کودک گفت اووه
و صدایش ماند
و تنها صداست که میماند
و اینک میدانم میدانم میدانم
که کسی میآید و کسی میزاید
اما آن کسی که زاییده است من نیستم
دیروز پوران زایید
و من به شوهرم گفتم
تولد پسرت مبارک!
شوهرم گفت: غصه نخور! تو نیز حامله خواهی شد
و مثل پوران خواهی زایید
و گلهای شمعدانی شکوفه خواهد داد
و در حوض کوچک خانه
من و همسرم و همسرش آبتنی خواهیم کرد
و شوهرم عادلانه پپسی را قسمت میکند
و نصف آن را به آن یکی زنش میدهد
و نصفه دومی را هم به من میدهد
و سینمای فردین را قسمت نمیکند و خودش تنهایی میبیند
فقط سینمای هدیه تهرانی را قسمت میکند
و من و هوویم با هم آن را میبینیم
میدانم میدانم میدانم که کسی میآید
و کسی میزاید
و آنکه آمده است
اگر مجلس تصویب کند
عدالت را اجرا میکند
و سهم من و پوران و صغری و فریبا را هم میدهد
و میدانم که شوهرم آنقدر عدالت دارد
که اگر شلوارش چهار تا هم بشود
پنج تا زن نمیگیرد
او دوست دارد عدالت را با شلوارهایش اندازه بگیرد
و من و پوران میدانیم شلوارهای ما را کسی نخواهد برد
میدانم میدانم میدانم که کسی میآید
و کسی میزاید
و اگر مجلس بخواهد
قانون را تصویب میکند
و آنکه عدالت را اجرا میکند
به هر زنی یک شلوار میدهد
و اگر شلوارها دوتا شد
ما خشتکها را جر نمیدهیم
و پاچهها را نمیگیریم
چون قانون بالای سرماست
و قانون بهترین گیرنده پاچهها و خشتکهاست
آری! هرکس یک شلوار
ما طرفدار عدالت هستیم
و هر زن باید یک شلوار داشته باشد
و هر مردی میتواند اگر پول داشت شلوار بخرد
پس شلوار را بهخاطر بسپار
بقیه چیزها مردنی است
نازلی احساس (معصومه مستشار)
+ There are no comments
Add yours