مدرسه فمینیستی: رمان ائویم، به قلم رقیه کبیری، نویسنده و شاعر آذربایجانی است. در نوشته زیر، یاشین زنوزلو با تأکید بر ابعاد جنسیتی و روح زنانه این رمان ترکی، به بررسی آن پرداخته است:
زندان ائوین اکنون خانه دختری بیست و چند ساله شده است که واسطهاش با دنیای بیرون چشمهایی است که از پنجرهی بالایی در بازداشتگاهی که معلوم نیست چه مدتی را در آن سپری خواهد کرد به او نگاه میکند. دنیایی که بیشتر شبیه گفتگوی درونی و مرور اتفاقاتی است که انگیزهاش را تا حد خوردن غذایی که در آن استفراغ کرده بالا میبرد. اضطراب عادت ماهیانه برایش چیزی بسیار دردآورتر از سرمای غیر قابل تحمل بازداشتگاه است و تیر توهین هایی که به طور مستقیم زن بودنش را نشانه گرفته، خشونت کلامی که او را به مراتب بیشتر از خشونت فیزیکی آزار میدهد، “حیف دندان هایت نیست، فردا کسی نمی گیردت ها” و ترس از دیده شدن زیر دوش حمام که در آن در تلاش برای پاک کردن آخرین لکههای به جای مانده از زن بودنش است.
در سراسر اثر، وجود مردی احساس میشود که چشم های بی حجابش را به سمت زنانگی شخص اول تیز کرده است. بیاعتمادی، ترس و اضطراب، سه شاخه اساسی تقابل دو جنس در اثر مذکور به شمار میرود.
زنِ «ائویم» پاسخ به سوالات درونی خود را بسیار مهمتر از سوالاتی میداند که از سوی قوه قهریه بیرونی مجبور به پاسخگویی به آنهاست؛ تا جایی پیش میرود که برای ساعاتی سرمای زندان را فراموش میکند و محکمه ای تک نفره برای خود برپا میکند، از خود میپرسد و به خود پاسخ میدهد، گاه در مقام شاهد و گاه در مقام وکیل مدافع، کشمکشی درونی که در نتیجهی آن میخواهد وجدان خود را به خاطر گذشته و حال آسوده کند. به آینه قسم میخورد و تلخ و شیرین همه را در “آینه” وجدان خود میسنجد، چه کسی مقصر است؟ پاسخ میدهد: تقصیری در کار نیست.
«ائویم» رویارویی یک انسان با درون خویش است؛ دورنی که بخش اعظم آن با زنانگیاش گره خورده. مقاومت هم در« ائویم» به شکل ماهرانهای زنانه است، فیزیولوژی زنانه اگرچه در زندان، هنوزهم زجرآورترین مساله برای زنی است که نه توان مخفی کردن آن را دارد و نه جرأت ابرازش را و تنها راه رهایی از این دوگانگی پذیرش واقعیت است، واقعیت زن بودن.
حسرتِ بازی هایی که قاعدتاً مردانه محسوب میشود در زیر بند “سحر گل” که بر صورت زنان رقص میکند، به شکل ماهرانهای ماهیتش را از دست میدهد. حد و مرزهای جنسیتی در «ائویم» به نظر میرسد به عمد پُررنگ شده است تا این پُررنگی دست نویسنده را در زیر سوال بردن آنها باز نگه دارد.
نکته قابل تأمل در این رمان، درهمتنیدگی اتفاقاتی است که تنها به مدد قلم نویسنده توان تصور در خواننده ایجاد میکند، چشم هایی که نویسنده با آنها مستقیم به گذشته کانال میزند، آنجایی که زیر پتوی بازداشتگاه از نفسهای خود گرم میشود، تابستان کودکی اش را به یاد میآورد، کودکیای که او را آنچنان در خود غرق کرده است که همه علاقهاش به بازگشتن به دنیای حقیقی را از او گرفته است. در جایی دیگر سرمای غیر قابل تحمل بازداشتگاه را به سرمای زمستانی گره میزند و باز با عشق کودکانهای در صدد تصرف آدم برفی با گیسهای بریده شدهاش است. دختر رمان ائویم، گیسهای بافتهی خود را قیچی کرده و آویزان آدم برفی میکند.
هنجارشکنی؛ چیزی که شخص اول داستان را تا «ائوین» کشانده است و دوستی که جئیران نیست اما هست! شخصی که از او شرمنده و در عین حال به او مدیون است؛ تنها فردی که در آن شرایط توان بغل کردن و خنداندن او را دارد. “جئیران” در نگاه دیگر خود اوست، خود واقعی او، که آزاد است و نه در حبس، شخصی که بدون تأثیر گرفتن از محیط بیرون شرایط دشوار سلول فکر میکند و حرف میزند، خودی که سال ها پیش در درون خود دفن کرده بود، باری دیگر زنده میشود و به کمکش میآید.
«ائویم» از نگاهی دیگر پیوستگیِ سنت و مدرنیسم است، آنجا که دختر رمان ائویم شرمسار از لکه خون قاعده گی به جای مانده روی صندلی بازجویی است و نگران از سرزنش های مادری که او را مستقیم به سنت وصل میکند و در عین حال قبول واقعیتی که جز “من زن ام” نمی تواند چیز دیگری باشد، پیوستگی و گسستگی از سنت، از آشکارترین وجه آن یعنی عقاید “آباجی” تا توالت فرنگی سلول به چشم میخورد؛ سرزنش وار عقاید بی بن و ریشه را به سخره میگیرد؛ مگر شما زندانی فرنگی دارید که توالت فرنگی استفاده می کنید؟!
تصویر گلاویز شدن زنی مدرن در پشت میلههای سنت و زندان عریان ترین شکل عدم اعتقاد به سنت است، مگر میشود دختری “ماندلشتام” بخواند و سنتی باشد، چیزی در حد غیر ممکن است. اما آنچه که هست سنت گریزی نیست، بلکه برعکس، در این اثر، کشش شدیدی علیالخصوص به بُعدی از سنت مداری وجود دارد که زنانگی را هدف گرفته، چیزی مانند پاره شدن کیسه آب زنی حامله.
و چهره رمزگونه عشق… جزء لاینفک بند بند «ائویم». گویی همه چیز از همین نقطه شروع شده و به همین نقطه نیز ختم میشود، پاسخ به همهی آن چیزی که اتفاق افتاده و خواهد افتاد، نیرویی که جاذبه و دافعه را در عین واحد دارد و چهره کریه شک و شبهه، آزار دهندهترین حس خفته در اثر و سوالاتی که پاسخ به آن ها به خواننده واگذار شده است.
«ائویم» در یک کلام چهره زنانه یک رویداد مردانه است و دقیقاً از همین جهت نیز حائز اهمیت است، اثری پست مدرن که همه ویژگیهای امر مدرن و پسا مدرن را یکجا دارد. اثری که نه چهرهای تماماً مدرن دارد و نه به کل از آن دور میشود، سنتزی از سنت و مدرنیسم، محصول پیچیدهای از حال و گذشته.
«ائویم» در اصل اثری دو بُعدی است، بُعدی که بر خودآگاه تو اثر میکند و آنچه که ناخودآگاه تو را با خود درگیر میکند و این دو مقوله شامل مفاهیمی کاملا جداست. انتخاب نهایتاً به خواننده واگذار شده البته در مسیری که قبلاً نویسنده مشخص کرده است!
+ There are no comments
Add yours