مدرسه فمینیستی: 11 خردادماه 1391، سالگرد روزی است که هاله سحابی در گیرودار مراسم تدفین پدر، ناباورانه جان باخت و بسیاری را در بهت و غم فرو برد. از همین رو در آستانه فقدان او، دل نوشته مینو مرتاضی لنگرودی ـ از یاران نزدیک هاله ـ را می خوانید. در ادامه نیز تصاویری از نقاشی های هاله را بر در و دیوار خانه و ظروف آشپزخانه اش می بینید. یاد و خاطره هاله سحابی گرامی باد:
تشویش
هاله جانم سلام . خوبی؟ سلامتی؟ دردهایت کمتر شده اند؟
هاله جان! طبق محاسبات این دنیایی امشب سالروزشهادت تو و وفات پدر بزرگوارت آقای مهندس سحابی است. آیا در آن دنیا هم زمان به تندی اینجا می گذرد؟ می بینی در چشم بهم زدنی یکسال گذشت. اگر از حال ما بپرسی صاف و پوست کنده به تو می گویم حالمان خوب نیست. تشویش داریم. هاله جان از وقتی تو شهید شدی، برای این که از شهادت تو سخن گفته ایم و یا نوشته ایم. هشدارمان داده اند که نگویید شهادت! ننویسید شهادت! مبادا اذهان عمومی ناراحت و دچار تشویش شود. همان اتهامی که به تو تفهیم و تو را به جرم اش به تحمل دو سال زندان محکوم کردند.
طوری از تشویش اذهان حرف می زنند که آدم مشوش می شود .انگار اذهان عمومی مثل صورتک های خندان آویخته به دیوار تئاتر های روحوضی لاله زار است که باید همیشه خوشحال و خجسته باشد؟ یا مثل دلقکی باشد که حتی وقتی عزیزش را از دست می دهد برای جلب رضایت تماشاچیان آنها را بخنداند.
انگار مردم بدون تشویش از آینده مبهم سرزمین شان وبدون اینکه غم گرانی نان و مسکن و ارزانی جان و آبروی آدم را داشته باشند دور هم به خوبی و خوشی و توی تاکسی و میدان تره بار و مترو جمع می شوند و گل می گویند و گل می شنوند و بعضی مردم آزار ها که نمی توانند این همه شادمانی و خوشی حالی مردم رو ببیند هی الکی آنها را تشویش اذهان می کنند.
تو نارنین که خودت را راحت و آزاد کردی ولی ما اینجا با احتیاط تمام طوری که اذهان عمومی را ناراحت و مشوش نکنیم هنوز برای رهایی و آزادی آنهایی که به جرم تشویش اذهان عمومی به زندان و حبس افتاده اندتلاش های مادرانه می کنیم. به مسئولین نامه سرگشاده و سربسته می نویسیم. گاهی تکی؛ گاهی دستجمعی؛ جای امضای قشنگ تو خالی است هاله جان. هنوز هم مثل همونموقع که تو اینجا بودی به خوبی میدانیم که این کار نفع چندانی برای زندانی هایی که اتهام شان تشویش اذهان عمومی است ندارد و مسئولین برای تشویش های ما تره هم خورد نمی کنند و به دغدغه های مادرانه ما برای رهایی فرزندان در حبس مان و بخصوص زنان زندانی وحتی کودکان کوچک آنها عنایت و اعتنایی ندارند و محکومان را به خاطر کمتر شدن تشویش های ما آزاد نمی کنند. اما چه کنیم ما هم مثل تو نمی توانیم به گمان برخی ها مثل اذهان عمومی تنها صورتکی خوشحال بر دیوار های شهر باشیم. ما هم مثل تو می خواهیم نشان دهیم هنوز افرادی هستند که به مدد عشق و اخلاق سعی در عبور ازانزوای درخود ماندگی دارند و به قیمت گرو گذاشتن اندک زندگی و زیست مقدماتی، و بدون این که اذهان عمومی را خیلی دستکاری کنند و قلقلک بدهند وجدان عمومی را بیدار و هشیار نگاه دارند. اما هاله جان از خدا بپرس که ما چونیم؟؟ او به تو خواهد گفت ما تا چه اندازه مشوش ایم!! خوب بگذریم هاله جان. تو چطوری؟ خوبی؟
تصاویری از آنچه از قلم موی نقاشی هاله بر در و دیوار خانه و ظروف آشپزخانه اش به جای مانده
کلید و پریزهای گل آذین شده
سینی های نقاشی شده
پنجره های درب خانه با گل های کوچک ساخته دست هاله
شیشه ها و ظروف آشپزخانه
+ There are no comments
Add yours