مدرسه فمینیستی: اکوفمینیسمی که در سال 1974 و به وسیله “فرانسوا دوبون”[1] معرفی شد، به یک سری از نظریه های فمینیستی و فعالیت هایی که نگرانی های زیست محیطی دارند و بر روابط و وابستگی متقابل تأکید دارند، اشاره می کند. در حلقه های دانشگاهی، اکوفمینیسم، ریشه ای جوان تر از فمینیسم دارد و در اطراف فرض اصلی فمینیسم و سلسله مراتبی به هم پیوسته از آن، شکل گرفته است. محور اصلی سلسله مراتب، اعمال سلطه انسان بر تمام موجودات زنده ی دیگر، و اعمال سلطه انسان مرد بر انسان زن است. اکوفمینیست ها به طور نمادین بر این باورند که فرمانبرداری دختران و زنان به شکل پیچیده ای نه تنها به سایر گروه های انسانی بلکه به فرمانبرداری از دیگر گونه های جانداران نیز ارتباط دارد.
به این اعتبار، اکوفمینیست ها به طور گسترده ای فرض منطقی را که بر مبنای آن، جهان بینی توجیه سلطه و کنترل طبیعت، بخشی از دستگاه های ایدئولوژیکی بوده و به دنبال عادلانه جلوه دادن تبعیت زنان و دختران از پسران و مردان است را مورد بررسی قرار می دهند. همان گونه که «نوئل استارگون»[2] تاکید دارد، اکوفمینیسم روابط بنیادین میان ایدئولوژی هایی که برای توجیه همه انواع رتبه بندی اجتماعی مانند سن، نژاد، طبقه اجتماعی، جنسیت و جریانات سکسوالیته به کار گرفته شده را تئوریزه می کند. علاوه بر آن، نظریه اکوفمینیست، این اصل را که نوع بشر نه تنها در تضاد با طبیعت و بلکه در تضاد با زنانگی است را پیش فرض قرار می دهد.
در آمریکای شمالی، اکوفمینیسم از میان جماعت های زنان ظهور کرد. سابقه ی این جنبش زیست محیطی، در جنبش معنوی زنان، جنبش سلامت زنان و در جنبش حفاظت از محیط زیست، ریشه دارد، از این رو گستردگی اش نیز به همان اندازه ی جنبش های صلح و ضد جنگ ـ از جمله جنبش توقف فعالیت های هسته ای ـ است. اما ظهور رسمی این دیدگاه را باید به سخن گفتن از آن در کنفرانس «زن و زندگی بر روی زمین: اکوفمینیسم در دهه 80» که در امهرست ماساچوست و در سال 1980 برگزار شد، بازگرداند. این کنفرانس که توسط «نسترا کینگ، آنا جورجی و گریس پالی»[3] و دیگر زنان فعال از جنبش های اجتماعی، شامل جنبش های فمینیستی و طرفدار محیط زیست؛ برگزار شد در واقع پوششی بود برای بازتاب هرچه گسترده تر خواسته های زنان و ساختن صداهای زیست بومی که می توانست فراتر از سازمان های مردسالارانه حامی محیط زیست، شنیده شود. با گذشت زمان، چنین اکوفمینیست هایی یک جنبش جهانی با اهداف بلندپروازانه را گسترش دادند تا انعکاس دهنده ارزش های زیست محیطی و ارزش های فمینیستی باشد.
برخلاف بسیاری از برون دادهای فمینیستی، اکوفمینیسم پدیده ای شمالی نیست. در واقع هنگامی که زنان در همپشایر جنوبی نسبت به مقاومت در برابر تحلیل رفتن سرزمین های شان به وسیله سرمایه داری جهانی و سیاست های بین المللی ملل ثروتمند، برانگیخته شدند، فعالیت و سازماندهی اکوفمینیستی را آغاز کردند. ماهیت جهانی اکوفمینیسم، تنوع فرهنگی، نژادی و قومی آن را بیش از دیگر تنوع های معمول در میان سایر فمینیست ها تضمین می کند.
اکوفمینیست ها در محتوا و روش، تفاوت های برجسته ای باهم دارند. «استارگون» بر این باور است که نوشته های بی نهایت متنوع از صاحب نظران و فعالان مختلف، نشانگر دغدغه های متفاوت اکوفمینیست هاست. او به عنوان مثال به نظریات افرادی چون «ریچل کارسون»[4]، «مری دیلی»[5]، «دونا هاراوی»[6] و… اشاره می کند. نام های بیشتری چون «سوزان گریفین»[7]، «مری الیور»[8] و «آدرین ریچ»[9] نه تنها لیست اکوفمینیست ها را پُرتعدادتر می کند بلکه همچنان نشان می دهد که چگونه شعر، مقاله، گزارش، مطالعات موردی و دیگر شکل های ساخت و ساز دانش در اکوفمینیسم برجسته است. سبک ها، اسلوب ها و رویکردهای متنوع فعالیت در میان اکوفمینیست ها از گذشته تا به حال، کاملا آشکار است. افرادی چون «کریس جی. کومو»[10] و «جین آدامز»[11] و… همکاران نزدیک آنها در یک لیست قرار می گیرند چرا که فعالیت آنان، مباحث مربوط به توجه نسبت به زنان را به همان اندازه ی توجه به بوم شناسی و نسبت آن با سلامت فردی و جمعی، در نظر می گیرد.
در فرم ها و رویکردهای سیاسی نیز اکوفمینیست ها تنوع وسیعی دارند. یکی از منابع بررسی این تنوع، فهم و البته آموختن درباره احزاب اکوفمینیست ها اثر «گرتا گارد»[12] با عنوان «سیاست های زیست بومی: اکوفمینیست ها و سبزها» است. «گارد» علاوه بر معرفی بیست سال فعالیت مشخص اکوفمینیسم به عنوان یک جنبش، مطلبی نوشته که در آن به دقت، تمام زیرشاخه ها و رشته های مختلف اکوفمینیسم را نیز بررسی کرده است. گرایش های متنوع اکوفمینیسم اعم از اکوفمینیست های لیبرال، رادیکال و سوسیالیست در میان دیگر گرایش ها که توسط «گارد» مورد تاکید قرار گرفته است، او به لحاظ سیاسی اثبات می کند که این دسته بندیهای متنوع در اقصا نقاط جهان ریشه یافته اند و از منطقه ای به منطقه دیگر، بسیار متنوع و رنگارنگ هستند. او در بخش نهایی کتاب و نتیجه گیری مباحث خود؛ «گوناگونی و تکثر» را «منجی» می داند که همان گونه که باید آن را پاسداشت، باید از آن محافظت هم کرد. او بر ضرورت حفظ تنوع و گوناگونی تأکید بسیار دارد.
«گرتا گارد» با تأکید بر این که نظریه فمینیستی باید بتواند بخشی از بنیان های هر نظریه دموکراتیک را در جهان کنونی ما شکل دهد، بر این باور است که اکوفمینیسم نیز یکی از جنبه های اصلی هرگونه حفاظت از محیط زیست خواهد بود. این دو اصل مهم در فصل دموکراسی، اکوفمینیسم و کمپین ریاست جمهوری «رالف نیدر»[13] به تفصیل بیان شده اند. «وینونا لاداک»[14] که یک اکوفمینیست و همه کاره کمپین ریاست جمهوری رالف نیدر در سال 2000 بود، بر این نکته تأکید داشت که الگوی مصرف در ایالات متحده، مستلزم دخالت ناخواسته در منابع و فرصت های دیگر کشورهاست، و بنابراین از سیاست ها و برنامه های غیردموکراتیک پیروی می کند.
سه دهه از نفوذ و قدرت اکوفمینیسم می گذرد که اغلب، هدف نقدهای معتبری نیز واقع شده است. شاید متداول ترین این نقدها این باشد که اکوفمینیسم مبنای نظری «ذات گرایی» را درباره جنسیت، پیش فرض می گیرد در حالی که زنان و مردان به شکل مادرزادی و بنابراین جهانی، متفاوت دانسته می شوند، به طریقی که این متفاوت انگاشتن، پیامدهای روانشناسانه و اجتماعی دارد. با این که برخی از اکوفمینیست ها چنین نگاه ذات گرایانه به جنسیت را می پذیرند اما در بحث های درون گروهی نیز به طور قابل توجهی بر سر ذات گرایی، به ویژه بر محور این مسئله که آیا زنان به طور ذاتی بیش از مردان به زمین و فرآیندهای طبیعی اهمیت می دهند و با آنها پیوستگی نزدیک دارند یا خیر، همچنان بحث می کنند. این بحث ها در خیلی از موارد، گرایش های مادرسالارانه را به نمایش می گذارد؛ با در نظر گرفتن این که وظیفه مادری زنان چون مجرایی طبیعی به میل باطنی بزرگ تر یعنی مراقبت کردن و داشتن ارتباط مشتاقانه تری با طبیعت به چشم می آید.
مانند بسیاری از اکوفمینیست های قرن بیست و یکم «استیسی آلایمو»[15] از جایگاه غیرذات گرایانه ای دفاع می کند که به طور وسیعی عقل سلیم در باورهای مسلمی راجع به جنس، طبیعت و اخلاق را به چالش می کشد؛ او پروژه های فمینیستی که به تأکید یا بی اعتنایی به همبستگی زنان با طبیعت باور دارند به چالش می کشد. تأکید پست مدرنیستی «آلایمو» بر دگرگونی های مفهومی است به طوری که مفاهیم جنسیتی شده ای نظیر ذهن و طبیعت باید مورد تعریف دوباره قرار گیرد تا گروه های گوناگون موجودات انسانی و غیر انسانی را در بر بگیرد. وی طرفدار انفجار درون- مفهومی به جای پیش فرض های ذات گرایانه است.
تردید نافذ و صریحی که دیگر گرایش های فمینیستی درباره اکوفمینیسم دارند به ابعاد معنوی آنان مربوط است. فرای تمام گوناگونی های اکوفمینیسم، که با معنویت ارتباط دارند، اکوفمینیسم در میان فمینیسم هایی که به صراحت مسائل معنوی را همچون مسائل اخلاقی به ویژه مسائل علم اخلاق زیستی مطرح می کنند، تمایز دارد. یکی از آثار برجسته و تاثیرگذار که گستره ای وسیع تر از مسائل معنوی را شرح و تبیین می کند، کتاب «اکوفمینیسم و امر مقدس» «آدامز» است که نخستین بار برای دفاع اکوفمینیستی اش از «گیاه خواری» شهرت یافت. این کتاب بر گوناگونی نقطه نظرات اکوفیمینست ها درباره معنویت زنان، تأکید می گذارد.
برخی از شارحان و مفسران آثار «آدامز»، نمونه هایی از پُرمایگی اندیشه اکوفمینست ها را مثال می آورند که موضوع معنویت و دین داری را به میان می کشد. «رزماری رادفورد روتر»[16] یک خداشناس اکوفمینیست برجسته، مفهوم سازی اکوفمینیستی خداوند را به عنوان نیرویی حاضر در همه جا، آفریننده و پایدار در جهان پیشنهاد می دهد که نه مرد است و نه زن و نه حتا شبیه انسان. دیگران نیز اکوفمینیسم متحد جهانی را پیشنهاد می دهند. روی هم رفته آثار «آدامز» به شکلی عمیق از ارتباط «اکوفمینیسم و معنویت» سخن می گوید و تأکید دارد که اکوفمینیست ها وقتی صحبت از معنویت، کنشگری فمینیستی، و زندگی روزمره دارند در واقع مفاهیم، اصول، تجربه ها و تفسیرهای گوناگونی را ارائه می کنند. در تمام این مدت به واسطه شمول مسائل معنوی، اکوفمینیسم، کسانی را که میل باطنی شان به سوی «کنشگری ایمان باور» است را به خود جذب می کند. «شامارا شانتا ریلایز»[17] نمونه خوبی از کارشناسان این حوزه از آفریقای مرکزی است.
سر آخر می توان گفت که قرن بیستم، آوردگاه مناسبی برای تنوع اکوفمینیسم به حساب می آید. دسترسی جهانی و تمرکز بر مسائل محیط زیست، به طور فزاینده ای اندیشه فمینیستی را نیز غنا بخشیده و معناهای تازه ای را بر آن افزوده است. «ریچل کارسون» در اثر کلاسیک خود با عنوان «بهار خاموش» در 1962 خاطر نشان می کند که خاک به خودی خود، چگونه شامل زندگی های درهم تنیده است. در روش های نظری و سیاسی پُر بار اکوفمینیسم، نگاه وسیع تر به جامعه انسانی نهفته است که انسان و دیگر اشکال زندگی را در یک شبکه به هم پیوسته از حیات، در نظر می گیرد.
پانوشت ها:
* این مطلب از بخش نظریه اکوفمینیسم از کتاب «دائره المعارف تئوری های اجتماعی» نوشته جورج ریتزر، توسط پرستو انصار ترجمه شده است.
[1] Fracoise dEaubonne
[2] Noel Sturgeon
[3] Ynestra King, Anna Gyorgy, Grace Paley
[4] Rachel Carson
[5] Mary Daly
[6] Donna Harway
[7] Susan Griffin
[8] Mary Oliver
[9] Adeien Rich
[10] Chirs J.Cuomo
[11] Jane Addams
[12] Greta Gaard
[13] Ralph Nader
[14] Winona LaDuke
[15] Stacy Alaimo
[16] Rosemary Radford Ruether
[17] Shamara Shantu Riley’s
+ There are no comments
Add yours