وقتی که تو نیستی …

۱ min read

لیزا سروش-14 دی 1391

مدرسه فمینیستی: شعری از لیزا سروش، زنی از خطه افغانستان

وقتی که تو نیستی ، دفتر هایم درد سرمیشه

گل واژه های شعرم می میرند، خانه ام دربدرمیشه

دخترکان همقطارم افسانه های دیووپری می گفتند

وانگار که آدمی چقدر خاک به سر میشه

قصه های وامق و عذراومولوی می خواندیم

میگفتند، عاشقان شهسوار روز محشر میشه

همه با هم فصل خنک راترانه می خواندیم

که آه توشهِ بلوط زخم تبر میشه

بال شبپرک ها می سوزند، خانگکم ویران می شوند

کبوتران بی آشیانه ام داد گستر میشه

ارغوانی های پیراهنم عوض می شوند

و زخم گل سرخ آخ ! چی بی اثر میشه

فقیرنان گدایانم ،کوچه کوچه می گردند

غلام و نوکر و چاکر چی معتبر میشه

سیه روزگاری هایم را معاصران فلم می سازند

زخمم التیام نیافته قصاب دستش تبر میشه

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours