مدرسه فمینیستی: اصفهان را همیشه دوست می داشته ام. شهری که زیبایی طبیعیش به همراه آن چه مردمانش بر آن افزوده اند، از شهرهای خواستنی جهانش کرده است. میدان نقش جهان با بناهای دور وبرش، آبی مسجدهایش و آرامش غریب شبستان هایش و بازاری که خود زیباست و زیبایی ها را در خود گرد آورده است.
این بار اما بهانه دیدار ما از اصفهان تنها زیبایی های اصفهان نیست. دیدن یاران همدل کمپین است که با تلاش و سخت کوشی برابری را در گوشه گوشه شهر می پراکنند.
شب را در خانه جلوه جواهری و کاوه مظفری می گذرانم. سارا لقمانی ساعت 6 صبح با اتومبیلش به دنبالمان می آید. کاوه آذوقه مختصری در زنبیلی برای ما فراهم کرده است. با سارا و جلوه به دنبال ترانه بنی یعقوب می رویم.
جاده خلوت است و درازی سفر با یاران همفکر و همدل کوتاه به نظر می آید. ساعت 1 و نیم به اصفهان می رسیم. با مینو کیامان در همان ابتدای اصفهان قرار داریم تا با هم به خانه اش برویم. خانه ای که تنها یک روز از اسباب کشیش گذشته است.
زهره و الناز در خانه اند و کم کم هایده و ساناز هم می رسند. ناهار را با هم می خوریم. استراحتی می کنیم که بی خوابی شب پیش را اندکی جبران کنیم. ساعت 6 عصر قرار است سارا لقمانی کارگاه شروط ضمن عقد را برای عده ای از بچه های فعال اصفهان برگزار کند.
محضرهای اصفهان از ثبت شروط ضمن عقد سر باز می زنند
روز جمعه 21 تیرماه ساعت 18 تا 21 بعد از ظهر کارگاه شروط ضمن عقد با حضور عده ای دختر و پسر جوان و اعضای کمپین اصفهان برگزار شد. سارا لقمانی از گروه مدرسه زنان، مدرس کارگاه با توضیح مواردی از مشکلات قانونی مددجویانی که در سال های فعالیت خود به عنوان مددکاراجتماعی با آن ها برخورد کرده بود، شرکت کنندگان را به بطن مشکلات قانونی می برد که قوانین نابرابر در زندگی خانوادگی زنان ایجاد کرده اند. سارا لقمانی با توضیح نابرابری حقوقی زن و مرد، شروط ضمن عقد را راه حلی برای ایجاد یک خانواده برابر دانست .
شرکت کنندگان با بیان تجربیات خود دشواری های اعمال شروط ضمن عقد در اصفهان را بیان کردند. یکی از شرکت کنندگان که در آستانه ازدواج بود گفت که با وجود این که همسر آینده اش مردی برابری خواه است و شروط ضمن عقد را پذیرفته است، تا کنون به هشت محضر در قسمت های مختلف شهر اصفهان مراجعه کرده اند و هیچ محضری حاضر به ثبت این شروط نشده است. شرکت کنندگان بر این امر اتفاق نظر داشتند که علاوه بر مشکلات قانونی، در مورد برخی شروط، مردسالار بودن بیشتر صاحبان محضرها مانع مهمی در برابر ثبت شروط ضمن عقد است.
بیان نابرابری های حقوقی به همراه کیس های حقوقی، جو غمگینی را بر کارگاه حاکم کرده بود. فعالان اصفهان می گفتند با وجودی که از این قوانین اطلاع دارند ، اما هر بار مرور ، آن ها را به شدت نسبت به بی عدالتی موجود در این قوانین عصبانی می کند. البته همه موافق بودند که همین ناعادلانه بودن این قوانین ، ضرورت تغییر فوری آنها را بیشتر نشان می دهد و به همه انگیزه تلاشی فزون تر در کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز را می دهد.
به همه شرکت کنندگان در کارگاه دفترچه «خانه باید امن باشد» مدرسه زنان که حاوی شروط ضمن عقد است داده شد. این دفترچه ها در اصفهان نیز به مانند تهران با استقبال زیادی روبرو شد چرا که اطلاعات مهمی در مورد خشونت خانگی و راه های مقابله با آن به قربانیان خشونت و نیز افراد در معرض خشونت می دهد. فعالان اصفهان قصد دارند این دفترچه ها را بومی کنند، یعنی آدرس مراکز خدماتی و حمایتی اصفهان را به دفترچه بیافزایند تا آن را برای شهروندان اصفهانی مفیدتر کند.
کارگاه خبر نویسی
شنبه 22 تیرماه از ساعت 10 صبح تا 6 بعد از ظهر کارگاه خبر نویسی در منزل هایده تابش یکی دیگر از اعضای کمپین اصفهان برگزار شد. مدرس این کارگاه ترانه بنی یعقوب روزنامه نگار روزنامه سرمایه و از اعضای هیئت تحریریه سایت کانون زنان ایرانی بود.
ترانه بنی یعقوب با توضیح ویژگی های خبر، منبع خبر، کنفرانس مطبوعاتی، گفتگوی تلفنی با یک مقام سیاسی یا اجتماعی ازما شرکت کنندگان می خواست که درهر مورد، خبر خود را تنظیم کنیم، آن گاه خبرها خوانده می شد و نقد و بررسی و در نهایت بازنویسی می شد. همه شرکت کنندگان از برگزاری چنین کارگاهی بسیار خوشنود بودند . قرار است این کارگاه ها ادامه داشته باشند. این کارگاه ها به ما فعالان حقوق زنان این امکان را می دهد که در انعکاس اخبارمان موفق تر عمل کنیم و کنشگران در دیگر نقاط کشور را از اخبار خود مطلع کنیم.
به جستجوی برابری در بازار اصفهان
غروب شنبه با تمام شدن کارگاه و خنک تر شدن هوا با مینو کیامان به میدان نقش جهان و بازار اصفهان رفتیم. تقریبا در هر مغازه ای که چیزی می پسندیدیم، بیانیه ها و دفترچه های کمپین را به صاحبان مغازه ها می دادیم. برخی کمپین را می شناختند و برخی نه، چند نفری هم که مثل ما مشتری بودند قبلا بیانیه را امضاء کرده بودند فروشنده مغازه ای که ظروف شیشه ای ساخت اصفهان را می فروخت، به ما گفت مگر کسی می تواند در مقابل استدلال های درست شما، بیانیه را امضاء نکند. ما از اصفهان نه تنها با سوغاتی های زیبای اصفهان برگشتیم بلکه با بیانیه ها ی امضاء شده و خاطرات گفتگو با مردم خوب، تلاشگر و با فرهنگ اصفهان. شهری که همیشه برای من رنگ تلاش داشته است، جایی که هویت شغلی بسیار مهم است و کار ستایش می شود. ستایش کار را می توان در دست ساخته های ظریف و زیبای اصفهانی دید.
شب دیروقت به خانه ساناز یکی دیگر از دوستان می رسیم. دوستان منتظرند و ما بدقولی کرده ایم. چه کنیم که دل کندن از زیبایی های اصفهان چندان ساده نیست و دلت می خواهد تا دیر وقت شب، عطر زیبایی 33 پل و زاینده رود و نقش جهان را در جانت بکشی.
بعد از شام، گفتگوی دوستان تا نزدیکی های صبح ادامه دارد. گفتگو از بیان تجربیات است، جلسات مطالعاتی، نحوه کار بچه های اصفهان، امید به تغییر وبلاگ کمپین اصفهان به سایتی که تریبون بیان تجربیات گرانقدر یاران کمپین اصفهان باشد.
تجربیاتی که اگر منتقل شوند می توانند برای همه ما کنشگران کمپین راهگشا باشند. مثل سازمان دادن جلسات بحث های دقیق روی تک تک قوانین تبعیض آمیز ذکر شده در بیانیه کمپین با حضور وکلای فعال در کمپین اصفهان که می تواند به غنای تئوریک کمپین بیافزاید.
آن گاه که زن بودنت گناه می شود
شنبه شب در برگشت به خانه دوستی که منتظر ماست، از چهارراهی می گذریم. چراغ سبز است و راننده در ترافیک ایجاد شده در چهارراه می خواهد از چراغ سبز بگذرد که ناگهان چراغ قرمز می شود. مامور راهنمایی و رانندگی از او می خواهد به عقب برگردد و او هم گوش می کند. ناگهان فردی که لباس نیروی انتظامی را پوشیده است وربطی به پلیس راهنمایی و رانندگی ندارد ولی عملا می تواند به آنان دستور دهد، سیگاری را دست راننده می بیند. ناگهان عصبانی از راننده می خواهد سیگارش را خاموش کند و از پلیس راهنمایی و رانندگی می خواهد که مدارک ماشین و گواهینامه را بگیرد.
مامور نیروی انتظامی که من هر گز نمی توانم درجه هایشان را تشخیص دهم با تحکم از ما می خواهند که به آن طرف چهارراه برویم. او به ما می گوید ماشین توقیف است و ما باید تاکسی بگیریم و به خانه برگردیم.
من به همراه راننده و مینو از بچه های اصفهان از ماشین پیاده می شویم. درگیر بحث با او می شویم که اگر خطایی کرده ایم و چراغی که خودتان هم می دانید رد نکرده ایم را رد کرده ایم، جریمه ما توقف ماشین نیست می توانید ما را جریمه نقدی کنند. افسر اما زنی را که سیگار بکشد ، شایسته رانندگی نمی داند، او به ما می گوید که از زن سیگاری بدش می آید! از ما می پرسد از کجا می آییم و وقتی جواب می دهیم، این را هم به جرم هایمان اضافه می کند، نسبتمان را می پرسد و وقتی می گوییم با هم دوستیم، این هم جرم دیگری است، چند زن که با هم به مسافرت نمی روند! به راننده توهین می کند، او را معتاد خطاب می کند، از من می پرسد شما همه تان سیگاری هستید؟ در قاموس افسر، زنان سیگاری زنان بدکاره ای بیش نیستند. همه عصبانی هستیم، سعی می کنیم خودمان را کنترل کنیم چرا که بی قانونی هایی از این دست را بارها تجربه کرده ایم.
بالاخره افسر به پلیس راهنمایی و رانندگی می گوید 20 هزارتومان جریمه اشان کن!، پلیس که خود بیگناهی ما را می داند، می داند که ما چراغی را رد نکرده ایم ولی در مقابل تمام بی قانونی های فردی که قانونا مافوق او نیست، سکوت کرده است، می خواهد ما را دلداری دهد، او هم از رفتار آن افسر ناراحت است، می گوید خودش از داشتن شغلی این چنین ناراحت است و سال آینده می خواهد لباسش را آتش بزند و شغلش را ترک کند، ما را 4000 تومان جریمه می کند برای کار نکرده، دوستی به پلیس می گوید شاید او از رنگ روسری ما خوشش نمی آید پس می تواند جریمه ای هم برای رنگ روسری برای ما بنویسد و پلیس در جواب چیزی برای گفتن ندارد!
این اتفاق همه ما را عصبانی کرده است، این که به این راحتی می توانند به ما توهین کنند، قدرتنمایی کنند، تمام شخصیت مان را زیر سوال ببرند، آزادی های فردیمان را به هیچ بیانگارند، تحمل همه این ها فشار مضاعفی را بر ما می آورد. خوشبختانه که اینان نه گروه مرجع ما هستند و نه می توانند رفتارهایشان را حتی در میان فرمانبردارانشان مشروع جلوه دهند. رفتارهای نامشروعی که تنها به پشتوانه سرنیزه و تفنگ و زور قابل اجراست.
مهربانی میزبانانمان التیام بخش دردهایی است که توان فریادش را نداریم. به سوی یارانمان می رویم. یارانی که جهان را مهربانتر می خواهند و تمام تلاششان سعی در مهربان بودن است. به روزهای بهتری می اندیشیم که عصر فراموش شدن بیشتر این بی قانونی ها و ستمگری هاست. در مقایسه با آلام مادرانمان که نتیجه کوشش هایشان زندگی امروز ماست، شرایط مان را بسی قابل تحمل تر می دانیم و می دانیم که اگر شرایط دشوار زندگی آنان تغییر کرده است ، روزهای سخت زندگی ما نیز می گذرند.
آن چه که برای جلوه، سارا ، ترانه و من در بچه های اصفهان قابل ستایش بود، انگیزه فراوان و پشتکار خستگی ناپذیرشان است. آن ها تمامی لحضات با هم بودن را یا به برگزاری کارگاه و یا به بحث های دقیق بر روی مسائل و مشکلاتی که در روند کار جمعی با آن مواجهند تخصیص دادند. ما 2 روز کامل ولی بسیار پربار را با هم گذراندیم. شور و شوقمان برای تغییر را با هم تقسیم کردیم و با امید به تغییر شرایطی که عادلانه نمی پنداریمش و دیداری در آینده ای نزدیک از هم جدا شدیم.
+ There are no comments
Add yours