زنانِ «فرشته‌‌‌‌های کوچک»، قهرمان هزاره‌‌‌ی سوم

۱ min read

تینا اعتمادی-14 دی 1391

مدرسه فمینیستی: « لی‌‌‌‌‌یا» نام شخصیت محوری سریال «فرشته‌‌‌‌های کوچک»، زنی جوان، شیک پوش و زیبا است. اهل رومانی، و مادر و سرپرست دو کودک خردسال است. (در سریال به این دو کودک خردسال “فرشتگان کوچک” گفته می‌‌‌شود)، «لی‌‌‌یا» پس از چند سال زندگی مشترک با شوهرش «نِستور» و با داشتن دو فرزند، به دلائلی که در فیلم بیان نمی‌‌‌شود از یکدیگر جدا شده‌‌‌اند. او زنی پُرجنب‌‌‌وجوش و با قامتی متوسط و دارای شخصیتی محکم است که برای تأمین مخارج زندگی خود و دو فرزندش در شرکتی خصوصی مشغول به کار است. در محیط کارش با بقیه کارکنان و با رییس شرکت ـ آقای «بال دو وین» ـ رابطه حسنه و تعریف‌‌‌شده‌‌‌ای دارد و همکارانش به او ـ به عنوان زنی درست‌‌‌کار، خیرخواه و با شخصیت ـ احترام می‌‌‌گذارند.

همچون شبکه فارسی‌‌‌وان که سریال‌‌‌های خانواده‌‌‌پسند نمایش می‌‌‌دهد شبکه ماهواره‌‌‌ای GM.TV هم مدتی است که این سریال خانوادگی و پُرکشش را به زبان فارسی پخش می‌‌‌کند. فیلمنامه و قصه این سریال رومانیایی همچون دیگر سریال‌‌‌های تلویزیونی مشابه، عمدتا به انعکاس مسایل ریز و درشت مربوط به خانواده‌‌‌های طبقه متوسط می‌‌‌پردازد به این دلیل انکارناپذیر که واحد خانواده‌‌‌ی طبقه متوسط در هزاره‌‌‌ی سوم میلادی در کانون تحولات اجتماعی و سیاسی نشسته است. هرآنچه که به این واحد معمولی مربوط می‌‌شود به‌‌‌طور طبیعی دست‌‌‌مایه‌‌‌ی سریال‌‌ها، فیلم‌‌‌نامه‌‌‌ها، و ژانرهای ادبی قرار می‌‌‌گیرد. از دیگر سو، بررسی تحولات دموکراسی‌‌‌خواهانه در اکثر کشورهای جهان معاصر حاکی از آن است که زیربنای اصلی تحولات هزاره سوم با «محوریت زنان» به جلو گام برمی‌‌‌دارد که این گزارش می‌‌کوشد بازنمایی آن را در سریال خانوادگی «فرشتگان کوچک» در شبکه ماهواره‌‌‌ای «GM.TV»، به اختصار بررسی نماید.

«لی‌‌‌یا» که شخصیت محوری این سریال تلویزیونی است بر خلاف شوهر سابق‌‌‌اش نِستور ، انسانی اخلاقی و مسئول است و با این که خانه‌‌‌ی بزرگی که در آن زندگی می‌‌‌کند از پدرش به وی ارث رسیده و در عین حال صاحب امکانات و پشتوانه مالی خانوادگی هم است اما به کار و ایجاد درآمد (و ایستادن روی پای خود) برای بزرگ کردن دو فرزندش می‌‌‌پردازد در حالی که نِستور به عَلاّفی و دَله‌‌‌دزدی و الواطی مشغول می‌‌‌شود و دوستان نزدیک‌‌‌اش همچون «دو دا» نیز در بعضی کارهای ابلهانه و دله‌‌‌دزدی‌‌ها با او همدست هستند تا جایی که اعمال و رفتار آنها بعضی اوقات پای پلیس، و یک کارآگاه خصوصی (آقای نِلوت‌‌‌سو) را نیز به ماجرا باز می‌‌‌کند. با این که مدت‌‌‌هاست لی‌‌‌یا و نِستور از یکدیگر جدا شده‌‌‌اند ولی نِستور دست‌‌‌بردار نیست و به بهانه دیدار فرشتگان کوچک (دو کودکی که حاصل ازدواج‌‌‌اش با لی‌‌‌یا است)، مدام به خانه لی‌‌‌یا سر می‌‌‌‌زند و اغلب هم برای لی‌‌‌یا و دو کودک‌‌‌شان دردسر می‌‌‌آفریند.

در یکی از روزهایی که لی‌‌‌یا بچه­­هایش را به پارک برده (چون که چند روز قبل از آن، پرستار بچه­­­هایش را به خاطر رفتار خشونت‌‌‌آمیز و ناشایست­­­اش با فرشته‌‌‌های کوچک، از کار اخراج کرده بود) به طور کاملا اتفاقی با مردی به نام «تئودور» آشنا می‌‌‌شود و بچه­­­های خردسالش (فرشتگان کوچک) نیز همان روز با تئودور و دختر نوجوانش «میرلاّ» آشنا می‌‌‌شوند. آشنایی‌‌شان هم به طور اتفاقی ادامه پیدا می‌‌‌کند تا این که لی‌‌‌یا که متوجه اوضاع اسفبار تئودور و احتیاج شدید و حیاتی تئودور به کسب درآمد شده است به وی پیشنهاد کار در منزلش یعنی پرستاری از فرشتگان کوچک را می‌‌‌دهد.

و اما «تئودور» که مردی تحصیل کرده و مهندس است با دخترش «میرلاّ» زندگی می‌‌کند. همسر تئودور یعنی مادر میرلاّ ـ به دلایلی که در فیلم بیان نمی‌‌‌شود ـ قبلا فوت کرده و در ابتدای سریال ما می‌‌‌بینیم که تئودور با زنی به نام «ترزا» که از نظر شخصیتی با وی صدوهشتاد درجه متفاوت است و رفتار و منشی بی‌‌‌ثبات و دم دمی مزاج دارد ازدواج کرده است. پیوند آنها پس از مدت کوتاهی به جدایی می‌‌‌کشد. این جدایی، به خواست ترزا انجام می‌‌‌گیرد (ترزا با خشونت و بی‌‌‌رحمی، تئودور و دختر نوجوانش میرلاّ را از خانه‌‌‌اش بیرون می‌‌‌کند)؛ بیرون رانده شدن از خانه، اوضاع به هم ریخته‌‌‌ی تئودور ـ که به تازگی شغل‌‌‌اش را هم از دست داده ـ واقعا آشفته می‌‌‌سازد و در نهایت باعث می‌‌‌گردد که تئودور با این که مهندس است اما برای به دست آوردن لقمه نانی، سرانجام پرستاری دو فرزند لی‌‌‌یا را بپذیرد، و به همراه تنها دخترش میرلاّ، به طور موقت در خانه‌‌‌ی لی‌‌‌یا ساکن شوند.

زندگی این پدر و دختر در منزل لی‌‌‌یا و پرستاری از فرشتگان کوچک‌‌‌، به ویژه رفتار نجیبانه و توأم با صداقت، مسئولیت و مهربانی تئودور، سرانجام باعث می‌‌گردد که لی‌‌‌یا نسبت به این مرد نجیب و موقّر، احساس کشکش عاطفی و عاشقانه پیدا کند. کشکش عاطفی لی‌‌‌یا نسبت به مردی با مشخصات تئودور ـ که حضور مسئولانه‌‌‌ی چنین مردی احتمالا برای هر زنی اطمینان‌‌‌آور است ـ ابعادی پیچیده دارد زیرا وضعیت زنی جوان و زیبا چون لی‌‌‌یا با وجود مسئولیت سنگین و پُرمخاطره‌‌‌ی بزرگ کردن دوتا بچه خردسال در نبود شوهر و پدر، و نبود افق روشنی در آینده، طبعاَ به مردی با نجابت و درستکار و پاک، که بشود برای تشکیل یک زندگی مشترک و مطمئن، روی او حساب کرد البته جذاب و قابل تأمل‌‌‌‌ است. شاید همین محاسبات در ناخودآگاه ذهن لی‌‌‌یا بوده است که به تئودور پیشنهاد ازدواج می‌‌‌دهد و سرانجام آنها به طور رسمی با هم عروسی می‌‌‌کنند. ولی طبق توافق، هرگز به یکدیگر نزدیک نمی‌‌‌شوند و مثل دوتا دوست و همکار، با هم رفتار می‌‌‌کنند. با این حال علاقه‌‌‌شان به یکدیگر روز به روز بیشتر و عمیق‌‌تر می‌‌شود تا این که پای یک مرد جوان هنرمند به نام «سرجیو» به روابط لی‌‌‌یا باز می‌‌شود.

سوی دیگر داستان، حضور طبیعی و باورپذیر شخصیت‌‌‌های متعدد سریال «فرشتگان کوچک» است، از جمله افرادی مانند «نِلوت‌‌‌‌سو» (معروف به «ناپولی») که یک کارآگاه خصوصی است و در کشف برخی از ماجراها نقش مثبتی دارد. یا حضور دختر جوان شهرستانی به نام «گی گی» که نقش معلم پیانوی فرزندان لی‌‌‌یا را بازی می‌‌کند. (در بخش‌‌‌‌های آتی سریال، میان این دختر شهرستانی با سرجیو رابطه‌‌‌‌ای عاطفی شکل می‌‌‌گیرد). از شخصیت‌‌‌های دیگر سریال، خانم «فلورانس» است که در همسایگی خانه‌‌‌ی لی‌‌‌یا زندگی می‌‌کند. او زنی تنها و مسنّ و بسیار آرام است و گربه‌‌‌ای دارد به نام چرچیل. فلورانس که زنی مهربان و به‌‌‌نسبت پیرسال است با همسایه‌‌‌ی خود (لی‌‌‌یا) و فرشته‌‌‌های کوچک او، رابطه صمیمی دارد، ایضاَ در مواقع خطر و اضطرار به کمک آن‌‌‌ها می‌‌‌شتابد.

فلورانس خواهری دوقلو، بداخلاق، و بسیار ثروتمندی دارد به نام «ماریا کارای‌‌‌مون» که صاحب یک شرکت بسیار بزرگ است. ماریا کارای مون صاحب یک فرزند پسر به نام «سرجیو» است. او هم مثل خواهرش فلورانس در شهر بوداپست زندگی می‌‌‌کند ولی این خواهران دوقلو، با هم رفت و آمدی ندارند و سال به سال یکدیگر را نمی‌‌‌بینند. «ماریا کاری مون» گرچه از نظر قیافه و چهره، شباهتی باورنکردنی با خواهرش فلورانس دارد (سیبی که از وسط نصف‌‌‌شان کرده باشند) ولی از حیث اخلاق و رفتار و عاطفه انسانی کاملا برعکس فلورانس است. او که مالک یک امپراطوری اقتصادی است (و با امپراطوری بزرگ آقای «چیریاک» پدر «جنتیانا»، سالهاست که در رقابت است) ایضاَ دارای شخصیتی حسابگر، خشک و بسیار خشن است با این حال، سالهاست که تمام توجه‌‌‌اش به زندگی و سرنوشت پسر یکی‌‌‌یکدانه‌‌‌اش «سرجیو» گره خورده است و سعی دارد که هر طور شده پسرش را به ازدواج مصلحتی با «جنتیانا» (دختر یکی‌‌‌یکدانه‌‌‌ی آقای «چیریاک»، مرد ثروتمند و رقیب قدیمی‌‌‌اش)، راضی کند. ماریا کارای‌‌‌‌مون یعنی مادر سرجیو مصمم است که با ترتیب دادن این ازدواج، در واقع ثروت افسانه‌‌‌ای آقای چیریاک را تصاحب کند. ایضاَ آقای چیریاک هم مترصد کسب فرصت مناسب است تا به کمک معاون اولش (جاستین) ضربه‌‌‌ای مهلک و مؤثر ـ تا مرز نابودی کامل ـ به رقیب قدیمی‌‌‌اش خانم ماریا کاری‌‌‌مون وارد نماید. جاستین معاون اول چیریاک یا همان دست راست او، نیز در خباثت و تبه‌‌‌کاری اگر نه بیشتر از چیریاک ، حداقل دستکمی از او ندارد. چهره‌‌‌ی سرد و بی‌‌‌احساس جاستین و خصوصاَ نگاه‌‌‌هایش که از هر گونه عاطفه انسانی تهی است، ناخودآگاه، چهره‌‌‌ی یخ‌‌‌زده‌‌‌ و ترسناک مأموران مخفی حکومت سرکوب‌‌‌گر چائوشسکو را برای بیننده مجسم می‌‌‌کند.

و اما سرجیو که جوانی خوش‌‌‌سیما، پُرتحرک، هنرمند و ‌‌‌تیپیک است و عاشق شغل هنری خود ـ رقصندگی و تدریس فنون رقص ـ است به هیچ‌ وجه زیر بار ازدواج با «جنتیانا» دختر آقای چیریاک نمی‌‌رود و در مقابل فشارهای مادرش مقاومت می‌‌‌ورزد. ماجرای آشنایی سرجیو با لی‌‌‌یا و حضور او به عنوان سومین مرد در زندگی این زن، به طور اتفاقی شکل می‌‌گیرد. قضیه به این ترتیب رخ می‌‌‌دهد که رییس شرکتی که لی‌‌‌یا در آن کار می‌‌کند (آقای بال دو وین) تصمیم می‌‌‌گیرد پروژه‌‌‌ای هنری برای کسب درآمد شرکت و خروج از بحران مالی، به اجرا گذارد و آن را به تلویزیون و سایر رسانه‌‌‌های بین‌‌‌المللی بفروشد. در یکی از صحنه‌‌‌های این پروژه، رقصیدن تعدادی زن و مرد پیش‌‌‌بینی شده است. اما لی‌‌‌یا که از سوی «بال دو وین» به عنوان مدیر این پروژه انتخاب شده، از رقص و فنون آن چیزی نمی‌‌‌داند. یک روز که خانم فلورانس (خاله‌‌‌ی سرجیو) در منزل‌‌‌شان است به طور اتفاقی ماجرای این پروژه را با او در میان می‌‌گذارد که مدیر شرکت‌‌‌شان آقای «بال دو وین» به منظور اجرای یک پروژه‌‌ی هنری و تبلیغاتی در به در‌ دنبال یک معلم رقص می‌‌‌گردد، فلورانس که همیشه سعی کرده به لی‌‌‌یا کمک کند بلافاصله پیشنهاد می‌‌‌دهد که برود پیش خواهرزاده‌‌‌اش و به لی‌‌‌یا تأکید می‌‌‌کند که سرجیو هم رقصنده‌‌‌ای ماهر و هم تعلیم‌‌‌دهنده‌‌‌ی حاذق فنون رقص است. لی‌‌‌یا این موضوع را با رییس شرکت‌‌شان «بال دو وین» در میان می‌‌‌گذارد و قرار می‌‌‌شود که لی‌‌‌یا (که خودش در عین حالی که در این پروژه، سمت مدیریت دارد برای صرفه‌‌‌‌جویی به عنوان یکی از پرسوناژها قرار است برقصد)، برای مدتی به کلاس خواهرزاده فلورانس برود و از سرجیو فنون رقصندگی بیاموزد.

تا به این‌‌‌جا، تصمیم به آموزش رقص از سوی لی‌‌‌یا صرفاَ ابعادی کاری دارد اما به مجرد این که وارد سالن آموزش رقص سرجیو می‌‌‌شود و در حالی که هنوز خودش را به طور کامل معرفی نکرده، سرجیو مسحور تماشای این زن ـ که از خودش هم بزرگتر است ـ می‌‌‌گردد و نه یک دل که صد دل عاشق لی‌‌یا می‌‌‌شود.

عشق افلاطونی این جوان هنرمند به زنی که صاحب دو فرزند است و چندسال هم از خودش بزرگتر است ماجراهای گوناگونی را به سریال خانوادگی «فرشته‌‌‌‌های کوچک» وارد می‌‌‌کند، پای افراد متفاوتی را به خانه‌‌‌ی او باز می‌‌‌کند و در روابط لی‌‌‌یا با اطرافیانش از جمله با : نستور شوهر سابق‌‌‌اش، ایضاَ با خانم جوانی به نام «گی گی» که معلم پیانوی فرشته‌‌‌های کوچک است. همین‌‌‌طور حضور دختر ساده و کودنی به نام «اینگرید»، و بویژه حضور مداوم و دردسرساز مادر خودش «ویولتا» (که زنی هنرمند و بازیگر تئاتر است و نقشه کشیده که هرطور شده لی‌‌‌یا با سرجیو ازدواج کند) به وجود می‌‌‌آورد.

نستور هم با این که مدتهاست از لی‌‌‌یا جدا شده است اما با وقاحت تمام به خودش حق می‌‌‌دهد که در روابط لی‌‌‌یا دخالت کند و در تنیجه مدام با رابطه همسر سابق‌‌‌اش با سرجیو مخالفت می‌‌‌کند و به لی‌‌‌یا فشار می‌‌‌آورد که از این هنرمند رقصنده فاصله بگیرد. «گی گی» معلم پیانوی دو کودک لی‌‌‌یا هم که دختری بی‌‌‌شیره و پیله و شهرستانی است ـ و برای امرار معاش و پیدا کردن شغل به بوداپست آمده ـ در این حیص و بیص به طور ناخواسته عاشق سرجیو شده و سعی می‌‌‌کند که از روابط او با لی‌‌‌یا سر در بیاورد. خانم فلورانس هم خیلی علاقه دارد که خواهرزاده خود را خوشبخت ببیند و بنابراین از گرایش عاطفی سرجیو به لی‌‌‌یا خشنود است. از همه مهم‌‌‌تر و مؤثرتر، رفتار سنتی و موذیانه‌‌‌ی ویولتا مادر لی‌‌‌یا است که با تمام توش و توان خود سعی می‌‌‌کند به هر وسیله که شده تمامی روابط دخترش را با دیگران ـ از جمله با تئودور ـ قطع کند تا لی‌‌‌یا مجبور شود به ازدواج با سرجیو تن دهد و از پرتو این وصلت، امکانات عظیم مالی ماریا کاری مون (مادر سرجیو) به سوی آنها سرازیر گردد. در این میان انگار فقط تئودور است که به لی‌‌یا فشار آن‌‌‌چنانی نمی‌‌‌آورد هرچند بعضی وقت‌‌‌ها نسبت به رابطه آن‌‌ها حسادت می‌‌‌‌ورزد و غیرمستقیم غُر می‌‌‌زند.

روابط لی‌‌‌یا با سرجیو به خاطر پیشبرد پروژه‌‌‌ی کاری شرکت، به صورت کج‌‌‌دار و مریض ادامه دارد، اما برخی از صحنه‌‌‌ها و سکانس‌‌‌های فیلم آشکارا نشان می‌‌‌دهد که لی‌‌‌یا ابراز علاقه و عشق سرجبو را با احترام اما مکرر در مکرر پس می‌‌زند و حاضر نیست به همسرش تئودور خیانت کند هرچند که ازدواج‌‌‌اش با تئودور، یک ازدواج معمولی هم نبوده است. در این حیص و بیص یک اتفاق ساده و کاملا غیرمنتظره باعث می‌‌شود که تئودور از دست لی‌‌‌یا دلخور و عصبانی شود و این سوء‌‌تفاهم کوچک، آن‌‌ها را از یکدیگر دور می‌‌سازد، و به تدریج ـ و البته با دخالت‌‌‌های ویرانگر و زیرکانه‌‌‌ی ویولتا ـ باعث دلشکستگی عمیق‌‌‌تر تئودور می‌‌‌شود. در نتیجه، نئودور به همراه دختر نوجوانش «میرلاّ»، با دلخوری از خانه‌‌‌ی لی‌‌‌یا به منزل دوست و همکارش «هَری» نقل مکان می‌‌کنند، بعد از مدت کوتاهی تئودور آپارتمان کوچکی را اجاره می‌‌کند و به همراه دخترش در خانه جدید ساکن می‌‌‌گردند. پس از مدتی بیکاری و سرگردانی، سرانجام به تشویق دوست‌‌‌اش «هَری» در شرکت معظم آقای چیریاک، مشغول کار می‌‌‌شود.

سردی رابطه‌‌‌ی تئودور و لی‌‌‌یا ، ایضاَ باعث می‌‌‌شود که پای یکی دیگر از شخصیت‌‌‌های زن سریال فرشته‌‌‌‌های کوچک به نام «اینگرید» به روابط آن دو باز شود. «اینگرید» که او هم دختری شهرستانی و فقیر اما سبک‌‌‌سر و از آن تیپ دخترهای «بی‌‌‌خیال‌‌‌کودن»های جامعه است (که در همه روابط‌‌‌شان با مردها، بازنده‌‌‌ی ابدی هستند) از روز اولی که تئودور را در منزل لی‌‌‌یا دیده به او واقعاَ علاقمند شده است ولی به احترام دوستی‌‌‌‌اش با لی‌‌‌یا، به خودش اجازه نمی‌‌‌دهد که بیش از حد به تئودور نزدیک شود. اما به مجرد آن که میدان را از رقیب، خالی می‌‌‌بیند از فرصت استفاده می‌‌کند و با برنامه‌‌‌ریزی و مهارت زنانه، خودش را به تئودور نزدیک می‌‌کند تا به هر وسیله و ترفندی که شده و به دور از چشم دوست‌‌‌اش لی‌‌‌یا، دل تئودور را برباید.

تا این‌‌‌جا با خلاصه‌‌‌ای از قصه‌‌‌ی جذاب و پُرکشش سریال «فرشتگان کوچک» و روابط شفاف و باورپذیر شخصیت‌‌‌های آن آشنا شدیم. داستان این سریال خانواده‌‌‌پسند و «زن‌‌‌محور» که در شبکه ماهواره‌‌‌ای فارسی‌‌‌زبان GM. TV پخش می‌‌شود به صورت ساده و خطی روایت می‌‌‌شود. از فلاش‌‌‌بک‌‌‌های سرگیجه‌‌‌آور برخی از سریال‌‌‌ها، خبری نیست و لذا مخاطبان فیلم ــ که عمدتا خانواده‌‌‌ها هستند ــ به سادگی می‌‌‌توانند ماجراهای گوناگون سریال را دنبال نمایند و ایضاَ با شخصیت‌‌‌های آن، ارتباط برقرار کنند. شاید هنر و تردستی کارگردان سریال، همین باشد که زمان را پس و پیش و روایت را تکه تکه نمی‌‌‌کند و لذا بیننده را در هزارتوی فلش‌‌‌بک‌‌‌ها، و جریان سیال ذهنی خاص، گرفتار و مستأصل نمی‌‌‌سازد.

از سوی دیگر، انتخاب چنین طرح متوسعی، چفت و بست ماجراهای متعدد سریال، ظرفیت عوامل تولید در پیگیری داستانی چنین دنباله‌‌‌دار، و همهنگام انتخاب سبک تصویری، و برخی از قاب‌‌‌بندی‌‌‌ها، رنگ‌‌‌ها و نورپردازی‌‌‌های مفرّح اغلب سکانس‌‌‌های فیلم (خصوصاَ صبج‌‌‌‌ها در آشپزخانه منزل لی‌‌‌‌یا که این نورپردازی مفرح، به طور نمادین آغاز یک روز دیگر برای اعضای خانواده است) در مجموع، انتخابی درخشان و بسیار حرفه‌‌‌‌ای است. بویژه پخش نمودن ترانه‌‌‌ای فارسی و بسیار شاد، که برای آغاز هر قسمت سریال انتخاب شده (و هر شب نیز این نغمه‌‌‌‌ی شاد تکرار می‌‌‌شود)، سریال فرشتگان کوچک را برای مخاطب ایرانی، دلنشین و باورپذیرتر می‌‌‌کند.

بنا به فرض نگارنده‌‌‌‌ی این سطور، سریال «فرشته‌‌‌‌های کوچک» ویژگی‌‌های متفاوتی نسبت به سریال‌‌های مشابه در جوامع مسلمان خاورمیانه دارد. شاید یکی از آشکارترین تفاوت این باشد که در این سریال هیچ یک از مردان، شخصیتی مقتدر و پدرسالار ندارند. شخصیت مردان سریال فرشته‌‌‌‌های کوچک همتراز با شخصیت زنان این سریال است.

این همترازی در موقعیتی نمایش داده می‌‌‌‌شود که در سریال‌‌های مرسوم در اغلب ممالک خاورمیانه، شخصیت‌‌های مرد سریال‌‌‌های تلویزیونی دارای اُبهت و اقتدارند و ایضاَ پُرمدعا و خودپیغمبربین؛ و زنان برعکس آن‌‌ها، دارای شخصیتی شکننده، فعل‌‌‌پذیر، بی‌‌ثبات، و دَم دَمی مزاج‌‌‌اند. باشد که بازنمایی متداوم این اُبهت و اقتدار پدرسالار در سریال‌‌‌‌های ممالک خاورمیانه مسبب برخی از تعدی‌‌‌‌های جنسی مردان مصری در اجتماع «میدان تحریر» به زنان این کشور نشده باشد.

دوم آن که اگر معدود سریال‌‌‌هایی هم ساخته شود که شخصیت اصلی آن یک زن باشد معمولا آن زن، یا تبه‌‌‌کار و بدجنس است یا مأمور نیروی انتظامی. در صورتی که لی‌‌‌یا (شخصیت محوری سریال فرشته‌‌‌‌های کوچک) نه بدجنس است، نه معصوم و منزه‌‌‌طلب است و نه مأمور نیروی انتظامی. بلکه زنی تحصیل‌‌‌کرده، متین و مقاوم ـ و از همه مهم‌‌‌تر، انسانی بی‌‌‌ادعا ـ است که در اغلب مراحل دشوار و بحرانی، از مردها بهتر اندیشه می‌‌کند و تصمیمات معقولانه‌‌‌تری اتخاذ می‌‌‌‌نماید.

سریال «فرشته‌‌‌‌های کوچک» از رهگذر خلق ارتباطات جذاب و رقابت‌‌های عشقی میان شخصیت‌‌های داستان ، همهنگام سعی در بازنمایی جذابیت، و حقانیت «زندگی واقعی و روزمره مردم» پس از فروپاشی حکومت استبدادی را دارد. با مشاهده‌‌‌‌ی قسمت‌‌‌‌های متعدد سریال که تا نیمه بهمن ماه پخش شده، دیده‌‌‌‌‌ایم که زندگی این افراد ـ که عمدتاَ از طبقه متوسط اروپای شرقی هستند ـ لزوماَ از نظر مالی، درخشان نیست و اغلب آن‌‌ها از نظر درآمدی و اندوخته‌‌‌ی مالی در مضیقه هستند با این حال، از فضای باز و غیرپلیسی زندگی‌‌شان ـ که دستامدی زیبا ـ ایضاَ مغتنم ـ پس از سقوط نظام‌‌های تمامت‌‌‌خواه است ـ لذت می‌‌برند. گشوده بودن سمبلیک درب خانه‌‌ی لی‌‌‌یا و رفت و آمد بی‌‌‌تکلّف همه جور آدم در این خانه، به خودی خود نشان از دموکراتیک بودن فضای جامعه کنونی اروپای شرقی است. اگر بنا باشد تعریفی یک جمله‌‌‌ای از هدف این سریال ارائه گردد شاید بتوان گفت که این سریال در واقع «تکریم زندگی روزمره و معمولی شهروندان مقاوم اما بی‌‌‌ادعای عصر کنونی است.»

در این سریال عامه‌‌‌پسند، رابطه‌‌‌های افراد با یکدیگر و حتی رابطه پلیس با شهروندانِ خاطی نیز مسالمت‌‌‌جویانه و از سر اعتماد است. آن نگاه مشکوک و پلیسی در زمان حکومت چائوشسکو که مأموران امنیتی و انتظامی نسبت به شهروندان داشتند و همه را جاسوس و عامل بیگانه فرض می‌‌‌کردند دیگر از بین رفته و روابطی ساده، شاداب و توأم با اعتماد و حُسن نیّت جای آن را پُر نموده است. ولی به نظر می‌‌‌‌‌آید که پیام اصلی اما ناگفته‌‌‌ی این سریال، نشان دادن استواری، شایستگی و بردباری «زنان تحصیل‌‌کرده‌‌ی طبقه متوسط» است که در قبال توفان‌‌ها و حوادث و فشارهای متعدد روزمره، خود را نمی‌‌‌بازند، به طرز درخشانی ایستادگی و مقاومت می‌‌کنند، و در بدترین شرایط و دوره‌‌‌های یأس‌‌‌آور، حتی لحظه‌‌ای از تلاش برای «زنده نگه داشتن امید به زندگی» را از دست نمی‌‌دهند.

شور زندگی و صیانت از نفس و ایضاَ حراست از کانون خانواده و کمک بی‌‌‌چشمداشت به اطرافیان و همسایگان در بین زنان طبقه متوسط اروپای شرقی، اکنون مهم‌‌ترین اسلحه معنوی مردم در مواجهه با بحران‌‌های اقتصادی و تنگناهای زندگی دموکراتیک است. در مقام مثال، بینندگان این سریال عامه‌‌‌‌پسند، «لی‌‌یا» را می‌‌‌‌بینند که زنی است بسیار پُرتلاش، مقاوم ـ ایضاَ اخلاق‌‌گرا و نوعدوست ـ که همه‌‌‌‌ی این فضلیت‌‌‌ها را واقعاَ بدون کمترین ادعا و خودبزرگ‌‌‌بینی در زندگی روزمره‌‌‌اش به کار می‌‌بندد. نگاه «لی‌‌یا» به جهان و روابط آدم‌‌ها نگاهی کاملا زمینی و واقعی است و اگر هم به همنوع خود کمک و مساعدت می‌‌کند در بستری عینی و «این‌‌جهانی» است و هیچ انتظاری از طرف مقابل ندارد. …باری، این معنویتی برساخته‌‌‌ی هزاره‌‌‌ی سوم و کاملا این‌‌‌جهانی و سکولار است که زنان در مرکز آن قرار دارند.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours