يك هفته از بازداشت بي دليل محبوبه كرمي مي گذرد. روز جمعه 24 خرداد محبوبه به قصد زيارت امازاده صالح و نذر براي سلامتي مادرش كه دو روز بعد عمل جراحي سختي داشته است از خانه خارج مي شود. اما حين بازگشت به خانه در حالي كه سوار بر اتوبوس شركت واحد بوده است با ترافيك سنگين و ازدحام جمعيت مقابل پارك ملت مواجه مي شود. گويا در همان زمان قرار بوده است تجمعي در پارك ملت صورت گيرد و نيروهاي امنيتي براي جلوگيري از اين عمل تمام مسيرها و خيابان ولي عصر را در كنترل خود در آورده بودند. از آنجا كه شدت ترافيك بالا بوده است محبوبه با مادر خود تماس مي گيرد كه و مي گويد كه احتمالا ديرتر به منزل خواهد رسيد. اما چند دقيقه بعد دوباره زنگ تلفن خانه به صدا در مي آيد و مادر محبوبه صداي داد و فرياد زن ها را مي شنود و محبوبه را؛ كه مي گويد شيشه هاي اتوبوس را شكستند و همه ما را دارند از اتوبوس خارج مي كنند، مانتويم را پاره كرده اند، نمي دانم مي خواهند چكار كنند… و ديگر خبري از محبوبه نشده است. در اين مدت تنها دوبار تماس تلفني كمتر از يك دقيقه داشته است. يكبار جوياي احوال مادر و عمل جراحي او شده است و بار دوم تنها توانسته است بگويد كه در مورد كمپين يك ميليون امضا مورد بازجويي قرار گرفته است. بنابر اظهار خانواده محبوبه، وكالت او را آقاي هوشنگ مير بابايي از وكلاي كانون مدافعان حقوق بشر به عهده گرفته است و رسما پيگير مسائل حقوقي ايشان است.
خانم صديقه مصائبي مادر مهربان و خوش روي محبوبه در حاليكه در بستر بيماري است با گرمي پذيراي ما مي شود.
مدرسه فمينيستي: محبوبه در اين مدت تماسي با شما نداشته است؟
صديقه مصائبي (مادر محبوبه): يك بار روز يك شنبه زنگ زد كمتر از يك دقيقه و فقط سوال پرسيد براي عمل جراحي به بيمارستان رفتي يا نه؟ كه من هم گفتم نه مادر جان نرفتم. اصلا شايد ديگر نيازي به عمل نباشد دكتر ها گفته اند خوب شده اي. اين ها را گفتم كه بيشتر از اين نگران نباشد. چون صداي مردي را پشت تلفن مي شنيدم كه مي گفت زودتر تمامش كن. خدا مي داند آنجا چقدر بي قراري مرا كرده است كه گذاشته اند تلفن بزند.
اما گاهي فكر مي كنم مگر زهرا بني يعقوب به سادگي در زندان كشته نشد. وقتي پاي تلفن با هول و ولا به من گفت مرا از اوتوبوس پايين كشيدند و مانتويم را هم پاره كردند. وقتي تماس تلفني ندارد و نمي گذارند با اوملاقات داشته باشم. تصوير زهرا بني يعقوب جلوي چشمانم ظاهر مي شود. مدام به اين فكر مي كنم كه اگر اتفاقي براي محبوبه بيفتد چه كسي پاسخ گوست. اصلا چه كسي مسئوليت دختر مرا در زندان به عهده گرفته است كه بعد هم بخواهد پاسخگو باشد.
مدرسه فمينيستي: مادر محبوبه تحت شيمي درماني است و يك شنبه گذشته وقت عمل جراحي داشته است. عمل مهمي كه به كنترل پيشروندگي سلول هاي سرطان زا كمك مي كرده است اما متاسفانه به دو دليل از انجام اين عمل منصرف شده است. خودش مي گويد
صديقه مصائبي: نگران محبوبه هستم. شدت اضطرابم انقدر بالاست كه مي ترسم به خاطر اين همه استرس در حين عمل زنده نمانم. بعد هم آنكه پدر محبوبه مردي 89 ساله است و به آلزايمر مبتلاست. سال هاست من و محبوبه از او مراقبت مي كنيم. هيچ گاه نگذاشته ايم تنهايي از خانه خارج شود. حتي وقتي در خانه است مدام مراقبش هستيم.
من نسبت به پدر فرزندانم احساس مسئوليت مي كنم. او مرد قابل احترامي است و نمي توانم تنهايش بگذارم. وقتي محبوبه در كنارمان نيست كه من خيلم از بابت رسيدگي و مراقبت به همسرم راحت باشد نمي توانم با خيال آسوده در بيمارستان بستري شوم.
مدرسه فمينيستي: روز قبل از دستگيري محبوبه 23 خرداد قرار بود مراسمي براي سالگرد 22 خرداد گرفته شود در گالری ابریشم، اما دوستان محبوبه کرمی می گویند که او گفته بود که به خاطر مادرش نمی تواند در مراسم شرکت کند.
صديقه مصائبي: محبوبه آن روز مانتويش را تن كرد و به من گفت سالگرد 22 خرداد است و چند ساعتي نزد دوستانش مي رود. من گفتم محبوبه جان اگر خدايي ناكرده دستگيرشوي چه؟ من دو روز ديگر عمل دارم. پدر بيمارت تنها مي ماند. محبوبه نگاهي به من و پدرش كرد و از رفتن منصرف شد. اين روزها خيلي حواسش به من و پدرش بود. او تنها دختر ماست و تقريبا همه كارهاي من و پدرش را انجام مي دهد. حاضر بود از هر كاري حتي كمپين دست بكشد تا مراقب ما باشد. مي دانست كه اين روزها بيشتر از هر زمان ديگري به حضورش در خانه احتياج داريم. بنابراين وقتي دختر من براي يك مراسم رسمي كه در سالني سرپوشيده و براي كمپين كه امري صلح جويانه و مشخص است؛ برگزارمي شود از خانه خارج نمي شود چطور ممكن است براي يك تجمع كه از طرف گروه هاي ناشناس بوده است بخواهد چنين كاري را بكند. محبوبه آن روز براي زيارت امامزاده صالح رفت تجريش. آيا بايد به خاطر اين مسئله وفقط به دليل اينكه از پارك ملت عبور مي كرده چون مسيرش بوده دستگير شود؟
مدرسه فمينيستي: اجازه ملاقات به شما نداده اند؟
صديقه مصائبي: روز سه شنبه با اين وضع بد جسماني ام تا زندان اوين رفتم. برايم كارت ملاقات صادر كردند و با صدور كارت بود كه مطمئن شدم دخترم در اوين است. والا هيچ كس به من نگفته بود كه او را كجا نگه داشته اند. همه زنداني ها براي ملاقاتي آمدند اما از محبوبه خبري نشد. در نهايت مردي كه مسئول بود به من گفت دختر شما در 209 زنداني است و امكان ملاقات ندارد. گفتم من 20 هزار تومان به نامش واريز كردم در زندان حداقل اين پول را به او برسانيد گفتند در بند 209 به زنداني پول نمي دهند. برويد پولتان را پس بگيريد. اما من ديگر توان ايستادن در صف را نداشتم و نا اميد به خانه بازگشتم.
مدرسه فمينيستي: نظرتان راجع به فعاليت هاي محبوبه در كمپين چيست؟
صديقه مصائبي: محبوبه عاشق كمپين است. با هر كس كه بتواند در مورد قوانين نابرابر صحبت مي كند. من هر چه فكر مي كنم چگونه مي شود با فعالان كمپين برخوردهاي قهري كرد دليل قانع كننده اي نمي يابم. اگر من دستي در قدرت و حكومت داشتم دستور مي دادم تاج گل بر سر دختران كمپين بگذارند. اينها افتخارات ايران هستند. قلبم مي گيرد وقتي تصور مي كنم ماموران به دنبال اين دختران نازنين در مترو و خيابان مي دوند و دستگيرشان مي كنند.
مدرسه فمينيستي: در تماس دومي كه با شما داشت چه گفت:
صديقه مصائبي: بار دوم كه زنگ زد فقط يك جمله گفت كه در مورد كمپين يك ميليون امضا از من سوال و جواب مي كنند و بعد تلفن قطع شد.