مدرسه فمینیستی: فیلم جدایی نادر از سیمین، جدایی انسان ایرانی است از «زبان» و ساحت رمز و اشارات که خاستگاه این زبان می باشد. نام “سیمین” ـ و نه خصوصیات این پرسناژ اصلی فیلم ـ اشاره ای است به همین ساحت رمز و اشارات.
در فرهنگ فارسی، سیمگون و سیمین (سیم + گون و سیم + ین) یادآور «ماه»، آن محبوبِ شاعران و ادیبان است که چون منشأ و افشاننده ی روشنایی در دوردست ِفرهنگ و زبان فارسی می درخشد.
گستردن هفت سین در ابتدای مهمترین عید ایرانی (نوروز) و نشاندن هفت شی سیمگون و مهتابی، که به غلط به هفت « س » مبدل شده، درواقع اهمیت و جایگاه « سیمین » را در گستره ی هستی و تفکر ایرانی نشان می دهد.
گرفتن «س»، به جای «سین» (به معنای ماه) و استفاده از سیب سرخ و سماق و سمنو در هفت سین، ویراژ عجیبی است که پرداختن به آن در حوصله ی این مقاله نیست. اما به هرحال سیمین در فرهنگ ایرانی یک اسم مرجع محسوب شده و دربرگیرنده ی زنجیره ای از اشارات وعلائم است که حتی انسان ایرانی امروز را به مبدأ فرهنگی اش ارجاع می دهد. خالی از لطف نیست اگر خارج از هرگونه نیت تبلیغاتی به یاد بیآوریم که سیمین، نام یک آموزشگاه زبان بسیار معتبر و با سابقه در تهران است. همچنین نظر شما را به مقالۀ آرزومندی فردوسی به همین قلم جلب کنیم که در آن سیمرغ را به لحاظ آوائی، “سیم رخ” شنیده، آرزومندی زبان فارسی را به درخششِ سیم رخی بر بلندی هایش مطرح کرده ایم.
فیلم جدایی نادر از سیمین، با حضور “قاضی” و کلام او آغاز می شود. قاضی می گوید: چیزایی که می گین دلایل کافی برای طلاق نیست خانم. اگه دلیل دیگه ای دارین بفرمایین. و سیمین جواب می دهد: برای اینکه ایشون نمی خواد با من بیاد. همین الان ایشون بگه میاد من همین الان رضایت می دم. دیگه دادخواستمو پس می گیرم.
ما تماشاگران متوجه می شویم که “پدرِ” نادر دچار بیماری آلزایمر است و ” پسر” (نادر) نمی خواهد او را رها کند. منطق سیمین این است که: چه تو باشی چه غریبه باشه… اون میفهمه که تو پسرشی؟ و جواب نادر: من که می فهمم اون پدرمه.
در همین چند دقیقه و با مکالمات ابتدای داستان، دنیای نادر و سیمین ترسیم می شود. پدری که دچار فراموشی است. پسری که نمی خواهد همین پدر را رها کند و مسند قضاوت و قانونی که برای جدایی نادر از سیمین به دلایل دیگری جز آنچه بیان می شود نیاز دارد.
جدایی نادر و سیمینِ فیلم از ساحت زبان آنگاه روشنتر دیده می شود که نادر را مشغول رسیدگی به تکالیف مدرسه ی دخترش ترمه می یابیم. حساسیت او برای یافتن واژه هایی معادل کلمات خارجی با خشونت توام است. اگر می تواند نِمونَک را برای ماکت، خوشاب را برای کمپوت قبول کند ولی ضمانت را برای گارانتی هرگز نمی تواند بپذیرد. اصرار می ورزد که «پشتوانه» درست ترین واژه است حتی اگر معلم ترمه جز این گفته باشد.
حضور واژه ی «پشتوانه» در این پروسه و توالی صحنه ها و تصاویر، سخت پرمعناست. به راستی سخن از کدام پشتوانه است؟ کدام پشتوانه که اگر به گارانتی یا ضمانت مبدل و وانمود شود، استرس و اضطراب و خشم بر می انگیزد؟ این پشتوانه همان پشتوانه ی زبان فارسی نیست؟
«چه چیز راست است و چه چیز دروغ» سوال اصلی فیلم و سوال غالب پرسناژها و دغدغه ی اصلی فیلم است. باید گفت چه چیز هنوز به آن دریاچه ی سیمین متصل است و چه چیز از آن جدا شده و چون بادبادکی در حال سقوط با سرگیجه هایی در حال به زمین خوردن.
کارگردان فیلم، اصغر فرهادی زمانه ای را بر پرده می آورد که انسان های بریده از پشتوانه ی فرهنگی و جهان زبان فارسی، رها شده میان دروغ ها و ترجمه ها، نمونک ها و ماکت ها، از «اصل و اصیل» دور شده است. سرگردانی میان واژه هایی که دیگر به واقعیتی دلالت نمی کنند ترس و اضطراب حاکم بر فضای پرتنش فیلم را توجیه می کند. وحشت مرگ که در ترس از مردن پدر مبتلا به آلزایمر صحنه های متعددی را به خود اختصاص می دهد، در امتداد همان ترس و اضطراب انسان هایی است که از ریشه های وجودی خود گسسته اند.
ابتلای پدر به آلزایمر، همان فراموشی نام « پدر» در هماهنگی کامل با انفصال از جهان وجود و حد و مرزها، ساختمان و قوانین آن است. فراموشی آن جهان و گسستن از آن همان و حس مرگ همان!
در جهان فیلم چیزی در حال فرو ریختن است. خانواده ی نادر، خانواده ی راضیه، زندگی پدر نادر، اعتماد ترمه به راستگویی پدر، ناتوانی نادر در پاسخگویی به نیازهای پدرش از یک سو، همسر، دختر و کارگر خانه از دیگر سو.
تحّیر و پاپس نهادن نادر و سیمین در برابر شکستگی شیشه ی جلوی ماشین که گویی مشتی بر آن فرو آمده حاکی از حفاظ شکسته ای است که دیگر نمی تواند حافظ و حامی باشد.
پایان نامعلوم فیلم پایان نامعلوم زبان فارسی است. پایانی که تصمیم ترمه، نماینده نسل جوان و پذیرش قاضی (جهان قوانین و الزامات) آنرا رقم خواهد زد.
پانوشت:
حدیث آرزومندی فردوسی
+ There are no comments
Add yours