینه حبس می شود. بعد صدای شلیک است که در فضا طنین می افکند و نگاه‌هایی که به امیر معبد خیره می ماند که از درد به خود می پیچد و دوباره سکوت در سالن حکم فرما می‌شود.

امیر معبد در مورد این اجرا می‌گوید که گرایش او به اجرای این پرفرمنس به یک سال پیش برمی‌گردد . زمانی که او مدیاها و متریال‌هایی که در اختیار دارد را برای برای بیان دغدغه‌ های ذهنی ‌اش ناکار آمد و ناکافی می‌بیند. امیر معبد داری لیسانس نقاشی است و در کارنامه خود رسانه‌های متنوعی از جمله مجسمه، چیدمان و عکاسی دارد. او اتقاقات اخیر ایران و خشونت‌های خیابانی که خود شاهد آنها بوده را در انگیزه این کار بسیار دخیل می داند. او می گوید : من بسیار تحت تاثیر حضور فیزیکی شرکت کنندگان که با تن خود به عنوان بزرگترین سرمایه زندگی‌شان به هر شکلی چه با شعار دادن و چه در سکوت، جسم خود را ؛ این دارایی بی بدیلشان را ، به خیابانها می آوردند قرار گرفتم. جایی که تعداد آدمها به حساب می آید. این جسم شاید به تنهایی قطره باشد اما در کنار خیل جمعیت است که معنای دیگری می گیرد. وی خود را به دور از هر گرایش سیاسی اما پایبند به اصول انسانی و اخلاقی می داند و رخدادهای یک سال گذشته در ایران را با توجه به حوادث پیش آمده بحرانی و تاثیرگذار در نگاه خودش می داند. او فشارهای وارده به هنرمندان و نادیده گرفته شدن آنها را قبل و بعد از انتخابات، رفتارهای غیر انسانی و نقض حقوق انسانی در جریان راهپیمایی ها چه از طرف حکومت و چه از طرف شرکت کنندگان و پیامدهای حاصل از آنها را بسیار نگران کننده توصیف می کند. او می گوید: جسم انسان علی رغم تفاوتهای جنسیتی تنها چیزی است که بین همه انسانها مشترک است و جذابیت تاثیرگذاری اجرای این کار برای خود من و علت حضور گسترده شرکت کنندگان در این پرفرمنس این وجه اشتراک انکار ناپذیر است. چرا که صحبت بر سر وجه اشتراکی است میان تمام انسانها. او می گوید : من تلاش کرده ام تا از این رسانه بسیارتاثیرگذار ومشترک و پیشرو؛ بسیار رک، مستقیم و شاید مازوخیستی استفاده کنم. این پرفرمنس ها در واقع یک سه‌گانه‌اند. “بیا نوازشم کن” دومین پرفرمنس از سه اجرایی است که او در این رابطه به نمایش گذاشته است که هم خود و هم دیگری را به چالش می‌گیرد. به گونه ای که حضور او در پرفرمنس به مخاطب تحمیل می شود. او می گوید :این اجرا برای اولین بار ایران در حالی به نمایش گذاشته شد که ما پروسه خشونت را بسیار عادی و تکرار شونده می دیدیم که روزانه اتقاق می افتاد و من می خواستم ببینم که این مخاطبی که این اتقاقات را محکوم می کرد اگر خودش در یک چنین شرایطی قرار بگیرد چه عکس العملی نشان میدهد. خیلی از کسانی که در پرفرمنس تهران شرکت کرده بودند اعتقادشان این بود که این یک بازی است در حالی که بازی نبود؛ چرا که بدن من واقعی بود، یک تفنگ واقعی وجود داشت و ماشه ای که نیاز به انگشت داشت. آنچه برای من نگران کننده بود و هست نه خود تیراندازی بود بلکه مشارکت بازدید کنندگان در تیراندازی بدون پرسیدن هیچ سوالی بود. حتی یک نفر هم سوال نکرد که تفنگ واقعی است؟ تیر واقعی است؟ آیا اگر من شلیک کنم این موجود زنده‌ای که روبروی من ایستاده آسیب می بیند؟ امیر معبد تاکید می کند که: مشکل من این است که چرا سوال نمی کنند؟ کسانی که می آمدند و تفنگ را می گرفتند بدون هیچ سوالی شلیک می کردند و تازه بعد هم معترض بودند که چرا ما ( من ) آنها را در این وضعیت قرار داده ایم. درست است که من آنها را در این شرایط قرار دادم اما آنها حق انتخاب داشتند. چرا انتخاب کردند که شلیک کنند و حالا چون برای انتخاب خودشان جوابی ندارند تلاش می کنند که این بار را به دوش دیگران بیندازند. امیر معبد این را ضعف فرهنگی جامعه ما می داند که از پذیرفتن اشتباهاتمان می ترسیم و فرافکنی می کنیم؛ و این که پرسشگری را در جامعه یاد نگرفته ایم و همیشه فرمانبردار بوده ایم. این فرمانبرداری به خصیصه‌ای فرهنگی تبدیل شده، چرا که پرسشگری رفتاری است که به شدت سرکوب می شود، همانطور که در بعد از انتخابات این سرکوب را به راحتی می بینیم. وی معتقد است که در درون همه ما با توجه به بستر اجتماعی –سیاسی و فرهنگی که در آن رشد کرده و بزرگ شده ایم نوعی دگماتیسم ، نگاه بسته یا همان دیکتاتوری نهان شده است که هر زمان که شرایط مناسب بروزشان رخ دهد همگی خود را نشان می دهند.

به اعتقاد امیر معبد اجرای ” بیا نوازشم کن ” از سوی دیگر، طرح خشم نهادینه شده‌ای است که در درون تک تک ما هست و شاید خیلی از ما آن را در خودمان نمی شناسیم و با فراهم شدن شرایط، این خشم خودش را نشان می دهد. وی تاکید می‌کند که از دید او تنها شلیک کردن گلوله سربی دردآور نیست، بلکه ما خیلی وقت‌ها با نگاه، حرفها و حتی با رفتارهایمان می‌توانیم به طرف مقابل شلیک کنیم. طرف مقابلی که می‌تواند تنها مخالف ما و غیر از ما فکر کند و بیندیشد؛ و ما متاسفانه به‌راحتی می‌توانیم با هر کدام از ابزاری که نام برده شد برای همیشه به او تیر خلاص بزنیم.

پای صحبت های باربد گلیشری ، کیوریتور(موزه دار) این رویداد می نشینیم . باربد گلشیری رادا استن را نمایشگاهی از آثار این هنرمندان نمی داند چرا که به عقیده او در نمایشگاه بیننده یک حالت منفعل دارد . او صرفا یک بیننده است و هیچ دخالتی در اثرهای هنری ارائه شده ندارد اما در رویداد یا “event” بیننده مجبور می شود که در ساخت معنی شرکت کند و این چیزی است که بین تمام آثار و کنشهایی که در این مرکز ارائه شده مشترک است . وی می گوید : در ابتدا قرار بود که نمایشگاهی در اینجا برگزار شود با تم زنان ، فمینیسم و مقاوت در ایران . او می گوید : به طور قطع جنبش زنان ما و جنبش فمینیستی ما بسیار غنی است اما هنری که به آن می پردازد بسیار بسیار ضعیف است. کارهای که به عنوان هنر فمینیستی در ایران انجام می شود ایدئولوژیک هستند . یک سری کلیشه ها یی هست که مرتب تکرار می شوند . من مقاله ای در این خصوص نوشته ام و به این نوع نگاه انتقاد کرد­ه­ام[i] . به طور مثال گزل یا درواقع غزل رادپی ویدئوهای کوتاهی می سازد که در تمام آنها زنان چادر به سر دارند . به فرض اینکه هدفش نقد چادر یا حجاب باشد. او کاری راجع به فمینیست بودن در ایران دارد: یک زن چادری است که داره سعی می کند که رانند کامیون بشود اما نمی تواند از در ماشین بالا برود و پشت ماشین بنشیند . حال یا چادر مانع هست یا نه مهم نیست مهم اینست که کسی اینقدر فمینیست بودن را در ایران حقیر می بیند یا تمام مسائل زنان را در حجاب خلاصه می­کند . اما اینها به محض اینکه با یک مسئله جدی تر می رسند نمی توانند تحلیل مناسب و درستی انجام دهند. یا مثلا کارهای خانم شادی قدیریان که یک مجموعه مفصل از زنان چادری دارد که به جای صورتشان وسائل آشپز خانه هست. و این چهره در تک تک وسائل آشپز خانه به طرز خسته کننده ای تکرار میشود. ما متاسفانه می بینم که کسانی که این کارها را دنبال می کنند و تایید و ساپورت می کنند کسانی هستند که مسائل حقوق زنان در ایران را پیگری می کنند و خیلی وضعیت زنان برای آنها اهمیت دارد. شاید بحثهایی که در به فرض در حامعه فرانسه در مور برقع و حجاب رایج هست عاملی است که این کارها نمیرند و خریدار داشته باشند. یا شاید هم به این دلیل که کارهای ایدئولوژیکی هستند که خیلی سریع معنا را می دهند و به تو بیننده اجازه نمی دهند که در ساخت معنا دخالت کنی و یا چیزی را خلاف آنچه که آنها می گویند بگویی دیگر اینکه اینها احتیاج به تکرار دارند. مثل مذهب که شعائری دارد که باید مدام آنها را تکرا ر کنی . در این نوع کارها هم تکرار زیاد هست . و یا حتی خانم شیرین نشاط که اولین کسی بود که اصلا این کارها رو شروع کرد. این نوعی دوقطبی دیدن هست که مثلا یک طرف اسلام گراها را قرار می دهد و در طرف دیگر کسانی که برای دمکراسی ارزش قائل هستند. و هیج میانه ای نیست . مبارک از همین دو قطبی بودن استفاده می­کرد و می گفت که اگر من نباشم تندروها بر سر کار می آیند و پس دیکتاتوری را به بنیادگرایی ترجیح بدهید.

