از خشونت خانگی تا طرح امنیت اجتماعی در اورژانس بیمارستان بعثت

۱ min read

مریم رحمانی-10 شهریور 1387

مدرسه فمینیستی: 17ساله است یک هفته دیگر به ازدواجش مانده ،همسرش چنان با چاقو بازویش را مضروب کرده که سیاه شده دکترها می گویند شاید مجبور شوند دستش را قطع کنند،13ساله که بود نامزدش کردند می گوید تا حالا چندبار مورد ضرب و شتم همسرش قرار گرفته می گوید دیگر به زندگی با او نمی اندیشد…پدر شوهرش می اید و به بیمارستان دیگری منتقل می شود.

از تختی آن طرف تر صدای آواز زنی به گوش می رسد پرستار به جای آرامش دادن به بیمار و دلجویی بلند می گوید ساکت !چرا آواز می خوانی ؟

ـ مریضم

ـ همه مریض اند

دختر زن اشک می ریزد و می گوید اگر مادرم طوری شود برادرهایم را چه کنم؟ 4برادر کوچک دارم. اگر اتفاقی بیافتد همین شوهر پدرسوخته من نمی گذارد به برادرهایم سر بزنم …

مادربزرگم را از اورژانس به سمت بخش سی تی اسکن می بریم پرستاری می گوید روسری سرش کن از ما ایراد می گیرند!

چطوری سر بیمار آژیته روسری سرکنم ؟

ظهر شده مادربزرگم آرام تر است دختر عمویم می آید سربزند، همراهش خانم تذکری!کمی از پرده را کشیده ایم تا راحتتر باشیم. می آید تو .داخل اتاق دو تخت است. روی یکی آقایی خوابیده و پرده ای میان او و ماست. خانم تذکری از کنار پرده به او نگاه می کند، مطمئن می شود مرد است، رهایش می کند و سخنرانی شروع می شود:

زن در حجاب گوهری است در صدف.

ـ خانم، جان آدم ها مهم تر است یا نحوه پوشش ما؟مگر در قرآن نگفته جان هر آدم به اندازه جان تمام انسانها ارزش دارد؟ من دو روز است منتظر خالی شدن ICU هستم و منتظر ستاد ارجاع تا بیمارستانی را معرفی کند که تخت خالی ICU داشته باشد! به جای این حرفها به فکر جان مردم باشید!

ـ من مسئول این موضوع نیستم! باید به مسئولش بگویید! به من ربطی نداره، شما فقط می تونید درباره وظایف من صحبت کنید!

ـ خوب منم گوهر نیستم، نمی خواهم باشم، من انسانم! گوهر هرچند ارزشمند باز شی است، من اما انسانم ومثل همه انسانها خاکستری، نه می خواهم فرشته باشم نه اهرمن نه هیچ چیز دیگر غیر از همین آدم!

ـ معلوم است شما خودت را نشناختی!

ـ چرا از شما بهتر خودم و می شناسم.

ـ نه شما با خودت مشکل داری!

ـ حالا من یا با خودم مشکل دارم یا نه به خودم مربوط می شود.

ـ کتاب های مطهری را بخوان خودت را پیدا می کنی!

ـ یکی دوتا خواندم می گه مرد تنوع طلب است و زن نه پس چندهمسری برای مرد جایز است.شما خودت قبول می کنی شوهرت چندتا زن بگیره؟

ـ می گه شاید باور نکنی من به شوهرم می گم هفته به هفته به من و بچه هام سربزن ما اینجوری راحت تریم!
ـ می گم خانم همین تعدد زوجات می دونی چقدر بلا سر خانم ها می یاره؟ می دونی چقدر شوهر کشی اتفاق می افته؟ چقدر خشونت علیه زنها…

ـ می گه چرا شوهرشونو می کشن خوب زندگی کنن ادم به همه چیز عادت می کنه!

می گه من قبول ندارم که می گن وضعیت زن تو ایران خوب نیست خیلی هم خوبه زن بالاتر از مرده، حساس تره!

ـ می گم یه سر بزن دادگاه های خانواده تا ببینی وضع زنها چقدر خوبه…

مثلا شهادت زن قبول نیست.

ـ می گه چون زن احساسیه من این و کاملا قبول دارم مردا منطقی اند اما زنها تصمیم هاشون احساسیه.

ـ می گم خانم شما که از انسان کامل صحبت می کنید، انسان کامل کسیه که خرد و احساسش یه یه اندازه رشد کنه ، آدمی که احساسش بر عقلش می چربه یا بالعکس انسان کامل نیست.رفرنس می دم بره گزارش همایش زن و نواندیشی دینی رو بخونه.

ـ می گه من فقط استاد خودمو قبول دارم .

ـ می گه امر به معروف واجبه امام حسین برای همین شهید شد.

ـ می گم امام حسین برای اصلاح وضع سیاسی بود که رفت نه برای موی سر بیرون بودن، بعدم از نظر من این امر به معروف یعنی من نمی فهمم دیگری که می فهمه باید به من تذکر بده شما ادمها رو نفهم می دونید.

دخترعموم می پرسه تاحالا کسی باهاتون بد برخورد نکرده؟ می گه چرا ولی من چون به کارم ایمان دارم، ناراحت نمی شم.

آدم ارومی بود، با آرامش تذکر می داد اگرچه بی اثر بود اما این تنها تذکری بود که مودب بود. راستش به من گفت خودت و زیاد درگیر مسائل این زنها نکن، بی خودی حرص می خوری …

گفتم خانم شما این حدیث و نشنیدید :کلهم راع و کلهم مسئولا علی رعیته همه شما مسئولید.

می گوید به هرحال من تاثیر حجاب و تو زندگی دیدم.

دختر عموم میگه خانم اونقدر مسائل بزرگتر هست که مو و آرایش من توش گمه! این اوضاع اقتصادی رو ببینید فکر می کنید چرا زنها به شوهراشون خیانت می کنن؟چون مرد صبح تا شب باید دنبال یه لقمه نون باشه، اخرشب هم خسته می رسه خونه و هیچ وقتی برای ارضای نیاز عاطفی زنش نداره ،زنم به خاطر نیازش به محبت میره با مرددیگه ای دوست میشه.

یادم نیست چه جوابی داد چون باید می رفتم می گفتم پرستار بیاد آمپول مادربزرگم و تزریق کنه.

به من می گه به مادربزرگت تنش وارد کردی چقدر عصبی هستی(من که آرام بودم کی آرامشم و بهم ریخت اگه تو دنیای متمدن بود می تونستم ازش شکایت کنم)می گم اگه شما هم 2روز تو اورژانس باشید با این دکتر و پرستارهای از زیرکار درو که هیچ کاری برای بیمارت نمی کنن اگه شماهم 2روز شاهد زجر کشیدن بیمارت بودی و هیچ کاری ازت برنمیومد عصبی می شدی.

سربازی می یاد و می گه هر مریض فقط یه همراه! خانم تذکری هم دخترعموم را که آرایش داره با خودش می بره بیرون و من می مونم و چندتا سوال، آرامشش الکی نبود؟ کسی که به دیگری فکر نکنه آدمه؟چرا اینقدر از خودش و کارش مطمئنه؟ چرا به اندازه یه ذره هم شک نمی کنه که دیگری هم حق داره یه جور دیگه باشه؟

تو صحبتامون دختر عموم بهش گفت خانم من به شما اعتراض می کنم چرا اینطوری لباس پوشیدی، شما هم به من احترام بذار! گفت من درست لباس پوشیدم جوری که خدا گفته.

گفتم خانم 7میلیارد آدم تو دنیا وجود داره اگه همه مثل هم بودن که دنیا خیلی کسل کننده بود، همین تنوعه که جالبش می کنه!

بهش می گم خانم به اندازه همه آدم ها راه به سوی خدا وجود داره هرکسی یه جوری با خدا رابطه می گیره.

چندروز بعد این بار تو بخش می بینمش، سلام می کنم و احوال پرسی، می گه نرمالی؟(آره خوب من از نظر اون نرمال نیستم )حوصله سرو کله زدن ندارم. می گم مادربزرگم بهتره، منم بهترم . می ره تا به تک تک اتاقهای یه بیمارستان600 تخت خوابی سر بزنه …

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours