حدود یک سال و نیم قبل، شیوا بدیهی نژاد عضو «جامعه مستقل زنان» در وین (اتریش)، ایمیلی به اعضای کمپین در تهران فرستاد و اعلام کرد که جامعه می خواهد از کمپین یک میلیون امضاء حمایت کند. در این راستا، برنامه 8 مارس 2007 «جامعه مستقل زنان» وین، به معرفی کمپین یک میلیون امضاء اختصاص یافت که گزارش آن را می توانید در اینجا بخوانید. متن حاضر گفتگوی دوستانه ی مدرسه فمینیستی است با شیوا بدیهی نژاد، در سفری که به ایران داشت.
جامعه مستقل زنان چگونه با کمپین آشنا شد و به آن پیوست؟
شیوا بدیهی نژاد: با کمپین از طریق سایت تریبون فمینیستی و زنستان آشنا شدیم و در جلسه ماهانه ماه سپتامبر 2006 کمپین را معرفی کردیم و پس از رای گیری در هیئت مدیره به نام جامعه مستقل زنان،در همان ماه، اعلام کردیم برای کمپین یک میلیون امضا (برای تغییر قوانین تبعیض آمیز) امضاء جمع می کنیم. پشتیبانی ما از کمپین بدلیل هدف آن، شیوه نامتمرکز آن، غیر وابسته بودن آن به یک ایدئولوژی خاص و خصوصا نقش آگاهی دهنده اش در همه اقشار جامعه، صورت گرفت. اکنون تا جایی که من اطلاع دارم، حدود 6 نفر در وین در ارتباط با کمپین فعالیت دارند. 5نفر از اعضای جامعه و یک نفر از دوستان که فردی فعالیت می کند و واقعا زحمت می کشد و او هم امضاهایش را به ما تحویل می دهد. شاید کسانی هم باشند که فردی عمل می کنند و ما از آنان اطلاعی نداریم.
کمی درباره خودت و فعالیت های جامعه مستقل زنان بگو؟
شیوا بدیهی نژاد: من تکنسین پزشکی هستم و هیجده سال است که در اتریش زندگی می کنم. قصدم از گفتن این مطلب این است که هر چه می گویم از دید کسی است که نه جامعه شناس است و نه وکیل و با فعالیت داوطلبانه اجتماعی از طریق «جامعه مستقل زنان» آشنا شده است.
جامعه به همت زنان ایرانی برای کمک و راهنمایی به زنان و خانواده های مهاجر ایرانی که با محیط وین و زبان آلمانی آشنایی نداشتند تشکیل شد. بیش از بیست سال است که در وین فعالیت میکند و جامعه ای است مستقل که بدون هیچ گونه وابستگی سیاسی، مذهبی و نژادی بر مبنای اساسنامه خود و برای دستیابی به اهداف: آشنائی هرچه بیشترزنان ایرانی با حقوق انسانی و اجتماعی خود، ایجاد زمینه همبستگی زنان ایرانی با یکدیگر و تقویت حس همکاری و تفاهم متقابل و همچنین آموزش زبان فارسی و شناساندن فرهنگ ایران می کوشد.
هفت سال پیش با جامعه از طریق یکی از دوستانم آشنا شدم و کار با جامعه را از همکاری با گروه مددکاری جامعه آغاز کردم. این گروه سالهاست که به جمع آوری کمک مالی برای پروژه های خیریه و آموزشی کوتاه مدت و یا دراز مدت می پردازد (با برگزاری شبهای همیاری و یا ارتباط مستقیم با افراد خیر).
هر ماه یک بار جلسه عمومی داریم که در مورد موضوعات مربوط به زنان بحث و صحبت می کنیم.
هر سال برنامه 8 مارس را برگزار می کنیم که البته برای برگزاری مراسم حدود پنج ماه قبل شروع به کار می کنیم و کمیته برگزاری روز زن تشکیل داده می شود. سعی می کنیم که ویژه نامه به مناسبت بزرگداشت روز زن را هم هر سال تهیه کنیم.
روزهای شنبه مدرسه فارسی داریم. می خواهیم بچه های نسل دوم مان لااقل خواندن و نوشتن به زبان فارسی را بلد باشند. در این مدرسه همه داوطلبانه کار می کنند و از وقت خودشان برای تدریس مایه می گذارند. یک گروه آموزشی در این رابطه داریم. البته افرادی که در گروه آموزشی با ما همکاری می کنند حتما نباید عضو جامعه هم باشند. گروه آموزشی هر ماه یک جلسه دارد.
یکی از فعالیت های دیگر جامعه این است که در رابطه با تبادل فرهنگی و هم پیوندی میان مهاجران کرد، ترک، افغانستانی و حتا زنان اتریشی فعال هستیم. در جلسات و کارگاههای آموزشی شرکت می کنیم (در طول هفته و یا آخر هفته) به خاطر فعالیتهای بیست ساله جامعه هم جایزه ای از سوی شهرداری وین دریافت کردیم. در برنامه اهدای جایزه بود که با یکی از خبرنگاران به قولی صدا و سیمای اتریش آشنا شدیم که قول یک گزارش سه دقیقه و نیم درباره کمپین را در منتفذترین رادیوی اتریش به ما داد.
یعنی امسال هم برنامه 8 مارس را برگزار کردید؟ چون گزارشی در این رابطه ندیدم.
شیوا بدیهی نژاد: بله امسال هم مثل سال های گذشته برنامه 8 مارس داشتیم. و مثل سال قبل، در ارتباط با کمپین یک میلیون امضاء هم برنامه ای داشتیم. اما به دلیل دستگیری های گسترده ای که در رابطه با کمپین پیش آمد، گزارش فعالیت های مان را در این رابطه منعکس نکردیم. نگرانی ما این بود که انعکاس فعالیت های ما در خارج از ایران در ارتباط با کمپین یک میلیون امضاء موجب فشار بر شما شود.
در راستای کمپین تا به حال چه فعالیت ها و برنامه هایی داشتید؟
شیوا بدیهی نژاد: از سپتامبر 2006 تا به امروز: علاوه بر جمع آوری امضاء، اختصاص 3 جلسه از جلسات ماهانه جامعه به کمپین، اختصاص دادن برنامه بزرگداشت روز زن سالهای 2007 و 2008 به کمپین، معرفی کمپین در جشنی که برای زنان افغانستان و ایران در ژانویه 2008 در وین برگزار شد. معرفی کمپین در تاریخ 3 مارس 2008 در برنامه سازمان عفو بین الملل و همکاری مداوم با گروه ارتباط زنان این سازمان تا به امروز.
در برنامه امسال 8 مارس جامعه، شاخه ارتباط زنان از سازمان عفو بین الملل را برای سخنرانی دعوت کردیم. فعالان این بخش از سازمان در وین، واقعا زنان نازنینی هستند. اولین باری که کمپین به آنها معرفی شد در جشنی بود که برای زنان افغانستانی و ایرانی برگزار شده بود و جامعه کمپین را در این برنامه به شرکت کنندگان معرفی کرد. البته فعالان سازمان عفو بین الملل در لندن با کمپین آشنا بودند، اما در وین در همین جلسه بود که با ما آشنا شدند. به دعوت آنها در 3 مارس 2008 در برنامه ای تحت عنوان «اتحاد با فعالان جنبش زنان در ایران» شرکت کردیم. پس از پخش فلاش کمپین، من به نمایندگی از طرف جامعه در ارتباط با کمپین یک میلیون امضا حدود 20 دقیقه صحبت کردم.
سپس برای برنامه ریزی مراسم 8 مارس، جلسه ای با شاخه زنان سازمان عفو بین الملل در وین گذاشتیم. یادم می آید در روز جلسه زن جوانی آمده بود که دختر یک ساله اش را برای اولین بار پیش همسرش گذاشته بود تا بتواند در جلسه حاضر شود. پیش خودم فکر می کردم که ای کاش بچه های ایران می دانستند یک دختر اتریشی برای اولین بار بچه اش را در خانه می گذارد تا به جلسه ای برسد که قرار است برای برنامه بعدی کمپین در وین برنامه ریزی شود، یعنی برای خواسته های ما دل او هم می تپد و این همه برای این کار ارزش قایل بود. خانم دیگری بود که شصت سال داشت و نمی دانید با چه شور و عشقی به حرفهای ما در ارتباط با فعالیت های کمپین گوش می داد. آنها در واقع خیلی مشتاق شنیدن مسائل در رابطه با کمپین و جنبش زنان در ایران بودند و وقتی سایت کسوف و عکسهای آن را در ارتباط با جنبش زنان نشان دادیم، بروشورهایی با عکس های با کیفیت عالی تهیه کردند، به همراه بیانیه های حمایتی از کمپین یک میلیون امضا به زبان آلمانی و البته با لوگوی خود سازمان که مشخص باشد. تیتر مجله خبری ماه را به برابری خواهی زنان ایرانی اختصاص دادند. این مجله خبری با تیراژ 65000 چاپ می شود.
آیا تا به حال فعالیت شما در راستای کمپین در آنجا تاثیر گذاشته؟ آینده کمپین را در اتریش چگونه می بینید؟
شیوا بدیهی نژاد: من از تاثیر کار در کمپین بر روی خودم می توانم بگویم که تاثیر بسیار مثبتی گذاشته. من به خاطر آشنایی با کار داوطلبانه در زمینه زنان و مشکلات و موفقیت آن، خودم را با شما که در ایران هستید و یا دوستانی که در آلمان، قبرس وآمریکا هستند خیلی نزدیک میبینم. به نظرم شک و تردیدی که در گذشته برای همکاری بین ایرانیان در ایران و ایرانیان مهاجر بود به دلیل فعالیت شبکه ای و بین المللی کمپین خیلی کم رنگ شده. اینکه می بینم مردان ایرانی هم امضاء می کنند و حتا ما را در جمع آوری امضا تشویق می کنند و یا تجربه هایی که با زنان و مردان اتریشی در این مورد داشتم بسیار مثبت بوده و باعث دلگرمی شده. دوستان به اصطلاح خارجی نه تنها تشویق می کنند بلکه همکاری هم می کنند. اما در مورد اینکه چه تاثیری در آنجا (خصوصا در جمع ایرانیان) گذاشته نمی توانم خیلی اظهار نظر کنم.
در واقع از یک سال و نیم گذشته که اعلام کردیم برای کمپین امضاء جمع می کنیم، همه تلاش ما برای جمع اوری امضاء از ایرانی های مقیم اتریش بود. البته از اتریشی ها هم هر وقت در برنامه مان حضور داشتند امضای حمایتی می گرفتیم. اما از زمانی که با این زنان فعالِ مشتاق و نازنینِ سازمان عفو بین الملل آشنا شدیم کلی به ما انرژی می دهند و نیرو می گذارند و به همان اندازه ایرانی ها و شاید به جرات بگویم حتا بیشتر، در بین اتریشی ها تبلیغ می کنند. اصلا نمی دانم امضاهایی که آنها جمع می کنند به کار شما می آید یا نه خود آنها هم نمی دانند. اما اشتیاق آنها به همه ما نیروی چند برابر می دهد و مفهوم خواهری جهانی را در ذهن ما پررنگ تر می کند. در واقع آنها با این حرکت شان به لحاظ معنوی حداقل از ما حمایت می کنند. چیزی که تا به حال می توانم از ارزیابی حرکت کمپین در وین بگویم این است که همکاری از طرف اتریشی ها بسیار ملموس تر بوده تا ایرانی های مقیم اتریش.
اما همانطور که خودتان هم میدانید چه در ایران و چه در خارج از ایران عقاید متفاوتی در مورد کمپین وجود دارد. همانطور که این کمپین موافقین دارد مخالفین هم دارد و کلی از فرصت همه مخالفین و موافقین و منتقدین به قانع کردن همدیگر می گذرد که البته لازمه هر حرکتی این تبادل نظرها و بحث ها است و به همین دلیل هم این گونه فعالیتها برای رسیدن به نتیجه نیاز به زمان دارند. منظورم این است که کمپین باعث یکپارچگی فعالیت فعالان زنان در خارج از کشور نشده. نظرات متفاوت در نحوه کار و یا عکس العملهای شدید به مقالات و گزارشهای مختلف وجود دارد. بسیاری از فعالان قدیمی و جدید در زمینه مسائل زنان اظهار نظر می کنند و دیدگاههای متفاوتی به کمپین دارند. و در میان کسانی هم که هنوز کار را شروع نکرده اند سوالهایی که پشت سر این قضیه چه خوابیده است و دست چه کسانی در کار است باعث می شود که حرکتها همگون و یکپارچه نباشند.
در اتریش برای اینکه فاصله زمانی قطاری با قطار بعدی در همان مسیر کوتاه تر شود لازم نیست که حتما عضو یک حزب باشی تا بتوانی امضاء جمع کنی. میتوانی شخصی اینکار را بکنی. امضاء جمع کردن بر خلاف اینکه در میان ایرانی ها شاید تازه باشد، در میان اتریشی ها یک فرهنگ است. بسیار پیش می آید که آنها را در ایستگاه مترو و یا مکانهای دیگر در حال جمع آوری امضاء ببینی. آنها به سادگی تعداد زیادی امضاء از میان جمع برای خواسته های کوچک و بزرگ ولی مشترکشان جمع می کنند و سریع به این خواسته ها پاسخ داده می شود. البته همیشه هم پاسخ به این خواسته ها مثبت نیست ولی حداقل عکس العملی از طرف مسئولین نشان داده می شود. مشخص است که آنها هم زیر هر ورقه ای را امضاء نمی کنند و برایشان مهم است که این کمپین از طرف چه کسانی شروع شده (ساینتولوژی ها هم امضا جمع می کنند ولی قرار هم نیست که خیلی امضاء جمع کنند چون در اتریش هستند). خواسته هایی که ما در کمپین مطرح کرده ایم شوق جمع آوری امضاء را برای شان چند برابر می کند. منظورم این است که برای امضاء جمع کردن خیلی نباید با خارجی ها بحث کنی. زیر یک قرارداد اجاره و یا بیمه را به راحتی امضاء نمی کنند و به وکیل هم مراجعه می کنند تا مطمئن شوند که می توانند امضاء کنند. ولی زیر ورقه امضاء برای برابری حقوق زنان در ایران را راحت امضاء می کنند. البته من هم از 8 میلیون جمعیت اتریشی صحبت نمی کنم. حتما کسانی هم وجود دارند که این طور نیستند. من در مورد هیچ کدام از مطالب عمومیت قائل نمی شوم. همانطور که ایرانی هایی هستند که بلافاصله امضاء می کنند، تعدادی فرم را هم با خود می برند تا امضاء جمع کنند و افرادی هم هستند که رک و رو راست می گویند که امضاء نمی کنیم چون امیدی به نتیجه اینگونه حرکتها نداریم.
با همه ابن تفاسیر در وین با وجودی که حداقل 5000 ایرانی وجود دارد، ما شرمنده ایم که تنها حدود دویست امضاء از ایرانیان داریم.
خوب این که خیلی طبیعی است. باید هم از 5000 نفر حدود دویست امضاء جمع شود. مگر شما به همه ایرانی های آنجا دسترسی دارید؟ در واقع کار، بسیار زمان بر است و باید صبور باشیم. تا به حال تجربه این را نداشتیم که به صورت چهره به چهره امضاء جمع کنیم و طبیعی است که با یک شیوه جدید و نا آشنا، پروسه ای طولانی لازم باشد تا کسی به جمع امضاء کنندگان بپیوندد و شهامت امضاء جمع کردن را پیدا کند.
حالا به نظر شما عمده دلیلی که ایرانی های مقیم آنجا ممکن است بیانیه کمپین را امضا نکنند چیست؟مهمترین مشکلی که در ارتباط با کمپین در حال حاضر با آن روبرو هستید چیست و برای آن چه راه حلی دارید؟
شیوا بدیهی نژاد: افرادی وجود دارند که اساسا به این روش اعتقاد ندارند، طبیعتا امضاء هم نمی کنند. ولی عمده دلیل عدم امضاء بیشتر نگرانی و ترس است. برخی از افراد برای هر کار خیریه ای آماده هستند اما برای چنین موضوعی با وجود مدنی بودن آن سریع کنار می کشند. به نظر من آنها بیشتر تصورشان از ایران و فعالیت های داخل آن، همان سال های دهه شصت است. یعنی هیچ ذهنیتی از فعالیت مدنی در ایران ندارند و واقعا فکر می کنند که ممکن است به خاطر یک امضاء مورد تعقیب یا دستگیری قرار گیرند. می گویند «خانم من می رم ایران میام، نمی خوام مشکلی برام پیش بیاد و این کارها سیاسی است». گاهی مجبوریم توضیح دهیم که باور کنید فعالیت ما سیاسی به آن معنا که شما در ذهن تان هست نیست. البته این مشکل جدید ما نیست. (به نظر بعضی از ایرانیان وین جامعه مستقل جامعه ضد مرد و سیاسی و حزبی است) و همیشه باید توضیح بدهیم که ما هیچ ایدئولوژی را تبلیغ نمی کنیم و حالا هم برای کمپین علاوه بر توضیحات بالا باید بگوییم که اعتراض به نابرابری قوانین، خطری برای امنیت اجتماعی نیست.
دستگیری هایی که در ارتباط با کمپین اتفاق افتاد، لیست 43 نفری که از دستگیری ها در سایت تغییر برای برابری منعکس شد و همینطور مشارکت ما با سازمان عفو بین الملل در وین باعث ایجاد برخی واکنش ها نسبت به ما شد. مثلا در مراسم 8 مارس یک آقایی آمد سر میز ما و عکس دلارام علی که روی مجله بود را نشان داد و گفت شما چطور ادعا دارید که کار سیاسی نمی کنید؟ پس ماجرای این دستگیری ها و حکم ها چیست؟ و ما حالا باید توضیح می دادیم که ما فعالیت مدنی می کنیم و دستگیری ها در واقع کار بی اساس و غیر قانونی است.
به این معنا ما به سیاست کاری نداریم، هر جای دنیا که زندگی کنی این سیاست است که وارد زندگی ما شده و در کار ما دخالت می کند. به من می گوید چه بپوش چه غذایی بخور و حتا برنامه تلویزیون من را انتخاب می کند و…. معلوم است که اگر از این نظر به فعالیت هایمان نگاه کنیم، سیاسی است. اما در واقع تعاریف ما به نوعی تحمیلی است.
جریان جمع کردن امضاء اینترنتی برای مخالفت با فیلم 300 را به یاد بیاورید. خیلی زود و راحت این بیانیه نوشته شد و من از چندین آدرس مختلف دریافت کردم. نمی دانم که چقدر امضاء جمع شد. و یا جریان تغییر اسم خلیج فارس به عرب در گوگل خیلی سریع بیانیه نوشته شد و مطمئنم که ظرف مدتی کوتاه، امضاء های اینترنتی زیادی جمع خواهد شد. ولی جمع کردن امضاء در جهت اعتراض به قوانین نابرابر به این راحتی نیست. منظورم این است که کسی نمی پرسد که آن کسی که بیانیه اعتراضی به فیلم 300 را نوشت و منتشر کرد که بود و به کجا وابسته بود، ولی وقتی پای امضاء «اعتراض به قوانین نابرابر» به میان می آید پرسیده می شود جریان از کجا آب می خورد؟ حتما حزبی چیزی پشتش است!
از راه حل این مشکلات پرسیدی. به نظر من، راه حل زمان دادن برای فکر کردن به این موارد است. در مورد کمپین حداقل دو سالی که در ابتدای طرح آمده است فرصت خیلی کمی است. هر چه بیشتر زمان داشته باشیم بیشتر می توانیم حرکت را گسترده ساخته و خواسته های آن را جا بیندازیم.
بد نیست کمی هم از راحتی های کار بگویم: در فرم امضای فردی بیشتر آقایان هستند که در بخش اولویت قانونی به نفع خانمها توضیح می نویسند. به ایرانیانی که در آنجا زندگی می کنند لازم نیست که حتما جزوه حقوقی را برای مطالعه بدهیم. همه می دانند که قوانین نابرابر در ایران وجود دارد. یعنی اختلافی در این مورد وجود ندارد و نیاز به توضیح نیست و از این نظر کار امضاء جمع کردن آسان تر است .
درباره مشکلاتی که موقع امضا جمع کردن از ایرانیان مقیم اتریش گفتی نکته جالبی به یادم آمد. اوایل کمپین بحثی در ارتباط با امضاء گرفتن از ایرانیان مقیم خارج از ایران در گرفت. هنوز کمپین شکل نگرفته بود و با چالش های اولیه روبرو بودیم. یکی از دلایلی که در مخالفت عنوان شد این بود که ما می خواهیم حرکتی مردمی داشته باشیم، بنابراین باید بیشترین تمرکزمان را روی مردم عادی داخل ایران بگذاریم. و گرنه امضا گرفتن از خارج از ایران کاری ندارد. به راحتی می توانیم یک میلیون امضا را جمع کنیم چون آنها چماق حکومت بر سرشان نیست. این در واقع به دلیل عدم شناخت و تصویر ما از کل ماجرا بود. به مرور که خاطرات امضا جمع کردن را از کشورهای دیگر می شنویم، می فهمیم که ماجرای امضاء جمع کردن در آنجا شاید پیچیده تر هم باشد. البته کالیفرنیا در این مورد شاید استثنا باشد.
نکته ای که برای خود من در ارتباط با جمع اوری امضاء در خارج از ایران مطرح بود در رابطه با مهاجران بود. شاید اطلاعات ما از مهاجران ایرانی کم باشد. آیا قوانین نابرابر در زندگی ایرانیان مقیم اتریش و مهاجران ایرانی تاثیری دارد؟ شما گفتید که با مهاجران از ملیت های مختلف در ارتباطید. مشاهدات شما چه می گوید؟ تا حال توانسته اید تجربه هایتان را در این زمینه مکتوب کنید؟
شیوا بدیهی نژاد: قوانین نابرابر در کدام کشور؟ در اتریش هنوز هم زنان و مردان برای کار یکسان حقوق برابر نمی گیرند و این مساله اتریشی و ایرانی نمی شناسد. گذشته از جنسیت بعضی از قوانینی که برای مهاجران و پناهجویان و پناهندگان وجود دارد واقعا نا عادلانه است.
در مورد قوانین نابرابر در ایران و تاثیر آن در زندگی ایرانیان مهاجر: این قوانین یکی از دلایل فرار و مهاجرت هستند. دختری که فقط برای اینکه از ایران بیرون بیاید با کسی ازدواج می کند که اصلا او را نمی شناسد. بعد از چند ماهی هم کار به اختلاف می کشد و در این بین بچه دار هم می شوند. حالا تاثیر غیر مستقیم این قوانین را می توانیم در زندگی همه اعضاء این خانواده ببینیم. یا زنی که با فرزندش فرار می کند چون در ایران نمی تواند طلاق بگیرد. بچه ای که با این وضع اینجا می آید هم می خواهد با پدرش باشد و او را ببیند و هم مادر کار غیر قانونی کرده و وضعیت زندگی همه آنها پیچیده و بغرنج شده است. کسانی هم که اینجا زندگی خانوادگی موفقی دارند بالاخره دوستان و اقوام نزدیکی در ایران دارند که با مشکلات ناشی از قوانین نابرابر در ایران دست و پنجه نرم می کنند و تاثیر مستقیم و غیر مستقیمش را دوباره می توانیم ببینیم.
از میان مهاجران اینجا، زنان مهاجر از ترکیه، افغانستان، پاکستان، هند به خاطر قوانین و یا سنت در کشورشان بسیار صدمه دیده اند. قوانینی که حق حضانت با پدر است و گاهی آنها سالیان سال از دیدن فرزندانشان محروم می شوند. زنانی که نمی توانند طلاق بگیرند. و یا جرات بازگشت به کشورشان را ندارند چرا که می ترسند در بازگشت توسط شوهرانشان ممنوع الخروج شوند. سایه این قوانین بر سر زنان مهاجر اینجا هم هست. ضمن اینکه بسیاری از زنان از این قوانین فرار کرده اند و به اینجا آمده اند. ازدواجهای اجباری و غیر رسمی (از نظر حقوق اتریش) در خانواده های مهاجران هم متاسفانه وجود دارد.
درباره فعالیت هایمان در این زمینه باید بگویم که اکنون حدود دو سال و نیم است که در یک گروه با زنان مهاجر از ترکیه، افغانستان، کرد ایران و هند به طور داوطلبانه همکاری می کنیم. این همکاری ها از سویی به منظور ارتباط بیشتر زنان مهاجر از کشورهای مختلف با یکدیگر و از سوی دیگر برای ارتباط بیشتر زنان مهاجر با بخشی از شهرداری وین که مسئولیت هم پیوندی مهاجران وین را به عهده دارد ، انجام می گیرد. لازم به تذکر است که کلیه مخارج برای پروژه و همکاری مشترک ما از سوی این بخش از شهرداری وین تامین می شود. ما در طول این مدت تجربه مثبتی از کارهای مشترکمان با این گروه داشتیم. موضوعات و مشکلات مشترک چه در ارتباط با قوانین کشورهایی که از آن می آییم و چه در ارتباط با مهاجرتمان به کشور اتریش داشتیم و داریم، باعث می شوند که با تفاهم با هم کار می کنیم. سال اول هفته ای را به موضوع زنان اختصاص دادیم با عنوان«دنیای دیگری ممکن است». در این هفته کارگاه های مختلف در ارتباط با زنان چه آموزشی و چه هنری و یا سرگرم کننده برگار کردیم و در کنار آن پخش فیلم (از جمله فیلم دایره از آقای جعفر پناهی) و اجرای تئاتر با موضوع ازدواج اجباری هم داشتیم. سال دوم هفته ای را به دختران و پسران جوان مهاجر تحت عنوان «برابری شانس» اختصاص دادیم، همراه با کارگاه های آموزشی و هنری. فیلم آفساید این بار از ایران پخش شد. همکاری ما با این گروه همچنان ادامه دارد و برای سال بعد هم برنامه مشترک خواهیم داشت.
در مورد مکتوب کردن تجربه هایمان: شاید بزرگترین مشکلی که ما داریم کمبود وقت و نیرو است. هر کدام از ما یک کار تمام وقت داریم و وقت باقیمانده را به جای تفریح به کارهای جامعه می پردازیم. بنابراین وقت بسیار محدودی برای فعالیت هایمان داریم. مساله کار هم در اینجا واقعا ماجرای پیچیده ای است. از ابتدا به هیچ مهاجری نمی گویند بیا در این دفتر کار کن و فقط امضا کن!!!!!. بسیاری از ما در بدو ورود خانه تمیز کردیم. بچه داری کردیم. پرستار خانه بودیم. در رستوران کار کردیم. یعنی همیشه کنار درسمان کارهای سخت کردیم. البته این مساله در اینجا میان خود اتریشی ها هم عادی است و آنها هم کنار تحصیلشان کار می کنند. اما برای ما سخت تر است هم از جهت زبان و هم از جهت قوانین کار برای دانشجویان و یا پناهجویان که دائما در حال تغییر هستند. من خودم ده سال کار سیاه کردم که هیچ وقت جزء بازنشستگی ام محسوب نمی شود. یعنی من از 19 سالگی کار کردم اما سابقه کارم فقط از سی سالگی به بعد به حساب می آید. من خودم پناهنده نبودم، بچه هایی که پناهجو بودند شرایط شان به مراتب سخت تر بود. آنها در کمپهایی زندگی می کردند که واقعا تصور زندگی کردن در آنجا هم سخت است وای به حال زندگی کردن در آنجا. خوب اینها ضررهایی است که من و دیگران به عنوان خارجی در آنجا متحمل شدیم. مشکلات دیگری هم هست. مثلا آنهایی که بچه دار می شوند (پیش از اینکه بتوانند از نظر کار و قوانین برابر، یک شهروند اتریشی باشند) از کارهای شان کلی عقب می افتند. برای اینکه هیچ کسی را ندارند که به دادشان برسد. کسی که کار سیاه می کند اگر بچه اش بر فرض مریض شود خودش باید بماند خانه و اگر سر کار نرود یک روز حقوقش را از دست می دهد و تازه مشکل پرداخت اجاره خانه را هم دارد. اینها دیگر واقعا وقتی برایشان نمی ماند که به فعالیت های داوطلبانه شان در زمینه های مختلف برسند. همین که بتوانند خرج خانه را در بیاورند و مواظب بچه باشند زمان شان به پایان می رسد. در حالی که من دختر عمویم را اینجا دیدم که سرکار می رود و مادرش در آن مدت از بچه او مراقبت می کند. هر وقت که بچه بیمار بشود مادر بزرگ هم همچنان از بچه نگهداری می کند. یعنی حمایت خانواده در آنجا وجود ندارد.
بنابراین شرایط زندگی در خارج از ایران به همین سادگی ها نیست که همه چیز خوب باشد و فرصت برای تفریح و کارهای مختلف هم باشد، مگر آن که خیلی پولدار باشی. که خوب من دور و بر خودم کسی را که خیلی پولدار باشد و خیلی به راحتی به اینجا آمده باشد و زندگی راحتی داشته باشد، ندیدم. البته چند سال اخیر برخی را می بینیم که به اتریش می آیند و خرجشان را خانواده شان می دهد. مثلا اخیرا زیاد پیش می آید که از من مقدار شهریه دانشگاه را می پرسند و وقتی پاسخ می دهم می گویند چه خوب! در حالی که زمانی که من درس می خواندم، دانشگاه شهریه نداشت اما هزینه تحصیل و زندگی ام واقعا به من فشار می آورد.
مکتوب کردن این تجربیات به آن شکلی که شما مطرح کردید خیلی سخت است. چون زندگی ما هم در این دایره که گفتید تا حدودی قرار دارد. در واقع ما خیلی وقت این کار را نداشتیم و نداریم. تا زمانی که مهاجر ایرانی حقوق یک شهروند اتریشی را بدست بیاورد باید درس بخواند و کار کند و فرصتی برای فعالیتهای داوطلبانه وجود ندارد. بعد از آن هم آنهایی که تشکیل خانواده می دهند که واقعا برایشانن مشکل است که کارهای داوطلبانه شان تداوم داشته باشد. .هر روز به سر کار می رویم و بعد اگر وقتی بماند زمانی که خسته به خانه می آییم تند و تند به فعالیت های داوطلبانه مان می پردازیم. واقعا فرصت برای کارهای که بتواینم تجربه هایمان را در ارتباط با مهاجران و یا فعالیت های دیگر مکتوب کنیم نداریم و یا حتا گزارشی بنویسیم. با توجه به اینکه نه به آلمانی خوب می نویسیم و نه فارسی را می توانیم خوب تایپ کنیم، گاهی یک قرن به نظر می رسد تا یک متن فارسی را بنویسیم و تایپ کنیم و پروسه طولانی فرستادن آن به دیگران و نظر خواهی از آنان را طی کنیم. همین که بتوانیم اعلام یک برنامه و یا صورت جلسه را تایپ کنیم کلی خوشحال می شویم. البته هستند کسانی که اینگونه فعالیت ها را می کنند ولی با ما کار مشترک نمی کنند. من فقط در مورد وضعیت جامعه زنان می گویم.
همین الان سایت جامعه را به سختی می توانیم فعال و به روز نگه داریم. به روز نگه داشتن آن نیاز به صرف زمان زیادی دارد. .سالانه برای پرووایدر هزینه پرداخت میکنیم و اگر بخواهیم مزد ساعت کار همکارمان را که داوطلبانه سایت را فعال نگه می دارد به او بدهیم که واقعا مشکل پیدا می کنیم. جامعه 28 عضو دارد که ماهانه 1تا4 یورو می پردازند. بقیه حامی هستند و پولی نمی دهند. برای اینکه کمک مالی از دولت بگیریم اولا باید وقت زیادی را صرف رفتن به جلسات مختلف و نشان دادن خودمان به آنها بکنیم دوما پروژه هایی که بابت آنها از دولت کمک می خواهیم باید اجرا هم بشوند که برای اجرای آنها هم به وقت و نیرو نیاز داریم. یعنی کسی به صرف اینکه یک انجمن هستیم پول نمی دهد. بنابراین قبل از اینکه پروژه ای بنویسیم باید فکر کنیم که آیا نیروی فردی و داوطلبانه برای اجرای آن داریم یا نه.
جامعه بیش از بیست و سه سال است که قدمت دارد. با این وجود حداقل در طول هفت سالی که من در آن فعالیت می کنم، ما یک دفتر نداشتیم. یعنی جایی برای کسی که در طول هفته به ما مراجعه کند را نداشتیم. یا باید در کافه و رستوران قرار می گذاشتیم یا در منزل. آنقدر در این مدت به خصوص سه سال اخیر همه جا خودمان را نشان دادیم که «ما نماینده جامعه زنان ایرانی هستیم» تا شاید ما را ببینند و برای جا کمک کنند. آخر سر بالاخره یکی از مسئولین دولتی نمی دانم چه شد و دلش به حال ما سوخت و سعی کرد تا دو ساعت در هفته اتاقی را برای ما در یک مرکز ارتباط انجمن های مهاجر وین فراهم کند که هم ما می توانیم آدرس پستی آنجا را استفاده کنیم و هم مراجعین می توانند با تماس قبلی به این دفتر بیایند.
ما دراین مدت می توانستیم مستقیم از حزب سوسیال دموکرات و یا حزب سبز هم کمک بگیریم. اما اگر برویم سراغ احزاب، دیگر نمی توانیم مستقل عمل کنیم .وقتی از امکانات آنها استفاده کنیم باید توقعاتشان را هم به جا بیاوریم. در حالی که برای ما مهمترین چیز، مستقل باقی ماندنمان است. علاوه بر دفتر، در حال حاضر هر ماه یک بار می توانیم دور هم جمع شویم. که البته در مکانی دور هم جمع می شویم که به همت اعضای قدیمی جامعه بیست سال است که برای جلسات ماهانه جامعه از آن استفاده می کنیم. برای استفاده از یک اتاق!!! که از یکی از دفاتر حزب سوسیالیست کرایه می کنیم باید سالیانه سیصد یورو بپردازیم یعنی اتاق را برای هر بار استفاده حدود 30 یورو اجاره می دهند. یعنی این جا به این شکل نیست که سالن مجانی در اختیار گروه ها قرار بدهند. البته جایزه نقدی که از طرف شهرداری به ما داده شد کمک بزرگی برای ادامه فعالیت های ما خواهد بود ولی ما در درجه اول در جلسه اعضا باید در مورد استفاده از این جایزه تصمیم گیری کنیم. این جایزه حاصل بیست و سه سال تلاش تک تک اعضا و حامیان جامعه از بدو تاسیس تا به امروز است.
+ There are no comments
Add yours