وبگاه شخصی آزاده دواچی: زنان زیادی را در زندگی ام شناخته ام که هر کدام از آنها سرمنشا تحولی عظیم برای من بوده اند، کسانی که هر نقطه از زندگی ام را که تاریکی محض بود روشن کردند . نوشین احمدی یکی از آنهاست . کسی که در کنارش و در مدرسه ی فمینیستی و دیگر دوستانم در آنجا رازهای زیادی را آموخته ام . آموخته ام که نشکنم و بمانم حتی وقتی جایی برای نفس کشیدن نیست و در روزگاری که آزادی جرم بزرگی است . هر چه قدر از او و کسانی چون او که برای آرمان هایشان مانده اند و بیشتر از آنکه به فکر حاشیه ها و جنجال های زودگذر باشند ، تنها می نویسند و نمی گذارند صدایشان را خاموش کنند ، .حرف بزنیم کم است . این شعر را به او ، به روزهای خستگی ناپذیرش و به روزهای خستگی ناپذیرمان تقدیم می کنم . به او که یکی از بزرگترین معلمان زندگی ام بوده است و برای صداهایی که در تند باد صداها هرگز خاموش نمی شوند .
به نوشین احمدی خراسانی
جای تو
می خواستند نباشی
به خیالشان
جغرافیایت نفس نمی کشید
به خیالشان
فالت را تلخی قهوه شان تباه کرده بود
تقویم را ورق زدند
تا روزهایت خط خورد
ساعتها را به کناری کشیدند
تا کندی عقربه ها، طردت کند
فانوسهایت را شکستند
تا خشکی هایشان را نبینی
گفته بودی تمام می شویم
اگر از این خرابه ها نگذریم
گفته بودی باید تا انتها رویم
تلخ بود دستانی که مدام تکانت می داد
و هنوز مانده ای
میان جمله هایشان
و نفس می کشی
در هوایی که از تو پر می شود
و از قلم نمی افتی
و مدام در مردمک چشمانت کم می آورند
و این شهر صدایت را کم می آورد
و این مردان اخته
که زنانگی ات را به عاریت گرفته اند
و سینه های متروکشان تو را کم می آورد
و نفس می کشی
روی سیمهایی
که صدایش را بریده اند
روی طنابهایی که مدام
بر گردن زمین می پیچند
روزت را می نویسی
خوابهایت را
باور کن در این شهر
همیشه جایت خالی است
+ There are no comments
Add yours