نقد آثار زنان، با کدام معیار؟ (کارگاه نقدفمینیستی؛3)

۱ min read

پریسا کاکائی-29 خرداد 1387

کارگاه نقد فمینیستی در حالی فعالیت خود را پی می گیرد که سعی بر آن دارد تا از میان طوفان آزارها و سرکوب های وارد بر یارانش، تحمل پیشه نموده و وعده ی پا برجایی را به خویشتن خویش و مخاطبانش عملی نماید. همچنان که روزهای پر تلاطم پس از 22 خرداد، روز همبستگی زنان ایران را پشت سر می گذاریم و اگرچه هنوز تبعاتش فعالان جنبش زنان را رها نکرده است، کارگاه نقد فمینیستی می کوشد با ادامه برگزاری کارگاه و ارائه ی مقالاتی، ضرورت وجودی اش را اعلام نموده تا شاید با افزایش آگاهی درونی و انتشار بیرونی آن بتواند راهی نوین در دل نگرش سنتی برادبیات و هنر زنان گشوده و طرحی نو در افکند.

هر ساله موسسات مختلف به عناوین متفاوت جوایزی به کتاب ها و نویسندگان برتر اهدا می کنند. به هنگام اهدای جایزه، معیارهایی تدوین شده و بر اساس آن کتاب های برخوردار از معیارهای نخستین، مورد بررسی و داوری قرار می گیرند. این در حالی ست که غالبا آثار نویسندگان زن و مرد با معیارهایی یک سان داوری می شوند. در حالی که این پرسش همواره مطرح است که آیا برای نقد و بررسی آثار زنان می توان از بوطیقای خنثی گرا [1] به مانند بوطیقای وحدت گرا [2] (در نقد آفرو- امریکایی [3]) پیروی کرد؟ بدین معنا که آیا می توان برای نقد و بررسی آثار زنان و مردان از معیارهای یگانه بهره برد؟ پاسخ به پرسش مزبور نیز متاثر از سوالی مقدماتی تر مبنی بر این است که موضوع متن را چه معیاری تعیین می کند؟ فرهنگ یا جنسیت؟ آیا جنسیت صاحب اثر بی تاثیر از فرهنگ غالب است؟ جنسیت در بستر کدام عوامل نمود بیرونی پیدا می کند و اثری تحت عنوان اثر زنانه شکل می گیرد؟

در میانه ی دهه ی 70 که نقد فمینیستی به مرحله ی جدیدی به نام نقد وضعی زنان قدم گذارد ظاهرا پاسخ به بخشی از پرسش های مزبور در بین معیارهای این نوع نقد مشخص شد. نقد فرهنگ مردسالارانه، بررسی موقعیت زنان نویسنده در این فرهنگ و اعتراض به حذف زنان از اندیشه ی ادبی، از جمله شاخص های مورد توجه در این رویکرد بودند. به نظر می رسد برای روشن شدن شاخص های مزبور مروری بر مفاهیم آن ها لازم است.

اگر چه بنابر شاخه های مختلف فمینیسم، نظام مردسالاری و فرهنگ مرد سالارانه نیز تعاریف متنوعی دارند اما آنچه از اشتراک برخوردار است سلطه ی این نظام بر همه ی جوانب زندگی زنان و دسترسی بیشتر مردان به منابع مختلف است. نظام مذکور، امتیازاتی را به مرد می دهد و به واسطه ی آن سلطه ی مردسالارانه را تضمین کرده و اقتدار را دوام می بخشد ( به مانند آنچه در قوانین کشور ایران جاری ست). علاوه بر تداوم اقتدار مردانه و تحت الشعاع قرار دادن حوزه های زنانه، حتی درونی ترین ویژگی های زنان از جمله تخیل زنانه نیز دستخوش این نظام می شود. تخیلی که هنر زنانه [4] از آن نشات می گیرد. از طرفی نیز مساله ی امکان دسترسی بیشتر نظام مردسالار به منابع، خود عاملی است بازدارنده که زنان را از جهات مختلف محدود می کند. یکی از مهم ترین آن ها همان منبع اقتصادی ست که عدم تامین آن و یا امکان دسترسی برابر به این منبع مانعی بر سر راه هنر زنان است. همانطور که ویرجینیا وولف در “اتاقی از آن خود” می نویسد، یک زن برای نویسنده شدن به دو چیز نیاز دارد: یکی اتاقی از آن خود ( با قفل و کلید) و دیگری پول کافی برای زندگی. دریافت دیگر از پیامدهای عدم دسترسی برابر به منابع اقتصادی این است که این نابرابری، زنان را به هنرهای نازل تر و به نوعی خانگی محدود می کند و مانع از شکوفایی خلاقیت آن ها در سطح عالی می شود.

بنابراین فرهنگ مردسالار محیط بر همه ی جوانب زندگی بشری به خصوص زنان است. حال پرسش گذشته دوباره مطرح می شود که آیا آثار نویسندگان زن و مردی که برخاسته از چنین بستر اجتماعی – فرهنگی هستند می تواند با یک معیار خنثی مورد بررسی قرار بگیرند؟ موقعیت زنان در این نظام تا چه حد بر هنر آن ها تاثیر می گذارد؟ چگونه ممکن است بر این باور باشیم که نظام مردسالارانه بر اقتصاد و آزادی های فردی و سایر امور زندگی زنان تاثیر گذار است اما هنر و خلاقیت آن ها را در بر نمی گیرد و یا حتی بر نوع ادراک زن مخاطب بی تاثیر است؟ به طور مثال، وقتی زویا پیرزاد، “عادت می کنیم” را می نویسد، ماجرایی را از نگاه زن ایرانی محصور در سنن، فرهنگ و قوانین نظام مردسالارانه مطرح می کند که در لا به لای آن می شود تمام کش و قوس های درونی ناشی از فرهنگ مردسالار حاکم را حس کرد. چیزی را می خواهی که نباید بخواهی. وقتی می خواهی آنقدر حواشی فرهنگی – اجتماعی و مذهبی دارد که تو را از خواستن منصرف کند پس بهتر است اصولا نخواهی. اما حال اگر مرد داستان، راوی داستان بود چه چیز می توانست او را از خواسته اش منصرف کند. همه چیز به سود او، وی را به سمت دستیابی به هدفش سوق می داد. او حتی احتمالا از تردیدهای درونی زن متاثر از عوامل بازدارنده ی بیرونی بی خبر بوده یا در صورت آگاهی هم برایش آنچنان ملموس نبوده است.

بگذارید از دیدگاه تاثیر جنسیت و جایگاه اجتماعی مخاطب بر درک اثر هم مثالی را در نظر آوریم. فیلم “ایستاده رو به دیوار”، فیلمی ست در مورد روش مردان برای تخلیه مثانه و به ایستادن آن ها در حین این عمل اشاره دارد. این فیلم پسر بچه های یک مدرسه را به نمایش در می آورد که به خاطر عمل مزبور تنبیه و حتی اخراج می شوند. تماشای این اثر، حس همسان پنداری را در من بیننده ی زن بر نمی انگیزد که ایستادن یا نشستن برای انجام چنین عملی طی چه فرآیند فکری و گرایشی صورت می گیرد. و اگر چه آگاهی از دلایل منطقی جلوگیری از انجام این عمل در جای خود می تواند قانع کننده باشد اما نوع برخورد با کودک و رنج تحقیر و تنبیه ناشی از برخورد مزبور، تداعی کننده تنبیهات و تحقیراتی شاید شدیدتر در مواردی دیگر در همان دوران کودکی مان است و می تواند حسی مشابه را برانگیزد. بنابراین آنجا که بحث جنسیت مطرح است ادراک متفاوت است و تنها نوعی اشتراک در سرکوب اجتماعی حس می شود و حتی نه در کمیت و کیفیت و یا پیامدهای اجتماعی بعدی آن.

در همین رابطه، سارا ورث در مقاله ی زیبایی شناسی فمینیستی (دانشنامه ی زیبایی شناسی – فصل 37،ص 325) به طرح یکی از پیش فرض های این رویکرد می پردازد مبنی بر اینکه: ” آگاه بودن به مساله ی جنسیت، محتوا و جوهره ی ادراک را آشکار می سازد، از این رو آنچه ادراک می شود و چگونگی ادراک آن بستگی دارد به این که فاعل ادراک چه جایگاه اجتماعی یا سیاسی داشته باشد” و “زیبایی شناسی در قبال مساله جنسیت بی طرف و خنثی نیست و نباید هم باشد. زیبایی شناسی فمینیستی کار خود را با شناخت امتیازات و امکاناتی که هنر و هنرمندان از آن بهره مندند و هم چنین کم و کیف تاثیرگذاری جنسیت بر آنها آغاز می کند”. در حقیقت زیبایی شناسی بر این باور است که جنسیت و جایگاه اجتماعی هم در مورد صاحب اثر تاثیر گذار است و هم مخاطب.

اگر چه پرسش های مطرح شده در ابتدای این مقاله جای بحث بسیاری دارد و شاید بتوان در نوشتارهای آینده با مصادیقی عینی تر به آن ها پرداخت اما در مجموع، با در نظر گرفتن این مطلب که هنر و هنرمند متاثر از فرهنگ، بستر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هستند می توان همواره برای نقد آثار هنرمندان در نظر داشت که دیدی جانبدارانه مبنی بر اهمیت به جنسیت و جایگاه اجتماعی هنرمند معیارهای معتبرتری را برای بررسی آثار به دست می دهد. چرا که تصور جدایی اثر خلق شده از موقعیت صاحب اثر در مواردی ممکن است منجر به حذف بی دلیل هر دو از صحنه ی نقد شود.

منابع

1.نجم عراقی، منیژه و همکاران (گزینش و ترجمه) – زن و ادبیات – نشر چشمه – تهران 1382

2.دانشنامه ی زیبایی شناسی – انتشارات فرهنگستان هنر – تهران 1386

3.هام، مگی – فرهنگ نظریه های فمینیستی – ترجمه احمدی خراسانی، نوشین و همکاران – نشر توسعه – تهران 1382

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours