نسرین جان، تو را به جان کسانی که نگران سلامتت هستند، اعتصاب ات را بشکن / مریم صیامی نمین

۰ min read

14 دی 1391

مدرسه فمینیستی: نامه زیر توسط مریم صیامی نمین به نسرین ستوده و با درخواست شکستن اعتصاب غذایش به نگارش درآمده است:

نسرین عزیز

اکنون که این نامه را برایت می‌نویسم نیمه شب نهم محرم، یا به عبارتی بامداد عاشورای حسینی است و خدا می‌داند که این چندمین باری‌ست که برایت نوشته و پاره کرده‌ام. اما امشب حال دیگری دارم، امشب به یاد حسین امامی که به گفته شریعتی “هنر خوب مردن را در مکتب حیات خوب آموخته بود.” امشب به یاد زینب و… به یاد همه مظلومان تاریخ که زیر بار ذلت گردن نهادن به ظلم زمانه خود نرفتند و سر به جبر روزگار خم نکردند، به تو رسیدم به تو مادر به تو همسر به تو وکیل به تو انسان به تو آزاده متعهد نستوه ستودنی… و شرمم آمد از خودم از من که همچون تو مادرم اما از ترس جان عزیزانم، شاید هم از ترس جان خودم، مهر سکوت بر لب زده‌ام و نشسته‌ام و می‌بینم که چه بر سر تو و دیگران می‌آورند، تو و شیردلانی که درس آزادگی را از آزادمرد دشت خون، خوب آموخته‌اید و به حق شاگردانی ممتاز و مخلص و شیردل آنچه را که عمری مشق کرده‌اید امروز با تمام توان فریاد می‌کنید.

خواهر عزیزم، تو خوب می‌دانی که آدمها هرچقدر هم که کتمان کنند و پنهان کار باشند، بعضی وقتها نمی‌توانند ضعف‌های خود را پنهان کنند و من نیز انسانم و ضعیف. اعتراف می‌کنم که به شهامتت، به جسارتت، به همتت و به ثابت قدمیت حسودیم می شود.

به تو که فکر می‌کنم بی‌اختیار اشک در چشمانم حلقه می‌زند، از خودم، از ناتوانیم و از بی‌اراده‌گیم خجالت می‌کشم. باور نمی‌کنی که این روزهایی که تو در اعتصاب غذا بودی، من شرمسار و روسیاه در آئینه وجدان خود بودم. و در خلوت خود با خدایم اشکها ریختم و از او برای تو توان، سلامتی، عزت و برای خودم همیت و وجود خواستم.

نسرین عزیزم این که می‌گویم نه به خاطر این است که از شرمندگی خلاص شوم، و نه به خاطر این که کوتاهی خودم را کم‌رنگ کنم. به خدای احد و واحد از این که خدای ناکرده تو را از دست بدهیم می‌ترسم، تو یک جسم نیستی، تو یک فرد نیستی، تو یک عقیده‌ای، تو یک آرمانی، تو یک روح بزرگ و یک اندیشه پاکی. تو یک انسان نابی، تو یک مادر نمونه‌ای، تو یک همسر شایسته‌ای، تو فرزند غیور و شیردل وطنی، تو ….

چه بگویم که واژه‌ها کم می‌آورند در مقابل عظمت هدف و اندیشه و عمل تو…

اما خواهر عزیزم، معلم اخلاق و عقیده و جهادم تو را به جان نیمای دوست‌داشتنی‌ات، تو را به جان مهراوه مهربانت، تو را به جان همسر همراه، اما غمگین و نگرانت قسم بشکن، این اعتصاب غذایی که سلامتی‌ات را تهدید می‌کند بشکن.

نسرین عزیز، می‌دانم که همه آنهایی که بویی از انسانیت به مشامشان خورده‌است، نگران سلامتی وجود نازنین تو و آینده فرزندان عزیزت هستند و می‌دانم که پیش از من بسیار بزرگان از تو درخواست کرده‌اند که دست از اعتصاب برداری و تو نپذیرفته‌ای، و همین باعث شده بود که نامه‌های پیشینم را پاره کردم. امشب اما حال دیگری دارم امشب با خودم عهد کرده‌ام صدایم را به گوشت برسانم تا بدانی که تو تنها متعلق به خودت نیستی بلکه تو به همه ایرانیان، به همه آنهایی که می‌شناسندت و می‌ستایندت، تعلق داری.

نسرین عزیز وجود نازنین تو به همه آزاداندیشانی که به فردایی روشن امید دارند تعلق دارد و تو باید بمانی برای روزهای سبزی که پس از این زمستان سرد و سخت در راه است. ما به تو، به اندیشه تو، به دانش و درایت تو، به شهامت و جسارت تو و از همه مهمتر به انسانیت تو احتیاج خواهیم داشت. و مهراوه و نیما و همه فرزندان این آب و خاک به شیرزن دلیر و مصمم و توانا و مهربانی چون تو محتاجند.

نسرین عزیز تو را به جان همه عزیزانت، تو را به جان همه آنانی که عزیزت می‌دارند، و تو را به جان همه کسانی که دل‌نگران سلامتت هستند، بشکن…

خواهر کوچک و نگرانت: مریم صیامی نمین

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours