مدرسه فمینیستی: اکثر کشورهای جهان، روزی را به نام روز زن یا روز مادر اختصاص میدهند. در کشوری مانند ایران، به دلیل شرایط فرهنگی- سیاسی و نظام باوری به رسمیت شناخته در جامعه که خوانشهای آن با خوانشهای جهانی فاصله دارد، روز زن و روز مادر بر اساس معیارهایی ایدئولوژیک و سیاسی تعیین میشود. اساسا نام گذاری یک روز به نام روز زن یا روز مادر خود میتواند این پرسش را در ذهن بیاورد که فلسفه وجودی چنین تخصیصی چیست؟ برای بسیاری از فعالین حقوق بشر و روشنفکران این سوال پیش میاید که آیا برای پیشروی به سوی جامعه ای انسانی که حقوق برابر زن و مرد در آن تضمین شده باشد، لزومی به دوتایی های زن/مرد و زنانگی/مردانگی هست؟ آیا میتوان زیر عنوان حقوق بشر به طور عام، حقوق زنان را نیز متضمن شد یا هنوز برای رسیدن به جامعه ای برابر به دلیل نابرابری وضعیت حقوقی زن و مرد باید توجهه بیشتری به حق زن داشت؟ پاسخ به این پرسشها بحث مفصلی را میطلبد که هدف نگارنده در این متن نیست.
آنچه که در نامگذاری روز زن و روز مادر در ایران حائز اهمیت است این است که زن در این جامعه، با هویتی مستقل و انسانی و جدای از جنسیتش شناخته نشده است. هر زنی با نقشهایی همچون دختر، خواهر، همسر و یا مادر که نقش او را در جامعه نشان میدهد، هویتش به رسمیت شناخته میشود. در میان این نقشهای هویتی، نقش مادر بودن، مقدس و برجسته تر مینماید. مادر بودن، یا همان نقش زایش و تولید مثل و تولید نیروی کار، برای زن نه حقی انتخابی، که شغلی متعالی و گاهی وظیفه ای اجتناب ناپذیر تعریف میشود. مادری نقشی است که در چهارچوب خانواده تعریف شده و قدرت و ایدئولوژی حاکم در جامعه آن را پر رنگتر کرده اند. زنانگی و تعریف زن در جامعه ما به تمامی وابسته به جنبه های زایندگی، مادرانگی و لطافت و شکنندگی جنس مونث است. این نگاه، موجودیت انسانی زن را نمیتواند فارغ از زنانگی به معنای اشاره شده، بنگرد.
این نقشهای زنانه، جامعه را ناخودآگاه به سوی نگاهی میبرد که زن بدون آن نقشها در واقع هیچ هویت مستقلی ندارد. زن با آن نقشها زندگی میکند، با آن نقشها در جامعه دیده میشود و با آن نقشها هم میمیرد. در این میان نقش زن به عنوان مادر تفاوتی فاحش میان چگونگی زندگی، مبارزه و مرگ زن و مرد را باعث میشود. در چنین جامعه ای از زنی که نقش مادری را ایفا میکند، انتظاری نیست که به میدان بیاید و همچون یک انسان مدرن اندوهگین شود، به خشم بیاید، مبارزه کند، در راه مبارزه اش بمیرد یا زندانی شود.
با وجود این میبینیم که زنانی جسور در جامعه ایرانی، جدای از نقشهای یاد شده، پا را فراتر مینهند و نقش مبارز و فعال سیاسی و فعال حقوق بشر را نیز بر عهده دارند و به خاطر جسارتشان نیز هزینه های چون زندان و تبعید و یا اعدام هم میپردازند. اما همین زنان در میان دیگر مبارزین و فعالین سیاسی و حقوق بشری و یا حتی فمینیستها هم گاهی دچار نگاه تبعیض گرایانه ای میشوند که آنها را نه همچون زنی سیاسی و زنی زندانی که به عنوان مادر زندانی و مادری سیاسی میبینند. ذهن و زبان روشنفکر و فعال حقوق زنان ایرانی هم از این تبعیض در امان نیست. اینجاست که زنان ناچارند نه تنها برای تساوی زیستن، بلکه برای تساوی مرگ و زندان هم مبارزه کنند.
بسیار اتفاق افتاده است که بعد از بازداشت یک فعال زن پررنگترین موضعی که از طرف مدافعان حقوق بشر و فعالین سیاسی گرفته میشود، مربو ط به فرزندان او و یادآوری نقش او همچون مادر است. متنها و کاریکاتورهایی در دفاع از فلان فعال زن نوشته و کشیده میشود که پر از کلیشه های جنسیتی است.
حمایتهایی اینچنینی عملا مبارزه آن دسته از مادرانی را که آگاهانه فعالیت سیاسی یا اجتماعی و حقوق بشری را برگزیده اند، از کسوت یک فعال حقوق بشری، به یک مادر دور مانده از کودکش میکاهد.
آنها پیش از آنکه مادر فرزندانشان باشند، در مقیاسی اولی تر فعال حقوق بشر و زنانی هستند که صرفا به خاطر آنچه که به نظر آنها دفاع از حقوق انسان به طور عام است، حاضر شده اند که دقایق ارزشمند زندگیشان را پشت میله های زندان و در شرایط بسیار سخت بگذرانند. آنها مادرانی هستند که با تکیه بر تفاوتهای بیولوژیکیشان در پی رفع همه ی اشکال تبعیض علیه زنان هستند. امثال نرگس محمدی و نسرین ستوده زنانی اند که فعال اجتماعی و سیاسی اند و این کار را آگاهانه انتخاب کرده اند. این کار را زمانی انتخاب کرده اند که آگاهانه نقش مادری را با فعالیت مدنی، سیاسی و حقوق بشری در آمیخته اند.
این چنین دفاع و نگاهی به فعالان زن در بندمان، نگاه و دفاعی است که میخواهد غیر مستقیم و شاید ناآگاهانه نقش دیگرگونه زن به عنوان فعال اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را همراه با نگاهی گناه آلود و سرزنش آمیز و در بهترین حالت ترحم گونه به زنانی که آگاهانه آن نقشها را انتخاب کرده اند بنماید. چرا که از نظر فرهنگ و سنت رایج در جامعه اساسا یک مادر “نمونه” نمیتواند کودکش را اینچنین رها کند و به خاطر آنچه آگاهانه انتخاب کرده است نقش مادری را انتخابی و یا اجباری به کناربگذارد.
به راستی چرا کسی از پدر بودن فلان زندانی سیاسی مرد سخنی به میان نمی آورد و متنها و کاریکاتورهای ترحم برانگیز از دوری آنها و فرزندانشان به نمایش نمیگذارد. اینجاست که زنان ما به میدان مبارزه تازه ای کشید میشوند که نه تنها باید برای تساوی زیستن، بلکه برای تساوی مرگ و زندان هم مبارزه کنند.
+ There are no comments
Add yours