مدرسه فمینیستی: وضعیت تأهل در زندگی اجتماعی متغیر تعیین کننده ای است. متأهل بودن یا مجرد بودن افراد بر شیوه زندگی، حقوق، تعاملات و روابط آنها تأثیر می گذرد و ناخواسته و مطابق مقتضیات اجتماعی با محدودیت هایی مواجه، یا از آزادی هایی برخوردار می شوند. در جوامعی که رشد فردگرایی قابل توجه بوده و حقوق و آزادی های فردی برای همه افراد به رسمیت شناخته می شود، وضعیت تأهل کمتر بر نوع زندگی فرد تأثیر می گذارد. در این جوامع مجرد بودن به عنوان یک انتخاب فردی، قابل احترام است و شخص مجرد می تواند همانند افراد متأهل زندگی موجه و آرامی داشته باشد، بدون آنکه احساس کند خلاف نُرم ها و هنجارهای جامعه عمل می کند و در این صورت فشار اجتماعی برای تغییر وضعیت تأهل بر زندگی و هستی او کمتر سنگینی می کند. اما در جوامعی مثل جامعه ما که فردگرایی رشد محدودی دارد و کنترل و نظارت اجتماعی بر زندگی اشخاص امری عادی است، مجرد بودن امری ناهنجار و غیرقابل پذیرش است.
در جامعه ما آدم مجرد معمولا آدمی غیرقابل اعتماد و در پی سوءاستفاده شناخته می شود که سعی بر آن است از او دوری شود. کمتر کسی حاضر است خانه اش را به آدم مجرد اجاره بدهد یا در همسایگی آدم مجرد خانه داشته باشد. صاحبکارها، به آدم های مجرد کار نمی دهند، مثلا راننده های آژانس ترجیحا باید متأهل باشند. توی رستوران ها بخش خانوادگی، از بخش مجردها جداست. مجردها را کمتر به مهمانی های خانوادگی دعوت می کنند.
آدم مجرد معمولا اهمیت اجتماعی اش کمتر از شخص متأهل است.در محیط کار تبعیض علیه مجردها امری عادی و پذیرفته شده است، مجردها چون نان آور خانواده نیستند، برای کسب فرصت های شغلی در اولویت قرار نمی گیرند، و حقوقشان در برابر کار مساوی کمتر از افراد متأهل است. از افراد مجرد شاغل انتظار می رود زمان بیشتری را به کار اختصاص دهند، از مرخصی کمتری استفاده نمایند و شیفت های شبانه بیشتر به آنها محول می گردد. از نظر جامعه، مجرد بودن و دور بودن از حوزه ازدواج، نوعی نقص و ضعف به شمار می آید که باید در رفع آن کوشید، از همین روست که فشار اجتماعی برای ازدواج و وارد شدن به دایره آدم های «نرمال» فزونی می گیرد و افراد برای کسب موقعیت اجتماعی بهتر و پذیرش در اجتماع به ازدواج سوق داده می شوند.
مجرد بودن در جامعه ما به عنوان یک انتخاب آگاهانه تلقی نمی شود و جایی در زندگی اجتماعی ندارد. از نگاه جامعه، کسی نمی تواند مجرد بودن را آگاهانه و عامدانه انتخاب کرده باشد و چون فردیت جایگاهی ندارد و فردگرایی رشد نیافته، پس نمی تواند به عنوان یک انتخاب پذیرفته شود. مجرد بودن اگرچه، نه رسما ولی در عرف ناگفته و نانوشته نوعی کجروی به شمار می آید. کجروی ای که از ناهمنوایی فرد مجرد با یک هنجار اجتماعی به نام ازدواج ناشی می شود. در جامعه ای که نهاد خانواده دارای تقدس و اعتبار است، مجرد بودن، به دلیل تقابل با نهاد خانواده یک انحراف تلقی می شود و از این رو نگاه غالب جامعه به فرد مجرد همراه با برچسب هایی است که فرد را زیر فشار روزافزون برای پذیرفتن هنجار ازدواج قرار می دهد.
تجرد افراد و تغییر الگوی زندگی، از نگاه کارشناسان و برنامه ریزان اجتماع هم یک مسأله پاتولوژیک و انحراف به حساب می آید که باید در رفع آن کوشید و برای آن راه حل ارائه داد. از نگاه آنان این معضل اجتماعی که آسیب زا هم هست، نیاز به مداخله آگاهانه دارد تا از میزان آن کاسته شود و افراد را به ماندن در چهارچوب خانواده متقاعد نمود. کارشناسان عموماً تجرد و گرایش به تنها زندگی کردن را ناشی از تمایل افراد به خروج از اعمال نظارت و کنترل خانواده می دانند و نیز موانع موجود بر سر راه ازدواج در سنین پایین تر را عامل گسترش تجرد فرض می کنند و نتیجتاً رفع این عوامل را برای حل این معضل اجتماعی پیشنهاد می کنند. نگرش منفی جامعه به افراد مجرد و تهدیدآمیز بودن شیوه زندگی افراد مجرد برای نظم موجود، باعث مشروعیت بخشیدن به تعدی به حقوق افراد و عادی شدن محرومیت و اعمال محدودیت علیه آنها شده است.
تجرد، از آنجا که خطری برای نظم موجود به حساب می آید، علاوه بر جامعه، مسئولان را نیز به واکنش واداشته و به همین جهت تبلیغات و اقدامات گسترده ای برای مقابله با آن صورت می گیرد که دایره این مقابله ها از اقدامات تبلیغی و تشویقی برای ازدواج تا ایجاد محدودیت و محرومیت برای افراد مجرد را در برمی گیرد. در سالهای اخیر، تبلیغات مذهبی و فرهنگی در تشویق جوانان به ازدواج با راه انداختن ازدواج های دانشجویی و وام های ازدواج و تهیه جهیزیه توسط برخی نهادهای حمایتی مثل کمیته امداد و … همراه شده است. در تبلیغات رسانه ای هم، تقریبا به طور روزانه به این موضوع پرداخته می شود و از جمله می توان به سریال های تلویزیونی اشاره کرد که مدلی واحد از زندگی را ترویج می کنند، زندگی مجردی را تقبیح می نمایند و پایان هر ماجراء با متأهل شدن و مراسم عروسی شخصیت ها همراه است! از سوی دیگر محدود کردن و محروم کردن افراد مجرد از بعضی حقوق و مزیت ها و تبعیض های پیدا و پنهان در کار و اشتغال، تهیه مسکن، و سایر حوزه ها، از برنامه های حکومت برای مقابله با تجردگرایی است. اما با وجود تلاش های صورت گرفته در مقابله با تجرد، مروری بر آمارهای منتشر شده از سوی نهادها و سازمان های مرتبط نشان می دهد، این تلاش ها نتیجه چندان مطلوبی نداشته، سن ازدواج همچنان رو به افزایش است (28 سال برای زنان و 32-35 برای مردان) و آمار طلاق در حال تزاید و گرایش به تنها زندگی کردن بیشتر شده است. چنانکه به گفته مدیر کل فرهنگی سازمان ملی جوانان 27% درصد از جوانان در تهران زندگی مجردی دارند.
واقعیت آن است که این اقدامات، نه تنها نتیجه مطلوب و مورد نظر برنامه ریزان و مجریان را فراهم نکرده است، بلکه باعث رسمیت بخشیدن به نگرش منفی بخش سنتی جامعه به مقوله تجرد شده و افراد مجرد را به طور رسمی و قانونی با محدودیت هایی روبه رو نموده است.
افراد مجرد چون در تعاملات اجتماعی با خطوط قرمز بسیار روبرو هستند از این رو سبک زندگی شان متأثر از این ممنوعیت ها شکل می گیرد و نوعی از زندگی را انتخاب می کنند که کمتر تحت نظارت دیگران (خانواده و جامعه) باشد. به این ترتیب مفهوم “زندگی مجردی” در مقابل “خانواده” شکل می گیرد که اولی مورد تقبیح و دومی مورد تشویق جامعه و نهادهای حکومتی است. “زندگی مجردی” عموماً نوعی از زندگی شناخته می شود که چون خارج از کنترل خانواده است، به نوعی توأم با لاابالیگری و هنجارشکنی قلمداد می شود و در ذهنیت بدبین جامعه ایرانی، یک زندگی لزوما توام با بزهکاری و انحراف است. در جامعه ای که حریم خصوصی و روابط فردی بی معنی است، زندگی مستقلانه نه تنها مشروعیت ندارد بلکه تهدیدی برای سلامت اخلاقی جامعه تلقی می شود. در این جامعه که روابط افراد با جنس مخالف، به فساد اخلاقی تعبیر می شود و یک رابطه فیزیولوژیک در ردیف سایر معیارهای ارزیابی اخلاق قرار دارد، فرد مجرد به دلیل احتمالِ تمایل یا ارتکاب چنین رابطه ای، و در نتیجه زیرپاگذاشتن ارزش های اخلاقی جامعه، بی اعتبار و در مظان اتهام است.
از همین جا می توان، رویکرد جامعه به تجرد را متأثر از تفوق تفکر مردسالار دانست و نقش تسلط جنسی مرد بر زن را در این قضیه برجسته تر دید. می توان گفت در جامعه ای که سلطه مردان بر زنان هم در زندگی اجتماعی و هم در زندگی خصوصی امری عادی و پذیرفته شده است، درک جامعه از مفهوم تجرد از جوامعی که به برابری جنسیتی باور دارند متفاوت است. در این جامعه است که مسأله ای به اسم «ناموس» قوت می گیرد و مرد به عنوان جنس مسلط، مسئولیت حفاظت از زن / ناموس را به عهده دارد. در این میان مردان دیگر به ویژه مرد مجرد یک عامل تهدید کننده به شمار می آید و باید او را از قلمرویی که ناموس در آن رفت و آمد و حضور دارد دور کرد. در این تفکر، مردان مجرد آدم هایی افسارگسیخته و حریصی تلقی می شوند که ممکن برای فرونشاندن ناکامی خود، در کمین زنان یا ناموس مردان دیگر باشند. در واقع مجرد بودن در رابطه با مفهوم ناموس است که معنایی مجرمانه و آسیب زا می یابد و بنابراین قانون نانوشته ای برای محدود کردن روابط فرد مجرد با جامعه اعمال می شود و فرد مجرد مستحق انزوا و محرومیت شناخته می شود. در جامعه مردسالار، وضعیت زن مجرد، از مرد مجرد هم بدتر است؛ چون زن مجرد، موجودی در معرض خطر شناخته می شود، ناگزیر محدودیت های بیشتری بر او اعمال می گردد و چه در خانواده و چه در جامعه زیر نظارت شدیدتری قرار می گیرد. اگر مرد مجرد می تواند آزادانه تر مسافرت نماید و زندگی مستقلانه و درآمدی برای خود فراهم کند برای زنان این امکان با سختی و دشواری بیشتری فراهم می گردد و به طور کلی مجرد بودن برای زنان مذموم تر و قبیح تر است. از همین رو، فشار اجتماعی برای ازدواج زنان از سنین کمتری آغاز شده و زنان را بیشتر به ازدواج های ناخواسته مجبور می کند که ممکن است در کوتاه زمانی به طلاق و جدایی منجر شود.
البته نباید از نظر دورداشت که با تغییرات اجتماعی بوجود آمده و بویژه تغییر شرایط زندگی، تحصیل و کار زنان و حضور روزافزون شان در زندگی اجتماعی، نسل جدیدی از زنان پرورش یافته و در حال رشد هستند که بی اعتنا به ارزش های مردسالارانه، در پی دستیابی به جایگاه جدیدی در جامعه و پس گرفتن سهم واقعی خود از زندگی اجتماعی هستند. برای این نسل از زنان، مفاهیمی مثل ناموس دیگری بودن، تحقیرآمیز و موهن شناخته می شود و نمی تواند توجیهی قابل قبول برای تحت تأثیر قرار دادن زندگی شان باشد.
در برخورد با پدیده تجردگرایی و تمایل افراد به مجرد ماندن، نباید این واقعیت اجتماعی را نادیده گرفت که شیوه زندگی افراد چه به صورت منفرد و مستقل و چه در چهارچوب خانواده، در هر عصری، مبتنی بر تحولات اقتصادی و شیوه تولید در آن جامعه و به تبع آن تغییرات اجتماعی و فرهنگی است که به وقوع می پیوندد. در دوران حاضر نیز، شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که در نحوه تفکر و آمال و آرزوها و خواست های افراد تعیین کننده است و آن ها را به سمت و سویی هدایت می نماید که ممکن است با آنچه که جامعه به آن خو گرفته در تضاد باشد. به نظر می رسد چشم فروبستن بر تحولات و تغییرات اجتماعی و تمرکز کردن بر معلول (تجردگرایی) و تقبیح و تحدید و اعمال فشار نه تنها کمکی به حل مسأله نمی کند که به غامض تر شدن اوضاع خواهد انجامید.
کلام آخر آنکه، باید درنظر داشت، پدیده مجردستیزی و برخورد تبعیض آمیز و بدبینانه با افراد مجرد، که به منظور حفظ ارزش ها و هنجارهای دیرین جامعه صورت می گیرد آشکارا در تعارض با حقوق و آزادی های فردی و اصل تساوی انسانهاست. پدیده تجردگرایی یک واقعیت اجتماعی دوران ماست که برخوردی منطقی و واقع بینانه را می طلبد و با افزایش این پدیده، جامعه سنتی با همه ارزش های اخلاقی و هنجارهایش محکوم به پذیرش آن و احترام گذاشتن به حقوق فردی انسان های مجرد است.
+ There are no comments
Add yours