باربد گلشیری ویژگی متفاوت هنرمندان شرکت کننده در مرکز هنری رادا استن را در این می داند که حتی شاید آنها بدون اینکه خیلی تلاش کرده باشند اما در این وضعیت بسیار حساس و ظریف جامعه ما به لحاظ درگیر بودن هر قشر و طبقه و تفکری در تحرکات اجتماعی ، از این نگاه دو قطبی فاصله گرفته اند. نگاه های دوقطبی که به نظر او تبدیل به عقل سلیم شده اند و متاسفانه به صورت بدیهی در آمده اند. او معتقد است که باید کارهایی را ارائه دهیم که از این چهارچوب فهم ساده بیننده یا مخاطبان فراتر رود و او را وادار به فکر کند چرا که در واقع خیلی از هنرها ی انقلابی اصلا خودشان را توضیح نمی دادند. متاسفانه ما چون فکر می کنیم که دیگران ما را نشناخته اند خیلی تلاش می کنیم که خودمان را توضیح دهیم. او معتقد است که لزومی به این کار نیست و مخاطبان ما باید خودشان به دنبال دانستن باشند.

باربد گلشیری در مورد کار ندارضوی پور و کار امیر معبد می گوید :

“این کارها درست در زمانی اجرا شدند که ما هرروز از خودمان می پرسیدیم که محدوده خشونت چیست ؟ از کجا دفاع از خود تبدیل به خشنونت می شود و اینکه آیا ما هم باید در برابر خشونت ، خشونت به خرج دهیم یا خیر و این بحثی است که با توجه به اینکه اینها هرروزشرایط خشن تر می شود هنوز هم کهنه نشده و ماسعی می کنیم که در این دو کار یادمان باشد که کسی که می زند یا پاره می کند لزوما حیوان یا بیمار نیست . من در مطلبی که در مورد کار امیرمعبد نوشته ام مشخصا بر دو موضوع تأکید کرده ام: یکی محاکمه آیشمن که هانا آرنت در گزارش محاکمه اورشلیم تحت عنوان “گزارشی در باره ابتذال شر” نوشته است و دیگری آزمایش میلگرم است که تست روانشناسی است .

کاری که آرنت می کند بسیار درست و با ارزش است او معتقد است آیشمن هیج مشکل روانی نداشته. سوال این بود که حالا ما فرض کنیم که این فجایعی که در جنگ دوم جهانی اتقاق افتاد به دلیل این بود که هیتلر دیوانه بود. آن همه انسانهایی که کمک کردند و این ماشین دهشتناک آدم کشی را پیش بردند چه؟ فکر ش را بکنید که باید مرتب سلول ساخته می شد ؛ اتاقهای گاز ساخته می شد ؛ این همه وقتی کنار هم قرار می گیرند می بینیم که یک کار بسیار پیچیده بوروکراتیک است و تعداد زیادی آدم حتی از خود یهودیان با آنها همکاری می کردند. خوب واقعیت اینست که ما نمی توانیم بگوییم که اینها همه هیولا بودند یا دیوانه بودند. اینها بوروکرات بودند و بحث آرنت هم همین هست؛ اینکه آیشمن وظیفه اش را انجام داده ودقیقا همانطور که می گفت “من دستور داشتم”.

اگر ما یک پوزیسیون اخلاقی را نگه نداریم ممکن است دچار خشونتی بشویم که از آن فرار می کنیم. مثلا در کار امیر معبد شباهتش با مسائل روز دنیا اینست که زدن را یا حمله به یک کشوردیگر را مثل عراق و افغانستان با مسئله­ی امنیت ملی توجیه می­کنند . در واقع خیر بزرگتری هست که به خاطر آن اشکال ندارد که چند صد هزار نفر به خاطر آن بمیرند. در واقع ما اصلی را این وسط داریم که خشونت را حتی در سطح جهانی مشروع می کند. تا حدی که سازمان ملل هم در خیلی از مواقع این اصل خشونت را به رسمیت می شناسد. یعنی جنایت جنگی محسوب نمی شود. قطعا کسی هم که در خیابان مردم را سرکوب می

کند در ذهن خودش به خاطر خیر بزرگتری اینکار را انجام می دهد : مثلا آسایش و آرامش شهروندان یا حفاظت از ایدئولوژی.

گلشیری در ادامه گفتگو اضافه می کند ” دلیل مخالفت با اینکه این کار را در شهر انجام بدهیم این بود که می خواستیم نشان دهیم که حتی در فضای هنری هم این خشونت وجود دارد. در نمایشگاه تهران حدود 47 نفر به امیرمعبد تیر اندازی کزدند و بعضی هم لاینقطع می زنند و تفنگ را دست به دست می کردند ( که خیلی وحشناک بود). اتقافی که افتاد این بود که اسم آن خشونت نبود ، اسم آن هنر بود یعنی خشونت در اینجا رنگ می بازد . این درست مثل اینست که در یک تعریف ایدوتولوژیک خشونت تبدیل می شود به قهرمانی ؛ اجرای این کار در گالری هم تبدیل می شد به مشارکت در یک کار هنری !

او معتقد است که کار امیرمعبد به ما نشان داد که حتی این قشر روشنفکرکه به گا لری ها می روند هم اینکار را به نام هنر می کنند. هرچند که حال اکثر آنها هم بعد از آن بد می شد مثلا دچار خنده های عصبی می شدند یا حتی با ما برگزار کنند گان دعوا می کردند که شما ما را در این وضعیت قرار دادید که مرتکب این خشنونت بشویم . خیلی ها پشیمان بودند از کاری که کردند. این کار برای این بود که همه ما هم دچار خشنونت می شویم و یاید مراقب باشیم و بدانیم که کسانی که خشونت می کنند یک چیزی را دارند مشروع می کنند .ما باید حواسمان باشد که به هیچ وجه و در هیچ وضعیتی خشونت را مشروع نکنیم.

باربد گلشیری همچنین در مورد کار ندا رضوی پور می گوید که اینکار ما را به یاد فرش بهارستان نیز می اندازد. یک جنبه دیگری که دارد اینست که می دانیم که فرش از جمله چیزهایی است که بازار هنر جهانی از هنر ایران مدام طلب می­کند. فرشی که در اینجا می بینی که آن را تکه تکه می کنند. پس اینکار یک نوع نقد در خواست بازار هنر هم هست. در ایران اینکار با عنوان سلف سرویس و در اینجا با عنوان سلف سرویس ( سوغاتی ) اجرا شد و می بینیم که در اینجا هم آن را تکه تکه می کنند و می برند.

پانوشت :

[i] نگاه کنید به

http://www.e-flux.com/journal/view/80

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours